🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🍃زَلَف:
به معنای نزدیک شدن یک شئ، به یک شئ در حال حرکت را گویند.
مثال، وقتی شما در جاده به سمت جلو حرکت می کنید ماشین مخالف شما هم به سمت شما در حال نزدیک شدن به شماست. شما در حال تَقرُّب به او، و او در حال تَزَلُّف به شماست.
به موی پیشانی زُلف گویند چون به پیشانی خود را نزدیک می کند. به موی پشت سر در فارسی گیسو و در عربی طُرّه می گویند که متضاد زُلف است. اگر موی سر به سمت پیشانی پایین بیاید زُلف، و اگر به سمت پشت سر پایین برود طُرّه گفته می شود.
"وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى" یعنی سلیمان را ما نعمت بخشیدیم و او با استفاده از نعمت در راه رضایت ما به سمت ما حرکت می کرد و ما به سمت او حرکت و به او نزدیک می شدیم. پس هر حرکت انسان به سوی خدا دارای دو حرکت است که حرکت دیگر أزْلَفت و نزدیک شدن خدا به اوست.
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَی (۳_زمر)
یعنی ما دین خود را خالص برای خدا کرده ایم و چون دیگران بر او شریک قائل نشده ایم، پس ما به خدا تقرب می جوییم و او هم به ما از رحمت اش طبق سنت اش تَزَلُّف می کند.
وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (۶۹_عنکبوت)
مومن با کار نیک و احسان به خدا تقرّب می کند و خدا با نور هدایت اش به او تَزَلُّف کرده نزدیک تر می شود.
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا (۳۷_سبأ)
یعنی مال و فرزندان شما سبب نمی شود به ما نزدیک شوید چنانچه در دنیا سبب نزدیکی اهل دنیا به شما می شود، که ما به شما نزدیک شویم و به خاطر مال و فرزندان زیادی که در دنیا جمع کرده اید به شما نگاه رحمتی بیفکنیم....
"فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى" یعنی ما به داود نزدیک می شدیم. وقتی انسان در دنیا به خدا با تقوی و عمل صالح تقرّب جست در روز قیامت دیگر انسان را محلی برای تقرّب به خدا اختیاری نیست. پس حق تعالی مطلق به او با نزدیک کردن بهشت که وجود قدسی اش در آن حاضر است او را پاداش نهایی می دهد. (وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ)
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🍃نَکَس:
فرود تدریجی از یک فراز را گویند.
مثال، سقف قیمت سکه طلا هزار تومان است وقتی سکه قیمت اش ۹۹۹ تومان رسید چنین شکستن را نَکَس گویند. (وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْق)
مثال انسان تا پنجاه سال قدرت بدنی او به اوج هرم خود می رسد و از آن سن که ردّ شد در یک روز قدرت بدنی او بدون بیماری اگر یک واحد کم شود در مسیر نَکَس قرار می گیرد. پس بسیاری از مردان و زنان که در پیری دنبال جوان کردن خود و یافتن انرژی و شادابی ماقبل خود هستند راهی برخلاف خلقت خود می روند. این افراد با مراجعه به پزشک یا مصرف دارو یا با معاشرت با جوانان و انجام کارهای جوان گونه سعی در عدم پذیرش نَکَس یا فرود خود دارند و خطا می روند، برای همین نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: خداوند پیری را که خود را شبیه جوانان کند دوست ندارد. در اصل چنین کسی نمی خواهد تغییر فیزیکی خود بپذیرد پس ادامه عمر خود را سعی دارد در غفلت تداوم بخشد.
ثُمَّ نُكِسُوا عَلَىٰ رُءُوسِهِمْ (۶۵_انبیاء)
یعنی سرشان که بالا بود به سمت پایین فرود می آید.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🍃شَحَحَ:
به تمام اجزاء یک کلّ گفته می شود.
وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹_حشر)نفس انسان از اجزاء متعدد هفتگانه به نام های شکم طلبی، استراحت طلبی، ثروت طلبی، قدرت طلبی، شهرت طلبی، شهوت طلبی، و راحت طلبی تشکیل شده است.
