💠#قصه_چهل_و_نهم
💎#به_نام_اشک:
✍قطره های اشک آرام آرام از گوشه ی چشمانش به زیر می غلتید و خاک خانه را غسل می داد.او بی پناه تر از همیشه به درگاه الهی پناه آورده بود و اینک پس از نهصد سال دعوت به حق،چیزی نداشت جز یک دل شکسته و یک دریای بی انتها اشک، و نوح(ع) بهتر از هرکس دیگری به معجزه ی اشک آگاه بود.
✨به ناگاه حال عجیبی به او دست داد، گویی که این دنیا تمام شده و پا به دنیای دیگری نهاده که هیچ درد و رنجی در آن نیست. هرچه هست عشق است و شوق و کمال.
🎇این حال را خوب می شناخت. سریعا سر از سجده برداشت و بر دو زانوی خود نشست. جبرئیل امین رو به رویش ایستاده بود و به او لبخند می زد:
درود خداوند و ملائکه بر پیامبر حق و شیعیان راستینش! برادرم نوح(ع)! دل قوی دار و آگاه باش که دعایت مستجاب شد.
🗯خداوند فرمود: آگاه باش که از قوم تو جز کسانی که تاکنون ایمان آورده اند، هرگز کسی ایمان نخواهد آورد. ای نوح!دیگر از کارهایی که ایشان بر ضد حق انجام می دادند، اندوهگین مباش چرا که وقت آن رسیده تا با نظارت ما و بر اساس وحی ما کشتی بسازی.1
🌊بدان هنگامی که زمان فرمان ما فرا رسد آب از تنور می جوشد تا نشانهای برای فرا رسیدن طوفان باشد. آنگاه از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن و همینطور خانواده ات را؛ مگر آنان که...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ادامه داستان در لینک زیر👇
https://telegra.ph/اشک-02-28