eitaa logo
داستان راستان
11.6هزار دنبال‌کننده
401 عکس
107 ویدیو
3 فایل
مدیریت کانال: @salmanzadeh57 لینک کانال تبلیغات ارزان: https://eitaa.com/joinchat/3347906861C14c82f0d0b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 هر پادشاهی ابتدا یک نوزاد بوده... هر ساختمانی ابتدا فقط یک طرح روی کاغذ بوده... مهم نیست امروز کجایی...!؟ مهم اینه که فردا کجا خواهی بود...!؟ هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...! زمین خوردی!؟ عیبی ندارد ، برخیز...! نگذار زمین به جاذبه اش ببالد... سر به دو زانوی غم فرو مبر ، سرت را بالا بگیر... قدرت دستانی که به سویت دراز شده از یاد برده ای!؟ کوله بارت ریخت!؟ عیبی ندارد، سبک باشی راحتتر اوج میگیری... زندگی عالیست رفیق ، عاشق زندگیت باش... @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 پادشاهى در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیرى را دید که با لباسى اندک در سرما نگهبانى مى‌داد. از او پرسید: آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت: چرا اى پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت:.... من الان داخل قصر مى‌روم و مى‌گویم یکى از لباس‌هاى گرم مرا برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده‌اش را فراموش کرد. صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالى قصر پیدا کردند، در حالى که در کنارش با خطى ناخوانا نوشته بود: اى پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مى‌کردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پاى درآورد! @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 "خداوند در قیامت به چهار گروه نظر نمی‌کند" قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرْبَعَةٌ لا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَاقٌّ وَ مَنَّانٌ وَ مُكَذِّبٌ بِالْقَدَرِ وَ مُدْمِنُ خَمْرٍ. رسول خدا(ص) فرمود: خداوند در روز قیامت به چهار گروه نظر نمی‌کند: کسی‌که عاق والدین شده کسی‌که در مقابل کاری که برای دیگران انجام می‌دهد منت می‌گذارد کسی‌که منکر قضای ‌الهی باشد کسی‌ که دائم ‌الخمر باشد ١ص٢٠٣ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 ذوالنون مصري پادشاهي را گفت: شنيده ام فلاني را به فلان ولايت فرستاده اي و او به مال مردم دراز دستي مي کند. شاه گفت: روزي سزاي او را خواهم داد. گفت: بلي روزي سزاي او را مي دهي که تمام مال مردم را گرفته باشد. آن وقت تو به زور از او مي ستاني و در خزانه مي نهي، اين طرز سزا دادن به حال مردم چه سودي دارد؟ پادشاه خجل شد و آن حاکم را بر کنار کرد. سرگرگ بايد هم اول بريد نه چون گوسفندان مردم دريد @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 رستگاریِ اهلِ ایمان سوره مؤمنون، با یک بشارتِ زیبا به «اهلِ ایمان» شروع میشه: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🕋 قَد اَفلَحَ المُؤمِنُونَ. (مؤمنون/۱) 💢 به راستی که «اهلِ ایمان» رستگار شدند! نکته‌ی قابل تأمل در این آیه اینه که:🤔 ✅️ رستگاری در خودِ هست، نه اینکه نتیجه‌ای باشه که بعداً بیاد! آیه نمی‌فرماید که: ❌ بیاورید، تا در آینده رستگار شوید! 👈 بلکه این آیه‌ی شریفه، «رستگاری و نجات» رو به محضِ داشتن، محقّق میدونه. 👈 یعنی نجات، در خودِ نهفته است. ⛔️ ، باورِ ذهنی نیست! ⛔️ به معنایِ «فکر کنم و اگر با ذهنم جور در اومد، اونوقت قبول کنم» نیست! ⛔️ باور داشتن به چیزی که می‌بینی و چیزی که میدونی نیست! ☝️ اساسِ ، بر پذیرشِ غیب و نادیده‌هاست☜ «یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ» 👌 اگر ندیده قبول کردی، یعنی داری. نوری است که قلب رو منوّر میکنه،💡 و وجودِ آدم رو روشن میکنه... و نشانه‌ی ، تسلیمِ محض بودنه.😌 تسلیمِ محضِ خدای بزرگ... پس خودت رو به بسپار، و تسلیمِ او باش.. این یعنی رستگاری..❤️😌 @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 اميرالمومنين علی علیه السلام: ● الشَّبابُ لا يَعرِفُ قَدرَهُ إلاَّ الشُّيوخُ، وَالعافِيَةُ لا يَعرِفُ قَدرَها إلاَّ أهلُ البَلاءِ، وَالصِّحَةُ لا يَعرِفُ قَدرَها إلاَّ المَرضى، وَالحَياةُ لا يَعرِفُ قَدرَها إلاَّ المَوتى؛ (ارزش) جوانى را جز پيران نمى شناسند؛ (ارزش) آرامش را جز گرفتاران نمى شناسند؛ (ارزش) سلامت را جز بيماران نمى شناسند، (ارزش) زندگى را جز مُردگان نمى دانند. ٢١٨ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 رسول خدا فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت :یا رسول الله ، خداوند مرا با هدیه اى به سوى تو فرستاد كه پیش از تو به هیچكس چنین هدیه گرانبهائى اعطا نفرموده است . پیامبر پرسید: هدیه چیست ؟ گفت : صبر، بهتر از آن قناعت ، بهتر از آن رضا، بهتر از آن زهد، بهتر از آن اخلاص ، بهتر از آن یقین است و اصل همه اینها توكل . پیامبر مى فرماید: پرسیدم توكل بر خدا به چه معنى است ؟ یقین داشتن به اینكه مخلوق قدرت ندارد به تو ضررى یا سودى برساند. و نمى تواند نعمتى به تو بدهد و یا ترا از نعمتى محروم سازد. توكل نومیدى از خلق است . پس هرگاه انسان به این مرحله از یقین رسید، دیگر او براى احدى جز خدا كار نمى كند، جز به خدا امید ندارد، جز او از كسى بیم ندارد و به احدى جز او دل نمى بندد. این معنى توكل است. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 امیرالمومنین علی‌علیه‌السلام فرمودند: مَن أكثَرَ الفِكرَ فيما تَعَلَّمَ أتقَنَ عِلمَهُ، و فَهِمَ ما لم يَكُن يَفهَمُ هر كه در آنچه آموخته است بسيار انديشه كند، دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمى‌فهميده است، بفهمد.... غررالحكم حدیث ۸۹۱۷ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 سه برادر، دو نفرشان مدتی مؤذن مسجد بودند، برادر اوّلی ده سال مؤذن بود و در بالای مناره مسجد اذان می گفت. پس از فوت او، برادر دوم این مسئولیت را عهده دار شد و او هم حدود ده سال به آن کار مشغول بود تا این که برادر دوم هم فوت کرد.  پس از آن، مردم نزد برادر سوم رفتند و از او خواستند او هم چون دو برادرش به اذان گویی بپردازد، امّا او از پذیرفتن اجتناب کرد.  اصرار زیادی کردند و به او پیشنهاد نمودند که پول زیادی به او خواهند داد، ولی باز هم نپذیرفت. وقتی با اصرار مردم روبه رو شد به آنان گفت: من اذان گفتن را بد نمی دانم. ولی اگر صد برابر پولی را که پیشنهاد می کنید به من بدهید باز هم نخواهم پذیرفت زیرا این مناره ای است که دو برادر مرا بی ایمان از دنیا برد! وقتی لحظات آخر عمر برادر بزرگترم رسید خواستم بر بالینش سوره یس تلاوت کنم که با نهایت اعتراض و فریاد او مواجه شدم! او می گفت قرآن چیست؟ چرا برایم قرآن می خوانی؟ برادر دوم هم به این صورت در هنگام مرگش به من اعتراض کرد.  از خداوند کمک خواستم که علت این قضیه را برایم روشن گرداند. زیرا آنان مؤذن بودند، و این کار از آنان انتظار نمی رفت. یک شب خداوند بر من منت نهاد و در عالم رؤیا، برادر بزرگترم را در حال عذاب دیدم. به طرفش رفتم و گفتم: تو را رها نمی کنم تا به من بگویی چرا بی ایمان از دنیا رفتی؟  خداوند برای آن که ماجرا را به من بفهماند، زبان او را گویا نمود. او گفت: ما هرگاه که بالای مناره می رفتیم، به خانه های مردم نگاه می کردیم و به نوامیس مردم چشم می دوختیم و سرانجام چشم چرانی باعث عذاب ما در آخرت شد. @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 داستان شیخ صنعان و دختر ترسا، از جمله داستان های عرفانی است که حتی شرح هایی هم بر آن نوشته شده است. اما اصل داستان از این قرار است که :  شیخ صنعان چند شب پیاپی در خواب می بیند که از مکه به روم رفته و بر بتی، مدام سجده می کند. پس از تکرار این خواب در شبهای متوالی، او پی می برد که مانعی در سر راه سلوکش پیش آمده و زمان سختی و دشواری فرا رسیده است. و لذا تصمیم می گیرد تا به ندای درون گوش داده و به دیار روم سفر کند. جمع کثیری از مریدان وی(به روایت عطار،400 مرید)، نیز همراه وی راهی دیار روم می شوند. در آن دیار، شیخ روزها بر گرد شهر می گشته تا سرانجام روزی نظرش بر دختری ترسا، و بسیار زیبا افتاده و عاشق او می شود. عشق دختر ترسا، عقل شیخ را می برد؛ شیخ، ایمان می دهد و ترسایی می خرد. شیخ مقیم کوی یار می شود و همنشین سگان کوی؛ و پند و نصیحت یاران را نیز به هیچ می گیرد. دختر ترسا از عشق شیخ آگاه می شود و پس از آنکه در مقام معشوق، ناز کرده و شیخ را به سبب عشقش سرزنش و تحقیر می کند، سرانجام در برابر نیاز شیخ، 4 شرط برای وصال قرار می دهد: سجده بر بت، خمر نوشی، ترک مسلمانی و سوزاندن قرآن. شیخ عاشق، نوشیدن خمر را می پذیرد و آن سه دیگر را، نه. اما پس از نوشیدن خمر و در حال مستی، سه شرط دیگر را نیز اجابت می کند و زنار می بندد. کابین دختر گران است و شیخ مفلس از پس آن بر نمی آید؛ ولی دل دختر به حالش سوخته و به جای سیم و زر، یک سال خوکبانی را بر شیخ وظیفه می کند و شیخ به مدت یکسال خوکبانی دختر را اختیار می کند. یاران که تحمل این خفت و رسوایی را نداشتند، سرانجام شیخ خود را رها می کنند و به حجاز برمی گردند و گزارش اعمال او را به مریدی (از یاران خاص شیخ) که هنگام سفر روم غایب بود می دهند. او آنها را سرزنش می کند که چرا شیخ خود را در چنان حالی رها کرده اند و به همراه سایر مریدان به روم باز می گردند و معتکف می شوند و 40 شب به دعا پرداخته و با تضرع و زاری از خدا طلب نجات شیخ را می کنند. در شب چهلم، سرانجام مرید باوفای شیخ، پیامبر اسلام (ص) را در خواب می بیند که به او بشارت رهایی شیخ را می دهد. او همراه با مریدان عازم دیدار شیخ می شوند و شیخ را می بینند که زنـّار بریده و از نو مسلمان شده و توبه کرده است. و همراه با شیخ به سوی حجاز باز می گردند. اما دختر ترسا که زمانی ایمان شیخ را زائل کرده بود، شب هنگام در خواب می بیند که او را به سوی شیخ می خوانند که دین او اختیار کند. احوالش دگرگون می شود و دلداده و سرگشته، دیوانه وار، سر به بیابان، در پی شیخ می گذارد. شیخ باز می گردد و دختر را آشفته و مشتاق می یابد؛ دختر به دست او اسلام می آورد و چون طاقت فراق از حق را نداشته، در دامان شیخ، جان بر سر ایمان خود می نهد.   اما نکته هایی که می توان از این داستان به دست آورد: 1- گاهی فرد و لو اینکه در مراتب سیر و سلوک به جاهایی هم رسیده باشد ولی باز هم احتمال لغزش در وی هست و نقاط ضعفی دارد که در شرایط امتحان این نقاط ضعف خود را نشان می دهد کما اینکه در داستان شیخ صنعان وی با وجود اینکه دارای مریدان و شاگردانی بوده ولی یک نقطه ضعفی داشته که در سفر وی به روم و دیدن آن دختر زیبا رو ، این ضعف خود را نشان داده و موجب لغزش شیخ می گردد 2- در هیچ حالتی از هدایت و نجات کسی نباید نا امید شد برخلاف دیگر شاگردان شیخ که دیگر احتمال توبه و بازگشت وی را غیر ممکن می دانستند اما شیخ باز هم از این ورطه خلاص شده و توبه نمود. 3- در حالی که شیخ خمر نوشی را ساده تر از سوزاندن قرآن و سجده بر بت و ترک مسلمانی می داند اما با ارتکاب آن، آن سه گناه دیگر نیز برای وی اتفاق می افتد چرا که وقتی انسان عقل خود را از دست داد دیگر توقع هر عمل نادرستی از وی می رود. 4- انسان اگر در رسیدن به خواسته های خود، رضایت خداوند را در نظر بگیرد، خداوند ،مطلوب وی را از راه صحیح به وی می رساند. کما اینکه شیخ بعد از اینه توبه کرد و بازگشت این بار خداوند ، آن دختر را شیفته شیخ و مرام او کرد. در حالیکه وقتی شیخ ار راه نادرست خواست به مطلوب خود برسد آن دختر با تحقیر وی، وصالش را برای شیخ فراهم کرد و خودش علاقه قلبی ای به شیخ نداشت @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ... ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ... ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ ... ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ " ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﯼ ... ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ " ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ " ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﯼ... ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ... ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ " ﺧﺪﺍﯾﯽ ..." ﺍﻣﺎ ﻣﻦ... ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ... ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻢ " ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ " ﺑﺨﻮﺍﻥ... ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺗﺎﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩﺍﻳﻦ ‏( ﻣﻀﻄﺮ ‏) .... ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﻦ ..... ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ... ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺕ، ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ، ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯾﺖ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﻡ ..... ﺍِﻟٰﻬﻲ ﻭَ ﺭَﺑّﻲ ﻣَﻦْ ﻟﻲ ﻏَﯿْﺮُﮎَ @DastaneRastan
🌸🍃🌸🍃 هيچ كس در هيچ كجا چمدانی همراهش نيست كه پر از حال خوب برای ما باشد و آن را به ما سوغات بدهد. حال خوب از درون ما می آيد. مهم اين است كه با توجه به داشته هايمان حال خوب را برای خودمان ايجاد كنيم. مهم اينست كه شادی های كوچك را براي خود بسازيم و از آنها احساس رضايت كنيم. گاهي با يك بستنی قيفی، با يك پياده روی همراه با موزيك دلخواه، با ديدن يك فيلم كمدی و... می توانيم حال خوب را به خودمان هديه كنيم. مهم اين است كه بخواهيم حال خوب داشته باشيم و حس قربانی به خودمان نگيريم! به همين سادگی.. زندگی همين لحظه هاست ... @DastaneRastan