eitaa logo
داستان آموزنده 📝
17.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹داستان آموزنده آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت. بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛ چشمان و قلبش می‌لرزید. متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست. دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد. متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم! متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد. پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است. «و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…» (ضحی آیه ۱۱). «اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…» (ابراهیم آیه ۷). ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔅 ✍ به خدا اعتماد کن 🔹پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می‌داد که چگونه همه‌چیز ایراد دارد؛ مدرسه، خانواده، دوستان و… 🔸مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید: کیک دوست داری؟ 🔹و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم. 🔸مادربزرگ: روغن چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه! 🔸مادربزرگ: و حالا دو تا تخم‌مرغ؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! 🔸مادربزرگ: آرد چی؟ از آرد خوشت می‌آید؟ جوش‌شیرین چطور؟ 🔹پسر کوچولو: نه مادربزرگ! حالم از همه‌شان به‌هم می‌خورد. 🔸مادربزرگ: بله، همه این چیزها به‌تنهایی بد به‌نظر می‌رسند. اما وقتی به‌درستی باهم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می‌شود. 🔹خداوند هم به‌همین ترتیب عمل می‌کند. خیلی از اوقات تعجب می‌کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم. اما او می‌داند که وقتی همه این سختی‌‌ها را به‌درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است. 🔸ما تنها باید به او اعتماد کنیم، در نهایت همه این پیشامدها باهم به یک نتیجه فوق‌العاده می‌رسند. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴پشیمانی از گذشت بهتر از پشیمانی از قصاص ✍پسری به دست جوان شروری کشته شد. زمان قصاص رسید. جوان ملتمسانه پای چوبۀ دار درخواست عفو جان خویش می‌کرد. پدر مقتول آن‌گاه از خون فرزندش گذشت. به او گفتند: روزی پشیمان می‌شوی، روزی خواهی دید این جوان قابل عفو نبود و فرد دیگری را کشته است. مرد گفت: اگر روزی ببینم او فرد دیگری را کشته است، قطعا پشیمان می‌شوم که چرا امروز او را بخشیده‌ام. اما این پشیمانی بر من آسان‌تر است از پشیمانی از اینکه او را قصاص کرده باشم و روزی بگویم اگر او را قصاص نمی‌کردم، به‌عنوان انسان درستکاری در جامعه زندگی می‌کرد. گاهی بین دو پشیمانی، یکی برای انتخاب، بهتر از دیگری است. در اصول کافی از امام باقر علیه‌السلام آمده است: «پشیمانی‌ای که از گذشتی بر انسان آید بهتر از آن پشیمانی‌ای است که از یک کیفر و عذاب بر انسان وارد شود.» ‌↶ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
داعشی‌ها محاصره‌اش کردن تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی‌ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. ! بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... !! امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم ...!! شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون؛ «شهیدرضااسماعیلی» به یاد شهدا🕊 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔅 ✍ ما به تغییر نیاز داریم 🔹خانم معلم در یکی از روزهای پاییز مادر یکی از دخترها را خواست. 🔸خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام‌بخش داره. چون دخترتون بیش‌فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمی‌گیره. 🔹ترس به قلب مادر چنگ زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می‌زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. 🔸وقتی همه چیز همان طور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می‌کشم جلوی بچه‌ها دارو بخورم. 🔹خانم معلم پیشنهاد داد وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوه خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. 🔸دختر خوشحال قبول کرد. مدت‌ها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. 🔹خانم معلم دوباره مادرش را خواست. این بار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. 🔸در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می‌کرد. 🔹لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره‌هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! 🔸دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. 🔹مادر گفت: چطور؟ 🔸دختر گفت: هر روز که براش قهوه می‌آوردم، قرص رو داخل فنجون قهوه‌اش مینداختم. این‌جوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. 💢خیلی وقت‌ها تقصیر گردن دیگران نیست. این ما هستیم که نیاز به تغییر داریم. ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📘 رعایت آداب اسلامی در اوج قدرت 🔹روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دوران خلافتشان در خارج کوفه با یک نفر ذمی (یهودی یا مسیحی) که در پناه اسلام بود، همراه شدند. 🔹مرد ذمی گفت: بنده خدا کجا می‌روی؟ امام علیه السلام فرمودند: «به کوفه. » هر دو راه را ادامه دادند تا سر دو راهی رسیدند، هنگامی که ذمی جدا شد و راه خود را پیش گرفت تا برود، دید که رفیق مسلمانش از راه کوفه نرفت، و همراه او می‌آید. مرد ذمی گفت: مگر شما نفرمودی به کوفه می‌روم؟ امام فرمودند: «چرا.» مرد گفت: شما از راه کوفه نرفتی، راه کوفه آن یکی است. امام فرمودند: «می دانم ولی پایان خوش رفاقتی آنست که مرد، رفیق راهش را در هنگام جدایی چند قدم بدرقه کند ودستور پیغمبر ما همین است، بدین جهت می‌خواهم چند گام تو را بدرقه کنم آنگاه به راه خود بر می‌گردم.» 🔹ذمی گفت: پیغمبر شما چنین دستور داده؟ امام علیه السلام فرمودند: «بلی» ذمی گفت: این که آیین پیغمبر شما با سرعت در جهان پیشرفت کرد و چنین پیروان زیاد پیدا نمود، حتما به خاطر همین اخلاق بزرگوارانه او بوده است. 🔹مرد ذمی با امیرالمومنین علیه السلام سوی کوفه برگشت هنگامی که فهمید همراه او خلیفه مسلمانان بوده است، مسلمان شد و اظهار داشت: من شما را گواه می‌گیرم که پیرو دین و آیین شما می‌باشم. 📚 بحار، ج ۴۱، ص ۵۳ و ج ۷۴، ص ۱۵۷. ➥
🔵مداومت بر وضوگرفتن و جذب رزق و روزی ✳️شخصی به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) از فقر و بی پولی شکایت کرد و عرض نمود: یا رسول الله بی چیزم، فقیرم. 🌺حضرت فرمودند:"بر وضو مداومت کن تا روزیت زیاد شود" 🌿این یک قرارداد نیست، یک معادله حقیقی است، ⚡️ یعنی عالم به گونه ای است که وقتی شما دائما با وضو هستید، اجزای عالم به سمت افزایش روزی تو سوق داده می شوند... 📚برگرفته از سخنرانیهای دکتر سیدحسن عاملی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌🌹داستان آموزنده ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم؛ سلمان شاخه درختى را كه برگ‌هايش خشك شده بود، جنباند و همه برگ‌ها به زمين ريخت. جناب سلمان فرمود: اى ابوعثمان ، از من نمى‌پرسى كه چرا چنين كردم؟ گفتم: سبب اين كار چه بود؟ فرمود: با پيامبر (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم) در زير اين درخت نشسته بوديم، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمیپرسى كه چرا چنين كردم؟! من عرض كردم: يا رسول اللّه، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤمن چون آنطور كه دستور داده شده وضو بگيرد و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد همانند اين برگ‌ها كه از اين درخت فرو ريخت . آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... . (هود/۱۱۴) و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره‌هايى از شب... 📙(تفسير منهاج الصادقين،ج۴ص۴۶۲). ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
# 📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‏... 🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها. سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشمِ تَمام خلق را خیره کُند. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه
🌸داستانی زیبا وتمثیلی🌸 🐴اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند!! 🌿نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است . وارد آن قبر شد و دراز کشيد . نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند . بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند . ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد . 🌱وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند . 💥 وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند . او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد . 🌼 همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم . زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ 🍃ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند . 👌درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️ ادای قرض به شیوه مرحوم شیخ بهایی زمانی شیخ بهایی به قرض زیادی (بیش‌از ۱۵۰۰ دینار) مبتلا شد، به گونه‌ای که از هیچ راهی قادر به ادای آن نبود و چند روز از شدت هم‌ و غم تمام، از کارهای خود بازمانده بود. وی نقل کرده که در همان ایام، به دعایی برخوردم و تکرار کردم و از راهی که گمان نمی‌کردم در مدت کوتاهی دیون من ادا شد. دعای مزبور این است: «اللَّهُمَّ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاك‏» ؛ یعنی خدایا! با حلالت از حرامت، و با فضل خودت از غیر خودت مرا بی‌نیاز کن . و بعد از نمازها (مخصوصا نماز صبح) این را تکرار کنید، تعداد ندارد، مضمونش نیز بسیار عالی است. 📚 چهل حدیث شیخ بهائی، ص ۲۴۳ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
♨️عبادت همراه با ولايت 🔹سلمان فارسى حكايت مى نمايد: روزى در حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نشسته بوديم كه ناگاه شخصى بيابان نشين از طايفه بنى عامر وارد شد؛ و پس از سلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! ماءمورى از سوى حضرتعالى آمد و ما را به اسلام و نماز، روزه و جهاد در راه خدا دعوت كرد و چون ديديم كارهاى خوب وپسنديده اى است پذيرفتيم . سپس آن مأ مور، ما را از زنا، دزدى ، غيبت ، تهمت و ديگر كارهاى زشت نهى كرد و ما نيز اجتناب كرديم . 🔹پس از آن گفت : واجب است كه دوستدار دامادت - و پسر عمويت علىّ بن ابى طالب باشيم ، علّت آن چيست ؟ آيا آن هم عبادت است ؟! 🔹رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود : به پنج علّت واجب است دوستدار و تابع او باشيد: 🔹اوّل آن كه بعد از جنگ بدر نشسته بودم كه جبرئيل امين نازل شد و اظهار داشت : خداوند، سلام مى رساند و مى فرمايد: كسى را دوست ندارم ، مگر آن كه دوستدار علىّ باشد و كسى را دشمن ندارم مگر آن كه دشمن او باشد. 🔹دوّم آن كه در جنگ اُحد بعد از دفن عمويم حمزه نشسته بودم كه جبرئيل آمد و گفت : خداوند مى فرمايد: نماز را جز بر بيماران ؛ وروزه را جز بر بيماران مريض و مسافران ؛ و حجّ را جز بر فقراء ومستمندان ، و زكات را جز بر تهى دستان واجب كردم . وليكن دوستى علىّ بن ابى طالب را بر تمامى افراد مكلّف ، در هر حالى كه باشند، واجب نموده ام . 🔹سوّم آن كه خداوند متعال براى هر چيزى سيّد و سرورى قرار داد، مانند آن كه قرآن را سرور تمامى كتاب هاى آسمانى ؛ و جبرئيل را سرور ملائك ؛ و مرا سرور تمامى پيامبران ؛ و علىّ را سرور همه اوصياء قرار داد، پس دوستى من و دوستى علىّ، سرور تمامى عبادات و طاعات خواهد بود. 🔹چهارم آن كه خداوند محبّت علىّ را در قلب مؤمنين مستقرّ نموده است . 🔹پنجم آن كه جبرئيل خبر داد كه روز قيامت ، جايگاه من و علىّ كنار عرش الهى خواهد بود. 📚بحار الا نوار: ج 27، ص 128، ح 129 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 ورودبرخدای‌کریم مردی حکیم از گذرگاهی عبور می کرد ، دید گروهی می خواهند جوانی را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنی از پی او سخت گریه می کند . پرسیدم این زن کیست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم : این بار او را ببخشید ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید . حکیم می گوید : پس از مدتی به آن ناحیه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صدای ناله شنیدم ، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله می زند . در زدم ، مادر در را باز کرد ، از حال جوان جویا شدم . گفت : از دنیا رفت ولی چگونه از دنیا رفتنی ؟ وقتی اجلش نزدیک شد گفت : مادر همسایگان را از مردن من آگاه مکن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش کرده اند ، دوست ندارم کنار جنازه من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدتی است خریده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحیم » نقش است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصیتش عمل کردم ، وقتی از دفنش برمی گشتم گویی شنیدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خدای کریم وارد شدم 📚تفسیر روح البیان : 1 / 337 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🔴دستگیری پس از وفات. ✍مهر و محبت و توجه آقای قاضی به شاگردان خود فقط منحصر به زمان حیاتشان نبود. بلکه اولیاء بعد از رحلت شان سیطره و احاطه کامل تری پیدا می کنند، چرا که از این زندان تنگ، جسمشان نیز رها شده است. علامه طباطبایی می فرمودند:«پس از ارتحال مرحوم قاضی، روزی مشغول نماز بودم اما تحت الحنکم را ( که گشودن آن مستحب است ) باز نکرده بودم، ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال که من به نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز کردند و رفتند! » از آیت الله نجابت نیز نقل شده است: در ایام نوروز با چند تن از دوستان به زیارت مرقد آیت الله قاضی می رفتیم. یکی از ما خطاب به روح آن جناب عرض کرد: نوروز است و ما از شما عیدی می خواهیم. ناگهان در همان بیداری مشاهده کردیم که جسم آیت الله قاضی با عمامه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود: « من از خدا خواسته ام جسمم در برزخ در اختیار خودم باشد.» از استاد فاطمی نیا نقل شده که فرموده اند: « هنوز هم مرحوم قاضی به خانه شاگرد شاگردان خود می آید و به آنان دستورات سلوکی می دهد.» 📚برگرفته از کتاب عطش ↶ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ 🌸داستان زیبایی از رحمت خدا ✍حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ... از قضا آن شب جوانی ازشدت فقر وتنگدستی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود .پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد . حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت خدایا مرا گرامی گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس، آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود! ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‍ ▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود. با همان سوال آمد دیدن امام. پرسید: منظور خدا از این آیه چیست؟! وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها. قسم به خورشید و روشنی آن. شنید: منظور از خورشید، رسول خداست که دین را برای مردم روشن کرد. دوباره پرسید: منظور از آیه بعدی چیست؟ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ قسم به ماه، هنگامی که در پی خورشید می‌آید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: منظور از ماه، امیرالمومنین علیه‌السلام است که در پی رسول خدا صلی‌ الله‌ علیه وآله آمد و پا جای پای ایشان نهاد‌. پرسید: منظور از روز چیست آنجا که می‌گوید: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها؛ قسم به روز، هنگامی که خورشید را هویدا می‌کند. امام صادق علیه‌السلام فرمود: منظور، قیام‌کننده آل محمد علیهم‌السلام است. (اوست که دنیا را به نور محمدی روشن خواهد کرد) 📚برگرفته از تاویل الآیات الظاهره، ص۷۷۸. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل کرد: من و میرزا علی آقا (آقازاده میرزای شیرازی) و آقا سیّد محمّد سنگلجی در سامرا شب در پشتبام در خدمت مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی درس می‌خواندیم. در اثناء درس ما استاد بزرگ ما مرحوم آقای آقا سیّد محمّد فشارکی تشریف آورده در حالتی که آثار گرفتگی و انقباض در بشـره‌اش پیدا بود. معلوم شد که این انقلاب و انقباض وی در اثر بروز وبا بود در عراق که در آن اوقات خبرش منتشر شده بود. فرمود: شما مرا مجتهد می‌دانید؟ عرض کردیم: بلی فرمود: عادل می‌دانید؟ گفتیم: بلی فرمود: من به تمامی شیعیان سامرا از زن و مرد حکم می‌کنم که هر یک از ایشان یک فقره زیارت عاشورا نیابتاً از نرجس خاتون والده ماجدہ حضرت حجت (س) بخوانند و آن خاتون را نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار بدهند که آن حضرت پیش خداوند شفاعت نماید تا شیعیان سامرا را از این بلا نجات دهد. فرمود: همین که این حکم صادر گردید و چون مقامْ مقامِ ترس و بیم بود همه شیعه‌های مقیم سامرا اطاعت نموده زیارت عاشورا را به همان قرار خواندند. در نتیجه آن، یک نفر شیعه در سامرا تلف نشد در حالتی که هر روز ده پانزده نفر از غیر شیعه تلف می‌شد. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۳ ص ۳۳۰ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
اینجا با هم یاد میگیریم چجوری از همه سرتر باشیم 🧕ترفندهای بدرد بخور🍹 🧖‍♀آموزش آرایش در حد عروس 💅 🌅دلنوشته👩‍❤️‍👨 🍔انواع غذا و دسر و کیک و ....🍱 همه اینا تو این کانال👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3996320045C97bfe0b3c2 https://eitaa.com/joinchat/3996320045C97bfe0b3c2 👌آموزش پوشیدن انواع لباسها😳☝️☝️
⭕️لاغری با سماق +خاکشیر به سبک دکتر کرمانی (8کیلو در 15 روز) 👈 مشاهده ⭕️راز آب کردن چربی شکم و پهلو توسط دکتر کرمانی ("20"روزه) 👈 مشاهده ⭕️گروه حقایق پزشکی و سلامت دکتر سمیعی 👈 مشاهدهعضویت+ مشاوره رایگان 👇 https://eitaa.com/joinchat/2157511057C89e3ed7815
💠تست قدردانی مدیر برای استخدام کارمند   🪴یک شخص جوان با تحصیلـات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. 🪴رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس همه بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد. 🪴رئیس پرسید: آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟ جوان پاسخ داد: هیچ. 🪴رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟ جوان پاسخ داد: پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد. 🪴رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می کرد؟ جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد. رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد. 🪴جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد. رئیس پرسید: آیا قبلن هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟ 🪴جوان پاسخ داد: هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلـاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید. 🪴رئیس گفت: درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید. جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است. وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند. 🪴مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد... 🪴اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز میشد. این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلـاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست. آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولـانی گفتگو کردند. 🪴صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت و رییس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟ جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم. رئیس پرسید: لطفن احساس تان را به من بگویید. جوان گفت: 🪴اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت. از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود. به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم. 🪴رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود... می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید. 🪴بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد. هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت. 🪴یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند، (ذهنیت مقرری) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. 🪴او از زحمات والدین خود بی خبر است و وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. 🪴او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم، آیا ما داریم واقعن عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟ 🪴شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفن اجازه دهید آن را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند. . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴چهره عجیب و زنانه بازیگر مرد معروف سینما و تلویزیون که باعث تاسف شده😳😱 ❌اینا چرا اینطوری شدن😐‼️😳 📸عکسش را اینجا بدون سانسور گذاشتن🚷👇 https://eitaa.com/joinchat/3554541568C0ea73441ed https://eitaa.com/joinchat/3554541568C0ea73441ed 👆چطوری هم آرایش کرده خودشو😒😐
🔴تا حالا براتون سوال شده بعد از آقای خامنه‌ای چه کسی رهبر ایران میشه!؟😐😐 ❌🎥 رحیم پور خودش از آقا می‌پرسه بعد از شما چه کسی میشه!😐😳 📌جواب جالب و عجیب رهبر انقلاب😭👇 https://eitaa.com/joinchat/3554541568C0ea73441ed https://eitaa.com/joinchat/3554541568C0ea73441ed اگر سوال شما هم هست حتما کلیک کنید👆
🔆اعضای گروه ( نود و نه ) را بشناسیم   پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود اما خود نیز علت را نمی دانست. روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد. پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا اینقدر شاد هستی؟ آشپز جواب داد: قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلـاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه ای حصیری تهیه کرده  ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم… پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد. نخست وزیر به پادشاه گفت : قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است. پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟؟ نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلـا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!! پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلـا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند.. آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلـایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه های طلـایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلـاها را شمرد؛ ولی واقعا 99 سکه بود!!! او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!! فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد، اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!! آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلـاش کند تا یک سکه طلـایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلـا برساند. تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند، او فقط تا حد توان کار می کرد!!! پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلـایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید. نخست وزیر جواب داد: قربان، حالـا این آشپز رسما به عضویت گروه 99 درآمد!!! اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما ... راضی نیستند . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍞 درست کردم 😍 و 😳😳 هرچی دستور نون بلدی بزارکنار😖 نون دنیارو درست کن حالشوببر☺️ که عاشقشه هروز میخورنو کیف میکنن👌 با عکس و فیلم آماده کردنش اینجاست بزنید روش👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
نونوا شدن شاخ و دم نداره با ی کیلو آرد و بدون خمیر مایه بیا اینجا خودت نون بپز 😁 که نه خمیر بشه گوشه هاش نه نازک باشه نه زود کپک بزنه 😒 https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4 فقط رو گاز میپزی و هر روز نون‌ تازه به بچه ات‌ میدی 😍😍