eitaa logo
داستان آموزنده 📝
17.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
... به قدر آبِ خوردنی... مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی (ره) می گوید که در مسجد جمکران سیدی نورانی را دیدم، با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: آقا! شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (ع) نزدیک گردد. حضرت فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد.» 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 شیطان و برصیصا ابن عباس می گوید : در بنی اسراییل عابدی به نام برصیصا زندگی می کرد که بیماران و مجانین را مداوا می نمود . روزی چند برادر ، خواهر دیوانه خود را برای مداوا نزد او آوردند. برصیصا که سخت شیفنه او شده بود فریب شیطان را خورد و با آن دختر نزدیکی کرد و بدین ترتیب او را حامله نمود . هنگامی که از این موضوع اگاه شد برای درامان ماندن از رسوایی پیش آمده او را به قتل رساند و دفن نمود. شیطان هم از این فرصت استفاده کرد و ماجرا را به اطلاع یکی از برادران این دختر رساند و مکان دفن خواهرش را به او نشان داد . این خبر دهان به دهان گشت و همه ی مردم آگاه شدند . وقتی خبر به گوش پادشاه رسید ، دستور داد برصیصا را نزد ا حاضر سازند . برصیصا هم در مقابل پادشاه به عمل زشت خود اعتراف کرد . پادشاه نیز دستور به صلیب کشیدن او را داد . هنگامی که او را بر روی چوب صلیب گذاشتند شیطان به صورت انسان در برابر او حاضر شد و گفت : ای برصیصا !این من بودم که تو را رسوا ساختم آیا اکنون می خواهی از این وضعیت تو را نجات دهم ؟ برصیصا هم پذیرفت . شیطان گفت : ابتدا باید برایم سجده نمایی . برصیصا پرسید : چگونه در این حالت سجده نمایم ؟شیطان گفت : با اشاره این کار را انجام ده . او هم با اشاره بر شیطان سجده کرد و بدین ترتیب کافر شد اما از مرگ رهایی نیافت و به صلیب کشیده شد . خدا در قرآن به داستان او چنین اشاره می کند :"کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر انی برئ منک انی اخاف الله رب العالمین "(حشر/16) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
خسته شدم‌ازبس بیرون از خونه دنبال کارگشتم 😭 واقعا شرایط کارکردن بیرون از خونه هم نداشتم تااینکه ۳ماه پیش یکی ازآشناهامون وقتی شنیدبه پول نیازدارم و دنبال کارمیگردم وازبی پولی کلافه شدم منوباکانال کاردر منزل باگوشی آشنا کرد الان با گوشی توی دستم هرجاکه هستم درآمد بالای ۳۰ میلیون درماه دارم 😍💪🥰می‌دونم توهم بهش نیاز داری لینکش براتون میزارم 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1459225038Ce572b86522 .
. استخدام کار در منزل افراد جویای کار در منزل با گوشی (افرادبیکار،زنان خانه دار،آقایون، کارمندان ،دانشجویان ،افردادی که به فکرشغل دوم هستن و...) لینک کانالش 👇👇👇👇👇 daramad online .
🦋احتجاج و غلبه بر رقيب مرحوم طبرسى در كتاب شريف خود به نام احتجاج آورده است : روزى مهدى عبّاسى با حضور بعضى از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابويوسف - كه يكى از علماء برجسته دربار به حساب مى آمد، جلسه اى تشكيل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسى كاظم عليه السلام را نيز در آن جلسه دعوت كرد. امام كاظم عليه السلام پس از ورود، از ابويوسف مطلبى را پرسيد؛ ولى او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد. پس از آن ، خطاب به حضرت كرده و اجازه گرفت تا سئوالى را مطرح كند؟ امام عليه السلام فرمود: آنچه مايل هستى سؤ ال و مطرح كن . ابويوسف پرسيد: درباره حاجى كه در حال احرام باشد، آيا شرعاً مى تواند از سايه بان استفاده كند؟ حضرت فرمود: خير، صحيح نيست . پرسيد: چنانچه خيمه اى را نصب كند و داخل آن رود، چه حكمى دارد؟ فرمود: در آن اشكالى نيست . پرسيد: چه فرقى بين آن دو وجود دارد؟! حضرت فرمود: درباره زن حايض چه مى گوئى ، آيا نمازهاى خود را بايد قضا كند يا خير؟ جواب داد: خير. فرمود: آيا روزه هاى خود را بايد قضا نمايد؟ گفت : بلى . فرمود: چه فرقى بين نماز و روزه مى باشد؟ گفت : در شريعت اسلام حكم آن چنين وارد شده است . امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: درباره احكام شخص حاجى در حال احرام نيز چنان وارد شده است . در اين لحظه مهدى عبّاسى خطاب به ابويوسف كرد و گفت : اى ابويوسف ! چه كردى ؟ كارى كه نتوانستى انجام دهى ؟! ابويوسف گفت : او يعنى ؛ امام كاظم عليه السلام - مرا با يك استدلال از پاى درآورد. 📚بحارالا نوار ج 2، ص 290، ح 7. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🍃 کانال تخصصی بیش از 50 مدل ایده برای تزئینات    👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2605711693Cd3fdad3b1c ایده هنرهای
⭕️ چطور بعضیا خونه و آشپزخونه شون اینقدر مرتبه و از تمیییییزی برق میزنه⁉️🙄😒 ✔️ هر کاری روشی داره😃 بیا اینجا ترفندشو یاد بگیر ، سه سوته زندگیت از تمیزی برق بزنه💫🤩 👇 https://eitaa.com/joinchat/2605711693Cd3fdad3b1c 🏡 ترفند خونه تکونی یک روزه 😍☝️
🔴 ظاهر و باطن یک لذت 🔹جوانی مؤمن و پاک دچار شبهه شده است. او اعتقاد دارد که دختروپسر باید باهم در یک مدرسه درس بخوانند و زندگی مختلط داشته باشند تا رشد کنند. او معتقد است به‌جای کنترل محیط، باید قلب‌های مردم با علم‌بخشی سرشار گردد. 🔹به او گفتم: تصور کن گرسنه‌ای و به مغازه کبابی رفته‌ای. قطعاً بوییدن بوی کباب مشام تو را لذت خواهد داد، ولی آیا هدف کباب‌پز از پخت کباب فقط بوییدن و لذت‌بردن آن است؟ بی‌تردید آن را برای خوردن در سیخ کرده است. 🔸آیا بوییدن کباب، گرسنگی تو را رفع می‌کند یا به گرسنگی و اذیت نفس می‌پردازد؟ 🔹اگر بگویی «من از نفسِ خوردن بی‌نیازم و گرسنه نمی‌شوم»، دروغ گفته‌ای. اگر بگویی «بوی کباب جز مشام من، شکمم را هم سیر می‌کند»، باز دروغ گفته‌ای. اگر بگویی «میل به جنس مخالف نداری و زمانی که جنس مخالف را می‌بینی میل نزدیک‌شدن نمی‌کنی»، باز دروغ گفته‌ای. 💢 پس انسان عاقل گرسنه باید خیلی احمق باشد که به مغازه کبابی رود و دود کباب در مشام کند که این بوی خوب در ظاهر لذت، ولی در باطن عذاب و سختی است. ‌‌‌‌✅. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❌رشـــد شدید ابتلا به ســردی مغــز در کشور❗️❗️ ❌تا دیر نشده جدی بگیرید❌ علائم: ✅سردی دست و پا ✅زود عصبی شدن،احساس فراموشی ✅خلط پشت حلق ✅نفخ و یبوست ✅تنبلی تخمدان، ناباروری،پروستات ✅چــربی شکــم و پهلو جهت مشاوره تخصصی، اطلاع از وضعیت بدنی خود و درمانی راحت و تخصصی فرم زیر را پر کن👇 https://formafzar.com/form/9vy8b https://formafzar.com/form/9vy8b [فاطمـه چاوش کارشناس و مشاور رسمی سلامت و محقق در زمینه طب سنتی🥇] 10 نفــــر اول مشاوره بدون نوبت دهی در اسرع وقت✅
اگر واقعا از بیماری هات خسته شدی ❗️ یه بار برای همیشه تصمیم درست بگیر❌ این خانم دکتر دستش شفاست🥺🫀
🔴توسل به امام زمان در سختی ها مرحوم علامه مجلسی نقل میکند: فردی به نام "ابوالوفای شیرازی" در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند.حضرت میفرمایند: اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو: ⭐️ "یا مولای یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ" "الغَوثَ اَدرِکنی"⭐️ (ای مولای من ؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...). ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟ گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریادرس درماندگان و بیچارگان" سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: "اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد. 📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸ ➥. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 یادمان باشد زنگ تفریح دنـــیا همیشگـــی نیست؛ زنگ بعد حســـاب داریم! شهید ابراهیم‌ همت❣️ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📌لاف عشق در حدود دویست، سیصد سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدمهای بسیار خوب ومقدّس. روزی با خودشان نشستند وگفتند: چرا امام نمی آید؟ در صورتی که ما بیش از سیصد وسیزده نفر که او لازم دارد هستیم. به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند. تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه، خوب ترینشان هست، انتخاب کنند واو را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند واز خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان بفرماید. جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند وقسمت بهتر را باز به دو قسمت وهمچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر ومقدّس تر وزاهدتر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود. او هم رفت وبعد از دو سه روزی برگشت. پرسیدند چه طور شد؟ گفت: راست مطلب این که من وقتی از نجف بیرون رفتم ورو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجّب دیدم شهری بسیار آباد وخرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: این شهر صاحب الزمان است وامام ظهور کرده است. بسیار خوشحال شدم وشتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد وگفتم: به امام بگو فلانی آمده واذن ملاقات می خواهد. او رفت وبرگشت وگفت: آقا می فرمایند: شما فعلا خسته ای، از راه رسیده ای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. ما دختر او را برای شما تزویج کردیم. آنجا باش وهر وقت احضار کردیم، بیا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم وخانه را پیدا کردم. از من خیلی پذیرایی کردند وآن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند. گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام. می فرمایند: بیا! می خواهیم قیام کنیم وشما را به جایی بفرستیم. گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید. گفت: فرموده اند: همین الآن بیا. گفتم: بگو من امشب نمی آیم. تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه ای هست ونه عروسی. من هستم وصحرای نجف. 📚معدن الاسرار، فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحه ٩۵ 📚به نقل از صفیر هدایت، سلسله مباحث معارفی آیت الله سید محمد ضیاء آبادی، شماره ١۶. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔅 ✍ کار خوبه برای رضای خدا باشه 🔹راننده آمبولانسی که بازنشسته شده، تعریف می‌کند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنی‌نشین شهر بود. 🔸وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیک‌ترشدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوع‌آورتر می‌شد. 🔹جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباس‌هایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود. 🔸به پلیس گفتم: من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بی‌وارث است. 🔹پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند، کارگری برای این امر بفرستد. 🔸در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد. 🔹برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم. 🔸تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب به‌هم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدایش فهمیدم محتوای آن سکه است. 🔹برای اینکه کسی را متوجه امر نکنم، بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند. 🔸به همسرم وقتی وارد منزل شد، گفتم: طوری خم شو چادرت دید پشت‌سرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود. 🔹با مهارت تمام بدون اینکه از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم. 🔸شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از ۱۰۰ سکه طلا دارد. در حلال‌وحرام‌بودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد. 🔹دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکه‌ها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آن‌ها برگرداند، اما داستان بهتر از انتظار من پیش رفت. 🔸پسر مرحوم گفت: می‌دانی چرا پدرم روی سکه‌ها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه می‌دانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیک‌شدن و بلندکردن او نباشد. 🔹پس قبل از جان‌دادنش روی این سکه‌ها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند می‌کند، و تمام این سکه‌ها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی. 🔸راننده می‌گوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود. هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک می‌کرد بی‌تردید ۵۰ سکه خدا به او رسانده بود که به‌راحتی می‌توانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود. 💢آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری می‌کند و خداوند آن بنده را با بخشش خود از دنیا برای ابد راضی می‌گرداند. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🖌خواهر شهید ابراهیم هادی تعریف میکرد که: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ️طرف نمازخوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 حکایت هایی از حضرت علی(ع) پاداش عظیم عمل برای رضای خدا   پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، یاران حضرت علی (علیه السلام) نزد زید بن ارقم که یکى از اصحاب رسول خدا و در جریان غدیر خم نیز حضور داشت آمدند و از او گواهى خواستند؛ ولى او چون از طرف حکومت براى خود احتمال خطر مى‌ داد، از بیان حقیقت و جریان غدیر خوددارى کرد. بعد از گذشت مدتى، همین شخص در بستر بیمارى افتاد. وقتى امیرالمؤ منین (علیه السلام) شنید که زید بن ارقم مریض حال است، به عیادت و دیدار او آمد. همین‌ که زید چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد گفت مرحبا به امیرمؤمنان که از من عیادت مى‌ نماید، با اینکه از ما دلگیر و آزرده خاطر است. امام علی (علیه السلام) فرمود اى زید، آن ناراحتى که براى ما به وجود آوردی، هرگز مانع آن نمى‌ شود که ما شرط انسانیت و حق‌ دوستى را فراموش نموده و تو را در حال بیمارى عیادت نکنیم. سپس فرمودند هر کس مریضى را براى رضاى خداوند عیادت کند، تا هنگامى که در کنار مریض نشسته باشد، در سایه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت و چون بخواهد برخیزد که از نزد مریض بیرون رود، خداوند متعال هفتاد هزار ملِک را مأمور مى‌ نماید تا براى او درود و تحیت فرستند و مشمول رحمت الهى قرار مى‌ گیرد. سپس افزود اى زید، من دوست داشتم که چنین فضیلتى شامل حالم گردد و به همین جهت از تو عیادت کردم. 📚 منابع: ۱. بحارالانوار، جلد ۸۱، صفحه ۲۲۸ ۲. دعائم الاسلام، جلد ۱، صفحه ۲۱۸ ۳. مستدرک الوسائل، جلد  @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 خیانت یک زن پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودی به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه ای کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و انش کرد. زن یهودی پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجای گوسفند را بهتر دوست دارد؟ اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد. پس آن، زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد. حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است. پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودی را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ او در جواب گفت: برای آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم. و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مکرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشی کرده است.( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 داستانهای پیامبر اکرم (ص): حتی برده فروش ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی كه كارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اكرم، معروف خاص و عام بود. همه می دانستند كه او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند بیتاب می شود. او به دنبال هر كاری كه بیرون می رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه ی رسول خدا یا هر نقطه ی دیگری كه پیغمبر در آنجا بود) كج می كرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر می رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی گرفت و نیرو می یافت، سپس به دنبال كار خود می رفت. گاهی كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار می گرفت و پیغمبر دیده نمی شد، از پشت سر جمعیت گردن می كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اكرم بیفتد. یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعی می كند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولی نكشید كه برگشت. همینكه چشم رسول خدا برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره ی دست او را نزدیك طلبید. آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست. پیغمبر فرمود:«امروزِ تو با روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یك بار می آمدی و بعددنبال كارت می رفتی، اما امروز پس از آنكه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟ »  گفت :«یا رسول اللّه! حقیقت این است كه امروز آن قدر مهر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم». پیغمبر اكرم درباره ی او دعای خیر كرد. او آن روز به خانه ی خود رفت اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی بینیم» رسول خدا عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری كه در آنجا روغن زیتون می فروختند) راه افتاد. همینكه به دكان آن مرد رسید دید تعطیل است و كسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول اللّه! چند روز است كه وفات كرده است». همانها گفتند: «یا رسول اللّه! او بسیار مرد امین و راستگویی بود، اما یك خصلت بد در او بود». - چه خصلت بدی؟ . - از بعضی كارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می گرفت. - خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می داشت كه اگر برده فروش هم می بود خداوند او را می آمرزید [1] 📚[1] . روضه ی كافی ، صفحه ی 77. 📚داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم. ➥. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌷 🌷 ! 🌷ساعت یازده – دوازده شب بود که با بچه‌های گردان به خط شدیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. تا ساعت چهار – پنج صبح پیاده‌روی کردیم. سپس نماز صبح را با تیمم و با تجهیزات کامل خواندیم. هوا که روشن شد، دیدیم عراقی‌ها دارند ما را محاصره می‌کنند. ما هم سریع سنگر کندیم و در مقابل آن‌ها موضع گرفتیم. در همین حین، فرمانده گردان دستور پیشروی داد. اما می‌دانستیم که این کار را در نظر می‌گرفتند. همین که از جایمان بلند شدیم، دیدیم تانک‌ها و نفربرهای زرهی دشمن، از هر طرف به سمت ما می‌آیند. از حرکات‌شان معلوم بود جای دقیق ما را نمی‌دانند؛ اما تا موضع ما را پیدا کردند، آرایش نظامی گرفتند و با گلوله‌های مستیم تانک، ما را زیر آتش گرفتند. 🌷در همان چند لحظه اول، سه – چهار نفر از بچه‌ها با تیر مستقیم تانک به شهادت رسیدند و تکه تکه شدند. با شهادت این عزیزان، عزم ما جزم شد که هرطور شده، جلو عراقی‌ها بایستیم؛ آن‌ها با گلوله تانک، ما با ابتدایی‌ترین سلاح‌های موجود! بچه‌های آر.پی.جی‌زن و تیربارچی در چند منطقه مستقر شدند تا بتوانیم یک خط دفاعی تشکیل بدهیم. در همین حین، برادر «حسوند» مسئول گروهان گفت: «بچه‌های آر.پی.جی‌زن این‌جا بمانند و جلو پیشروی تانک‌ها را بگیرند تا بقیه بچه‌ها عقب‌نشینی کنند.» بچه‌های آر.پی.جی‌زن همین‌که به زانو می‌نشستند تا تانک‌ها و نفربرهای دشمن را بزنند، مورد اصابت مستقیم گلوله‌های تانک قرار می‌گرفتند و در نهایت مظلومیت به شهادت می‌رسیدند. 🌷تعداد تانک‌ها و نفربرهای زرهی دشمن، بیش از صد و پنجاه دستگاه بود. من به همراه گروهی از بچه‌ها به سمت عقب حرکت کردم. بین راه، برادر «سیربانی» را – که بچه دزفول بود و سیزده سال بیشتر نداشت – دیدم. گفت: «بچه‌ها بروید جلو. نگذارید این نامردها بچه‌ها را شهید کنند.» گفتم: «سیربانی بیا این‌جا سنگر بگیر.» حرفم را برید و گفت: «مگر نمی‌بینی چطور آر.پی.جی‌زن‌های ما را لت و پار می‌کنند؟ من باید بروم و انتقام این بچه‌ها را بگیرم.» و درحالی‌که فقط یک اسلحه کلاشینکف به دست داشت، به سمت نفربرها و تانک‌های دشمن شروع کرد به دویدن. ما نگرانش بودیم و چشم از او برنمی‌داشتیم. او همین‌طور به سمت تانک‌های دشمن می‌دوید که یک‌دفعه.... 🌷یک‌دفعه در نهایت تعجب دیدیم چهار دستگاه تانک و خودرو عراقی دور زدند و فرار کردند. به این ترتیب، ما چند نفر از محاصره دشمن خارج شدیم؛ اما چند صد متر آن طرف‌تر، دوستان ما بدون مهمات در محاصره دشمن بودند. به همین جهت، ما مقداری مهمات و موشک آر.پی.جی برداشتیم و دوباره به سمت بچه‌هایی که به محاصره بودند، حرکت کردیم؛ ولی در بین راه، به اسارت نیروهای دشمن در آمدیم.... : آزاده سرافراز علیرضا بُستاک منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر علاّمه مجلسى در حديثى به نقل از صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم ، آورده است : روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر رضاعى آن حضرت بر ايشان وارد شد. چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشيند. پس از آن ، رسول خدا صلوات اللّه عليه با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارك آن بزرگوار خداحافظى كرد و رفت . روزى ديگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، نيز محسوب مى شد بر آن حضرت وارد شد، وليكن آن حضرت برخورد و خوش روئى را كه با خواهرش ‍ انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود. اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، عرضه داشتند: يا رسول اللّه ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر مساوات را رعايت ننمودى و ميان آن دو نفر تفاوت قائل شدى ؟! حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نيز اين چنين او را تكريم و احترام كردم . ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا اين چنين با او برخورد و بى اعتنائى شد . 📚بحار الا نوار: ج 16، ص 281، ح 126 . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋🍂🦋 🔆فقط حجّت بر حجّت نماز مى خواند 🍂مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و برخى ديگر از بزرگان ، به نقل از ابوالا ديان حكايت كنند: چون امام حسن عسكرى عليه السلام مسموم و شهيد شد، جعفر برادر امام عسكرى آمد تا بر جنازه اش نماز بخواند، ناگهان كودكى با چهره اى گندمگون و موهائى كوتاه وارد شد و عباى جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و به او فرمود: اى عمو! كنار برو، من سزاوارترم كه بر پدرم نماز بخوانم . 🍂پس جعفر با چهره اى دَرهم و خشمناك كنار رفت و آن كودك معصوم جلو آمد و بر جنازه مقدّس پدر نماز خواند و سپس حضرت را كنار پدر بزرگوارش - امام هادى عليه السلام - دفن كردند. 🍂بعد از آن ، كودك رو به من كرد و فرمود: اى ابوالا ديان بصرى ! جواب نامه ها را بياور. ابوالا ديان گويد: من با خود گفتم : تاكنون اين دوّمين علامت از نشانه هاى امامت ؛ و دو نشانه ديگر باقى مانده است . 🍂پس از آن ، نزد جعفر رفتم ، ديدم كه شخصى به او گفت : اين كودك چه كسى بود كه بر جنازه امام عليه السلام نماز خواند و به شما جسارت كرد؟ 🍂جعفر جواب داد: واللّه ! تاكنون او را نديده بودم و نمى شناسم . در همين بين كه مشغول صحبت بوديم ، چند نفر از شهر قم آمدند و احوال امام حسن عسكرى عليه السلام را جويا شدند و چون از وفات و شهادت حضرت آگاه گشتند، سؤال كردند: امام و حجّت خدا، بعد از او كيست ؟ 🍂بعضى افراد اشاره به جعفر كردند، پس مردم قم به جعفر سلام كرده و تسليت گفتند و اظهار داشتند: تعدادى نامه و مقدارى وجوهات نزد ما است ، چنانچه نشانى و مقدار آن پول ها را بگوئى ، تحويل شما خواهيم داد. جعفر با عصبانيّت از جاى خويش برخاست و لباس هاى خويش را تكان داد و گفت : مردم از ما علم غيب مى خواهند، مگر ما علم غيب مى دانيم ؟! 🍂و سپس از مجلس خارج گرديد. بعد از اين جريان خادمى وارد شد و اظهار داشت : نامه هاى شما از فلانى و فلانى و فلانى است و نيز داخل كيسه هميانى كه همراه آورده ايد، مقدار هزار و ده دينار وجوه شرعيّه مى باشد. پس مردمى كه از قم آمده بودند، نامه ها و پول هائى را كه همراه آورده بودند، همه را تحويل خادم دادند. 🍂ابوالا ديان گويد: آنچه امام حسن عسگرى عليه السلام نسبت به فرزندش ‍ امام زمان - عجّل اللّه فرجه الشّريف - بيان نموده بود تحقّق يافت ؛ و ديگر شكّ و شبهه اى باقى نماند. پس از آن جعفر به دربار معتمد عبّاسى رفت و قضيّه حضور حضرت مهدى - فرزند امام حسن عسكرى عليهماالسلام - و چگونگى اقامه نماز، همچنين جريان مردم قم و وجوهات شرعيّه را براى او مطرح كرد و متوكّل دستور داد تا آن كودك را كه خليفه بر حقّ خداوند است دست گير نمايند. 🍂پس تمام ماءمورين و جاسوسان براى دست گيرى حجّت خدا، بسيج شدند؛ وليكن به هر حيله و وسيله اى متوسّل گشتند، آن حضرت را نيافتند. 📚الخرايج والجرايح : ج 3، ص 1102، ذيل ح 23، إكمال الدين : ص ‍ 476 ينابيع المودّة : ج 3، ص 326، با تفاوت در الفاظ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‌‌ درآمد ماهی 30 میلیون عادیه هیچ کاری اینقدر سود ندارههیچ کاری... 1️⃣ فقط با 2.5 میلیون سرمایه وارد معاملات آنلاین طلا میشی 2️⃣ یه زوج متخصص کمکت می کنن 3️⃣ هر سه روز سرمایه ورودیتو دو برابر می کنی باور نداری بیا سود بقیه رو ببین 👇 https://eitaa.com/joinchat/731709762C9d96b4efd8 باور نداری بیا سود بقیه رو ببین 👆
⭕️ اگه درآمدت بالاست ⭕️ ⭕️ و وضع مالیت خوبه ⭕️ به این چنل نیاز نداری ❌❌❌ https://eitaa.com/joinchat/731709762C9d96b4efd8 بیا سود بقیه رو ببین انگیزه میگیری👆
📖السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ... سلام بر تو ای گل نرگسِ گلستان رسول الله. ای که با ظهورت مشام جهان از عطر محمدی آکنده خواهد شد. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها، ص578.