eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.6هزار دنبال‌کننده
35.5هزار عکس
29.8هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خداروشكر از امشب يه جايى رو داريم بهش پناه ببريم(روضه) بغلمون كن امام حسين كه احتياج خسته ها آغوشِ شماست💔 به غیر تو به کِه پناه بَرم،، یارحمة الواسعه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حسین جانم خیلی وقت است از از این دنیا و آدم هایش بریــده ام.... نفس در سینه سنگینی می کند... روسیاهم و دست خالی ولی تو اربابی... ارباب مهربان من مرا بخر و ببر پیش خودت.... از این جهان خسته ام آقا... خسته... 💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حیف است ‌ای دل از غم دنیا گداختن همت کن و ز غربت شاه جهان بسوز •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به دادِ ما نرسی؛ داد می‌زنیم:حسیـــن مگر حسین دوباره به دادِ ما برسد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❁﷽❁ 📺 💢 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن 🔺 مادر تمام نوکرها •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. سرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی» موضوعات مرتبط: حکایت، 12 - حکایت آن درخت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•