eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
به نقل از استاد محمدتقى مصباح یزدی یکی از مصادیق مخالفت با نفس، صبر در برابر مشکلات  است. انسان به هر حال در زندگى با مسائلى مواجه مى شود که مطابق میل او نیست و سعى مى کند آن ها را برطرف کند. نکته مهم در این است که انسان باید با سعه صدر مشکلات و گرفتارى‌هاى زندگى را پشت سر بگذارد و بــه دور از جزع و فزع و بى تابى با آن ها برخورد کند. حضرت عیسى (ع) مى فرماید: «اگر مى‌خواهید به مقامات عالى برسید بــایــد نسبت به امور مکروه و ناخوشایند که برایتان پیش مى‌آید بردبار و صبور باشید.» انسان ممکن است در زندگى با مشکلات و سختى هاى کوچک و بزرگى روبه رو شود؛ از یک سرماخوردگى جزیى گرفته تــا یـک بـیمارى صعب العلاج، از زندگى با همسرى بداخلاق و تندخو گرفته تا داشتن فرزندى معلول. همه وهمه ناراحتى ها و رنج‌هایى است کــــه خواه ناخواه برخى از آن ها در زندگى انسان رخ مى‌نمایاند. کسانى کــــه جـز رضاى خدا چیز دیگرى نمى خواهند، به وظیفه خود عمل مى کنند و با صبر و شکیبایى سختى ها را تحمل مى‌نمایند. داستان معروفى در این زمینه وجود دارد کــه در این جا بدون توجه به صحت و سقم جزئیات آن و صرفاً به دلیل نکته آموزنده اى که دارد، آن را نقل مى کنیم. مى گویند در منطقه خرقان، عارف زنده دلى به نام شیخ ابوالحسن خرقانى مى‌زیسته که آوازه شهرتش تا دوردست ها پیچیده بود. یک روز شخصى طالب حقیقت از شهرى دور به قصد ملاقات شیخ عازم خرقان مى شود تا پندى بگیرد و از کرامات او بهره‌اى ببرد. وى با زحمت فراوان خود را به محل سکونت شیخ مى‌رساند و منزل او را پیدا مى‌کند. هنگامى که درب خانه را مى‌زنــــد، هـمـسر شــیــخ ابوالحسن بیرون مى‌آید و خواسته مرد ناشناس را مى‌پرسد. مرد با احترام پاسخ مى‌دهد: مى‌خواهم شیخ را زیارت کنم، زن بـــا شنیدن این سخن شروع به فحاشى کردن مى‌کند و نسبت به آن شخص و شوهر خود کلمات زشتى را بر زبان جارى مى‌سازد. پس از پافشارى فراوان مرد مبنى بر لزوم ملاقات با شیخ، زن مى‌گوید که همسرش براى جمع آورى هیزم به بیابان رفته است، مـرد از همان مسیرى که همسر شیخ گفته بود راهى بیابان مى‌شود. از دور فردى را مى‌بیند که سوار بر حیوانى است و بـــار هــیــزمى را نیز با خود دارد. مطمئن مى شود که آن شخص شیخ ابوالحسن خرقانى است؛ از این که مطلوبش را یافته بود، شادمان مى‌گردد. کمى که جـلوتـــر مى‌رود متوجه مى‌شود شیخ سوار بر شیر درنده‌اى است. وحشت زده خود را به شیخ مى‌رساند و از او مى‌پرسد: آیــا تو شیخ ابوالحسن خرقانى هستى؟ او در پاسخ مى گوید : آرى. آن شخص پیش از مطرح کردن خواسته خود، از رفتار ناشایستى که همسر او با وى داشته است سخن به میان مــى‌آورد و خـطاب بــه شیخ مى‌گوید: تو چگونه با این زن زندگى مى‌کنى و چرا تاکنون او را طلاق نداده‌اى؟ شیخ در پاسخ مى‌گوید: این مقام و کراماتى که خداوند به من عطا فرموده به دلیل صبرى است که نسبت به اخلاق بد همسر خود داشته‌ام. نکته آموزنده‌اى که در این داستان وجود دارد این است که اگر انسان براى رضاى خداوند بر امور ناخوشایند زندگى صبر کند، بــه مقامات عالى معنوى نایل خواهد گردید.  🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۷
