فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز
🌺#بسیار_زیبا
✍حق، حق است ...
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد :
⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود...
هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم...
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدهاید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن که.......👇
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#بسیار_زیبا
💠عاقبت مردی که به زیارت امام حسین علیه السلام نمی رفت!
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد.
هیچگاه در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت قصد زیارت داشت، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود.
تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی.
این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد.»
آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است.»
وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید.
سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید...
نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید
و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد.
دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
🌷چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید.
🌷سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟
"آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است...؟"
پس از شدت غم و اندوه فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست...»
مَن مات مِن العشق فقد ماتَ شهید...
به ابی انت و امی یا اباعبدالله الحسین...
📘داستانهای علوی، ج4، ص210/ دارالسلام عراقی، ص301.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز
🌺#بسیار_زیبا
✍حق، حق است ...
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد :
⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود...
هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم...
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدهاید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن که.......👇
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺#عهد_با_مادر
👌#بسیار_زیبا
پسربچهای برای سفر به شهر بغداد آماده می شد تا در آنجا درس بخواند و علم بیاموزد...
مادرش به او چهل دینار سپرد تا آن را خرج کند، سپس به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هیچگاه و در هیچ کاری دروغ نگویی⛔
پسرک به او قول داد که چنین کند، آنگاه همراه قافله خارج شد و رفت...
هنگامی که در صحرا راه میسپردند، گروهی از دزدان به آنها یورش بردند و پول و اموال آنها را غارت کردند، سپس یکی از مزدوران گروه به پسرک نگاهی کرد و از او پرسید: آیا تو هم چیزی به همراه داری؟
پسر پاسخ داد: چهل دینار!!
دزد خندید و گمان کرد که پسر قصد شوخی دارد و یا دیوانه است
از این رو او را گرفت و نزد رهبرشان برد و او را از آنچه پیش آمده بود با خبر ساخت
رهبر دزدان گفت: پسرم چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟!
پسر گفت: من با مادرم پیمان بستم که راستگو باشم، حال بیم آن دارم که به عهدم خیانت کنم
رهبر سارقان از گفته پسر سخت متاثر شد و گفت: دارائیت را آشکار کردی تا مبادا به عهد خود با مادرت خیانت کنی و من بیم دارم که به عهدم با خداوند خیانت ورزم😔
آنگاه به دزدان دستور داد هر آنچه را که از قافله ستانده بودند بازگردانند، سپس رو به پسرک کرد و گفت: من با دست کوچک تو به آغوش خداوند بزرگ بازمیگردم و توبه می کنم..😔
دیگر دزدان نیز به رهبرشان گفتند: تو بزرگ ما در راهزنی بودی امروز بزرگ ما، در بازگشت به سوی پروردگار هستی آنگاه همگی توبه کردند...
📙 هم قصه هم پند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز
🌺#بسیار_زیبا
✍حق، حق است ...
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد :
⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود...
هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم...
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدهاید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن که.......👇
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌داستان عبرت انگیز
🌺#بسیار_زیبا
✍حق، حق است ...
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد :
⬅به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود...
هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم...
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را به من پس داد، وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پِنی بیشتر پس داده است
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم، اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!⁉️⁉️
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم، تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
راننده تبسمی کرد و گفت:
⬅ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدهاید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم، و این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!!!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
🌹🌹اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بودم دینم را به 20 پِنی بفروشم!!!
چنان زندگی کن که.......👇
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند...🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACZkNjMheF2W5hU1xU8NVH8pYAAari0ToAAg8IAAJlYTlQYimhzbymNREqBA.mp3
12.49M
امام مهربان❤️
با صدای 🎤
حاج حسین خلجی
و مجید احمدی
#بسیار_زیبا👌
#پیشنهاد_دانلود
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌#بسیار_زیبا
خدا به بعضیا صدا داده
قرآنو با صوت میخونن، دل همه رو میبرن
به بعضیا قیافه داده
درباره خدا حرف میزنن و آدما رو با خدا رفیق میکنن
به بعضیا انرژی مثبت داده
کنارشون که هستی مثل اینکه رفتی پیش خدا
به بعضیا اخلاق خوب داده
هر کاری میکنن یاد خدا میفتی
به بعضیا نور داده
وقتی میان راه خدا رو نشونت میدن
به بعضیا احساس و مهربونی داده
با کاراشون یاد مهربونی و بنده نوازی خدا میفتی
خدا به همه ما یه چیزی داده
بگرد تو وجودت ببین به تو چی داده
همونو بردار تو راه خدا خرج کن
هی نگو من که صدا ندارم! من که قیافه ندارم! من که انرژی مثبت ندارم و ...
باور کن خیلی چیزا داری، الکی خـَلقت نکرده! ...
