eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
971 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠سخنرانی آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه: شخصی گرفتار شدید شد؛ مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی را یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد وچهل روز تمام میشود. می‌گوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد که بروم بیرون. ازمنزل خارج شدم،پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت وعرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت: حل مشکلت به دست اوست! [بعدا معلوم شد که آن شخص آقا شیخ رجبعلی خیاط است، آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدابه او عنایت کرده بود. مجتهدین خدمت اوزانو میزدند والتماس میکردند نظری به آنها بکند!] میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم راگفتم! تا سخنم تمام شد گفت: چهارسال است که شوهرخواهرت مرده و تویک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم، با بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 ميمون بن مهران گفت : نزد امام حسن عليه السلام نشسته بودم كه مردي آمد و گفت : اي فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله فلان شخص از من طلبي دارد ولي من پولي ندارم ، براي همين او مي خواهد مرا زنداني كند .   امام فرمود : در حال حاضر مالي ندارم كه بدهي تو را بدهم ؛ او عرض كرد : پس شما كاري كنيد كه او مرا زنداني نكند .  امام در حالي كه در مسجد مشغول عبادت (اعتكاف ) بود ، كفشهاي خود را به پا كرد . من گفتم اي فرزند رسول خدا مگر فراموش كرديد كه در حال اعتكاف هستيد (و نبايد از مسجد خارج شد) ؟ فرمود :  فراموش نكرده ام اما از پدرم شنيده ام كه رسول الله مي فرمود : كسي كه در بر آوردن حاجت برادر مسلمان خود بكوشد ، مانند كسي است كه نه هزار سال ، روز را به روز و شب را به عبادت مشغول بوده است. 📚روایت ها و حکایت ها122 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 استاد عظیم الشأن ما علامه طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل می کردند که گفته بود: در راه کربلا بودم و در صندلی پهلوی من یک جوان نشسته بود. خیلی مؤدّب و مشغول راز و نیاز خودش بود. وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به گریه کردن. به وی گفتم: ای جوان چه شده؟ گفت: می دانی اینجا کجاست؟ اینجا کربلا است. من هم اینک شنیدم که امام حسین (ع) به همه ما خوش آمد گفتند. آن شخص می گوید: خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم این جوان به کجا رسیده است که صدای خوش آمد گوئی امام حسین (ع) را می شنود. از او پرسیدم تو چه کرده ای و چه شد که به این مقام رسیدی؟ جوان گفت: من سر تا پا گناه بودم. عادت به گناهان خود کرده بودم و نمی توانستم دست از عصیان بکشم. شبی در یک جلسه گناه تا نیمه شب ماندم و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا دست من را بگیر، ای خدا خسته شده ام. از این نوع زندگی و از گناه کردن خسته شده ام. به طور جدّی و همراه با انصراف از گناهان گذشته از خداوند طلب اصلاح کردم. صبح فردا عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم. اوّل یک دوره اعتقادات به من آموخت. سپس گفت: تو اعتقادات را از نظر علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد. تو را به خواندن قرآن و دعا و توسّل به اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش می کنم. اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند عذر خواهی کن. در این صورت می توان گفت که دلت اصول دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله عقل و دل تو اعتقادات و دین را باورکرده است. امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با «ولایت»، تزئین کنی تا تکمیل شود. به همین جهت من را به کربلای معلّی فرستاد. آمده ام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک توفیق و جذبه ای بگیرم و برگردم. استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت عادت در آمده است، مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد. 📚منبع : سیر و سلوک، ص181 ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی: عُمر ما می‌گذرد... تَموم می‌شه... به سرعت هم تموم میشه. چه اینجا باشیم، چه تو خونه باشیم، هر کجا باشیم، بهترین جا را داشته باشیم توی(اصلا) بهترین هتل زندگی کنیم. همه می‌میریم. رئیس جمهور عالم باشیم, می‌میریم... امّا انتخاب راه درست خیلی مهم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شش حیوانی که پیامبر (ص) کشتن آنها را ممنوع کرد! 💠امام صادق(ع) روایت کردند که حضرت رسول اکرم فرمود: از کشتن زنبور عسل، مورچه، قورباغه، گنجشک، هدهد و پرستو بپرهیزید. زنبور عسل را به این سبب که پاکیزه می‌خورد و پاکیزه پس می‌دهد، حیوانی است که خدای ارجمند به او وحی کرد... مورچه به این دلیل که مردم در روزگار حضرت سلیمان‌ بن‌ داوود(علیه السلام) به قحطی گرفتار شدند، پس هنگامی که به سوی نماز باران خواهی می‌رفتند، مورچه‌ای را دیدند که روی دو پای خود ایستاده دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرده و می‌گوید: “خدایا، ما آفریده‌ای از آفریدگان تو هستیم و از فضل تو بی‌نیاز نیستیم، ما را از نزد خود روزی ده و ما را به گناهان کم‌خردان آدمی زادگان بازخواست منما.” پس سلیمان به مردم گفت: به خانه‌هایتان برگردید که همانا خدا بر اثر دعای دیگران به شما آب داد. قورباغه بدین رو بود که چون بر ابراهیم(علیه السلام) آتش برافروختند، همه جانداران زمین به خدای بزرگ و ارجمند شکایت کردند و از او خواهش کردند که بر آتش آب بریزند، خدا به هیچ یک از آنان اجازه نداد مگر قورباغه که دو سوم پیکر قورباغه در انجام این کار سوخت و تنها یک سوم از پیکرش سالم ماند. شانه به سر (هدهد) به این دلیل بود که او راهنمای سلیمان(علیه السلام) به کشور بلقیس بود. گنجشک به این دلیل که یک ماه راهنمای حضرت آدم(علیه السلام) از سرزمین سراندیب به سرزمین جده بود. و اما پرستو به این سبب که گردش او در آسمان به دلیل اندوه خوردن بر ستم‌هایی است که روا داشتند و عبادت او خواندن «سوره حمد» است و آیا نمی‌بینید که او می‌گوید: «ولاالضالین». 📚منبع: الخصال المحموده والمذمومه(صفات پسندیده و نکوهیده)، جلد 1، ص 448-451 نوشته شیخ صدوق (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه امام زمان (عج) در مورد اوضاع ایران به میرزای نائینی فرمودند : در جنگ جهانی اول، دو میهمان ناخوانده، از چپ و راست، به ایران ریختند. اوضاع ایران در آن تاریخ، خیلی متشنج بود. اصلا کشوری شده بود بی‌صاحب. از یک طرف روس‌ها ریختند، تصاحب کردند؛ از یک طرف، دیگران. یک وضع عجیبی و مردم ایران، مضطرب، منقلب وهیچ تکیه‌گاهی نداشتند. مرحوم میرزای نائینی، رحمه الله، از این پیشامد ناهنجار، به ساحت مقدس امیرالمؤمنین، و سایر ائمه‌ی طاهرین شکایت زیادی می‌کرد مخصوصا، به پیشگاه مبارک امام زمان، علیه السلام، یک‌روز، همین طوری که متوسل شده بود، بر او مکاشفه‌ای شد. حضرت را زیارت کرد دید، حضرت ایستاده‌اند. یک دیوار مرتفعی، سر به آسمان کشیده است. حضرت به میرزا اشاره کرد که نگاه کن نگاه کردند، دیدند یک دیواری است [مرتفع] و این دیوار کج شده… و عن‌قریب است که می‌افتد! به یک مویی بند است… در قاعده، دیوار نیم متر کج است؛ در رأس، دیوار، سه متر کج است… و با انگشتشان به میرزا اشاره می‌کردند که: نگاه کن! نگاه کردند، دیدند انگشت حضرت به طرف دیوار است… . فرمودند: این دیوار، ایران است. کج می‌شود؛ اما ما با انگشتمان نگه‌اش داشته‌ایم و نمی‌گذاریم خراب بشود. این‌جا، شیعه‌خانه‌ی ماست. کج می‌شود؛ اما نمی‌گذاریم خراب شود! 📚برگرفته از کتاب احیاگر حوزه خراسان (ص ۱۷۴-۱۷۵) و آن هم از گفتار آیت الله حاج شیخ محمود حلبی، سخنرانی مسجد جامع اصفهان، ۱۳۹۲ق، گفتار ۱۰. خدا صاحب اصلی مارو برسونند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠یکی از ارادتمندان مرحوم علامه می‌گوید: روزی آقا طباطبایی را در مشهد دیدم که از کوچه‌ای عبور می‌کرد و به فقیری که روی زمین نشسته بود، برخورد. پولی از جیب درآورده و در کف دست خود گذاشت و پیش آن نیازمند نشست و گفت: «بردار!» آن فقیر پول را برداشت. پس از آن علامه دستِ خود را بوسید و برخاست و رفت. 🌱بنده به ایشان عرض کردم: این کار شما – که فرمودید «پول را بردار» و دستِ خود را بوسیدید – چه دلیلی داشت؟ فرمود: «در روایت است که صدقه پیش از آن که در دست فقیر قرار گیرد، در دست خداوند قرار می‌گیرد1 همچنین خدا می‌فرماید: (یَدالله فَوْقَ أَیْدِیهِم) دست خداوند بالای دست آنان است. پس رسم ادب این است که دست انسان زیر دستِ خداوند قرار گیرد؛ من به فقیر گفتم پول را بردارد تا دست خدا – که میان دست من و او قرار می‌گیرد – بالاتر از دست من باشد و هنگامی که در صدقه دادن، ابتدا پول در دست خدا قرار بگیرد. بنابراین دست صدقه دهنده وجودخداوند را زیارت کرده و من این «دست زائر» را برای تبرک بوسیدم.» 📚ناگفته‌های عارفان، ص 206-207
💠 عبداللَّه بن مبارک گوید: سالی برای حج به مکه رفتم، ناگهان کودکی هفت یا هشت ساله را دیدم که در کنار کاروان ها بدون توشه و مرکب حرکت می کند. نزد او رفتم و سلام کردم و گفتم: با چه چیز این بیابان و راه طولانی را می پیمایی؟ گفت: با خدای پاداش دهنده. زاد و توشه ام تقواست و مرکبم دو پایم هست و قصد من مولایم خدا می باشد. وقتی این گفتار را از این کودک شنیدم، به نظرم بسیار بزرگ آمد. گفتم: از کدام طایفه هستی؟ گفت: هاشمی. گفتم: از کدام شاخه هاشمی؟ گفت: علوی فاطمی. گفتم: ای سرور من! آیا چیزی از شعر برایم می گویی که بهره مند شوم؟ گفت: آری و اشعاری خواند که مضمونش چنین بود: ما در کنار حوض کوثر بهشت، نگهبان آن هستیم و آب آن را به واردان می آشامانیم و کسی که راه رستگاری را طالب است، این راه جز به وسیله ما تحقق نمی یابد. و کسی که توشه او دوستی ماست، هرگز زیان نکرده است… عبداللَّه بن مبارک گوید: آن کودک را ندیدم تا این که به مکه رسیدم و بعد از انجام مناسک حج به ابطح (محلی نزدیک به مکه) رفتم، عده ای را دیدم که دور شخصی حلقه زده اند. جلوتر رفتم که ببینم آن شخص کیست، دیدم همان کودک است که در راه مکه مدتی همراه او بودم. پرسیدم: این شخص کیست؟ گفتند: این شخص زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است. پی نوشت 📚 داستان ها و حکایت های حج ~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
تربیت انسان آزاد! آزاد از همه چی!.mp3
1.36M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ ㅤ❚❚ ㅤ▷ㅤ ↻ تربیت انسان آزاد! آزاد از همه چی! 🍃 شهید بهشتی
داستان های عبرت آموز
به رنگ خدایی درآیید، و چه رنگی زیباتر از رنگ خدا... صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ... بقره: ۱۳۸
حاج آقا قرائتی فرمودند : فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم او هم جواب داد و گفت: ای بابا حاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی خدا خیلی خیلی بخشنده و کریمه!!!استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد مثال هستند پاسخ داد: بانکم خیلی خیلی پول داره ولی تو بری بگی بده میده؟؟؟ نه نمیده...! چون حساب و کتاب داره...
«بسم الله الرحمن الرحیم» اللّٰهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَىٰ آبائِهِ فِي هٰذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّىٰ تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام 💠بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد.. 📚ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ .
🍃توسل به امام رضا علیه السلام 💠رفته بودیم برای بازدید از موشڪ های فوق پیشرفته روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد،حسن رو ڪرد به ڪارشناس موشڪی روسیه و گفت: میشه فن آوری این موشڪ رو دراختیار ما قرار بدید! ژنرال ها و ڪارشناسان روسی خندیدند و گفتند: امڪان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست. حسن خیلی جدی و محکم گفت: ولی ما خودمون این موشڪ رو میسازیم و دوباره صدای خنده‌ی اونا بلند شد. وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش ڪردیم نمونه شو بسازیم، ولی نشد. وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی مشهدالرضا شد. خودش تعریف مے ڪرد، به امام رضا متوسل شدم و سه روز توی حرم موندم. روز سوم بود ڪه عنایت امام رضا رو حس ڪردم و حلقه‌ی مفقوده ڪار به ذهنم خطور کرد. وقتی زیارتم تموم شد دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو ڪه به ذهنم رسیده بود ڪشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملیش کنم. وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست به ڪار شدیم و موشڪ رو ساختیم ڪه به مراتب از مدل روسی، بهتـر و پیشـرفتـه تر بود. 🌷شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات🌷
فرقی نمی کند  زِ کجا می دهی سلام... او می دهد جواب تو را، اصل نیت است... (أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ)
💠 نبش قبر شیخ کلینی یکی از حکام بغداد که از دشمنان آل رسول صلی الله علیه و آله بود هنگامی که گنبد و ضریح با عظمت و جلالت کاظمین علیه االسلام را مشاهده کرد و شدت علاقه و محبّت شیعیان را نسبت به آن بزرگوار مشاهده کرد خشمگین شد و تصمیم گرفت که بارگاه و قبر آن بزرگوار را خراب کند.   او بیان کرد: این طایفه شیعه می گویند پیشوایان آنان امام و معصومند و بدنشان پوسیده نشده، درصورتی که راست می گویند قبر را خراب کنید، چنانچه درست بود و بدن آنها سالم مانده بود، مجدداً قبر را درست می کنیم و گرنه از تجمع مردم در اطراف این قبر جلوگیری می کنیم.   برخی گفتند: در کنار این مقبره ها قبری است منتسب به یکی از علماء شیعه که مشهور است و نام او محمد بن یعقوب کلینی است که شیعه به او اعتقاد زيادي دارد، نخست قبر وی را بشکافید اگر بدن او نپوسیده بود بدانید که قبر این دو امام به طریق اولی نپوسیده و دیگر احتیاجی به خراب کردن وتعمیر کردن ندارد پس امر کرد که قبر مرحوم کلینی را کندند و دیدند بدن آن عالم جلیل القدر بدون تغيير تازه مانده مثل کسی که یک ساعت پیش مدفون پس حاکم از کار خود پشیمان شد و امر به تعظیم آن قبر کرد و روی آن گنبد عظیمی بنا کرد و آنجا محل زیارت مؤمنین گردید. 📚( با اقتباس و ویراست از کتاب داستان هایی از علماء)   ~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
شیخ ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی مشهور به کُلِـینی، شیخ کلینی، ثقةالاسلام کلینی صاحب کتاب الکافی- یکی از کتب اربعه- و معروف ترین فقیه و محدث شیعه است. کلینی در حدود سال 255 ق در روستای کلین از روستاهای قدیمی پیرامون تهران در ۳۸ کیلومتری شهر ری و در زمان امام عسکری علیه السلام دیده به جهان گشود. به همین جهت، وی را به لقب رازی، منسوب به ری هم می خوانند. محمد بن یعقوب کلینی در ری که مرکز برخورد آرا و اندیشه های فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشه های ديگر مذهب ها، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی حدیث آموخت. او بعد از آن برای تکمیل علم حدیث رهسپار قم شد و با محدثانی که از امام عسکری علیه السلام یا امام هادی علیه السلام بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد