فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عجیب کاهش وزن این پسر جوان غوغا کرده 😱
16کیلو توی 2ماه بدون هیچ رژیم و ورزشی
اگه توام میخوای راحت لاغربشی بزن روی لینک زیر👇🏻
https://landing.getz.ir/vEx4o
https://landing.getz.ir/vEx4o
مطلبی لطیف و بدیع از آیت الله بشیر نجفی
🪴حضرت آیتالله شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف گفت:
چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه «وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» مؤمنان را بهسمت بهشت میکشند، مرا به خود مشغول کرده بود! از خود پرسیدم در این آیه چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند [چون واژه کشیدن در جایی به کار میرود که شخصی متمایل به آمدن نباشد، پس او را بهزور ببرند].
تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم و نتیجهای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق(علیهالسلام) برخورد کردم که میفرمایند:
مومنان و دوستان سیدالشهدا(علیهالسلام) در روز حساب از خدا میخواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات کنند… در ادامه این روایت آمده است: امام به دیدار محبان میآید، این ملاقات بسیار طولانی میشود! هر دو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمیدارند، نه امام، محبان خود را رها میکند نه دوستان، سیدالشهدا(علیهالسلام) از مولای خود دل میبُرند.
در این روایت بود که تفسیرآیه 73 سوره زمر را متوجه شدم! ملاقات میان امام حسین(علیهالسلام) و محبانش آنقدر طولانی میشود که خداوند به مأموران بهشت میفرماید این مؤمنان و دوستان حسینیم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.
و این نشان از زیبایی محبت امام حسین(علیهالسلام) در قلوب محبان آن حضرت است.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#طنز_جبهه😂🤣
#کی_سردشه؟😜
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع كرد و با صدای بلند گفت: كی خسته است؟☺
گفتیم: دشمن😄
صدا زد: كی ناراضیه؟😉
بلند گفتیم: دشمن😎
دوباره با صدای بلند صدا زد: كی سردشه؟😜
ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن👊🏻
بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا كه سردتون نیست می خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسیده😂
"شادی روح شهدا #صلوات
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
13.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دخترِ پولدارِ آلمانی که حضرت فاطمه(س) رو دید و شفا گرفت!
میخواید بدونید حضرت فاطمه چطوریان و به این دختر چی گفتن؟ پس کلیپ رو تا آخر ببینید✨
+ ما بچههای مادرِ پهلو شکستهایم🖤
🧕 #عفاف_و_حجاب
🌱 #حجاب
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️ مادری از جنس گل
شخصی به نام مهزم می گوید :
شبی بعد از اینکه از خدمت امام_صادق علیه السلام مرخص شدم ، به سمت منزلی که در مدینه گرفته بودم رفتم .
مادرم نیز همراه من بود .
گفتگویی میان من و او واقع شد .
با عصبانیت با او صحبت کردم .
فردا که شد بعد از نماز صبح خدمت حضرت رسیدم .
بدون هیچ ذهنیت قبلی ، امام صادق علیهالسلام فرمود :
ای مهزم ! چرا دیشب در سخن گفتن با مادرت خالده درشتی کردی ؟!
مگر نمی دانی شکم او منزلی بود که در آن مسکن داشتی و دامنش گهواره ای بود که همیشه در آنجا بودی ؟! و پستانش ظرفی بود که از آن میخوردی ؟!
عرض کردم : بله .
فرمود : پس دیگر با او درشتی نکن .
📚منبع :
بصائر الدرجات ، ج ۱ ، ص ۲۴۳
➥.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❣#سلام_امام_زمانم❣
☀️صبحی نو سر زد و زندگی
به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است
که در هوای یادتان، نفس می کشیم
و در عطر نرگس بارانِ نامتان،
دم می زنیم ...
شکر خدا که در پناه شماییم 🤲
🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان
#امام_زمان(عج)♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یادمهیکیازدورههایراهیاننورکهرفته بودموقتیواردهویزهشدیم
قشنگیفضاشماروگرفت☺️
کساییکهرفتنهویزهمیدوننچۍمیگم...
جلویدرشکفشاتومیگیرنوواکسمیزنن👞
ازتونلسربندهاکهعبورمیکنۍ،
میرسیبهیهحیاطکهدوطرفششهدادفنن💚
وچندتادرخترومزاربعضیشهداسایه انداختهودلچسبیفضارودوچندانمیکنه😊
یادمهواردشدیموراویروایتگریمیکرد🎙
یکیازبچههاکهسابقهداربوداصرارکرد
بچههابریمسرقبرشهیدعلیحاتمی💚
پرسیدیمچرابیناینهمهشهیدبهاونجا اصرارداری؟؟🤔
گفت:بیاینکارتوننباشه😁
رفتیمرومزارشهیدومشغولفاتحهو
صحبتو...
دیدیمچندتاخواهراهمپشتمونسرپا وایستادنومنتظرنبیانهمونجاوچونما اونجابودیمخجالتمیکشیدنجلوبیان😕
برامجایتعجببود
خوببقیهشهیدااطرافشونخالینبرنبرا اونافاتحهبخونن
کهاینرفیقمونگفت:
آخهاینشهیدمسئولکمیتهازدواجه😀
هرکۍبانیتبیادسرخاکشسریعازدواج میکنه😅
(پسبگوچراخواهراصفوایسادهبودن😂)
ماهمازقصدهیکششمیدادیم ازرویمزار
بلندنمیشدیم...😅
یهوراویاومدبلندجلومونباصدایبلندو
خندهگفت:
آقایون!
اینشهیدشوهرمیدهها...
زننمیدهبهکسی 😂😂
یهوهمهاطرافیاواونخواهرایپشتسری
خندیدن
وماهمآرومآرومتوافقمحوشدیم🚶🏿😂
البتهراویهالکۍمیگفت😂
خیلیبچههابانیتاومدنوازدواجهمکردن😂😂
#اقایونوخانمایۍکهمجردنراهیانمیرید،
#مزارشهیدعلیحاتمیتوهویزهفراموشنشه😅😉✌🏻
#بهروایتبرادرم💚
#شهیدعلیحاتمی
#راهیاننور
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📕#حکایت
اِبن سیرین كسی را گفت : چگونهای ؟
گفت : چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد ؟!
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت : پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم ...!
گفتند : مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی !
گفت : وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چارهای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی ...!
•┈.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه 🙏🤍
✍️ فاصله بین مشکل و راهحل آن
🔹روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند:
فاصله بین دچار یک مشكلشدن تا یافتن راهحل برای آن مشكل چقدر است؟
🔸استاد اندكی تامل كرد و گفت:
فاصله مشكل یک فرد و راه نجات او از آن مشكل برای هر شخصی بهاندازه فاصله زانوی او تا زمین است.
🔹آن دو مرد جوان گیج و آشفته از پیش او آمدند و در بیرون مدرسه باهم به بحثوجدل پرداختند.
🔸اولی گفت:
من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده كه باید بهجای روی زمین نشستن، از جا برخاست و شخصا برای مشكل راهحل پیدا كرد. با یکجانشینی و زانوی غم درآغوشگرفتن هیچ مشكلی حل نمیشود.
🔹دومی كمی فكر كرد و گفت:
اما اندرزهای پیرانِ معرفت معمولا بار معنایی عمیقتری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند.
🔸آنچه تو میگویی هزاران سال است كه بر زبان همه جاری است و همه آن را میدانند. استاد منظور دیگری داشت.
🔹آن دو تصمیم گرفتند نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جملهاش را بپرسند.
🔸استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت:
وقتی یک انسان دچار مشكل میشود باید ابتدا خود را به نقطه صفر برساند.
🔹نقطه صفر وقتی است كه انسان مقابل خالق هستی زانو میزند و از او مدد میجوید.
🔸بعد از این نقطه صفر است كه فرد میتواند برپاخیزد و با اعتماد به همراهی خالقش دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توكل برای هیچ مشكلی راهحلی پیدا نخواهد شد.
