"خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!"
📖ولی قرآن چیزی دیگه میگه:
أكثر الناس ﻻ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ"
بیشتر مردم نمۍدانند
أكثر الناس ﻻ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ"
بیشتر مردم ناسپاس اند
*أكثر الناس ﻻ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ "
بیشتر مردم ایمان نمی آورند
أكثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ"
بیشترشان گناهکارند
أكثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ"
بیشترشان نادانند
أكثرهم ﻣﻌﺮﺿﻮﻥ"
بیشترشان اعتراض گرند
أكثرهم ﻻ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ"
بیشترشان تعقل نمۍکنند
أكثرهم ﻻ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ "
بیشترشان ناشنوایند
ﻭﻗﻠﻴﻞ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﺍﻟﺸﻜﻮﺭ "
و کم اند بندگانی که شاکرند
ﻭﻣﺎ ﺁﻣﻦ ﻣﻌﻪ ﺇﻻ ﻗﻠﻴﻞ "
و جز اندکی ایمان نمی آورند
پس نه تنها اکثریت نشانه حقانیت نیست
بلکه در مورد زیادی اکثریت بر خلاف معیارهای الهی رفتار میکنند.
راه درستِ خودت را برو
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ
اگر خدا بخواهد
غیر ممکن ، ممکن میشود ...
( سوره انسان -آیه ۳۰ )
مائيم كه خلقشان كرديم و مفاصلشان را محكم ساختيم و هرگاه بخواهيم مانند آنها را چنانكه بايد به جاى آنان مىآوريم. به راستى اين آيات، وسيله تذكّرى است، پس هركه بخواهد، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد و شما چيزى رانمىخواهيد، مگر اين كه خدا بخواهد همانا خداوند دانا و حكيم است .
هر كه را بخواهد به رحمت خود درمىآورد و براى ظالمان عذابى دردناك آماده كرده است ...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌬🌿☁️
خدا دوباره سرپآت میکنه ...
دقیقااا جلوی کسایی که شکستنت
به خُدا اعتماد کن❤️
برای همدیگه خوب بخواهین
خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده ...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 در آن روز قیامت ،عموم خلايق آرزو مى كنند ...
▪️قَالَ حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْعَطُوسِ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ [أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ صلوات الله علیه يَقُولُ قَالَ رَسُولَ اللّه صلی اللّه علیه وآله: ... فَعِنْدَ ذَلِكِ يَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ كَانُوا فَاطِمِيِّينَ.
در آن روز قیامت ،عموم خلايق آرزو مى كنند: كاش از شيعيان و دوستان فاطمه صلوات الله علیها بودند.
📚تفسير فرات الكوفي 446
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استاد عالی از مرگ آسان میگوید:
🔺ابدیتی در پیش داریم که عمر نوح نبی (ع) در برابر آن ناچیز است!
چه کنیم تا سکرات موت از ما برداشته شود؟ چه کنیم تا هنگام مرگ، ملک الموت برایمان تلقین بگویند؟!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ولله خیرحافظا وهو ارحم الراحمین.
✨خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است.
"یوسف ۶۴"
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥حقیقت گناه
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#امام_سجّاد(ع):
☀️🍃خدايا،
اگر مرا با زنجيرها ببندی،
و عطایت را از میان همه خلق از من منع کنى،
و ديدگان بندگانت را بر رسوايی هايم بگشايی،
و فرمان دهى که مرا به آتش دوزخ کشند
و میان من و نیکان جدایى افکنى،
اميدم را از تو نخواهم بريد، و آرزويم را از عفو تو باز نخواهم گرداند، و محبتت از قلبم بيرون نخواهد رفت، من فراوانی عطايت را نزد خود، و پرده پوشی ات بر گناهانم در دار دنيا را فراموش نخواهم كرد
قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📙 اجرای عدالت
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت:
اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت. اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت:
محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•