eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.8هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
30.9هزار ویدیو
338 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷....بسم اݪله اڵڔحمݩ اݪࢪح؁م....🌷 اصلا خدایا شکرت که شدم ... وقتی تو تاکسی سوار شدم دیدم یه نامحرم کنارم نشسته ،خودم رو جمع کردم ، بهم گفت : اُمل !! وقتی موقع اذان رفتم مسجد دانشگاه ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی چادر سرم گذاشتم تا کمتر جلب توجه کنم ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی با عشوه و ناز با حرف نزدم ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی عکس بدون حجاب و برهنه ی خودمو توی فیس بوک برای کوبیدن لایک های پر از هوس نذاشتم ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی زنگ گوشیم بوی پیراهن یوسفه ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی پای ثابت بچه های شدم ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی موقع حرف زدن با نامحرم سرم پایین بود ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی نخواستم با هیچ پسری چت کنم چون از چشم امام زمانم میفتم بهم گفتن : اُمل وقتی جلوی نامحرم ، مردان و پسران فامیل هایم سنگین برخورد میکردم بهم گفتن : اُمل وقتی در جواب رابطه دوستی پسر ترم بالایی گفتم : نه ، بهم گفت : اُمل !! وقتی بدون آرایش از خونه می آمدم بیرون چون فقط زینت زن برای مردش در خانه است بهم گفتن : اُمل وقتی نخواستم پشت سر دختر مردم راه برم و مزاحمش بشم ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی پشت م حرف زدن ، رگ غیرتم بالا زد ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی بهترین کتاب رمانم شد “دا” ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی گفتم توی خونمون ماهواره نداریم چون عقیدم اینه که ماهواره دقیقا همون غارت فرهنگیه ، بهم گفتن : اُمل !! وقتی بزرگترین آرزوم شد ” ” ، بهم گفتن : اُمل !! تازه فهمیدم این روزها هر کی از کنارم رد میشه ، چرا به من میگه : اُمل ؟! اصلا خدایا شکرت که شدم اُمل در روزگاری که هرچیز غیر از آُمل بودن بوی کفر و فساد میده... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج __..._♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هایی که فقط صاحب خود را دیدند جان دادند 😔 یکی از شهدای استان و شهرستان می باشد. سید حسن ولی بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها می ورزید... . خواهر این شهید بزرگوار میگوید وقتی حسن دو دستش را باز میکرد کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن روانه میشد رفته و برگشتند ظاهرا فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبر سید حسن به خانواده اش مادرش اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و می گفت پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت!!! بنابراین خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی... وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•