روزی كه پیشنهاد ازدواج را از مردی پذیرفت همه به او حسرت می خوردند؛ چون خدا همه نعمتی به او داده بود. شوهرش هم دكتر بود و هم متدین؛ هم ثروتمند بود هم مهربان با یك خانواده اصیل و خوب؛ هنوز یك سال از ازدواجشان نگذشته بود كه خدا دختری به آن ها داد به نام فاطمه؛ او هم مثل زندگیشان تمام شرایط محبوبیت را داشت؛ دختركی با چشم های آبی و موهایی طلایی؛ كوچولویی با پوست سفید و صورتی عروسكی، اما تقریباً هفت ماه از مادر شدن دوستم می گذشت كه ناگهان اتفاقی زندگی آن ها را زیرو رو كرد؛ یك سفر سیاحتی و زیارتی؛ سفر به مشهد مقدس. او دخترش را در آغوش گرفته بود و ماشین به سمت مشهد حركت می كرد. مادر همسرش كه در این سفر همراه آن ها بود. نوه اش را از عروس خود گرفت و كودك آخرین لبخندش را نثار چشمان مادر كرد... وقتی دوستم چشمانش را باز كرد. تمام بدنش از شدت شكستگی و زخم درد می كرد؛ و پیش از هر چیز سراغ فاطمه را گرفت. ابتدا كسی به او چیزی نمی گفت. اما كم كم از رفتار دیگران متوجه پنهان كردن اتفاق هایی شد. بالاخره یك هفته پس از تصادف، در حالی كه به راه رفتنش هم امیدی نبود. خبر مرگ دخترك و مادر همسرش را به او دادند. همزمان صدای گریه بچه ای از دور شنیده می شد و او از غم دوری در دانه اش اشك می ریخت. همان لحظه تصمیمی گرفت و زیر لب زمزمه كرد:" انالله وانا الیه راجعون؛ خدایا مگر همه چیز برای تو نیست و همه چیز به سوی تو بر نمی گردد. خدایا پس خودت آرامم كن." خدا هم به وعده خود عمل كرد و صبری به او داد كه توانست تمام سختی ها و مصیب های پس از آن را نیز تحمل كند. 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۸
✨﷽✨ (ره) در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده‌اند که خلاصه آن چنین است: یکی از علمای نجف حدود یک‌صد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را می‌بیند. پس از سلام می‌پرسد: از کجا می‌آیی؟ملک الموت می‌فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می‌پرسد: روح او در چه حالیست؟عرزاییل می‌فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغ‌های عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است فرمود:نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت وبیان احکام! فرمود: نه گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا 💥نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی‌توانست بخواند، نایب می‌گرفت. 📚داستان‌های شگفت،  حکایت١١٠ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۱۹
💠معاوضه ی المیزان با یک بیت شعر ایرج میرزا : 🔸️آیت الله علوی بروجردی در نقل تکان دهنده ای از علامه طباطبایی که خود شاهد آن بوده است ، بیان می کند که مرحوم علامه در مجلس روضه ای وقتی روضه خوان شعری خاص از ایرج میرزا را قرائت می کرده است از او می خواهد بیتی را تکرار کند و به شدت اشک می ریخته است که تا چهار بار این تکرار انجام می شود و سپس فرموده است : ای کاش ایرج میرزا  آن شعر خاص یا یک بیت آن شعر خود را که در وصف داغ حضرت علی اکبر علیه السلام سروده است را به من می داد و من المیزان را به او می دادم. 🔹️بیت منظور نظر علامه طباطبایی این بیت بوده است بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانه ی مرغ پریده را.. ! 🔸️ آیت الله علوی بروجردی ادامه می دهد : من به مرحوم علامه طباطبایی اشکال کردم که آیا ایرج میرزا را می شناسید؟ او هجو سرا است. 🔹️ علامه می فرماید : بله می شناسم و کتاب شعر او را هم دارم سپس علامه می فرماید : مع ذلک ، ای کاش ایرج میرزا این بیت شعرش را به من می داد و من المیزان را به او  می دادم. و ادامه می دهد : من گمان ندارم کسی که چنین بیتی را راجع به حضرت علی اکبر امام حسین علیه السلام سروده است ، در روز قیامت حضرت سید الشهدا علیه السلام نسبت به این فرد بی تفاوت باشد. ✍ متن کامل شعر ایرج میرزا از این قرار است : رسمست هرکه داغ جوان دید دوستان رأفت برند حالت آن داغ دیده را یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را آن دیگری بر او بفشاند گلاب شهد تا تقویت شود دل محنت کشیده را یک چند دعوتش بگل و بوستان کنند تا برکنندش از دل ، خار خلیده را القصه ، هرکس به طریقی ز روی مهر تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را آیا که داد تسلیت خاطر حسین. !؟ چون دید نعش ا کبر در خون تپیده را آیا که غم ‌گساری و اندوه ‌بری نمود لیلای داغدیده ی محنت‌ کشیده را بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد آتش زدند لانۀ ی مرغ پریده را.. ! 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۰
روزی حکیمی به کنار دریا آمد و شخصی را دید که غمگین در کنار ساحل نشسته است . شخص حکیم به او گفت : چرا غمگین هستی ، شخص در جواب گفت ، در زندگی بسیار گرفتاری دارم و هیچ خوشبختی با من یار نیست . مرد حکیم به او گفت : اگر الان در داخل کشتی ای بودی که در میان دریا به طوفان دچار شده بود و تمامی سرنشینان آن همگی غرق شده بودند و فقط تو مانده بودی ، بزرگترین آرزویت چه بود؟ آن شخص در جواب گفت : بزرگترین آرزویم این بود که به ساحل برسم و از دریا خلاص شود . مرد حکیم گفت : حال تو در ساحل نشسته ای و این یعنی یکی از بزرگترین خوشبختی ها . مرد که این سخن را شنید بسیار خوشحال شد و با امیدی دوباره حرکت کرد و رفت. 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۱
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از لحظه مرگ بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند زيـارت عاشـورا را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا شفـاعت حسين علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن...🌸❤️ ‌ 💔 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۲
سرزده آمد به جلسه قرآن روستا، مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن؛ از حفظ. پرسیدم: شما با این همه مشغله چطور فرصت حفظ قرآن داشتید؟؟؟ گفت: در ماموریت‌ها، فاصله‌ بین شهرها را عقب ماشین می‌نشینم و قرآن می خواندم ❤️ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۳
روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی! همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !! 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۴
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 روزی مردی قصد سفر کرد ،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد. به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت: به مسافرت می روم، می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت: اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار... پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت، نزد قاضی رفت و امانت را از خواست. قاضی به او گفت: من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد... حاکم گفت: فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر. در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد، حاکم به او گفت: من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت: ای قاضی من نزد تو امانتی دارم. پولم را نزد تو گذاشته ام. قاضی گفت: این کلید صندوق است، پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشوری به تو! حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم؟ و بدین ترتیب دستور به برکناری وی داد. 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۵
بزرگوارى امام حسين عليه السلام   شخصس به نام (عصام بن مصطلق ) گويد: روزى به مدينه وارد شدم و حسين بن على عليه السلام را با قيافه اى جذاب مشاهده كردم و به شگفت آمدم آنگاه هر چه از حسادت نسبت به پدرش در دل داشتم آشكار كردم . گفتم : تو فرزند ابوتراب هستى ؟ جواب داد: آرى ، من هم او و پدرش را مورد بدگوئى بسيار قرار دادم . آنگاه با عطوفت و مهربانى به من نگاه كرد و اين آيات را تلاوت كرد: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ الأعراف وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (اعراف-۱۹۹و۲۰۰) عفو را پیشه خود کن و امر به نيكى كن واز انسانهاى جاهل درگذر، و اگر وسوسه اى از شيطان در تو ايجاد شد به خدا پناه آور كه او بسيار شنوا و آگاه است . وقتى طايفه اى از شيطانها پرهيزكاران را وسوسه كنند خدا را به ياد آورند و همان لحظه آگاه و بينا شوند، شيطانها برادرشان (افراد فاسق و هواپرست ) را به گمراهى مى كشانند. سپس به من گفت : آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن . اگر از ما يارى بخواهى تو را يارى خواهيم كرد و اگر كمك بخواهى كمك مى كنيم و اگر طلب هدايت نمائى تو را هدايت خواهيم كرد. مرد با اين بر خورد نيكوى حضرت از گفته ها و رفتار خود پشيمان شدم در اين هنگام حضرت فرمود: لاتثريب عليكم اليوم يغفراللّه لكم و هوارحم الراحمين .(یوسف-۹۲) (يوسف به برادران شرمنده خود گفت ) امروز هيچ ملامتى بر شما نيست (و من عفو كردم ) خداوند شمارا مى بخشد او مهربانترين مهربانان است . سپس فرمود: آيا اهل شام هستى ؟ گفتم : بله فرمود: اين خود طبيعى است كه معاويه در ميان مردم شام شايع كرده است . درود خدا بر ما و تو باد. نيازمنديهاى خود را بگو كه مرا بهتر از آنچه گمان برده اى خواهى يافت ، انشاءاللّه تعالى . عصام گويد: با اين بر خورد بزرگوارانه او زمين با همه پهناورى كه داشت برايم تنگ شد و دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد آنگاه خود را از وى دور كردم و از آن پس كسى محبوبتر از او پدرش نزد من نبود. بحارالانوار، ج 44، ص 191 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۶
رعايت شخصيت فقير   مردى از انصار به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و از او در خواست كمك كرد. امام عليه السلام فرمود: اى برادر انصارى آبروى خود را از درخواست حضورى حفظ كن و حاجتت را در نامه اى بنويس من انشاء اللّه به آن عمل كرد به گونه اى كه شاد گردى . آن مرد هم در نامه نوشت : اباعبداللّه ! فلان شخص پانصد دينار از من طلبكار است و بر گرفتن آن اصرار مى ورزد، به او بگو به من مهلتى بدهد. امام علیه السلام نامه راخواند به منزل رفت و كيسه اى آورد كه هزار دينار در آن بود همه را به مرد فقير داد و فرموند: با پانصد دينار آن وام خود را بپردازد و با پانصد دينار ديگر زندگى خود را اداره كن و جز از يكى از اين سه كس درخواستن نكن: 👈مرد ديندار 👈يا صاحب مروت و 👈يا اصيل و خانواده دار، زيرا انسان ديندار بهنگام درخواست ديگران با كمك به آنها ديتش راحفظ مى كند و انسان با مروت بخاطر مروتى كه دارد از كمك نكردن شرم دارد، و انسان اصيل مى داند كه تو با درخواستى كه كردى از آبروى خود مايه گذاردى و با آن برآوردن حاجتت آبروى تو را حفظ مى كند. 📚 تحت العقول 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۷
دستيگرى از فقرا   وقتى امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد پینه هایى را بر پشت او مشاهده كرده بودند از امام سجاد عليه السلام پرسيدند كه اينها اثر چه بود؟ حضرت فرمود: از بين انبارهاى طعام و چيزهاى ديگر را بر پشت خود مى گذاشتند و به خانه بيوه زنان و كودكان يتيم و فقرا و مساكين مى برند، اين پينه ها در پشت او پديدار شد. بحارالانوار، ج 44، ص 189 👈 آیات مرتبط: 1⃣ بقره-۲۷۴ 2⃣ رعد-۲۲ 3⃣ ابراهیم-۳۱ 4⃣ نحل-۷۵ 5⃣ فاطر-۲۹ 🔹🍃 @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۲۸