#داستان_فوق_العاده_زیبا
🔴علامه ای که درقبر زنده شد و قرآن راتفسیر کرد😳
#علامه_طبرسی همان کسی است که یکبار در قبر زنده میشود.
علامه طبرسی سکته میکند و خاندانش، وی را به خاک میسپارند. او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون #قبر میبیند و هیچ راهی را برای خارج شدن نمییابد. در آن حال نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در #تفسیر_قرآن بنویسد.
در همان شب #قبرش به دست فردی کفن دزد نبش میشود و آن گورکن پس از #شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهای او میکند. در آن هنگام علامه دست او را میگیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه میافتد، علامه با او سخن میگوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر میشود. علاوه #طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح میدهد و پس از آن میایستد. #کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مینهد و به منزلش میرساند.
طبرسی نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفنهای خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه میکند. آن مرد نیز با مشاهده این صحنهها و با یاری و کمک علامه #توبه کرده، از کردارگذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش میکند. طبرسی نیز پس از آن به نذر خود #وفا کرده، کتاب #مجمع_البیان را مینویسد.
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید😍
💕 ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ.
ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناری را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟
ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتی آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده ای طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد، و با آن قسمتهای آسيب ديده کشتی را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند برای تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم می نامی، اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست.
•┈••✾یاحسین(ع)✾••┈•
زنی که همیشه بسمالله الرحمن رحیم میگفت
مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین. این زن تمام کارهایش را با "بسمالله" آغاز میکرد.
ولی شوهر زن از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک میشد و سعی میکرد که او را از این عادت منصرف کند.
روزی مرد کیسه زری به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد. زن آن را گرفت و با گفتن "بسماللهالرحمنالرحیم" آن را در پارچهای پیچید و با "بسمالله" آن را در گوشهای از خانه پنهان کرد.
شوهرش مخفیانه آن کیسه طلا را دزدید و از شدت عصبانیت آن را به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسمالله" را بیارزش جلوه دهد. وی بعد از این کار به مغازه خود رفت.
در بین روز صیادی دو ماهی برای فروش آورد آن مرد ماهیها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای ناهار آماده سازد.
زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهیهاست آن را برداشت و با گفتن "بسمالله" مجددا در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه، فورا با گفتن "بسمالله" از جای خود برخاست و کیسه زر را نزد شوهر آورد.
شوهرش خیلی تعجب کرد و از ماجرای خود گفت و سوال کرد که آن کیسه را چگونه مجددا به دست آورده است؟ زن هم توضیح داد که در شکم ماهی بوده است.
مرد که متحول شده بود از رفتار خود پشیمان گشت و شکر الهی را به جا آورد و تا آخر عمر، خود از جمله مومنین و متقین گردید.
✅ در شأن و منزلت بسمالله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع)، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسماللهالرحمنالرحیم" نهفته است.
@
🌸🍃🌸🍃
جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟
اصحاب: بلی یا رسول الله!
فرمود:
کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.
دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود.
بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.
ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.
و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.
#بحارالانوارج٩
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
واکنش آدم ها به مشکلات وسختی ها شبیه واکنشِ فلز در مقابل ضربه است
بعضی ها مثل «فولاد»، نه شکل می گیرند، نه می شکنند، بی هدف می ایستند و از درون، عذاب می کشند.
بعضی ها مثل «آهن»، سعی می کنند قوی باشند، اما در نهایت، یا خم می شوند، یا می شکنند.
و بعضی ها مانند «مس»، با ضربه ها ساخته می شوند، حالت می گیرند و بهتر می شوند...
یک ضربه "در آنِ واحد" می تواند مهلک و کشنده یا تاثیر گذار و سازنده باشد
بستگی دارد به تو
به اینکه «تو» چه کسی باشی!
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
💠حساب بانکی جادویی:
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...
همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم.
بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.
@DastaneRastan_ir
✨﷽✨
💠✨ ماجرای آیتالله بهجت و جن
⭕️◁یکی از شاگردان ایشان درباره وی خاطره ای را نقل کرده اند که خواندن آن خالی از لطف نیست.
⭕️◁میگویند از آیت الله درباره جن سوال پرسیده شده که آیا انها میتوانند به انسان آسیبی برسانند یا خبر؟ و ایشان فرموده اند که خیر انها با مومنین کاری ندارند
⭕️◁و بعد در خاطره ای که نقل نموده است فرموده که روزی به خانه عمویم در کربلا رفتم و خواستم به اتاقی بروم و استراحت کنم و عمویم گفت که به آن اتاق نرو آنجا جن دارد!
