eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
27.7هزار دنبال‌کننده
34.8هزار عکس
28.9هزار ویدیو
327 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک صلوات به نیت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف قرائت بفرمایید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwAC6xploB-gxXX7KiSEI5G2mgVaneUL6QACNhIAAprUAAFRCo3HM28c3xQ0BA.mp3
5.74M
در روز، چند دقیقه ای را با امام زمان علیه السلام صحبت کن... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
از او بگوئیم 🌲در پارک روی نیمکت نشسته بودم. و پسرکم مشغول بازی بود. پدر و پسر دیگری هم در پارک بودند. پدر مشغول موبایلش بود و پسرش در حال تاب خوردن. شاید پسرش، یک سال از پسرم بزرگتر بود. بعد از چند دقیقه، پسرم با چشمان گریان به سمتم آمد: "بابا نوبت منه... بگو بیاد پایین 😣!!!" از سختترین لحظات زندگی‌ام وقتهایی است که می‌توانم کمکش کنم اما به خاطر خودش نباید کار را ساده کنم. به او گفتم: "برو بهش بگو می‌شه لطفا بیای پایین، منم بازی کنم؟" گفت: "نه بابا تو بیا!" گفتم: "نه... خودت باید بهش بگی." پاهایش را بر زمین کوبید و گفت: "بابا من نمی تونممم!😭" به او گفتم: "من نمیام! " ✅به هزار ‌و یک دلیل تربیتی من نباید می‌رفتم... و شاید آن روز اشک می‌ریخت و از من عصبانی می‌شد اما فردا می‌فهمید چرا کمکش نکرده‌ام... نشستم و جلو نرفتم. وانمود کردم با گوشی‌ام مشغولم. اما تمام حواسم به پسرم بود که چطور می‌تواند روی پای خودش بایستد و اگر زمانی من نباشم چگونه از پس خودش بر بیاید. 👌 لحظات سختی بود... هر بار سخت است برای پدری که بتواند به فرزندش کمک کند اما نکند، 😔 و دلسردی پسر از پدر را در چشمانش ببیند و به جان بخرد ولی باز هم صبر کند... . . . یا صاحب الزمان کاش باور داشتم پدرم هستید...😞 و اگر گاهی با هزار امید به سمتتان می‌آیم و ظاهراً دست خالی برمی‌گردم، به نفع خودم است، شاید به هزار دلیل... و چقدر کودکانه من از شما دلگیر می‌شوم...😔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 امام رضا (علیه السلام) : ✍ شش نفر خود را تمسخر می‌کنند: 👌 آنکه با زبان از خدا طلب بخشش می‌کند اما با قلبش پشیمان نیست، خود را مسخره کرده است. 👌 کسی که از خدا موفقیت بخواهد اما تلاش نکند،‌خود را مسخره کرده است. 👌 آنکه از خدا بهشت را طلب کند اما بر سختی‌های دنیا صبر نکند،‌خود را مسخره کرده است. 👌 کسی که با زبان از دوزخ به خدا پناه می‌برد اما شهوات را ترک نمی‌کند خود را تمسخر می‌کند. 👌 آنکه مرگ را یاد می‌کند اما خود را برای آن آماده نکرده است خود را مسخره کرده است. 👌 کسی که خدا را یاد می‌کند اما مشتاق دیدار خدا نیست خود را تمسخر می‌کند. 📗 معدن الجواهر ج۱ ص۵۹ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 نپرداختن بدهی دیگران ✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. 💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📜برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج 13 اثر استاد حسین انصاریان •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥دفع شیاطین 🌹آیت الله بهجت ره به زوج های جوانی که تازه ازدواج کرده بودند ، سفارش می کردند : بسیار سوره های فلق و ناس را بخوانند تا شیاطین دفع گردد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴دیگران را قضاوت نکنیم! ✍امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بنده‌ای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیب‌جویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد. 📚وسائل الشیعه، باب‌جهادالنفس، روایت۳۳۴ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💌 بنده ی من ! از من بخواه تا اجابت کنم..♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه توبه ها که شکسته ام ز گناهانم و خطاهایم خسته ام پشیمانم غمگینم... شرمنده ام... الهی ببخش این بنده ی خطاکارت را میخواستم یه چیزی رو بگم یاد بگیریم برای به دست آوردن مخلوقات از خالقمون سرپیچی نکنیم... وقتی همه چیز رو به خدا بسپاری مطمئنن بهترین ها رو برات انتخاب میکنه و سر راهت قرار میده... راضی باشیم به رضای خدا... اگر هم خطایی کردیم و بارها توبه کردیم اما بازم سمتش رفتیم ... و به حرف نفسمون که بدترین دشمنمونه گوش دادیم 😔 بازم توبه کنیم بازم از خدا طلب بخشش کنیم.. خدايا به من رحم كن آنگاه كه حجّتم بريده شود، و زبانم از پاسخت ناگويا گردد، و به هنگام بازپرسی ات هوش از سرم برود، اى بزرگ اميدم، زمانی كه بيچارگی ام شدّت گيرد محرومم مكن، و به خاطر نادانى ام از درگاهت مران، و به علت كم تابى ام از رحمتت دريغ مفرما، به جهت تهيدستی ام عطايم كن، و به خاطر ناتوانى ام به من رحم كن، آقايم اعتماد و تكيه، اميد و توكلم بر توست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
چهار نصیحت از بزرگان : ۱. تاحدی کوتاه بیا که تبدیل به کوتاهترین دیوار نشوی ۲. تاحدی مهربان باش که تبدیل به انجام وظیفه نشود ۳. تاحدی گرم و صمیمی باش که انتظار بی‌جا به وجود نیاری ۴.از معاشرت با افرادی که در ظاهر مهربانند و پشت سر اهل بدگویی هستند بپرهیز. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 📝 « حسن ظن به خدا » 👤استاد 👌بسیار اموزنده •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی ▪️يَا غَفَّارُ بِنُورِكَ اهْتَدَيْنا، وَبِفَضْلِكَ اسْتَغْنَيْنا، وَبِنِعْمَتِكَ أَصْبَحْنا وَأَمْسَيْنا، ذُنُوبُنا بَيْنَ يَدَيْكَ نَسْتَغْفِرُكَ اللّٰهُمَّ مِنْها وَنَتُوبُ إِلَيْكَ ▪️ای بسیار آمرزنده، به نور تو هدایت شدیم و به فضل تو بی‌نیاز گشتیم و به نعمتت شب و روز پرورش یافتیم، گناهان ما پیش تو هویداست، خدایا از گناهانمان از تو آمرزش می‌خواهیم و به‌سوی تو باز می‌گردیم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستان قیصر روم و عبداللّه بن حذافه🏛 در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبر(ص) بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آن‌ها را به نزد قیصر روم بردند. قیصر روم به او گفت: آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان می‌اندازم. عبداللَّه گفت: مسیحی نمی‌شوم. قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آن‌گاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت: مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوان‌های او جدا شد. آن‌گاه به عبداللَّه گفت: مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ خواهم انداخت. او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد. گفتند: او گریه و بی‌تابی می‌کند. قیصر گفت: او را برگردانید. وقتی او را برگرداندند گفت: من از این‌که در دیگ می‌افتم گریه نمی‌کنم بلکه به‌خاطر این می‌گریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم! قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند. سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت: سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم. عبداللَّه گفت: نمی‌بوسم. قیصر گفت: مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم. عبداللَّه نپذیرفت. قیصر گفت: سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد. امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: مَنْ سَلا عَنْ مَواهِبِ الدُّنیا عَزَّ. کسی که از بخشش‌های دنیا بگذرد عزیز می‌شود. 📜اسدالغابه، ج 3 ، ص 143. غررالحکم. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫قصص الانبیا حضرت ابراهیم(ع) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستان راستان🇵🇸
💫قصص الانبیا حضرت ابراهیم(ع) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💐حضرت ابراهیم(ع) اول ✨آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود كه‌ در عجم‌ به‌ كيكاوس‌ معروف‌ بود،زندگي‌مي‌كرد.نمرود مردي‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسيار داشت‌ ودر سرزمين‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وكوفة‌ زمان‌ ما حكومت‌ مي‌كرد.چهارصد صندلي‌ طلا داشت‌ كه‌ برروي‌ هريك‌جادوگري‌ نشسته‌ وجادو مي‌نمود. 🌙او يكشب‌ در خواب‌ ديد كه‌ ستاره‌اي‌ در افق‌پديدار شد ونورش‌ بر نورخورشيد غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بيدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبير خواب‌ خود را از آنان‌ جويا شد.گفتند طفلي‌دراين‌ سال‌ متولد مي‌شود كه‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مي‌شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد كه‌ بين‌ زنان‌ ومردان‌جدايي‌ اندازند و كودكي‌ كه‌ در آن‌ سال‌ متولد ميشود،اگر پسر است‌،بكشند.واگردختر است‌،باقي‌ بگذارند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💥تارخ‌ كه‌ يكي‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبي‌ پنهاني‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهيم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد كودك‌،مادر ابراهيم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غاري‌ رفت‌ وابراهيم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مي‌رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شير مي‌داد وبرمي‌گشت‌.رشد يك‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ يكماه‌ كودكان‌ ديگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراين‌ مدت‌ ابراهيم‌ (ع‌) جواني‌ قوي‌ شده‌ بود.روزي‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحركت‌ كردند .در راه‌ به‌ گله‌ شتري‌ رسيدند.ابراهيم‌ (ع‌)از مادر پرسيد:خالق‌ اينهاكيست‌؟گفت‌ آنكه‌ آنهارا خلق‌ كرد و رزق‌ مي‌دهد وبزرگ‌ مي‌نمايد.ابراهيم‌ (ع‌) درشهر با گروههاي‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مي‌شد وآنها را محكوم‌ مي‌نمود.واقرار به‌خداي‌ ناديده‌ كرد.به‌ مصداق‌ آية‌ شريفة‌ «فلما جن‌ّ عليه‌ الليل‌ راي‌كوكباً...»چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ ديد وباطل‌ نمود،فرمود:انّي‌ وجهّت‌وجهي‌...»بعد ابراهيم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويي‌ بود ولي‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وكنيزان‌ زيبا بودند.ابراهيم‌ (ع‌) از عمويش‌ آذر پرسيد:اينها چه‌كسي‌ هستند؟آذر گفت‌ اينها غلامان‌ وكنيزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهيم‌ (ع‌) تبسمي‌كردوگفت‌ چگونه‌ است‌ كه‌ بندگان‌ و كنيزان‌ و غلامان‌ از خدايشان‌ زيباترند؟آذر گفت‌از اين‌ حرفها نزن‌ كه‌ تورا مي‌كشند.آمده‌ است‌ كه‌ آذر بت‌ مي‌ساخت‌ وبه‌ ابراهيم‌ (ع‌)مي‌داد تا بفروشدوابراهيم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاي‌ بتها مي‌بست‌ ومي‌ گفت‌:بياييدخدايي‌ را بخريد كه‌ نمي‌خورد و نمي‌بيند و نمي‌آشامد و نه‌ نفعي‌ مي‌رساند ونه‌ضرري‌!با اين‌ تعريف‌ ابراهيم‌ (ع‌) كسي‌ بتها را نمي‌خريد.وبتها را به‌ نزد آذر برمي‌گرداند. 🪓بت‌ شكن‌ دربتخانه‌ 🔥نمروديان‌ سالي‌ دوبار در فروردين‌ جشن‌ مي‌گرفتند.در يكي‌ از جشنها موقع‌خروج‌ از شهر،آذر به‌ ابراهيم‌ (ع‌)پيشنهاد نمود كه‌ او هم‌ به‌ جشن‌ برودتا شايد جشن‌آنهارا تماشاكرده‌ وزبان‌ از بدگويي‌ بتها بردارد.ولي‌ روز بعد موقع‌ رفتن‌،ابراهيم‌(ع‌)گفت‌ من‌ مريض‌ هستم‌!لذا همه‌ با زينت‌ تمام‌ از شهر بيرون‌ رفتند بجز ابراهيم‌ (ع‌)كه‌ تبري‌ برداشت‌ و به‌ بتخانه‌ رفت‌ وهمة‌ بتهارا شكست‌. ✍ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) دوم 🪓سپس‌ تبر را بر دوش‌ بت‌بزرگ‌انداخت‌. «فجعلهم‌ جُذاذاً الاّ كبيراً لهم‌»همة‌ بتهارا خورد كرد مگر بُت‌بزرگ‌ را.وقتي‌ نمرود ونمروديان‌ باز گشتند وبه‌ بتخانه‌ آمدند تا خود را تبرك‌كنند،همة‌ بتهارا شكسته‌ ديدند غير از بُت‌ بزرگ‌.به‌ روايتي‌ شيطان‌ به‌ آنها اطلاع‌ دادكه‌ ابراهيم‌ (ع‌)خدايان‌ شمارا شكسته‌ است‌.صداي‌ ناله‌ وفرياد مردم‌ بلند شد.نزدنمرود رفتند كه‌اي‌ نمرود!خدايان‌ مارا شكسته‌اند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🔥نمرود دستور داد تا به‌ هركه‌ شك‌داريد نزد من‌ بياوريد.همه‌ گفتند كار ابراهيم‌ (ع‌) است‌.حضرت‌ را احضار كردندوبه‌او گفتند:«أ انت‌ فعلت‌َ هذا بآلهتنا ياابراهيم‌قال‌ بل‌ فعلهم‌ كبيرهم‌ هذافاسئلوهم‌ اِن‌ كانوا ينطقون‌»»آيا تو اين‌ عمل‌ را نسبت‌ به‌ خدايان‌ مابجاآوردي‌؟گفت‌ بت‌ بزرگ‌ اين‌ كار را كرده‌ است‌ از او بپرسيد اگر حرف‌ مي‌زند!نمروديان‌ گفتند اي‌ ابراهيم‌ (ع‌) اين‌ بتها سخن‌ نمي‌گويند.سپس‌ همگي‌ خجل‌وشرمنده‌ و سر به‌ زير انداختند.بعد ابراهيم‌ (ع‌)فرمود چيزي‌ را عبادت‌ مي‌كنيد كه‌نه‌ نفعي‌ مي‌رساند ونه‌ ضررو نه‌ حرف‌ مي‌زند.چون‌ نمروديان‌ از جواب‌ عاجزشدند،همگي‌ گفتند اگر كمك‌ كار خدايان‌ خود هستيد،ابراهيم‌ (ع‌) رابسوزانيد. 🔥نمرود دستور داد ديواره‌اي‌ در دامنه‌ كوه‌ درست‌ كردند وبمدت‌ يكماه‌هيزم‌ آورده‌ ودر آن‌ قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه‌ ابراهيم‌ (ع‌) رادر آتش‌بياندازيم‌؟شيطان‌😈 بصورت‌ آدمي‌ ظاهر شد وگفت‌ منجنيق‌ بسازيد!تا آن‌ زمان‌منجنيق‌ نساخته‌ بودند لذا به‌ آنها يادداد كه‌ چگونه‌ اين‌ وسيله‌ را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر يك‌ طناب‌ راگرفتند و ابراهيم‌ (ع‌) را بالا بردند.دراين‌ هنگام‌ در ميان‌ فرشتگان‌ غلغله‌اي‌ افتاد وبه‌پيشگاه‌ الهي‌ عرضه‌ كردند كه‌ خدايا از شرق‌ تا غرب‌ يكنفر،تورا عبادت‌ مي‌كندواوراهم‌ كه‌ مي‌خواهند بسوزانند.دستور بده‌ تا اورا ياري‌ كنيم‌. 💫خطاب‌ آمد:برويد اگراز شما ياري‌ خواست‌ اورا كمك‌ كنيد.ابتدا ملك‌ باد نزد ابراهيم‌ (ع‌) آمد وگفت‌:من‌موكل‌ باد هستم‌.اگر امر بفرمائيد به‌ باد امر كنم‌ تا آتش‌ را به‌ خانة‌ نمرود ببرد ونمروديان‌ را بسوزاند.ابراهيم‌ (ع‌)فرمود پناه‌ من‌ خداست‌ وبتو نيازي‌ ندارم‌.ملك‌ ابرآمد وگفت‌ اي‌ ابراهيم‌!اجازه‌ بده‌ تا به‌ ابر امر كنم‌ آتش‌ را خاموش‌ كند.ابراهيم‌(ع‌)گفت‌ امر خود را به‌ خداي‌ ناديده‌ واگذاردم‌.ملك‌ كوه‌ آمد وگفت‌ اي‌ابراهيم‌!اجازه‌ بده‌ كوه‌ بابل‌ را بر سرشان‌ خراب‌ نمايم‌ وهمه‌ را هلاك‌ كنم‌.ابراهيم‌ (ع‌)گفت‌ بتو نيز محتاج‌ نيستم‌.بعد جبرئيل‌ آمد وگفت‌ اي‌ ابراهيم‌!هيچ‌ احتياجي‌نداري‌؟گفت‌ دارم‌ اما نه‌ بتو.گفت‌ به‌ كه‌ داري‌؟گفت‌ او از همه‌ بهتر به‌ حال‌ من‌ آگاه‌است‌.بعد از آن‌... ✍ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
🔴موهات میریزه ؟؟؟😢 🔴 هر روز موهات کم پشت تر از قبل میشه؟😭راه حل مشکلت تو کانال زیره👇 👈ریزش موهات رو تو کمتر از ۱۴ روز قطع کن 💯 ⭕رفع ریزش و رویش مجدد موها ⭕ 🟢کاملا گیاهی 🍃 🟢بدون عوارض ارسالشونم رایگانه🤩🤩 فوری عضو کانالشون شو و رضایت هاشون رو ببین👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2982216311C819485c2b9 جهت مشاوره رایگان عدد ۱ را پیامک کنید👇
💫سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) سوم 💖از طرف‌ خدا ندا آمد:«يانار كوني‌ برداً وسلاماً علي‌ ابراهيم‌» ابراهيم‌ از پيامبراني‌ است‌ كه‌ خداوند او را بيش‌ از ديگران‌ با عظمت‌ ياد نموده‌است‌ واو را با القابي‌ چون‌ :حنيف‌،مسلم‌، حليم‌، اوّاه‌، منيب‌،صديق‌ياد كرده‌ و بااوصافي‌ چون‌:شاكرو سپاسگزار نعمتهاي‌ خداوند،قانت‌ و مطيع‌ خالق‌ توانا،داراي‌قلب‌ سليم‌،عامل‌ و فرمانبردار كامل‌ خدا،بندة‌ مؤمن‌ و نيكوكار،شايسته‌ و صالح‌درگاه‌ خدا و...وي‌ را ستوده‌ است‌.و به‌ منصبهايي‌ چون‌:امامت‌ وپيشوائي‌مردم‌،برگزيده‌ در دوجهان‌ و خليل‌ اللهي‌ مفتخر داشته‌ است‌. ✨از جمله‌ الطاف‌ الهي‌ بر ابراهيم‌ آنست‌ كه‌: او را از پيامبران‌ اولوا العزم‌ قرار داد. پيامبري‌ را در ذريه‌ او قرار داد. علم‌ وحكمت‌ وشريعت‌ بوي‌ داده‌ است‌. اورا امّت‌ واحده‌ خواند. و خانة‌ كعبه‌ بدست‌ او تجديد بنا شد. مقام‌ امامت‌ به‌ او تفويض‌ شد مدت‌ عمر ابراهيم‌ دويست‌ سال‌ بوده‌ و در شهر خليل‌ الرحمن‌ فلسطين‌ اشغالي‌مدفون‌ است‌. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💚ابراهيم در قرآن 👌به‌ قسمتي‌ از گفتگوي‌ ابراهيم‌ با نمروديان‌ توجه‌ نمائيد: «ابراهيم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چراچيزي‌ كه‌ نمي‌شنود و نمي‌بيند و تورا از چيزي‌بي‌ نياز نمي‌كند را عبادت‌ مي‌كني‌؟اي‌ پدر!من‌ به‌ دانشي‌ مطلع‌ شده‌ام‌ كه‌ تو به‌ آن‌دست‌ نيافته‌اي‌ .پس‌ از من‌ پيروي‌ كن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كنم‌.اي‌پدر!شيطان‌ را نپرست‌ كه‌ شيطان‌ معصيت‌ خدا را نمود.اي‌ پدر!من‌ مي‌ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهي‌ شوي‌ وجزو ياران‌ شيطان‌ گردي‌!پدرش‌ جواب‌ داد:آيا از خدايان‌ من‌رويگردان‌ شده‌اي‌؟اگر دست‌ از اين‌ حرفها برنداري‌ تورا سنگسار مي‌كنم‌!وتورا ازخود مي‌رانم‌!ابراهيم‌ گفت‌ با تو خداحافظي‌ نموده‌ واز خدا برايت‌ طلب‌ آمرزش‌مي‌نمايم‌ كه‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دوري‌ مي‌كنم‌ و خداي‌واحد را مي‌خوانم‌ تا شايد با اين‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌» 👈«ابراهيم‌ به‌ پدرش‌ وقوم‌ پدرش‌ گفت‌:اين‌ تنديسها چيست‌ كه‌ به‌ آنها روي‌آورده‌ وآنها را عبادت‌ مي‌كنيد؟گفتند:پدران‌ ما اينها را عبادت‌ مي‌كردند.ابراهيم‌گفت‌:شما وپدرانتان‌ در گمراهي‌ آشكار بوديد.گفتند:آيا براي‌ ما حق‌ آورده‌اي‌ يا ازبازيگراني‌؟ابراهيم‌ گفت‌ خداي‌ شما پروردگار آسمانها وزمين‌ است‌ كه‌ آنها را آفريده‌ومن‌ بر اين‌ مطلب‌ شهادت‌ مي‌دهم‌.بخداقسم‌:وقتي‌ نبوديد براي‌ بتهاي‌ شما چاره‌اي‌خواهم‌ انديشيد!پس‌ به‌ بتخانه‌ رفته‌ وبتهاي‌ آنان‌ را بجز بت‌ بزرگ‌ را تا شايد سراغ‌ اوبروند شكست‌.» «ابراهيم‌ به‌ آنها گفت‌:آيا غير از خدا،چيزي‌ را مي‌پرستيد كه‌ نه‌ به‌ شما سودي‌دارد ونه‌ ضرر؟اُف‌ بر شما وبتهايتان‌ چرا تعقل‌ نمي‌كنيد؟آنها گفتند كه‌ :او رابسوزانيد وخدايانتان‌ را ياري‌ كنيد اگر كمك‌ كننده‌ به‌ خدايانتان‌ هستيد!» «ابراهيم‌ به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت‌:چه‌ مي‌پرستيد؟گفتند:بتاني‌ را مي‌پرستيم‌ وپيوسته‌ سر بر آستانشان‌ داريم‌.ابراهيم‌ گفت‌:آيا وقتي‌ آنها را صدا مي‌زنيد صداي‌شما را مي‌شنودند؟آيا سود وزياني‌ براي‌ شما دارند؟آنها گفتند:بلكه‌ پدرانمان‌ را اين‌چنين‌ يافته‌ايم‌.ابراهيم‌ گفت‌ آيا نمي‌دانيد كه‌ بتهاي‌ شما وپدرانتان‌ با من‌ دشمن‌منند.ولي‌ پروردگار عالميان‌ كسي‌ است‌ كه‌ مرا آفريد و هدايت‌ كرد.او كسي‌ است‌ كه‌غذا وآشاميدني‌ به‌ من‌ مي‌دهد.و چون‌ مريض‌ شوم‌ مرا شفا مي‌دهد و اميدوارم‌ كه‌روز قيامت‌ خطاهاي‌ مرا ببخشد.» 💫«ابراهيم‌ به‌ پدرش‌ گفت‌:چرا چيزي‌ كه‌ نمي‌شنود و نمي‌بيند و تورا از چيزي‌بي‌ نياز نمي‌كند را عبادت‌ مي‌كني‌؟اي‌ پدر!من‌ به‌ دانشي‌ مطلع‌ شده‌ام‌ كه‌ تو به‌ آن‌دست‌ نيافته‌اي‌ .پس‌ از من‌ پيروي‌ كن‌ تا تورا به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كنم‌.اي‌پدر!شيطان‌ را نپرست‌ كه‌ شيطان‌ معصيت‌ خدا را نمود.اي‌ پدر!من‌ مي‌ترسم‌ تو دچارعذاب‌ الهي‌ شوي‌ وجزو ياران‌ شيطان‌... ✍ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) چهارم وجزو یاران شیطان 🔥گردي‌!پدرش‌ جواب‌ داد:آيا از خدايان‌ من‌رويگردان‌ شده‌اي‌؟اگر دست‌ از اين‌ حرفها برنداري‌ تورا سنگسار مي‌كنم‌!وتورا ازخود مي‌رانم‌!ابراهيم‌ گفت‌ با تو خداحافظي‌ نموده‌ واز خدا برايت‌ طلب‌ آمرزش‌مي‌نمايم‌ كه‌ خدا به‌ من‌ مهربان‌ است‌. واز شما و معبودانتان‌ دوري‌ مي‌كنم‌ و خداي‌واحد را مي‌خوانم‌ تا شايد با اين‌ دعا از درگاه‌ خدا دور نشوم‌» 💫پيروزي‌ ابراهيم‌(ع‌)بر نمروديان‌ ↙️آن‌ حضرت‌ در زمان‌ نمرود كه‌ در عجم‌ به‌ كيكاوس‌ معروف‌ بود،زندگي‌مي‌كرد.نمرود مردي‌ باقوت‌ وحشمت‌ بود.سپاه‌ بسيار داشت‌ ودر سرزمين‌ بابل‌ آن‌زمان‌ وكوفة‌ زمان‌ ما حكومت‌ مي‌كرد.چهارصد صندلي‌ طلا داشت‌ كه‌ برروي‌ هريك‌جادوگري‌ نشسته‌ وجادو مي‌نمود.او يكشب‌ در خواب‌ ديد كه‌ ستاره‌اي‌ در افق‌پديدار شد ونورش‌ بر نورخورشيد غلبه‌ نمود.نمرود وحشت‌ زده‌ از خواب‌ بيدار شدو جادوگران‌ را احضار نموده‌ وتعبير خواب‌ خود را از آنان‌ جويا شد.گفتند طفلي‌دراين‌ سال‌ متولد مي‌شود كه‌ سلطنت‌ تو بدست‌ او نابود مي‌شود.وهنوز آن‌ طفل‌ ازصلب‌ پدر به‌ رحم‌ مادر منتقل‌ نشده‌ است‌.نمرود دستور داد كه‌ بين‌ زنان‌ ومردان‌جدايي‌ اندازند و كودكي‌ كه‌ در آن‌ سال‌ متولد ميشود،اگر پسر است‌،بكشند.واگردختر است‌،باقي‌ بگذارند.تارخ‌ كه‌ يكي‌ از مقربّان‌ نمرود بود شبي‌ پنهاني‌ نزدهمسرش‌ رفت‌ ونطفه‌ ابراهيم‌ بسته‌ شد.هنگام‌ تولد كودك‌،مادر ابراهيم‌ (ع‌) به‌ داخل‌غاري‌ رفت‌ وابراهيم‌ (ع‌) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش‌ را درغار گذاشت‌ وبه‌ شهرمراجعت‌ نمود.او همه‌ روزه‌ به‌ غار مي‌رفت‌ وبه‌ فرزندش‌ شير مي‌داد وبرمي‌گشت‌.رشد يك‌ روز آن‌ حضرت‌ مطابق‌ يكماه‌ كودكان‌ ديگر بود.پانزده‌ سال‌ گذشت‌ودراين‌ مدت‌ ابراهيم‌ (ع‌) جواني‌ قوي‌ شده‌ بود.روزي‌ با مادرش‌ به‌ طرف‌ شهرحركت‌ كردند .در راه‌ به‌ گله‌ شتري‌ رسيدند.ابراهيم‌ (ع‌)از مادر پرسيد:خالق‌ اينهاكيست‌؟گفت‌ آنكه‌ آنهارا خلق‌ كرد و رزق‌ مي‌دهد وبزرگ‌ مي‌نمايد.ابراهيم‌ (ع‌) درشهر با گروههاي‌ بت‌ پرست‌ وارد بحث‌ مي‌شد وآنها را محكوم‌ مي‌نمود.واقرار به‌خداي‌ ناديده‌ كرد.به‌ مصداق‌ آية‌ شريفة‌ «فلما جن‌ّ عليه‌ الليل‌ راي‌كوكباً...»چون‌ مذاهب‌ آنهاراباطل‌ ديد وباطل‌ نمود،فرمود:انّي‌ وجهّت‌وجهي‌...»بعد ابراهيم‌ (ع‌) را به‌ دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويي‌ بود ولي‌ دراطرافش‌ غلامان‌ وكنيزان‌ زيبا بودند. ✨ابراهيم‌ (ع‌) از عمويش‌ آذر پرسيد:اينها چه‌كسي‌ هستند؟آذر گفت‌ اينها غلامان‌ وكنيزان‌ وبندگان‌ نمرودند! ابراهيم‌ (ع‌) تبسمي‌كردوگفت‌ چگونه‌ است‌ كه‌ بندگان‌ و كنيزان‌ و غلامان‌ از خدايشان‌ زيباترند؟آذر گفت‌از اين‌ حرفها نزن‌ كه‌ تورا مي‌كشند.آمده‌ است‌ كه‌ آذر بت‌ مي‌ساخت‌ وبه‌ ابراهيم‌ (ع‌)مي‌داد تا بفروشدوابراهيم‌ (ع‌) هم‌ طناب‌ به‌ پاي‌ بتها مي‌بست‌ ومي‌ گفت‌:بياييدخدايي‌ را بخريد كه‌ نمي‌خورد و نمي‌بيند و نمي‌آشامد و نه‌ نفعي‌ مي‌رساند ونه‌ضرري‌!با اين‌ تعريف‌ ابراهيم‌ (ع‌) كسي‌ بتها را نمي‌خريد.وبتها را به‌ نزد آذر برمي‌گرداند. ✍ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨انسان آنگاه که خود را بی نیاز ببیند طغیان می کند(علق۶و۷)👆 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍امام علی علیه‌السلام» : از مرگ راه فرار و گریزی نیست، کسی که کشته نشود (بالاخره) خواهد مُرد، (آری) بهترین مرگ و میرها کشته شدن ( شهادت) در راه خداست. 📚 سفینه،‌ج ٢، ص ٥٥٣ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☄عصرجاهلیت مدرن ⚠فرهنگ فراماسونی شیطان پرستی را باب نکنیم👁 کفشها شبیه پای اجنه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
را ندیده میخرند ✨بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می‌رفت. در ساحل می‌نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می‌شست. اگر بیکار بود همانجا می‌نشست و مثل بچه ها گِل بازی می‌کرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می‌ساخت. جلوی خانه باغچه‌ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: «بهلول، چه می‌سازی؟» بهلول با لحنی جدی گفت: «بهشت می‌سازم.» همسر هارون که می‌دانست بهلول شوخی می‌کند، گفت: «آن را می‌فروشی؟!» بهلول گفت: «می‌فروشم.» زبیده خاتون پرسید: «قیمت آن چند دینار است؟» بهلول جواب داد: «صد دینار.» زبیده خاتون گفت: «من آن را می‌خرم.» ✨بهلول صد دینار را گرفت و گفت: «این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می‌نویسم و به تو می‌دهم.» زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت. 💫زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی‌رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: «این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده‌ای!» وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد. ☀️صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: «یکی از همان بهشت‌هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!» بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: «به تو نمی‌فروشم.» هارون گفت: «اگر مبلغ بیشتری می‌خواهی، حاضرم بدهم.» بهلول گفت: «اگر هزار دینار هم بدهی، نمی‌فروشم.» هارون ناراحت شد و پرسید: «چرا؟!» بهلول گفت: «زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می‌دانی و می‌خواهی بخری، من به تو نمی‌فروشم!» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی رحمةالله علیه می‌فرمودند: 🔸حضرت عیسی علیه السّلام و یارانش بعد از طی مسافت زیادی به مقصد رسیدند. حضرت عیسی علیه السّلام آب آوردند که پای یارانشان را بشویند. همه عرض کردند: یا روح‌‌الله ما چگونه بنشینیم که شما پای ما را بشویید؟ شما باید بنشینید تا ما پای شما را بشوییم. حضرت علیه السّلام فرمود: این کار که انسان پای دوستش را بشوید، کار خوبی است یا بد؟ عرض کردند: کار خوبی است. فرمود: من به کار خوب اولی هستم یا شما؟ عرض کردند: شما. فرمود: پس بنشینید تا پایتان را بشویم. 🔸وقتی علمی ‎پیدا کردی، از جهّال فاصله نگیر. هر وقت ثروتی پیدا کردی، از فقرا دور نشو. . . 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خواندن 14بار این آیه در روز هرچی طلسم در زندگیتونه میشکنه! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•