eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.3هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
28.3هزار ویدیو
324 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 بهترین و بدترین آدمها را در بین دینداران دیدم، بهترین آنها کسانی بودند که میخواستند خودشان به بهشت بروند و چقدر بی آلایش و پاک بودند، سرشان به کار خودشان بود و بی آزار بودند و بهترین مشوق من به دین بودند، و بدترین آنها کسانی بودند که میخواستند غیر از خودشان بقیه را هم به بهشت ببرند، چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها، تظاهر و ریا و خشونت در بین آنها موج میزد.
‍ آیَتُ الله مُجْتَهِدےٖ تِهْرَانےٖ(ره): 🍁در وضو چه اسراری نهفته است ‍ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد. ✨شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم. ✨شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم. ✨مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به دور می اندازم. ✨مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از مناجات با امام زمان عج اگر دلتون لرزید ✨ التماس دعا
🌸🍃🌸🍃 خدایا نورت را در وجودمان متجلی کن که سخت محتاج آنیم . خدایا برکت نگاهت را در نگاهمان بریز تا هر کجا که مینگریم نیکی باشد و مهر خدایا میدانی که خسته ایم از خودمان از روزمرگی ها از نفرتها از جدایی ها از من بودن ها و ما نشدن هایمان خدایا دستمان را بگیر تا یادمان باشد که باید دستی را بگیریم . خدایا نگاه مهربانت را ما دریغ مکن تا یادمان باشد که باید به تمامی نگاهی باشیم از سر مهر و عشق به انسانها
🌸🍃🌸🍃 موشی کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.» همین طور که می رفتند به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد. شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.» موش گفت : «این آب خیلی عمیق است. من می ترسم غرق شوم.» شتر گفت : «ببینم چقدر عمق دارد.» و سپس با سرعت پایش را در آب نهاد و گفت : این که تا زانوی من است. چرا تو می ترسی و ایستاده ای ؟!» موش پاسخ داد : «زانوی من کجا و زانوی تو کجا، این رودخانه برای تو مورچه و برای من اژدها است. اگر آب تا زانوی توست صد گز از سر من می گذرد.» گفت گستاخی نکن بار دگر تا نسوزد جسم و جانت زین شرر موش گفت : «توبه کردم، مرا از این آب عبور بده.» شتر جواب داد : «بیا روی کوهانم بنشین، من صدها هزار چون تو را می توانم از این جا بگذرانم.» چون پَیَمبَر نیستی، پس رَو به راه تا رسی از چاه روزی سوی جاه 📌غرور به خود راه نده، ابتدا پیروی کن، شاگردی کن، مرید باش، گوش کن تا زبانت باز شود آن گاه زبان گشا و آن هم نخست به صورت پرسش و فروتنانه و در همه حال معنی و باطن موضوع و مطلب را بنگر تا به معرفت حقیقی برسی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پیام_معنوی ✨تفاوت خودت را با حیوانات بیشتر کن✨ ⚜💢 انسان می تواند مانند پرنده ها پرواز کند، ⚜💢مانند ماهی ها شنا کند ⚜💢و مانند دیگر حیوانات روی زمین راه برود. ⚜💠اما نمی تواند فراموش کند که انسان است و باید با حیوانات فرق داشته باشد. ✅💯✅ ⚜♻️ حیوانات می توانند مثل تو غذا بخورند و نفس بکشند؛ ⚜🌀اما نمی توانند مانند تو فکر کنند. تفاوت خودت را با حیوانات بیشتر کن❗️ 💙 علیرضا پناهیان 💙
🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜 💚دعای چهارحمد💚 💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس🌷 🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.🌷 💛اللهم عجل لولیک الفرج💛 💙خواص دعای چهارحمد💙 🌻از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مرویست🌻 🌼 که هر کس از پیروان ما هر روز ا ین چهار حمد را بخواند خداوند او را سه چیز کرامت فرماید: 🌼 🍀اول عمر طبیعی 🍀 🍀دوم مال و جمعیت بسیار 🍀 🍀سوم باایمان ازدنیارفتن وبی حساب داخل بهشت شدن🍀 💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃
💎عادت ندارم درد دلم را به هرکســـے بگویم پس خاکش میکنم زیر چهره خندانم تاهمه فکر کنند؛ نه دردی دارم و نه قلبــــے چارلی چاپلین @DastaneRastan_ir
#حدیث_مهدوی ✳️امام به هر فرد از خودش اولی‌تر است✳️ 📌 امام رضا(علیه السلام) می‌فرماید: 🔴او ( #حضرت_مهدی «عجل الله فرجه الشریف») برای مردم از خودشان اولی‌تر از پدر و مادرشان مهربان‌تر و در برابر خدا از همه متواضع‌تر است 🔴آنچه به مردم فرمان می‌دهد خود بیش از دیگران به آن عمل می‌کند و آنچه مرد را از آن نهی می‌کند خود بیش از همگان از آن پرهیز می‌کند ✳️ #عید_مهدویت_مبارک اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌸🍃🌸🍃 عاشقی تنها مختص به زن و مرد نیست و نخواهد بود می توان عاشقِ زندگی بود و زندگی کرد می توان عاشقِ گلدان های کنارِ پنجره بود و لذت برد می توان عاشقِ دست های پینه بسته ی مادر بود و آن را بوسید می توان عاشقِ صدای دلنوازِ موج های دریا بود و آن را با عشق شنید می توان عاشقِ نگاه همیشگی و لبخند خدا بود و امیدوار به بخشش عاشقی که تنها مختص به زن و مرد نیست بیایید از همین لحظه هرکه پرسید: عاشقی یا نه؟ سرمان را بالا بگیریم، لبخندی بزنیم و بگوییم: آری عاشقم… عاشقِ هرکسی و هرچیزی که امید و عشق را در من زنده کند…
در محضر آیتــ الله (ره) 8 توصیه از آیت الله برای دفع شّر جنیان و طلسمات و همین طور برای جلوگیری از سحر و جادو دستورات عامی فرموده اند که به این شرح است : 1⃣✨ هنگام اذان در جایی که زندگی میکند ، با صوت جهر و آشکار (صدای بلند مثل نماز صبح) ، اذان بگوید . 2⃣✨ پس از نماز صبح 50 آیه از قرآن را به صوت جهر و آشکار (صدای بلند) تلاوت نماید. 3⃣✨ دو سوره ی معوذتین (فلق و ناس ) را بخواند. 4⃣✨ پیش از خواب 4 قل (یعنی سوره های کافرون ، توحید ، ناس و فلق ) را بخواند . 5⃣✨ همراه خود ( مثلاً در جیبش ) قرآن داشته باشد. 6⃣✨ آیة الکرسی را فراوان بخواند و آن را نوشته و در خانه نصب کند . { آیة_الکرسی 3 آیه است تا فیها خالدون } 🔴 «دستور فوق بخصوص در برای کسی که سحر شده و کسی که مبتلا به چشم زخم است نیز راه گشاست.» 7⃣✨ وی در دستور دیگری فرموده اند که برای دفع چشم زخم و طلسم ، صدقه دهید و تکرار معوذتین و تکرار را انجام دهید . 8⃣✨ حـرز امام جـواد (ع) را به همراه داشته باشد مثلا در انگشتـری . و این حرز باید روی پوست آهوی 6 ماهه ی تهامه نوشته شود . ♻️ حقیر میگویم طبق احادیث انگشتر 7 جلال و عقیق یمنی اصل هم برای حفاظت خوب است . 🆔 @ayegeraphy💕
✅موفقيت يعني : از مخروبه هاي شکست ، کاخ پيروزي ساختن ..... ✅موفقيت يعني : خنديدن به آنچه ديگران مشکلش ميپندارند ...... ✅موفقيت يعني : از تجارب انسان هاي موفق درس گرفتن ...... ✅موفقيت يعني : خسته نشدن از مبارزه با دشواري ها ...... ✅موفقيت يعني : هميشه جانب حق را نگاه داشتن ......... ✅موفقيت يعني : اشتباه را پذيرفتن و تکرار نکردن آن ....... ✅موفقيت يعني : با شرايط مختلف خود را وفق دادن ...... ✅موفقيت يعني : حفظ خونسردي در شرايط دشوار ...... ✅موفقيت يعني : از ناممکن ها ، ممکن ساختن ........ ✅موفقيت يعني : نا کامي ها را جدي نگرفتن ........ ✅موفقيت يعني : تکيه گاه بودن براي ديگران ...... ✅موفقيت يعني : توانايي دوست داشتن ...... ✅موفقيت يعني : عاشق زندگي بودن ...... ✅موفقيت يعني : با آرامش زيستن ...... ✅موفقيت يعني : قدردان بودن ...... ✅موفقيت يعني : صبور بودن ...... 💥💥💥💥 @ghiamat_ir
🌸🍃🌸🍃 💎یه روز ملانصرالدین و دوستش دوتا خر میخرند. دوست ملا میگه: چه طوری بفهمیم کدوم مال منه و کدوم ماله تو؟ ملا میگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم اونی که یه گوش داره مال من اونی هم که دو گوش داره مال تو.! فرداش میبینن خر ملا گوش اون یکی خره رو از سر حسادت خورده!!! دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من جفت گوش خرمو میبرم!!! فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه... دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من دم خرمو میبرم! فرداش بازم قضیه دیروزی میشه.. دوست ملا با عصبانیت میگه: حالا چیکار کنیم؟ ملانصرالدین هم میگه: عیبی نداره خب حالا خر سفیده مال تو خر سیاه مال من...
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ علیه السلام فرمودند: ﯾﮏ ﻣﺆﻣﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ 1. ﺧﺎﻧﻪ ﻭﺳﯿﻊ 2. ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺧﻮﺏ 3. ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺒﺎ 4. ﭼﺮﺍﻍ ﭘﺮ ﻧﻮﺭ ﺷﺨﺼﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﭼﻪ ﮐﻨﯿﻢ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: این حدیث ﺑﺎطنی ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ: 1. ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺧﺎنه ﻭﺳﯿﻊ؛ ﺻﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺎن گر ﺭﻭﺡ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ. 2. ﻣﺮﮐﺐ ﺧﻮﺏ، عقل ﺍﺳﺖ. 3. ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺒﺎ، ﺣﯿﺎ ﺍﺳﺖ. 4. ﻭ چراغ پر نور، ﻋﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺛﻤﺮﻩ‌ی ﺁﻥ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ. 📚 اصول کافی @ghiamat_ir👈👈
✅مثل خداباش... خوبی دیگران راچندین برابرجبران کن، ✅مثل خدا باش... بامظلومان ودرماندگان دوستی کن، ✅مثل خداباش... عیب وزشتی دیگران رافاش نکن، ✅مثل خداباش... دررفتارباهمه مردم عدالت رارعايت کن، ✅مثل خداباش... بدون توقع وچشم داشت نیکی کن، ✅مثل خداباش... بدی دیگران راباخوبی ومحبت تلافی کن، ✅مثل خداباش... بابزرگواری وبی نیازی ازمردم زندگی کن، ✅مثل خداباش... اشتباهات بدی دیگران رانادیده بگیروببخش، ✅مثل خداباش... برای اطرافیانت دلسوزی کن، ✅مثل خداباش... مهربان ترازهمه... 💥💥💥💥 @ghiamat_ir👈👈
✅همه مردم آموزگاران شما هستند. 🌱 آدمهای خشمگین به شما آرامش می‌آموزند. 🌱 آدمهای ریاکار به شما یکرنگی و صداقت می‌آموزند. 🌱 آدمهای سرسخت و سختگیر به شما نرمش می‌آموزند. 🌱 آدمهای وحشت زده به شما شهامت می‌آموزند. 🌱 آدمهای سست و ضعیف به شما ایمان می‌آموزند. 🌱 آدمهای سرد و بی‌روح به شما عشق و مهربانی می‌آموزند. ✅ همیشه در رابطه با آدمهایی که وارد زندگیتان می‌شوند از خود بپرسید: این شخص برای یادآوری و آموزشِ چه چیزی به من، فرستاده شده؟ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 💥💥💥💥 @ghiamat_ir👈👈
✅روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر می کرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و به سرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد، شاید در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن." شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! " عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد. سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد بلافاصله گفت: " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو خواهد بست." شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود." عارف پاسخ داد: " نه " و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی " شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت: " استاد اینکه نشد ! " عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن " برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند. استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند."
🌸🍃🌸🍃 روزی مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت. وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد. مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از… مرد ادامه داد و گفت: از این زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم پزشک به مرد گفت: من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود. هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود. مرد از پزشک تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد رو به پزشک کرد و گفت: مشکل اینجاست که آن دلقک خود منم…
✨﷽✨ "صـبور"ڪہ باشے⇣ ⇤هم حڪمت را مےفهمے ⇤هم قسمت را مےچشے ⇤هم معجزه را مےبینے ﴿انّ الله مـع الصابرین﴾>(بقره،۱۵۳)؛ «همانا خدا با صابراטּ است» دل را به خـــدا بسپار♥️
🌸🍃🌸🍃 فاضل کامل سید الواعظین مرحوم سید محمود امامی اصفهانی (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند: یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند. اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانی. پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش، رسول خدا (ص ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است. عرض کردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید. پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد. ١ص٢٠٢ @DastaneRastan_ir
🌺🍃اﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ ... ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ بہ ڪﺴﯽ ڪہ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ، ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭے ﺁﺏ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺣﻔﻆ ڪﺮﺩ 🌺🍃ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ ... بہ ڪﺴﯽ ڪہ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾڪ ﺿﺮبہ ﻋﺼﺎ ڪہ بہ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞنوﺍﺧﺘہ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ڪﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺎے ﺩﯾﮕﺮ بہ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤہ ﺟﺎﺭے ﺷﻮﺩ . 🌺🍃ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ ... ﺑہ ﮐﺴﯽ ڪہ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩرﺧﺎڪ ﻏﺮﻕ ڪﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕہ ﺩﺍﺭﺩ؛ 🌺🍃اﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ ... بہ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ڪﻦ ﺗﺎ ﺑہ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫابرسی ❄️❄️❄️❄️❄️
🌹 🌼أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌼 🌹خوشا روزى که مولا بازگردد🌹 🌷انا المهدى طنين انداز گردد🌷 🌹به حق مادرش زهراى اطهر🌹 🌷به حق فرق اکبر، حلق اصغر🌷 🌹خداوندا ظهورش دير گرديد🌹 🌷بسى عاشق در اين ره پير گرديد🌷 🌹مهيا کن تو اسباب ظهورش🌹 🌷منور کن تو گيتى را ز نورش🌷 💚 يا رب الحسين(ع)💚 💚بحق الحسين(ع)💚 💚 اشف صدر الحسين(ع)💚 💚 بظهور الحجة(عج)💚
🌸🍃🌸🍃 امام علی (ع) در نامه31 نهج‌البلاغه به امام حسن (ع) می‌فرمایند: كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است، نه پهلوانى سخت‌كوش. بپرهيز از غيرت نشان دادن بی‌جا (به همسران) كه درستکار را به بيماردلى، و پاكدامن را به بدگمانى رساند. روزی یکی از اساتید روان‌شناسی، داستان بسیار عجیبی را پیرامون حدیث فوق، نقل کرد؛ که با رعایت حداکثر نکات اخلاقی داستان را تقدیم می‌دارم: در سن 21 سالگی با مرد مومنی که 28 سال داشت، و از نظر ایمان سرآمد بود ازدواج کردم؛ که کاملا مقید و پایبند به مسائل اخلاقی و خانواده بود. شوهرم هیچ عیبی نداشت مگر این‌که، علی رغم وضع مالی خوبمان، بسیار خسیس و مال‌دوست بود؛ اگر استکانی می‌شکستم و می‌دید یک ساعت در خانه سر و صدا می‌کرد. روزی برای عروسی یکی از آشنایان، به تالاری در شهر رفتیم. انگشتری داشتم که چون کمی لاغر شده بودم، از انگشتم می‌افتاد؛ لذا نخی دورش پیچیده بودم تا تنگ شود و نیفتد. در ساعات پایانی عروسی، لحظه‌ای به‌ خودم آمدم، دیدم انگشترم در دستم نیست و گم شده؛ ترس و وحشت چنان وجودم را گرفت که همگان فهمیدند برای من مشکلی پیش آمده است. از ترسم‌ چیزی به کسی نگفتم که مبادا به گوش شوهرم برسد؛ و بلافاصله به منزل برگشتم. 4 ستون بدنم می‌لرزید که اگر شوهرم بداند کتک مفصلی خواهم خورد. به زن همسایه که راز‌دار بود، و از این اخلاق بد شوهرم خبر داشت پناه بردم. او داستان را با شوهرش در میان گذاشت. شب را زود خوابیدم تا شوهرم به انگشت من توجهی نکند و از این موضوع خبردار نشود. صبح، زن همسایه را دیدم به من گفت: برو در بازار طلافروشان و شوهرم دوستی دارد که سفارش تو را به او کرده است. برو و انگشتری شبیه انگشترت را بردار و فکر ریالی نباش. خوشحال شدم و بلافاصله به زرگری رفتم. در آن‌جا مرد میانسالی که با کت شلواری لوکس نشسته بود. نزدیک رفتم و خودم را معرفی کردم و نشانی دادم. زرگر تبسمی کرد و گفت: در ویترین نگاه کن اگر مشابه انگشتر شما بود‌ که بود، اگر نبود برو در بازار بگرد و هرکجا دیدی شماره مرا بده به من زنگ بزنند. سریع در بازار چرخی زدم و پشت ویترین مغازه‌ای شبیه انگشتر خودم را یافتم. شماره زرگر را دادم تماس گرفتند و من انگشتر را سریع فاکتور کرده، برداشته و به مغازه زرگری آمدم. به زرگر گفتم: من درآمدی ندارم هر ماه مبلغی که دستم بیفتد به شما خواهم داد، شاید باز پرداخت بدهی من دو سال طول بکشد. زرگر روان‌شناس خوب و شیادی بود، و از زندگی و اخلاق شوهر من خبر داشت و مرد همسایه حسابی او را توجیه کرده بود. زرگر از ترس من سوءاستفاده کرده و استرس مرا دو چندان کرد و گفت: روزی اگر شوهرت شک کند و تو را تعقیب کند و پایش به مغازه من برسد، من تضمین نمی‌دهم که حقیقت را نگویم و مطمئن باش آن‌وقت تو را به خاطر رابطه نامشروع خواهد کشت. ترس‌و‌لرز سراسر وجودم را برداشت، مانده بودم انگشتر را ببرم یا همان جا بگذارم!! دوراهی بسیار خطرناکی بود. منتظر بودم ذهنم راه‌حلی پیدا کند که زرگر شیاد با برنامه قبلی راه شوم خود را پیش پای من گذاشت. او با تبسمی گفت: برو و من مبلغی نمی‌خواهم اگر زیاد ناراحت هستید، روزی زنگ می‌زنم کمی بیرون قدم بزنیم و شما هم،‌ همین‌که برای ساعتی، سنگ صبور من باشید و درد دل مرا گوش کنید بسیار کمکم کرده‌اید. چاره‌ای جز انتخاب این راه سوم نداشتم. پذیرفتم و زود به خانه برگشتم. مهربانی آن زرگر بسیار در دلم نفوذ کرده بود. در این اندیشه بودم که چه انسان‌های خوبی هستند که نماز نمی‌خوانند اما بهتر از شوهر نماز‌خوان من هستند. لحظه لحظه مهرِ زرگر در دلم زیاد می‌شد. دوست داشتم قبل از ظهر، موبایلم زنگ بخورد. کوچکترین شماره ناشناسی مرا امیدوار می‌کرد که زرگر است. سریع جواب می‌دادم. انتظار به پایان رسید و زرگر مرا به آدرسی برای ملاقات دعوت کرد. سریع سوار ماشین شدم. باز استرس مرا زیاد‌تر کرد و گفت: بهتر است به ویلایش برویم و راحت حرف بزنیم، و مرا متقاعد کرد به ویلایش در اطراف شهر رفتیم. زرگر با حرکات ظاهری رمانتیک و عاشقانه و با نیت قبلی از من دلبری کرد. و زمانی که خواست مرا تسلیم خواسته شومش کند، به اوگفتم: من متاهل هستم. گفت: مردی که زنش را بخاطر یک استکان شکستن بزند لایق پایبندی نیست من نماز نمی‌خوانم، اما تمام طلاهای همسرم را دزد زد؛ و من به رویش نیاوردم. محبت را باید به کسی بکنی که لایقش باشد؛ هر که می‌خواهد باشد. سرانجام پس از ساعتی من متوجه شدم که تنها سرمایه زندگی‌ام را هم باختم؛ اما زرگر با تبسم‌های شیطانی‌اش این عذاب وجدان را دقایقی باقی نگذاشت. @DastaneRastan_ir