⭕️◁من هم گفتم که اشکالی ندارد آنها با من کاری ندارند و رفتم آنجا دراز کشیدم و عمامه ام را کنارم گذاشتم و عبایم را نیز بر روی صورتم کشیدم و خوابیدم
⭕️◁نصف شب که شد صداهایی عجیب و غریبی را میشنیدم و صدای پایشان هم می امد که گویا یک لشکر در حال حرکت بودند.
⭕️◁لحظه به لحظه صداها به من نزدیک تر میشد و به یکباره یکی از آنها وارد اتاق شد و من و عبایم را نگاه کرد و دید که من خوابیده ام و به افراد پشت سرش گفت: “این لشکر خداست”
⭕️◁از ایشان پرسیدم که جن ها مگر در بین انسانها زندگی میکنند؟ او فرمود که اجنه نیز همانند انسان مخلوقات خداوند هستند و نه تنها انسان و جن بلکه خداوند موجودات زیادی را آفریده اند که ما قادر به درک آنها نیستیم.
⭕️◁جن ها هم خوب و بد دارند آنها در یک عالمی دیگر زندگی میکنند و با آدمها کاری ندارند آنها از جنس آتش هستند.
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید😍
@DastaneRastan_ir
💚آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
💠شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
💠بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . دوستان چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
💠پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که ازگذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
💠وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
💠ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
💠همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
💠هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش.
💠ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
💠من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند. بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
💠و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
🌸🍃🌸🍃
💠حساب بانکی جادویی:
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...
همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم.
بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
یک آیۀ قرآن هست که نیمۀ اولش را همه شنیدهاند: «اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ مرا بخوانید، جوابتان را میدهم.» و در ادامه میفرماید:
«إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين.
کسانی که نسبت به عبادت من تکبر وزرند، به زودی با کمال ذلت و خواری داخل جهنم خواهند شد.
خداوند ابتدا میفرماید: «اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ مرا بخوانید، من جوابتان را میدهم.»
بعد بلافاصله میفرماید: «کسانی که تکبر کنند و درِ خانه من نیایند و از من چیزی نخواهند، اگر دیگران را عادی به جهنم میبرم، آنها را به خاطر تکبرشان، با خواری و ذلّت به جهنم خواهم برد.»
در واقع معنایش این است: «من خدای تو هستم که دارم به تو میگویم مرا صدا بزن تا جوابت را بدهم،
آنوقت تو سرت را پایین انداختهای و لال شدهای! یا اینکه اصلاً اعتنا نمیکنی و میروی؟» این نوع برخود، نشانۀ تکبر انسان نسبت به خداوند است.
به مجلس ختم که میروی، وقتی بچهای سینی خرما را جلوی شما میگیرد و میگوید «بفرمایید»، بیاعتنا از کنارش رد نمیشوی، چون بیادبی محسوب میشود، هرچند طرف مقابل شما یک بچه است.
اگر هم خرما نخواهی، برمیگردی میگویی: «خیلی ممنون. میل ندارم. تشکر.» بالاخره یک جوابی میدهی.
حالا خداوند با آن عظمت و جلال، آمده جلوی شما و میفرماید: «از من چیزی بخواهید تا به شما بدهم!» اما تو سرت را پایین انداختهای و بیاعتنا رد میشوی؟
خدا هم با کسی شوخی ندارد.
میدانی چرا نمازی که تعقیبات نداشته باشد قبول نیست؟ چون خدا بعد از نماز به تو میفرماید: «بنده من نماز خواندی؟ از من حساب بردی؟ امر مرا اجرا کردی؟ احسنت!
حالا تو یک دعای مستجاب پیش من داری، از من بخواه تا به تو بدهم.»
بعد یک دفعهای خدا نگاه میکند میبیند که بندهاش بدون اینکه چیزی بخواهد، دارد از سر سجاده بلند میشود میرود!!