🔹باز هم میگویم فاصله بین مشكلی كه یک انسان دارد با راه چاره او، فاصله بین زانوی او و زمینی است كه بر آن ایستاده است.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ماجرای پیشگویی امام علی (ع) درباره نحوه شهادت «میثم تمار» یار ایرانی خود
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 داستان کوتاه
"احنف بن قیس" نقل می کند:روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
پرسیدم این چه طعامی است؟
معاویه جواب داد: مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریختهاند.
بی اختیار گریه ام گرفت.معاویه با شگفتی پرسید:
علّت گریه ات چیست؟
گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟پاسخ داد نان جو.گفتم شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟
علی فرمود این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم مگر این کار حرام است؟
علی فرمود نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
معاویه گفت:ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.
📚الفصول العلیه ، صفحه ۵۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میخوای زندگیت زیر و رو بشه؟
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🏷درسهایی از زندگی پیامبر (ص)
🔴غیبت
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در شان و فضيلت نماز سخن مى گفتند، و به مسلمين سفارش مى كردند كه به مسجد بروند و در انتظار وقت نماز به سر برند، و آماده باشند تا وقت نماز فرا رسد، و نماز را بپا دارند.
ولى از آنجا كه نماز كانون پرورش ارزشهاى اخلاقى است ، و ممكن است افرادى به مسجد براى انتظار نماز بروند و بنشينند، و در اين فرصت مثلا غيبت كنند، كه بر خلاف هدف نماز است ، به مسلمانان هشدار دادند و فرمودند: الجلوس فى المسجد لانتظار الصلوة عبادة مالم تحدث ، يعنى : نشستن در مسجد براى انتظار نماز، عبادت است ، در صورتى كه حدثى رخ ندهد. شخصى پرسيد: منظور از حدث چيست ؟ فرمودند: الاغتياب : غيبت كردن .
📚 (امالى شيخ صدوق ، مجلس 65، ص 252.)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#تلنگر
#رحمت_خدا
♦️رضا سگه!... یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع سگی بود...
🔰یه روز داشت می رفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن، دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه... آرم ماشین : " ستاد جنگهای نا منظم" راننده، شهید چمران...
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت: "فکر کردی خیلی مردی؟!"
- بروبچه ها اینجور میگن!
- اگه مردی بیا بریم جبهه..................
به غیرتش بر خورد... راضی شد.... بردش جبهه......
🔰شهید چمران تو اتاق نشسته بود... یه دفعه دید که صدای دعوا میاد! با دست بند، رضا رو آوردن تو اتاق... رضا رو انداختنش رو زمین.
....: "این کیه آوردید جبهه ؟!......."
🔰رضا شروع کرد به فحش دادن... چه فحشای رکیکی... اما چمران مشغول نوشتن بود..... دید که شهید چمران توجه نمی کنه!.... یه دفعه داد زد: "اوهوی کچل با توام ...!!!!"
🔰شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: "بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟"
🔰قضیه این بود.... آقا رضا داشت می رفت بیرون.... بره سیگار بگیره و برگرده... با دژبان دعواش شده بود....
🔰شهید چمران: "آقا رضا چی میکشی؟!!.... برید براش بخرید و بیارید...!"
🔰حالا شهید چمران و آقا رضا... تنها تو سنگر...
آقا رضا: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!!
🔰شهید چمران: چرا؟!
🔰آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
🔰شهید چمران: اشتباه فکر می کنی...! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده... هی آبرو بهم میده... تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی می کردی بهت خوبی می کرده...! منم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم... یکم مثل اون شم...!
🔰آقا رضا جا خورد...... تلنگر خورد به شحصیت معنویش...... رفت تو سنگر نشست...آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمی رفت زار زار گریه می کرد...عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
🔰اذان شد..... آقا رضا اولین نماز عمرش بود.......... رفت وضو گرفت... سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود.......
🔰وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد...... صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد...
•.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 رسیدن فرشته ای به مقام خود از برکت صلوات
در اکثر کتب معتبره و مفتاح الجنة مرویست که روزی جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمده عرض کرد : یا رسول الله امر عجیب و غریبی مشاهده کرده ام و آن این است که در وقت نزول ، گذرم از کوه قاف افتاد ناله سوزناکی شنیدم جلوتر رفتم فرشته ای را دیدم که پیش از این ، همین فرشته را در آسمان با جلال و عظمت دیده بودم ، که بالای تختی از نور می نشست و هفتاد هزار نفر از ملائکه در حضورش صف بسته می ایستادند ، و چون نفس می کشید از نفس او ملائکه خلق می شدند .
پس این فرشته را دیدم با دل خسته و بالهای شکسته بر زمین افتاده چون سبش را پرسیدم گفت : در شب معراج من در تخت خود نشسته بودم که حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر من گذشت و من تعظیم لایق و تکریم شایسته برای مقدم شریفش به عمل نیاوردم ، بنابراین به این عقوبت گرفتار شدم و از بلندی افلاک به پستی خاک افتادم پس ای جبرئیل الان توشفیع باش و خلاصی مرا از درگاه الهی بخواه .
پس من با تضرع و زاری بسیار از درگاه الهی مسئلت عفو و مغفرت او را نمودم تا آنکه خطاب مستطاب را به او گفتم و او بر جناب شما از روی اخلاص صلوات فرستاد ، و فی الحال بالهای اقبال او از برکت صلوات فرستادن بر جناب شما ، روئیده و از پستی خاک به بلندی افلاک و به مقام قرب خود رسید.
📚 داستان هایی از انوار آسمانی
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ هشت درس مهم زندگی
🔹شیخی از شاگردش پرسید:
چند وقت است که در ملازمت من هستی؟
🔸شاگرد جواب داد:
حدودا ۳۳ سال.
🔹شیخ گفت:
در این مدت از من چه آموختی؟
🔸شاگرد:
هشت مسئله.
🔹شیخ گفت:
مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی!؟
🔸شاگرد:
ای استاد، نمیخواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموختهام.
🔹استاد:
پس بگو تا بشنوم.
🔸شاگرد:
1️⃣ به خلق نگریستم دیدم هرکس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود.
🔺پس نیکیها را محبوب خود قرار دادم تا هنگام ورودم به قبر همراه من باشد.
2️⃣ به کلام خدا اندیشیدم که فرمود:
💠«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ؛
و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس بازداشت، بیگمان بهشت جايگاه اوست.» نازعات: ۴۰ و ۴۱
🔺پس با نفس خویش به پیکار برخاستم تا اینکه بر طاعت خدا ثابت گشتم.
3️⃣ به این مردم نگاه کردم و دیدم هرکس شیء گرانبهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت میکند. پس قول خداوند را به یاد آوردم:
💠«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛ آنچه پيش شماست، تمام می شود و آنچه پيش خداست، پايدار است.» نحل: ۹۶
🔺پس هرگاه شیء گرانبهایی بهدست آوردم، آن را به پیشگاه خدا تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد.
4️⃣ خلق را مشاهده کردم و دیدم هرکس به مال و نسب و مقامش افتخار میکند. سپس این آیه را خواندم:
💠«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» حجرات: ۱۳
🔺پس به تقوای خویش افزودم تا اینکه نزد خدا ارجمند باشم.
5️⃣ خلق را دیدم که هرکس طعنه به دیگری میزند و همدیگر را لعنونفرین میکنند. و ریشه همه اینها حسد است. سپس قول خداوند را تلاوت کردم:
💠«نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛ ما [وسايل] معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم.» زخرف: ۳۲
🔺پس حسادت را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل بهدست خداست و بدان راضی گشتم.
6️⃣ خلق را دیدم که با یکدیگر دشمنی دارند و بر همدیگر ظلم روا میدارند و به جنگ با یکدیگر میپردازند. آنگاه این فرمایش خدا را خواندم:
💠«إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا؛ همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید.» فاطر: ۶
🔺پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم.
7️⃣ به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری میزنند و گاه دست به مال حرام نیز میزنند و خود را ذلیل میکنند. و خداوند فرموده:
💠«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا؛ و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزیاش بر عهده خداست.» هود: ۶
🔺پس دانستم من نیز یکی از این جنبندههایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم.
8️⃣ خلق را دیدم که هرکدام بر مخلوقی مانند خودشان توکل میکنند؛ این به مال و دیگری نان و دیگران به صحت و مقام. و باز این قول خداوند را خواندم:
💠«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ و هركس بر خدا توکل كند، او براى وى بس است.» طلاق: ۳
🔺پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ بخشندهبودن دل بزرگ میخواهد
🔹جوانی یک دستگاه اتومبیل سواری بهعنوان عیدی از برادرش دریافت كرده بود.
🔸شب عید هنگامی كه از ادارهاش بیرون آمد، متوجه پسربچه شیطانی شد كه دوروبر ماشین نو و براقش قدم میزد و آن را تحسین میكرد.
🔹وقتی جوان نزدیک ماشین رسید، پسر پرسید:
این ماشین مال شماست، آقا؟
🔸جوان سرش را به علامت تایید تكان داد و گفت:
برادرم بهعنوان عیدی به من داده است.
🔹پسر متعجب شد و گفت:
منظورتان این است كه برادرتان این ماشین را همینجوری، بدون اینكه مبلغی بابت آن پرداخت كنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای كاش...
🔸البته جوان كاملا واقف بود كه پسر چه آرزویی میخواهد بكند. او میخواست آرزو كند كه ای كاش او هم یک همچو برادری داشت.
🔹اما آنچه كه پسر گفت سرتاپای وجود جوان را به لرزه درآورد:
ای كاش من هم یک همچو برادری بودم.
🔸جوان ماتومبهوت به پسربچه نگاه كرد و با خود گفت:
چه دل بزرگی دارد. بخشندهبودن و هدیهدادن را بهجای هدیهگرفتن انتخاب کرد.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ این نیز بگذرد
🔹بزرگی در عالم خواب دید کسی به او میگوید:
فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن.
🔸دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید، به آن حمام مراجعه کرد و دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرمکردن آب حمام هیزم میآورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.
🔹نزدیک حمامی رفت و گفت:
کار بسیارسختی داری، در هوای گرم هیزمها را از مسافت دوری میآوری و...
🔸حمامی گفت:
این نیز بگذرد.
🔹یک سال گذشت. برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتریها پول میگیرد.
🔸مرد وارد حمام شد و گفت:
یک سال پیش که آمدم کار بسیارسختی داشتی ولی اکنون کار راحتتری داری.
🔹حمامی گفت:
این نیز بگذرد.
🔸دو سال بعد هم خواب دید. این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید.
🔹وقتی جویا شد، گفتند:
او دیگر حمامی نیست. در بازار تیمچهای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ است.
🔸به بازار رفت و آن مرد را دید و گفت:
خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون میبینم معتمد بازار و صاحب تیمچهای شدهای.
🔹حمامی گفت:
این نیز بگذرد.
🔸مرد تعجب کرد و گفت:
دوست من، کار و موقعیت خوبی داری. چرا بگذرد؟
🔹چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آنجا نبود.
🔸مردم گفتند:
پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانهداری خود میخواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین میدانست، وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند.
🔹کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد. اکنون او پادشاه است.
🔸مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود.
🔹جلو رفت. خود را معرفی کرد و گفت:
خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی میبینم.
🔸پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت:
این نیز بگذرد.
🔹مرد شگفتزده شد و گفت:
از مقام پادشاهی بالاتر چه میخواهی که باید بگذرد؟
🔸مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد، گفتند:
پادشاه مرده است.
🔹ناراحت شد. به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد. دید بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده کرده، نوشته است: این نیز بگذرد.
◽هم موسم بهــار طرب خیـز بگــذرد
◽هم فصــل ناملایم پاییــز بگــــذرد
◾گر ناملایمی به تــو کـرد از قضــا
◾خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 دوستی با امام زمان با عمل است نه حرف!!!
وقتی به کودکی می گویی: «دوستت دارم» می گوید: «اگر راست می گویی، برایم بستنی بخر!»
این سخن نشان می دهد که بچه ها هم به خوبی می دانند که دوستی و عشق، علامت و نشانه دارد و نشانه آن عمل و حرکت است.
ما هم اگر امام زمان(عجل الله) را دوست داریم، باید دست به کار شویم و به دستورات خداوند که از راه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است، عمل کنیم.
امام زمان علیه السلام در نامه خود خطاب به شیخ مفید می فرمایند: «هر یک از شما شیعیان باید کارهایی انجام دهد که دوستی ما را به دنبال آورد و از کارهایی که باعث ناراحتی و عدم رضایت ما است، دوری کند.»
اگر منتظر او هستی، باید کاری انجام دهی؛ چرا که انتظار فرج، خود، عمل و بلکه افضل اعمال است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «هر کس دوست دارد از اصحاب قائم باشد، انتظار او را بکشد و تقوا پیشه کند و به محاسن اخلاق، پای بند باشد که در این حالت، او منتظر (واقعی) است.»
زمان تلاش و تحرک، همین حالاست. قرآن آشکارا می گوید: «کسانی که پیش از پیروزی، انفاق و جهاد می کنند، با کسانی که پس از پیروزی، جهاد و انفاق می کنند، برابر نخواهند بود؛ بلکه فضیلت گروه اول، بیشتر از گروه دوم است.»
امروز که روزگار پیش از ظهور است، هنگام حرکت، کار و اقدام و قیام است. بیداری امروز، هنر است و ارزش دارد؛ وگرنه در فردای روزگار- که ایام با برکت ظهور است - همه، اهل حرکت و تلاش خواهند بود.
بیداری پیش از آفتاب ، ارزشمند است والا با آمدن آفتاب، همه بیدار می شوند و نماز قضا خواهد شد.
📚تمثیلات مهدوی،حجت الاسلام قرائتی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍️ يک جور ديگر باش
🔹كنار خيابان منتظر تاكسی ايستاده بودم، يک ماشين شخصی مسافركش جلوی پايم ايستاد.
🔸راننده پرسيد:
كجا؟
🔹گفتم:
منتظر تاكسی هستم.
🔸راننده گفت:
من هم مسافركشم، بيا بالا.
🔹گفتم:
ببخشيد ولی من حتما بايد سوار تاكسی بشم.
🔸راننده گفت:
چه فرقی داره؟
🔹گفتم:
آخه من قصههای تاكسی را مینويسم، برای همين بايد سوار تاكسی بشم.
🔸راننده مسافركش خنديد و گفت:
ما هم قصه كم نداريم، بيا بالا.
🔹با دلخوری سوار شدم.
🔸راننده نگاهم كرد و گفت:
اگه هميشه از يه راه میری، يه روز از يه راه ديگه برو. اگه هميشه صبحها دير بيدار میشی، يه روز صبح زود پاشو. اگه هيچوقت كوه نرفتی، يه روز برو كوه ببين اونجا چه خبره. يه روز غذايی رو كه دوست نداری بخور. يه بار اونجايی كه دوست نداری برو. گاهی پای حرف آدمهایی كه يه جور ديگه فكر میكنن، بشين و به حرفاشون گوش بده. گاهی يه جور ديگه رو هم امتحان كن.
🔸راننده ديگه چيزی نگفت و من خوشحال بودم كه اين هفته سوار ماشين ديگهای شده بودم.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه 🙏🤍
✍️ بندگی راستین
🔹جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمییافت.
🔸مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگیاش را دید و او را جوانی ساده و خوشقلب یافت، به او گفت:
پادشاه اهل معرفت است. اگر احساس کند که تو بندهای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.
🔹جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشهگیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد. بهطوری که اندکاندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.
🔸روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد. احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بندهای با اخلاص از بندگان خداست.
🔹در همانجا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.
🔸جوان فرصتی برای فکرکردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.
🔹همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت.
🔸ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جستوجوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند.
🔹بعد از مدتها جستوجو او را یافت.
🔸به او گفت:
تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آنگونه بیقرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟
🔹جوان گفت:
اگر آن بندگی دروغین که بهخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانهام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش ببینم؟
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande