💠 ماجرای این پیوند آسمانی و ملکوتی را ثامن الحجج حضرت علی بن موسی رضا(ع) چنین شرح داده است:
پدرم از پدرش جعفر بن محمد و آن حضرت از پدر خود از جد بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:
حضرت علی(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولی جرأت نمی کردم، این مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتی این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزی بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت فرمودند: ای علی!
عرض کردم: بفرمایید ای رسول خدا!
فرمود: آیا میل و رغبتی به ازدواج داری؟
عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم حضرت یکی از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج با فاطمه(س) را از دست دهم، نگران بودم و متوجه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام سلمه به خدمتشان رسیدم.
وقتی به من نگاه کردند، چهره شان درخشید، تبسمی فرموده به گونه ای که سفیدی دندان هایشان را که می درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: ای علی! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.
گفتم: قضیه چیست یا رسول اللّه!؟
حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتی نزد من آمد و آن ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: ای جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده ای؟
او گفت: خداوند تبارک و تعالی ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت ها را با تمام درخت ها و رودخانه ها و میوه ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهای بهشتی دستور داده تا با بوی انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن سوره های «طه»، «نمل»، «شوری» و سوره هایی که با «طسم» شروع می شود امر فرمود و به یک منادی دستور داد که چنین جار بزند:
ای ملائکه من و ای ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمد را به عقد علی بن ابی طالب در آوردم و به این کار راضی و خشنودم، این دو از یکدیگرند.
سپس خداوند تبارک و تعالی به ملکی از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت هیچ یک از ملائکه به پای او نمی رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه ای خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه ای نیاورده بودند، سپس به یک منادی دستور داد تا چنین جار بزند:
ای ملائکه من و ای ساکنین بهشت من! به علی بن ابی طالب حبیب محمد و فاطمه دختر محمد تبریک بگویید، چه اینکه من برای آنان خیر و برکت قرار دادم.
راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت برای آنان مشاهده کردیم نیست؟
خداوند فرمود: ای راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبت خودم، با هم همراه می کنم و حجت خود بر مردم قرارشان می دهم و قسم به عزت و جلالم که از آن دو، نسل و فرزندانی به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجت بر مردم قرار می دهم.
پس مژده بده ای علی! که من نیز، همچون خدای رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند برای او پسندید، من نیز پسندیدم.
حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارتری، جبرئیل به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک و تعالی نمی خواست از نسل شما حجّتی بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت می فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمی هستی و رضایت خدا برای تو کافی است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.
حضرت علی(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ»؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتی که به من دادی، به جای آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.
📚عیون اخبار الرضا علیه السلام
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
داستان های عبرت آموز
💠 ماجرای این پیوند آسمانی و ملکوتی را ثامن الحجج حضرت علی بن موسی رضا(ع) چنین شرح داده است: پدرم از
#سالروز_ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها
هدایت شده از کانال اهل ولاء
🌸 اصل درخت طوبی در بهشت در خانهی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السّلام است و در خانهی هر مؤمنی شاخهای از آن سر کشیده است.
🌸 حوض کوثر مال حضرت زهرا علیها السّلام است. کوثر یعنی کثرات. کثرات مال خانم زهرا است. واحد مال خداست و کثرات مال حضرت زهرا علیها السّلام است و آن حضرت امور عالم کثرت را ردیف میکند.
🌸 کوثر یعنی کثرت، یعنی آبش خیلی زیاد است؛ دوازده نهر از آن حوض منشعب شده است.
🌸 همهی دوستان اهل بیت علیهم السّلام، محرم حضرت زهرا علیها السّلام هستند و کسی که محرم آن حضرت باشد، به جهنّم نمیرود.
🌱 مرحوم حاج اسماعیل دولابی🌱
📗 مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب
@ahlevela_channel
🔸 آغاز تربیت
🍃 اسلام میخواهد #فرد_صالح تحویل جامعه بدهد
🌸 سالروز ازدواج حضرت امام علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلامالله علیها
🌷ماجرای ازدواج شهید علمدار
💠مصاحبه نشریه اشراق اندیشه با همسر شهید سید مجتبی علمدار
از نحوه آشناییتان با شهید علمدار بگویید.
- داستانش مفصل است. من قبل از ازدواج زبان در سطح دبیرستان تدریس میکردم. البته اگر ریا نباشد، فی سبیل اللهی بود. الآن هم تا حدودی درس میدهم. شاگردی داشتم که دو سال پیاپی پیش من زبان میخواند. به مرور زمان، این شاگردم برای من خواستگار میفرستاد و قسمت نمیشد. تا اینکه یک شب خواب پیامبر بزرگوار اسلام(ص) را دیدم که... یکدفعه بلند شدم. «خدا رحمت کند مادرم را.» خوابم را به او گفتم. او هم فوراً به چند نفر از علماء زنگ زد و خواب را برایشان تعریف کرد. آنها هم گفتند: دختر شما حتماً باید با سید ازدواج کند وگرنه عاقبت به خیر نمیشود.
از آنجا که ما یک خواستگار سید هم نداشتیم و همه غیر سید بودند، مانده بودیم. یکبار شب جمعه داشتم نماز میخواندم، ما بین نماز، تلویزیون را روشن کردم. برنامه روایت فتح بود. دیدم این رزمندهها با چه دلاوریای دارند میجنگند. گفتم: خدایا! خداوندا! یکی را برای خواستگاری ما بفرست که سید باشد، جانباز و رزمنده باشد؛ حالا هرچه میخواهد باشد. من غیر از این چیزی نمیخواهم. حدود دو ماه بعد، این خانم آمد و گفت برادر من دوستی دارد که سید و جانباز است؛ ولی از لحاظ مالی، صفر. مادرم دستانش را به هم زد و گفت همین را دادم. بعد هم ایشان برای خواستگاری آمدند. در همان ابتدا گفت من از جبهه آمدهام. صفر صفرم. حالا اگر خواستی با من عروسی کن. جالب اینجاست که برای خواستگاری آمده بود اما وقتی میخواستیم صحبت کنیم، گفت: من این قرآن را باز میکنم، اگر استخاره خوب آمد با شما حرف میزنم. اگر خوب نبود که خداحافظ. شما را به خیر و ما را به سلامت. وقتی قرآن را باز کردند، اول سوره «محمد» آمد گفت: حالا که این سوره آمد و شما هم خواب حضرت محمد(ص) را دیدهای، دیگر هر چه باشد، باید مرا قبول کنی. من هم قبول کردم و قسمت همین شد.
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️از آیتاللهالعظمی بهجت پرسیدند:
دختری که خواستگار مناسب برایش پیدا نمیشود ویا پسریکه باموانع زیادی برخورد میکند و ازدواجش بهتاخیر میافتد، چهباید بکند؟ چهذکری بگوید؟
ایشان ۳دستورالعمل فرمودند:...
انقدر نیامدی
که از چهرهام بهار
برگ به برگ ریخت
پاییز شدم
دیگر نیا
آشفته می شود خوابهاي رنگیام
#اندکی_دور_از_دنیای_سیاست
[بروید باهم بسازید]
💠 من یک وقت خدمت امام رفتم. ایشان میخواستند خطبهی عقدی را بخوانند، تا من را دیدند گفتند: شما بیا طرف عقد بشو!
ایشان برخلاف ما که طول و تفصیل میدهیم و حرف میزنیم، عقد را اوّل میخواندند، بعد دو سه جملهای کوتاه صحبت میکردند. من دیدم ایشان پس از اینکه عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند:
«بروید با هم بسازید.»
من فکر کردم دیدم که ما این همه حرف میزنیم، امّا کلام امام(ره) در همین یک جمله «بروید و با هم بسازید» خلاصه میشود!
📚 برشی از کتاب #مطلع_عشق
گزیدهای از رهنمودهای رهبر معظّم انقلاب اسلامی