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند در مورد کسی که بعد از نماز تعقیبات نمیخواند و از خدا چیزی نمیخواهد، به ملائکهاش چنین میفرماید:
«ملائکه من، این بندۀ مرا نگاه کنید. امر مرا انجام داد ولی از من حاجتی نخواست. انگار از من بینیاز است. نمازش را بگیرید و به صورتش بزنید»
اصلاً بندهای که به من نیاز ندارد، برای چه آمده امر مرا اجرا میکند؟ نکند با این کارش میخواهد بگوید «نه تو خدا هستی و نه من بندۀ تو هستم»؟!
دعا نکردن و حاجت نخواستن در جایی که خداوند به ما فرموده است «اگر حاجتی بخواهید جوابتان را میدهم»، بیادبی نسبت به پرودگار عالم است.
بخشی از کتاب "چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟" اثر علیرضا پناهیان
@DastaneRastan_ir
#زن_بدکار🔰🔰
در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه ای بود که هر وقت بچه ای از طریق نامشروع متولد می کرد، او را به تنوری می انداخت و می سوزاند!
تا اینکه اجل آن زن رسید و او مرد، اقربا و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و برایش نماز خواندند و به خاکش سپردند.!
ولی یک وقت متوجه شدند که زمین جنازه این زن بدکاره را قبول نکرده و پس از دفن قبر شکاف برداشت!
آن عده که در جریان دفن این زن بدکاره شرکت داشتند، گمان کردند که شاید اشکال از زمین و خاک باشد، و بنابراین جنازه را بردند و در جای دیگر دفن کردند ولی دوباره صحنه ی قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد!
مادرش متعجب شد و به محضر مقدس حضرت امام صادق علیه السلام آمد و گفت:
ای فرزند پیغمبر به فریادم برسید و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به ایشان گردید.
حضرت امام صادق علیه السلام وقتی این قضیه را از زبان مادرش شنیدند و متوجه شدند که کار آن زن زنا کردن و سوزاندن بچه های حرامزاده بوده است، فرمودند:
هیچ مخلوقی حق ندارد که مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن در آتش، فقط بدست خالق است!
حکایت های واقعی و تکان دهنده ای که بیش از هر مطلب و موضوعی باید به آن اهمیت داد و از عاقبت چنین خطاهایی هراس داشته باشیم .
مادر آن زن بدکار به امام علیه السلام عرض کرد: حالا چه کنم؟
حضرت فرمودند: مقداری از تربت جدم حضرت سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین علیه السلام را همراه جنازه اش، در قبر بگذارید، زیرا تربت جدم امام حسین علیه السلام، مشکل گشای این امر است.
مادر آن زن زانیه، مقداری تربت تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت و دیگر آن ماجرا تکرار نشد!
منابع:
خاک بهشت ص ۱۱۹ به نقل از منتهی المطلب ج ۱، ص ۴۶۱، وسائل ج ۲، ص ۷۴۲، بحار ج ۸۲، ص ۴۵ – کرامات الحسینیة ج ۲، ص ۱۰۶ – خزینة الجواهر ص ۲۴۳ – وقایع الایام ص ۱۶۱ به نقل از تظلم الزهراء -علیهاالسلام – کبریت احمر ص ۳۴۷ و ص ۴۶۲.
💕
🌸🍃🌸🍃
#خشم
پيامبر صلي الله عليه و آله:
«بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.»
#نهج_الفصاحة_حديث٤٦٩
#داستان_پندآموز
ﺷﺒﻲ ﻣﺎﺭ ﺑﺰﺭگي ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻛﺎﻥ ﻧﺠﺎﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ؛ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﻣﺎﺭ ﮔﺸﺘﻲ ﻣﻴﺰﺩ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺭّﻩ ﮔﻴﺮ ﻣﯿﻜﻨﺪ ﻭ ﻛﻤﻲ ﺯﺧﻢ ﻣﻴﺸﻮﺩ. ﻣﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺭّﻩ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﺒﺐ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﺩﻭﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻭ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺭّﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﮔﺶ ﺣﺘﻤﻲ ﺳﺖ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻴﮕﯿﺮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻓﺎﻉ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﻨﺪ، پس ﺑﺪﻧﺶ را ﺩﻭﺭ ﺍﺭّﻩ ﭘﻴﭽﺎﻧﺪ ﻭ ﻫﻲ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ. ﻧﺠﺎﺭ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺁﻣﺪ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﺭﻩ ﻻﺷﻪ ﻣﺎﺭﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺯﺧﻢ ﺁﻟﻮﺩ را ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ بی فکری ﻭ ﺧﺸﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
اکثر ما ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﺸﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﺠﺎﻧﻴﻢ ﺑﻌﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻧﺠﺎﻧﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻲ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻳﺮ ﺷﺪه…
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ
ﺍﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ؛ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﮔﻔﺘﺎﺭﻫﺎ؛ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﺩﻫﻴﻢ به ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﺑﺠﺎ ﭼﻮﻥ ﻫﺮکسی ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺭﻭبه رﻭﻳﺶ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ كني…
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
#چراقديميهاشادبودند
برخی چیزها هست که زندگی های جدید در دنیای مدرن دیگر نمیگذارد باورشان کنیم. حتی احتمال نمی دهیم که شاید یک درصد درست باشند.