طبق حدیث امام صادق علیه السَّلام، نفس انسان یک کلّ است که از این اجزاء تشکیل شده است. پس کسی که این اجزاء نفس را از تمنیّات اش يُوُق نماید (یعنی با تقوی و ترس الهی حفظ کند) او از رستگاران است که سه صفت رذیله تکبر، حسادت و طمع ریشه اش در او خشک می شود.
مثال، زنی که استراحت طلبی و خواب را در خود خشکانده و نماز شب می خواند و نفس های شهرت طلبی، قدرت طلبی، شکم طلبی را در خود تقوی الهی کرده ولی علاقه به جمع کردن طلا دارد چون ثروت طلبی را در خود از بین نبرده است مصداق "وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ" نشده است پس افلاح و رستگاری او نیز ممکن نخواهد شد.
🍃امتلاء:
پُرکردن یک فضا یا یک شئ از یک شئ را گویند.
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ (۳۰_ق)جهنم از یک شئ پر می شود که آن هم شیاطینی از انس و یا از جن می باشند.
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا (۸_جن)در این آیه آسمان از یک چیز پُر شده و آن فرشتگان محافظ آن هستند.
فَأَنْجَيْنٰاهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (۱۱۹_شعراء)اما در الْمَشْحُونِ یک شئ از اشیاء و جزییات متعدد پر شده است. آیه اشاره به کشتی نوح دارد که از یک شئ پر نشده بود بلکه از اجزاء زیادی چون نسل حیوانات، انواع غذا، انواع انسان از زن و کودک و سالخورده و... پر شده بود. مشابه این آیه در مورد کشتی یونس هم ذکر شده است.
پس اگر کسی مهمانی برای او می آید و او قصد سفر دارد و می خواهد مهمان در خانه او بماند اگر یخچال منزل را از نان پر کرده باشد امتلاء نموده ولی اگر از اجزاء مختلف نیاز مهمان مثل میوه، گوشت و... یخچال را پر کرده باشد "الْمَشْحُونِ و شُحّ" کرده است.
شُحُوم هم از شُحَّ است. "حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا" یعنی تمام آنچه در شکم حیوان است از چربی، سیرابی، روده ها و.... را شامل می شود.
کسی اگر در زمان ذبح یک قربانی تمام اجزاء محتویات شکم او یعنی جگر و قلوه و سیرابی و روده های او را بخرد، شُحُوم آن را خریده است هرچند در آیه چربی ها و روده و اعماء و احشاء و... گاو برای بنی اسرائیل حرام شده بود و آنچه ذکر شد معنی کامل شُحُوم است.
حق تعالی درباره کافران می فرماید: "أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ" یعنی با تمام وجود و اجزاء که می توانستند شما را در جنگ کمک کنند مثل جان شان، شمشیر و... همه را از شما با تمام اجزاء دریغ می ورزند.
وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ (۱۲۸_نساء)مراد از "أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ" آن است که زنی که از شوهرش می ترسد که شوهرش انسان اسیر نفسی باشد و اگر او طلاق بگیرد آن شوهر همه اجزاء آن زن را که در خانه او عبارت از فرزندان و مال شخصی و... اوست آن را ضبط کند و به او ندهد.... و فقط محرومیات طلاق را در حق او رعایت نکند و به کل او را آزار دهد... بهتر است با آن مرد به صلح برسد و به زندگی خود برگردد.
این امر در موارد دیگر هم صدق می کند. مثال کارگری که قصد دارد دیگر با اربابی کار نکند و آن ارباب شُحّ نفس اش با تقوی الهی مهار نکرده است ممکن است در صورت شنیدن چنین تصمیمی از سوی کارگرش حتی وسایل و اسباب شخصی او را هم ضبط کند.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🍃مُسْتَقَر:
به معنای قرار گرفتن از بُعد زمان و قرار گرفتن از بُعد مکان است.
لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ (۶۷_أنعام)
هر خبری (که از سوی خدا به شما داده شده)، وقت مشخصی برای وقوع دارد، بهزودی خواهید دانست.
استقرار به معنی قرار و آرام گرفتن یک شئ در زمان خاص خود یا مکان خاص خود است. در این آیه اشاره به استقرار از منظر زمان است یعنی برای هر خبری زمانی مستقر است.
وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ (۳۸_قمر)
اشاره به استقرارِ زمانی عذاب قوم لوط نبی در زمان صبح آن است.
إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲_قیامه)
آیه اشاره به روز قیامت است که انسان نزد خدا مستقر می شود و اشاره به زمان و مکان دارد.
در باب مستقر لازم است بدانیم در دنیا برای هر موجودی بعد از مستقر، مُسْتَوْدَع را ذکر کرده است، یعنی موجودی زنده علاوه بر استقرار مکانی، استقرار زمانی هم دارد چون در دنیا عمر ابدی ندارد. وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ (۹۸_أنعام)
مُسْتَوْدَع از وداع و خداحافظی است. مُسْتَوْدَع از ودیعه، و امانت از مُسْتَوْدَع مشتق شده است. ودیعه را از آن جهت نامند که روزی باید به نزد صاحبش به طور کامل برگردد. یعنی کسی که یک شمشیر امانت می گیرد باید همان شمشیر را کامل در زمان عهدش برگرداند. یعنی خداوند شما را از یک نفس واحد خلق کرد. "فَمُسْتَقَرٌّ" یعنی زمان استقرارتان در دنیا، تولدتان و مکان استقرارتان را می داند و زمان برگشت ودیعه اش که همان حیات شماست آن را هم می داند. چون خود فرموده است: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (۵۷_عنكبوت)
چنانچه برای بهشت و جهنم فقط مُسْتَقر ذکر فرموده و مُسْتَوْدَع نیامده است. (إنَّها ساءَت مُسْتَقَرًّا) و در باب بهشت فرموده است: أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً (۲۴_فرقان)
اگر دقت بفرماییم خداوند در باب برگردان امانت و عهد کلمه مُسْتَوْدع را به کار نبرده و امانت را به کار برده است چرا که امانت چیزی است که انسان هم سهمی در استفاده از آن دارد.
حال در اینجا به فرق امانت و قرض می پردازیم: در قرض، مال گرفته شده توسط مقروض ضایع و صرف می شود، پس می توان بجای آن مال دیگری یا بفروشد یا به مقروضٌ إلیه برگرداند، ولی در ودیعه باید خود آن کالا برگشت داده شود و کسی که ودیعه و امانتی دارد به طور موقت در دست او برای استفاده اوست که آن را باید به صاحب اش برگرداند. و مراد از مُسْتَوْدع همان امانت و عهد خدا با انسان است که در تدبر رَعیٰ به تفصیل به عنایت الهی ذکر گردیده است.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟خَاوِيَة:
به شکستن و فرو ریختن هر شئ که درون آن تهی باشد گفته می شود. (أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا)
می دانیم درون یک خانه تهی است، اگر عرش یا سقف آن بشکند و فرو ریزد چهار دیواری آن باقی می ماند.
"وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا" اشاره به خانه هایی دارد که سقف شان فرو ریخته و تنها چهار دیواری آن ها برای عبرت باقی مانده اند. "فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ" که مراد از خَاوِيَةً در این آیه به این معناست.
وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا (۴۲_کهف)
آیه اشاره دارد به کسی که مشرک به خداوند بود و گمان کرده بود با پُر کردن سرمایه خود در باغ، آن باغ او را نجات خواهد داد که با دیدن ویرانی باغ اش دو دست خود به نشان حسرت به هم می زند و می گوید: این چه بود، من (انفاق) سرمایه خود در آن پر کردم و اکنون "وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا" ویرانه ای بیش ندارم؟!
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَىٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ (۷_حاقه)
اشاره به نابودی قوم عاد با تندباد دارد. "نَخْلٍ خَاوِيَةٍ" اشاره به درخت نخل است که برعکس درختان دیگر درون اش پُر نیست، برای همین به عنوان الوار استفاده نمی شود و چون میان تهی است زود می شکند و می افتد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟کَرَم:
اکرام و تکریم به معنای بالا بردن جایگاه فردی است که یا فرد در آن جایگاه قرار دارد و به آن سمت بالا برده می شود. (مانند اکرام یک پزشک)، و یا آن فرد لایق آن جایگاه نیست و به علت جایگاه بالای خودش یا امر الهی، آن فرد را به آن جایگاه بالا می برند. (مانند اکرام یتیم)
اکرام متضاد وَهن، و توهین به معنای پایین آوردن و پَست نمودن است که می تواند شامل احترام، قرار دادن در نعمت، گوش دادن و متابعت از کلامی گردد. برای روشن شدن موضوع به احادیث و آیات محل شاهد رجوع می کنیم:
"وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِم" پس اکرام متضاد توهین است. کسی که خداوند جایگاه او را پست گرداند کسی نمی تواند با احترام و نعمت، جایگاه او را بلند گرداند.
قالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی يَوْمِ الْقِيامَةِ (۶۲_إسراء) این آیه از زبان ابلیس است که از خداوند می خواهد به او نعمت عمر طولانی بدهد که شرایط و شایستگی آن را ندارد تا خدا به این طریق او را تکریم نماید.
هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ (۲۴_ذاریات) ابراهیم دید میهمانانی آمده اند که خودشان دارای جایگاه بلندی هستند که فرشتگان بودند.
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ (۷۰_إسراء)
یعنی ای انسان ما تو را از جانب خویش بزرگ داشتیم و تو را از حیوانات جدا ساختیم و تو را تکریم کردیم که برای سفر فقط از پاهای خود استفاده نکنی و خسته شوی؛ بلکه با خلقت چهارپایان و کشتی تو را قدرت سفر بدون رنج بخشیدیم و بزرگ ات داشتیم.
اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ (۳_علق)
یعنی ای انسان! خواندن تنها نعمتی است که به تو فقط بخشیدم و تو را بواسطه آن از طلب علمِ شفاهی از دیگران و منت آن و فراموشی شنیده ها بی نیاز ساختم.
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّـهِ أَتْقاكُمْ (۱۳_حجرات)
یعنی شما کسانی را در دنیا اکرام می کنید که برای او در دنیا نعمت و امکاناتی باشد، ولی نزد من گرامی ترین شما باتقواترین شماست؛ من باتقواترین شما را نعمت های دنیا و آخرت خواهم داد و روزی کفاف در دنیا خواهم بخشید که شما از درک آن عاجز هستید.
کرامت از ریشه کَرَم به معنای بزرگ داشتن کسی توأم با احسان در حق او را گویند.
كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ (۱۷_فجر)
یعنی یتیم را صرف نظر از جایگاه ادب و معرفت اش، بزرگ بدارید و اگر ناسپاسی شما کرد، باز او را به خاطر جایگاه اش که من بزرگ گرفته ام، نعمت اش دهید، چون من پدرش را از او گرفته ام. اگر در معاشرت شما با ادب و محترم نبود، من جایگاه یتیم را مکرم قرار دادم، پس شما شرط ادب و احترام را در حق او فراموش نکنید و با او به دیده احترام و ادب و بزرگواری رفتار کنید. کسی که با خرید هدیه ای به دیدار یتیمی رود، با عزت و احترام و نوازش آن را به او دهد.
کِراماً کاتِبينَ_يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُون (۱۱، ۱۲_انفطار)
این آیات به دو فرشته مراقب انسان اشاره دارند. یعنی آن دو فرشته با آن که همه کارهای شما را می دانند و می توانند بنویسند، ولی با دست نگه داشتن در ثبت گناهان تان برای توبه احتمالی شما، در حق شما بزرگواری و احسان می کنند و در ثبت گناهان تان دست نگه می دارند.
قرآن را از آن جهت کریم گویند که انسان با خواندن و عمل به آن، قرآن در حق او بخشش و احسان می کند و بزرگواری دو دنیا را به انسان می بخشد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟مُقیت:
این واژه یکی از اسماء الهی حق تعالی از ریشه قَوَتَ به معنای ذخیره و نگهداری غذای موجودات زنده در درون بدن آن ها را گویند.
حق تعالی موجودات زنده را طوری آفریده است که غذایی را که می خورند به عنوان یک قُوّه در بدن آن ها نگهداری و ذخیره شود. باتری را از آن جهت قُوّه گویند چون انرژی آن در درون اش ذخیره شده است.
یک یخچال با باتری کار نمی کند، پس برای نگهداری فعال آن، یا باید از محل برق شهری تکان نخورد، یا باید سیمی طویل متصل به برق شهری به آن وصل شود تا اگر جایی برده شد قابل استفاده باشد. ولی یک رادیو چون با قُوّه و باتری کار می کند این مشکل را ندارد.
حق تعالی هم در خلقت موجودات زنده بدن آنان را طوری خلق کرده است که آب و غذای مورد نیاز برای مصرف خود را برای چهار روز طبق قرآن در بدن خود بتوانند ذخیره کنند، طوری که بدون آب و غذا نگه داشته شده و تلف نشوند. وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ (۱۰_فصلت)
صفت مُقیت بودن خداوند چیست؟
مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَهُ نَصِيبٌ مِنْها وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَهُ كِفْلٌ مِنْها وَ كانَ اللَّهُ عَلی كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً (۸۵_نساء)
یعنی شفاعت نیک را در وجود شما نگهداری می کند تا از آن قُوّه بگیرید و سود برید. همچنین شفاعت سیئه و بد را در وجود شما اثرات اش را ذخیره می کند تا از عواقب آن به شما برسد. یعنی شفاعت بد هم قُوّه و اثرش بر روی شما باقی می ماند.
وقتی می گوییم: یَا حَافظ، یعنی خداوند از گزند آنچه که در اطراف ماست، ما را نگه می دارد؛ اما وقتی می گوییم: یَا مُقیت، یعنی کسی که بدن ما را قابلیت باتری و نگهداری انرژی حاصل از غذاها قرار داده تا ما را مدتی بدون نیاز به خوردن نگه دارد. تصور کنید روده انسان اگر قابلیت ذخیره آب را نداشت در تابستان در حرارت، در زمان کار کردن، انسان باید به دست خود سِرُم وصل می کرد تا آب مورد نیاز بدن او قطره قطره برای سوخت و ساز وارد بدن اش شود. صفت یَا مُقیت خداوند این رنج را از انسان دور می کند، یا اگر سیستم دفع بدن انسان قابلیت تجمیع در مثانه و روده را نداشت، انسان هر لحظه در حالت دفع نجاست از خود بود و فرصت بسیاری از کارها و عبادات از او سلب می شد و آرامش زندگی از دست می رفت.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟حَرَصَ:
اگر انسان در دنیا تلاش اش برای رسیدن به امری محال و غیر ممکن باشد به آن حرص گویند. به مثال هایی از قرآن در این امر می پردازیم:
وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (۱۰۳_یوسف)
مثال، کسی که می خواهد کسی هدایت شود در حالی که خداوند به خاطر گناهانی که او دارد و ظالم است تا زمانی که ترک گناه نکرده او را هدایت نخواهد کرد پس به چنین کسی گویند حریص است که فلانی ایمان بیاورد.
إِنْ تَحْرِصْ عَلَىٰ هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (۳۷_نحل)
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (۹۶_بقره)
کسی که دنبال عمر بسیار طولانی هزار ساله باشد به او حریص می گویند، چون دنبال چیزی است که هرگز رسیدن به آن ممکن نیست.
وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ (۱۲۹_نساء)
کسی که بیش از یک زن دارد و سعی دارد در بین آنان عدالت برقرار کند دنبال چیزی است که هرگز به آن نخواهد رسید. پس قرآن فرموده به یک زن کفایت کنید و اگر کسی بیش از یک زن بگیرد هرگز قادر به انجام عدالت بین آن دو نخواهد بود هر چند تلاش وسیع کند.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟وَرَد:
ورود به ابتدای مکانی گفته می شود که می توان به آن داخل شد.
"وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ" یعنی هنگامی که به ابتدای چاه مدین رسید گروهی از مردم را در کنار آن دید که (به چهارپایان خود) آب میدهند.
"وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ" کاروانی آمد و کسی را که برایشان آب میآورد، (سر چاه) فرستادند و او سطل اش را (برای آبکشی، در چاه) انداخت. "فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ" یعنی ابتدای محل داخل شدن به چاه ایستاد و سطل خود داخل چاه انداخت.
مراد از "وَارِدهم" آن است که چاه ها دیواره شَفا داشت. شَفا به دیواره مرتفع چاه گویند تا کسی در زمان آب کشیدن در چاه نیفتد. آیه ترجمه اش مدد الهی در قرائت حقیر این است: «هنگامی که کاروان به لب چاه رسید، سطل شان را از ورودی چاه ارسال کردند»
"فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ" سطل دلالت و راهنمایی شان کرد (سمت یوسف که خود یوسف در سکوت درون سطل رفته و زمان بیرون کشیدن سطل او را دیدند و تعجب کردند) قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ" گفتند: خدایا! این نوجوان انسان است، (یا فرشته)؟ مراد از غلام، نوجوان را گویند که در خدمتگزاری چابک است.
مراد آیه آن است که کاروانیان درون چاه را نگاه نکرده بودند که از وجود یوسف در چاه خبر داشته باشند و یوسف حتی با دیدن اهل کاروان بالای چاه از آنان استمداد نجست و صدایی از خود بیرون نفرستاد. چون به وعده خدا برای نجات اش یقین داشت و این یعنی خدا بخواهد از چاهی نجات ات دهد بدون این که به کسی استمداد و استغاثه کنی اگر فقط خودش را صدا کنی و کسی بر او شریک قرار ندهی، سطل را به دست کسی که نمی شناسی به سمت چاه می فرستد و تو را نجات می دهد.
"وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا" یعنی همه شما انسان ها در ابتدای ورودی جهنم خواهید ایستاد و آن را خواهید دید، بدون این که همه شما داخل جهنم شوید.
"وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً" یعنی هدایت می شوند همه مجرمان به سوی جهنم از ورودی آن به داخل جهنم؛ که مراد از "وِرْداً" یعنی جهنم هم دارای درب ورودی است.
"فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ" پس هنگامی که (طومار دنیا پیچیده شود و) آسمان شکاف بخورد و همچون چرم سرخ، قرمز شود. "وَرْدَة" به گُل گویند چون ابتدای هر میوه گُل است. پس میوه از یک گُل وارد می شود، یعنی آسمان مانند گلی زرد رنگ دیده می شود که بر اثر سقوط نجوم در قیامت زرد رنگ هستند.
"وِرد" به کلمه یا جمله ای گویند که ساحران در پشت ورودی یک بنایی که داخل آن گنج و امثالهم قرار دارد و طلسم شده است می ایستند و بر زبان می آورند که طلسم آن گشوده شود تا داخل شوند. بهتر است بدانیم در قرآن و حدیث واژه وِرد به معنای آنچه که برخی از ما آن را به عنوان ذکر تصور می کنیم نیامده است. چون ذکر یک کلام با ایمان و با قلب است، ولی وِرد کلامی است که نیاز به ایمان به آن کلام برای تحقق ماهیت آن وجود ندارد، یعنی هر جادوگر و ساحر می تواند وِرد یک گنج را به دیگران بگوید و هر کسی آن را بگوید می تواند به آن گنج از ورودی داخل شود، ولی ذکر این طور نیست، گوینده آن قطعاً قائل و صاحب یقین و عامل به ذکر باید باشد تا اثر آن را مشاهده کند و به صرف جاری کردن بر زبان اثرات آن هرگز محقق نمی شود.
"وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ" رگ را ورید گویند. چون ابتدای ورود خون به قلب است یعنی خداوند در همان ورودی قلب های ماست. چنانچه از حضرت علی (ع) سؤال کردند: خدا را چگونه رسیدی؟ فرمودند: در دروازه دل نشستم جز خدا کسی را راه ندادم. امام صادق (ع) فرمودند: "القلب حَرماللّه، فَلاتُسْكن حَرمَ اللّه غَيراللّه"
علت این که در آیه فوق قبل اش اشاره به وسوسه شیطان شده است (وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ) زیرا شیطان از وسوسه در اطراف قلب وارد قلب می شود، پس در زمان وسوسه شیطان بدان من از او به تو نزدیک ترم و سمت من بیا.
"وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ" گفتیم بعد از وسوسه است که اغوای شیطان اتفاق می افتد. حضرت علی (ع) می فرمایند: مواظب اندیشه هایت (وسوسه) باش که آنان افکار تو را تشکیل می دهند (غَوی) و از افکار تو اعمال تو بیرون می آیند. چنانچه شیطان آدم را با فکرِ عمر جاودان وسوسه کرد، سپس او را با خوردن میوه ممنوعه به دست خود آدم اغواء کرد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟غَوَی:
شیطان در اولین حرکت خود در دشمنی با انسان، او را وسوسه به گناه با خواطر خویش می سازد.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ (۱۲۰_طه)
وقتی وسوسه را زد انسان دو راه مقابل خود دارد: اگر از اولیای خدا باشد طواف شیطان در حول قلب خود را حس می کند و خواطر شیطان را تشخیص می دهد. (می دانیم خواطر اربعه، گاهی با تفکر در انسان خلط می شود و انسان وسوسه شیطان را با تفکر خود خطا می گیرد و وسوسه شیطان را تفکر خود می پندارد.)
اگر از اولیای الهی باشد خطر خواطر شیطان را حس می کند و به خدا پناه می برد و خداوند او را از گناه باز می دارد. اما اگر این فرد دچار دنیا و هوس باشد، وسوسه شیطان را عملی می سازد.
چنانچه در آیه فوق چون آدم دوست داشت جاودانه شود وسوسه شیطان را در مورد خود انجام داد و میوه ممنوعه را خورد. پس اغواء مرحله ای است که انسان به وسوسه شیطان عمل می کند و راه خود را از راه خدا جدا و گمراه می شود.
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ (۱۲۱_طه)
انسان وقتی با اغواء در تسلط شیطان قرار گرفت، هدف اصابت اغواهای پیاپی شیطان قرار می گیرد. مثال، کسی را که شیطان وسوسه می کند کس دیگری را بکشد در زمان قتل دچار اغوای نخست می شود؛ شیطان اغوای دوم را می زند و بر او می گوید: برای گم کردن اثر قتل جنازه را تکه تکه کرده و در بیابان بگذارد. حال شیطان اغوای سوم را بعد از آن وارد می کند و زمانی که لو رفت به او می گوید: حال که گیر افتاده ای نترس انکار کن و دروغ بگو تا نجات پیدا کنی.
"قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ" مراد از غَی در آیه مذکور همان گمراهی های پیاپی شیطان در اغوای انسان یا همان تولید ظلمت از ظلمت، و مراد از رشد تولید نور از نور است.
کسی که نماز شب می خواند نوری کسب می کند و با آن نور به خدا توکل اش زیاد می گردد، از آن توکل نور دیگری بر او وارد می شود و صاحب روزی می شود و در نتیجه رشد پیدا می کند که در قرآن سَبِیل الرُّشد و سَبِیل الغَّی مراد این است.
گاهی شیطان از طریق انسان، انسانی را اغواء و گمراه می کند. تصور کنید به کسی که نیازمند کمک نیست کمک مالی می کنید، به گمان این که انسان آبرومندی است در حالی که بعد از چند روز او را در حال گدایی از همه می بینید. مانند موسی نبی که وقتی به ندای کمک خواستن کسی لبیک گفت و سهواً کسی را به خاطر او کشت روز بعد همان مرد را در حال کمک خواهی از خود دید و گفت: فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (۱۸_قصص)
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟یُولِج:
از وَلَج به معنای داخل شدن تدریجی در یک شئ را گویند. این واژه از لغات اشارات قرآنی است که برای درک بیشتر معنای دقیق و تفصیلی آن به آیات قرآن می پردازیم:
وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ (۴۰_اعراف)
و (هيچگاه) داخل بهشت نمیشوند مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن خياطی بگذرد!
سوراخ سوزن ریز است و شتر بزرگ، پس يَلِجَ به معنای نفوذ تدریجی در یک شئ و به نوعی عبور کردن از آن است. یعنی شتر باید بدن اش اندازه سوراخ سوزن تکه تکه شود که بتواند از آن به تدریج رد شود.
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ (۱۳_فاطر)
شب را ذره ذره در روز داخل می کند و روز را ذره ذره در شب داخل می نماید.
می دانیم شب به تدریج پس از غروب در روز ورود می کند و رنگ آسمان را از سفیدی به سیاهی تغییر می دهد و برعکس، یعنی شب و روز مثل روشن و خاموش کردن یک چراغ اتفاق نمی افتد که اگر چنین می شد مردمک چشم دچار کوری موقت می شود. تصور کنید در یک جاده که چشم به نور خورشید عادت کرده است در زمان مغرب، با غروب خورشید در یک لحظه هوا تاریک شود، مردمک های چشم دچار عدم دید موقت می شود و تصادفات بزرگی حادث می شود.
اگر بخواهیم برای درک بهتر يُولِج مثالی بزنیم مقداری رنگ سیاه و مقداری رنگ سفید را که در کنار هم قرار دارند ما رنگ سیاه را به تدریج به رنگ سفید اضافه می کنیم و به تدریج رنگ سیاه در رنگ سفید فرو می رود، بعد از مدتی به رنگ سیاه در می آید که این يُولِج است. در تغییرات فصول هم همین طور است که ورود فصول به تدریج اتفاق می افتد. تصور کنید در فصل بهار که یک نخود در زمین کاشته می شود دما به جای یُولِج و تدریج، یک لحظه از ۲۵ به ۴۰ درجه یعنی دمای تابستان برسد، آن نخود نمی تواند در زمین ریشه بزند چون آبی که بعد از کاشتن آن بر خاک ریخته می شود، به سرعت تبخیر می شود و خشک می گردد.
يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها (۲_سبأ)
آنچه كه در زمين دفن میشود، و آنچه كه از زمين بيرون میآيد.
مراد از "یلِجُ فِي الْأَرْضِ" همان قطرات آب باران است که به تدریج در زمین فرو می رود. که ماهیت خاک را تبدیل به گِل می کند، یا دانه گندمی که در زمین فرو می رود مصداق یلِجُ است که به تدریج و ذره ذره ریشه خود را در آن می گستراند. پس می توان گفت: خاصیت زمین يُولِج است، یعنی هیچ شئ را از بیرون خود در یک لحظه در خود فرو نمی برد و به تدریج فرو بردن و نهفتن را انجام می دهد.
@DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃
#یک_لغت_قرآنی
🌟دَرَی:
به معنای دانستن غیب الهی است که در تمام قرآن به صورت نفی آمده است چون کسی جز خداوند به آن علم ندارد.
وَ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ (۱۰۹_أنبیاء)
من نمیدانم که آنچه (بدان) وعده داده شدهاید، نزدیک است یا دور.
یعنی زمان تحقق وعده های الهی غیب و پوشیده است، من حتی زمان آن را نمی دانم.
ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ (۹_احقاف)
خبر ندارم كه با من و با شما چه معامله میكنند.
یعنی غیب الهی را نمی دانم که با من یا شما چه خواهد کرد؟
قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً(۲۵_جن)
بگو: نمیدانم آنچه به شما وعده داده شده، نزدیک است، یا این که پروردگارم زمانی (دور) برای (وقوع) آن قرار داده است.
یعنی بگو: نمی دانم وعده تحقق جهنم الهی نزدیک است یا نه، یا به شما وقتی بر آن تمدید خواهد کرد.
ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ (۵۲_شورى)
تو (پیش از این وحی،) نه از (محتوای دقیقِ) کتاب (خدا) خبر داشتی و نه میدانستی که ایمان داشتن (به اصول و فروع اسلام) چگونه است.
یعنی قرآن غیب خدا بود و تا زمانی که نازل نشده بود من نیز از محتوای آن خبر نداشتم که به شما چیزی در مورد آن بگویم.
@DastaneRastan