بشین فکر کن و سهم خودتو از بندگی خدا تو این دنیا پیدا کن.
ببین چطوری میتونی یه نماینده و نشونه ی خدا باشی برای بقیه ...
ببین چطوری میتونی جلوه ای از حضور خدا باشی، و لبخند خدا رو هدیه بدی به این دنیا و آدماش ..
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ رضا جان
◾️از چه بنشستید با ما خاکیان تیره رو
✨ای چراغ عرشیان خورشید رخسار شما...
🤲 یا سریع الرضا، بحقّ علی بن موسی
الرضا، اللهم عجّل لولیک الفرج...
🌺 #بسیار_زیبا
👌 #پیشنهاد_دانلود
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACpwdkVUTVBc0r5VB4jZSCbBgH8S--cgACQQQAAu81OVEw5a68cDOHiy8E.mp3
3.57M
🎙حمید علیمی
✔️یا اباصالح مددی
#بسیار_زیبا
☑️ کانال استاد مهدی دانشمند👇🏻👇🏻
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACpwdkVUTVBc0r5VB4jZSCbBgH8S--cgACQQQAAu81OVEw5a68cDOHiy8E.mp3
3.57M
🎙حمید علیمی
✔️یا اباصالح مددی
#بسیار_زیبا
☑️ کانال استاد مهدی دانشمند👇🏻👇🏻
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌#بسیار_زیبا
⚜کوری در محشر⚜
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد .
ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ تصویری
🔻روایتی تکان دهنده درباره زیارت اربعین
#بسیار_زیبا
#حتما_گوش_دهید👌
ڪانال ڪــربــلا❣👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ تصویری
🔻روایتی تکان دهنده درباره زیارت اربعین
#بسیار_زیبا
#حتما_گوش_دهید👌
ڪانال ڪــربــلا❣👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ تصویری
🔻روایتی تکان دهنده درباره زیارت اربعین
#بسیار_زیبا
#حتما_گوش_دهید👌
ڪانال ڪــربــلا❣👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌#بسیار_زیبا
⚜کوری در محشر⚜
یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد .
ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است .
📔داستانهاي شگفت/ بقلم عبدالحسين دستغيب.ص: 292
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺#بسیار_زیبا
📝از سخن های مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
💠شیخ رجبعلی خیاط میگفت:
من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی میخواستم.
یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم!
شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند:
چرا دیر آمدی؟
یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟
ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دُمِمان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا!
این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید؛
نالان شوی و سوی من آیی!
چون دردسرت شفا بدادم،
یاغی شوی و دگر نیایی...!👌
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ تصویری
🔻روایتی تکان دهنده درباره زیارت اربعین
#بسیار_زیبا
#حتما_گوش_دهید👌
ڪانال ڪــربــلا❣👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌🌺#بسیار_زیبا
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین
می روی
و میبینی چقدر آهسته می رود
تازه میفهمی چقدر پیر شده !
وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را میخورد ، تازه میفهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید..
.
در 10 سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
در 15 سالگی : ” ولم کنین ”
در 20 سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
در 25 سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
در 30 سالگی : ” حق با شما بود ”
در 35 سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
در 40 سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
در شصت سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الآن اینجا باشن ...
.
و این رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الآن....
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌#بسیار_زیبا
دوش حمام رو نگاه کن آب از بالا سرت میاد ولی اینکه اصلا آب بازشه یا نه،کم باشه یا زیادسرد باشه یا گرم،به تو مربوط میشه که کدوم شیرو بچرخونی
کم بچرخونی یا زیاد
اصلا بچرخونی یا نه!
همه به خودت ربط داره.
این مثال رو زدم که بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجراییه
رزق ما تو آسمونه،اون بالا
به همین خاطر قرآن میگه :
"و فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه و یا کم بباره یا زیاد به سعی و تلاش ما بستگی داره.
"لیس للانسان الا ما سعی"
فرمود اگر کسی رزقش کمه ،انفاق کنه .
میگیم دست خودم خالیه
اما خدا میگه از همونی که داری ببخش تا برات زیادش کنم.
چه حساب کتاب قشنگی داره خدا.
همه چیش بوی محبت می ده
میگه غمگینی ؟ دلی رو شاد کن
خسته ای ؟ دست افتاده ای رو بگیر
نگاه نکن کم داری ، ببخش
من برات زیادش می کنم.
درستش می کنم
باور کنیم خدا رو
دیدید وقتی حال کسی را خوب
می کنیم،دل کسی رو شاد میکنیم
تا چند وقت خودمون شارژیم؟
کل قصه ی زندگی همینه
همش بده بستون محبته.
اگه تو این داد و ستد شرکت نکنی و بلدش نباشی
پس «زندگی» نمی کنی
همین.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•