یکی از این چیزها، احساس بی نیازی است.
همیشه شنیده ایم که گذشتگانمان شادتر زندگی می کرده اند
و راضی تر بوده اند؛ با اینکه شاید سالی یکبار حتی یک وعده برنج گیرشان
نمی آمد بخورند. نان و چای می خوردند و عشق میکردند. نه احساس نیاز به بزرگ کردن خانه هایشان می کردند و نه به آپدیت کردن زندگی شان.
اما چرا احساس شادی و رضایت داشتند؟
چون احساس نیاز نداشتند.
همینکه اولی ترین نیازهایشان برآورده میشد شادترین لحظات را احساس می کردند و خودشان را خوشبخت ترین آدمهای زمین میشمردند.
زندگی جدید مدام برای ما نیاز می تراشد.
هیچوقت احساس نمیکنی نیازهایت تمام شده است.
به هر چه میرسی، چیز دیگری هست که حسرت آن را بخوری و کامت تلخ بماند.
احساس نیاز است که حرص و طمع و حسرت و حسادت و نارضایتی تولید میکند.
وقتی مبنای ارزش هر چیز پول بشود، آرامش جای خودش را به آسایش می دهد.
قوت و ضعف آدمها به داشتنهایشان میشود؛
نه میزان رشد انسانی شان
و به قول قدیمی ها: آنان که غنی ترند، محتاج ترند
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
میدانيد آخرين زنگ
زندگی تان کی ميخورد!؟
خدا ميداند، ولی... آن روز که آخرين زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت!
آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد.
خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد، روی تخته سياه قيامت، اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند ...
خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم که ((حيات=زندگی)) را از ياد برده باشيم.
خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چک نويسی بيش نيست؛ چرا که ترسيم عشق حقيقی در دفتر ديگر است.
@DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃
ابوحنیفه از جایی می گذشت.
کودکی را دید که پا در گل کرده است.
به کودک گفت مراقب باش که در گل نیفتی.
کودک گفت افتادن من چندان مهم نیست که اگر بیفتم، فقط خود را گلی و خاک آلود خواهم کرد؛ اما تو خود را نگه دار که اگر پای تو بلغزد و بیفتی، مسلمانان نیز بلغزند و بیفتند و گناه همه بر توست.
ابوحنیفه در شگفت شد و بگریست.
#تذكرة_الاوليا
@DastaneRastan_,ir
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
آدم ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند...
پای حرف هایی که می زنند،
قول هایی که می دهند،
اشتباهاتی که می کنند،
احساساتی که بروز می دهند،
نگاه هایی که از عمق جان می کنند،
دوستت دارم هایی که می گویند،
زندگی هایی که می بخشند،
و عشق هایی که نثار می کنند....
آدم ها باید توی زندگیشان پای انتخاب هایشان بایستند...
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست،
با انتخاب هایشان...
@DastaneRastanir
هدایت شده از آیه گرافـی 🇵🇸
⁉️چگونه دست خط کودکان را بهتر کنیم؟
✳️ همراه با روش های آموزشی ساده♻️
✅نکات و فیـ🎬ـلم آموزش خط #رایگان
✍نحوه نوشتن حروف دندانه دار در خوشنويسي؟؟
📌همگی در این کانال زیبا😊👇👇
http://eitaa.com/joinchat/81592335Ce6ce76b827
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگي
زندگی پیكار نیست،بازی است
زندگی، بازی بزرگ داد و ستد است.
زیرا آنچه آدمی بكارد همان را درو خواهد كرد.
هر آنچه از آدمی در سخن یا عمل آشكار شود یا بروز كند به خود او باز خواهد گشت
و هر چه بدهد بازخواهد گرفت.
اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد آمد و اگر عشق ببخشد، عشق خواهد ستاند.
اگر انتقاد كند، از او انتقاد خواهد شد.
اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت. اگر تقلب كند به او حقه خواهند زد
و اگر فریب دهد فریبش خواهند داد.
فقط آنچه را كه می خواهيد برداشت كنيد، بكاريد.......
@DastaneRastan_ir
در زمان حضرت صادق (ع) زن زانیه ای بود که هروقت بچه ای از طریق نامشروع می زائید به تنوری می انداخت. و آنهارا می سوزاند، تا اینکه اجلش رسید و مُرد. اَقربای و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و بخاکش سپردند، ولی یک وقت متوجه شدند زمین جنازه این زن بدکاره را قبول نمی کند و به بیرون انداخته آن عده که در جریان دفن این زن بدکاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد، جنازه را در جای دیگر دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد. مادرش متعجب شد آمد محضر مقدس آقا امام صادق آل محمد (ص) و گفت ای فرزند پیغمبر بفریادم برس... و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به حضرت گردید، وجود مقدس آقا امام صادق (ع) وقتی جریان را از زبان مادرش شنید و متوجه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه های حرامزاده بوده، فرمود هیچ مخلوقی حق ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است.
مادر آن زن بدرکاه به امام عرض کرد حالا چه کنم، حضرت فرمرد: مقداری از تربت جدّم آقا سید الشهداء ابی عبداللّه الحسین (ع) را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدم حسین (ع) مشکل گشای همه امور است. مادر، زن زانیه مقداری تربت تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت دیگر تکرار نشد.
📚منبع:محدث قمی
تربت-سفینه البحار شیخ عباس
🔰🔰🔰🔰
📜 #داستان_های_اخلاقی #توبه
✍️ تا نفس به گلو برسد آنها را مى آمرزم
☀️حضرت آدم (علیه السلام) به حضرت حق عرضه داشت پروردگارا، #شیطان را بر من سلطه دادى و او را چنین قدرتى است که هم چون خون در باطن من گردش نماید، در برابر این برنامه براى من چیزى قرار بده.
🔸به او خطاب شد این حقیقت را براى تو قرار مى دهم که اگر از ذریه ات کسى تصمیم بر #گناه گرفت، در پرونده اش نوشته نشود و اگر تصمیمش را به اجرا گذاشت، همان یک گناه در نامه عملش ثبت گردد و اگر فردى از ذریه ات تصمیم به کار نیکى گرفت، در نامه اش نوشته شود و اگر آن تصمیم را عملى کرد، در نامه اش ده برابر ثبت گردد.
🔹حضرت آدم (علیه السلام) عرضه داشت پروردگارا، اضافه کن.
خطاب رسید اگر کسى از ذریه ات گناهى مرتکب شود، سپس از من طلب آمرزش نماید او را بیامرزم.
عرضه داشت یا رب، بر من بیفزا.
خطاب رسید براى آنان توبه قرار مى دهم و #توبه را بر آنها گسترده مى نمایم تا نفس به گلویشان برسد.
عرضه داشت خداوندا، مرا کفایت کرد.
🍃🌸
⭐️ @ghiamat_ir
🌸🍃🌸🍃
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حسین بن علی علیه السلام بیمار شد. حضرت فاطمه علیهاالسلام وی را به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برد و عرض کرد: ای رسول خدا! برای فرزندت دعا کن که خداوند او را شفا دهد. حضرت فرمود: ای دخترم! خداوندی که او را به تو بخشید، بر شفای او قادر است. در این هنگام جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: ای محمّد! در همه ي سوره های قرآنی که خداوند متعال بر تو نازل فرموده است، حرف فاء وجود دارد به جز سوره حمد. حرف فاء همانا تباهی و آفت است. پس کاسه آبی طلب کن و چهل بار سوره حمد را بر آن بخوان و بر سر حسین بن علی علیه السلام بریز، که خداوند او را شفا خواهد داد. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنین کرد و فرزندش به اذن خداوند عافیت یافت.
#الدعوات_ص١٨٨_١٨٩
بر اساس روایت فوق، مرحوم شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح از کتاب «الدُّروس» مرحوم شهید اوّل نقل می کند: «هرکس درد بر او شدّت گرفت، بر کاسه آب، چهل بار سوره حمد را بخواند و بر سرش بریزد.»
#المصباح_للكفعمي_ص١٥١
@DastaneRastan _ir