eitaa logo
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر خدا به شدت گریه می‌کرد. امیرالمؤمنین پرسید: پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: زنان امتم را در عذاب دیدم. فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) پرسید: مگر چه کرده بودند؟ فرمود: زنانی از موهایشان آویزان بودند، آن‌ها موهایشان را از مردان نامحرم نمی‌پوشاندند. زنانی از زبان‌شان آویزان بودند، آن‌ها شوهران‌شان را می‌آزردند... زنانی از پاهایشان آویزان بودند، آن‌ها بدون اجازه شوهر از خانه خارج می‌شدند. زنانی گوشت بدنشان را می‌خوردند، آن‌ها خود را برای مردم زینت می‌کردند... و در نهایت فرمود: وَيْلٌ لِامْرَأَةٍ أَغْضَبَتْ زَوْجَهَا وَ طُوبَى لِامْرَأَةٍ رَضِيَ عَنْهَا زَوْجُهَا[1] وای بر زنی که شوهرش رو عصبانی کند، و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد. از حرف‌های فمینیستی بگذریم... باور کنیم قیامتی در کار است و برایش برنامه‌ریزی کنیم... [1] وسائل الشيعة، ج‏20، ص: ۲۱۳ 📚ولی خدا https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواجه‌ای صبح زود قصد گرمابه کرد. دوستش در بین‌راه او را دید. از او پرسید آیا به حمامی می‌روی؟ جواب داد: بله. دوستش گفت: تا حمام، تو را همراهی می‌کنم؛ چون هوا تاریک بود و امکان گرفتار شدن به‌دست دزد و جیب‌بربود و با او به‌راه‌افتاد؛ پس‌از اندک‌زمانی، دوستش که یادِ کار خودش افتاده‌بود بدون اطلاع خواجه، از او جداشد و پی‌ کار خودش رفت؛ ازسوی‌دیگر، جیب‌بری که آن‌روز، زودتر از خواجه بیرون آمده‌بود و درحوالی گرمابه بود، قصد گرمابه کرد و درست پشت‌سر خواجه به‌در گرمابه رسید؛ چون هنوز هوا کامل روشن نشده‌بود خواجه فکر کرد که او همان دوستش است که پشت‌سرش می‌آمد؛ لذا سرش را برگرداند و کیسه‌ی پول هزار دیناری را به‌امانت به او داد تا از حمام برگردد و آن‌مرد هم گرفت. کار خواجه که تمام شد دیگر هوا کاملاً روشن‌شده‌بود خواست تا ازدوستش امانتش را پس‌بگیرد که باشخصی روبرو شد که در آن‌محله به‌دزدی معروف بود؛ اما کیسه‌ی پول را برای خواجه نگه‌داشته بود تا بیاید و به او برگرداند؛ خواجه با شگفتی تمام از او پرسید: مالی به این‌سادگی به‌دستت رسید چرا آن را نبردی؟! جواب جالبی داد؛ گفت: اگر از طریقی غیرامانت به‌دست می‌آوردم، حتماً می‌بردمش ولی چه‌کنم که امانت بود و در مرام من این نیست که در امانت خیانت کنم. حسین‌علی امینی اصل https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 ترغیب امام صادق(علیه السلام) به خواندن قرآن با صدای خوب ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: هنگامی‌که قرآن می‌خوانم، و صدایم را بلند می‌کنم، شیطان نزد من می‌آید و می‌گوید: تو با این کار، به خانواده‌ات و مردم، خودنمائی و ریا می‌کنی. امام صادق: ای ابومحمد! با صدای متوسط بخوان، که افراد خانواده‌ات صدای تو را بشنوند، و هنگام قرآن‌خواندن، صدا را در گلو بچرخان، زیرا خداوند صدای خوش را که در گلو چرخانده می‌شود، خوش دارد . https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 😱نکوهش غش‌کردن هنگام تلاوت قرآن جابر می‌گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: بعضی از مردم، وقتی آیات قرآن را می‌خوانند، و یا از دیگری می‌شنوند، بی‌هوش می‌شوند، به‌طوری‌که اگر دست و پایشان را قطع کنند، نمی‌فهمند. امام باقر(علیه السلام) فرمود: سبحان الله! این کار کار شیطان است، کسی به چنین چیزی توصیف نشده (که بی‌هوشی کار ستوده‌ای باشد)، تحت تأثیر قرارگرفتن ستوده از قرآن، به این است که ❤️دل نرم شود، و رقت قلب 😥همراه ریختن اشک چشم و ترس از خدا به وجود آید. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 پنج: 📕پیرامون قرآن مجید📕 پاداش عظیم تلاوت مکرر سوره توحید ✅ وقتی که سعد بن معاذ(یکی از اصحاب رسول خدا) از دنیا رفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر جنازه او نماز خواند، و فرمود: هفتاد فرشته که جبرئیل نیز همراهشان بود، آمدند و بر جنازه سعد نماز خواندند، من به جبرئیل گفتم: سعد به چه علت دارای این مقام شد که شما همراه آنهمه فرشته آمدید و بر جنازه اش نماز خواندید؟ جبرئیل در پاسخ فرمود: بقرائیه قل هو الله احد، قائماً و قاعداً وراکباً و ماشیاً و ذاهباً و جائیاً :به خاطر اینکه او، (قل هو الله احد) را در همه وقت، ایستاده، نشسته، سواره، پیاده، هنگام رفت‌وبرگشت می‌خواند. https://eitaa.com/Dastanqm واتساپ https://chat.whatsapp.com/DBHmX88VWwW9ouXNYPbmGT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانهای اسلامی از اصول کافی جلد اول محمد محمدی اشتهاردی👇 شش: 🔶مسائل کلی امامت و رهبری🔸 مناظره هشام بن حکم با استاد معتزلی (عمروبن عبید (80-128 ه ق) از اساتید و بزرگان فرقه معتزله اسلامی، در عصر امام صادق(علیه السلام) بود، و از دوستان نزدیک منصور دوانیقی (دومین خلیفه عباسی) به شمار می رفت، و در بصره، جلسه درسی داشت، و شاگردان بسیاری در آن جلسه، شرکت می‌کردند، و او طبق مرام خود (که بر خلاف اعتقادات تشیع بود) تدریس می‌نمود، هشام بن حکم که از شاگردان زبردست امام صادق(علیه السلام) و محققان نیرومند تشیع بود، روزی در جلسه درس او شرکت نمود، و با او به مناظره پرداخت به‌گونه‌ای که او را محکوم کرد اینک به شیوه مناظره او توجه کنید) جمعی از شاگردان امام صادق (علیه السلام)، از جمله هشام، در محضر آن حضرت بودند، امام صادق(علیه السلام) به هشام که در این وقت جوان بود، رو کرد و فرمود: آنچه که بین تو و عمروبن عبید (استاد معتزلی) مناظره و بحث شده، برای ما بیان کن. هشام: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامی می‌دارم، و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم، زیرا زبانم را در محضر شما، یارای سخن گفتن نیست!. امام: هرگاه ما دستوری به شما می‌دهیم، اطاعت کنید. هشام: به من خبر رسید که عمروبن عبید روزها در مسجد بصره با شاگردان خود می‌نشیند(و درباره امامت و رهبری، بحث و گفتگو می‌کند، و عقیده شیعه را در مورد مسأله امامت و رهبری، بحث و گفتگو می‌کند، و عقیده شیعه را در مورد مسأله امامت، بی اساس جلوه می‌دهد). این خبر برای من بسیار ناگوار بود، از این رو (از کوفه) به بصره رفتم، و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم، دیدم جمعیت زیادی گرداگرد او حلقه زده‌اند، و او نیز جامه سیاه پشمی بر تن کرده، و عبایی به دوش افکنده، و حاضران از او سؤال می‌کردند و او جواب می‌داد. از حاضران تقاضا کردم، تا در حلقه خود به من جائی بدهند، سرانجام راه باز کردند، و در آخر جمعیت، بر دو زانو نشستم، آنگاه مناظره من با او به این ترتیب شروع شد: هشام؛ (خطاب به عمروبن عبید): ای دانشمند، من مرد غریبی هستم، آیا اجازه دارم از شما سؤالی کنم؟ عمرو: آری اجازه داری. هشام: آیا خشم چشم داری؟ عمرو: فرزندم! این سؤالی است که مطرح می‌کنی، چیزی را که می بینی چرا از آن می‌پرسی؟ هشام: سؤالات من همین‌گونه است. عمرو: گرچه سؤالات تو احمقانه است، ولی آنچه خواهی بپرس. هشام: آیا چشم داری؟ عمرو: آری. هشام: به وسیله چشم چه‌کار می‌کنی؟ عمرو: به وسیله چشم، رنگ‌ها و اشخاص و سایر منظره‌ها را می‌نگرم. هشام: آیا بینی داری؟ عمرو: آری. هشام: با آن چه استفاده می‌بری؟ عمرو: به وسیله بینی بوها را استشمام می‌نمایم. هشام: آیا زبان و دهان داری؟ عمرو: آری. عمرو: با آن چه نفعی می بری؟ عمرو: با زبان طعم غذاها چشیده و درک می کنم. هشام: آیا گوش داری؟ عمرو: آری. هشام: با گوش چه استفاده می کنی؟ عمرو: با گوش، صداها را می‌شنوم. هشام: آیا قلب داری؟ عمرو: آری. هشام: با قلب چه می کنی؟ عمرو: به وسیله قلب (مرکز ادراکات) آنچه بر اعضای بدنم می گذرد، و بر حواس من خطور می کند، برطرف کرده، و صحیح را از باطل تشخیص می دهم. هشام: آیا اعضاء، از قلب بی‌نیاز نیستند؟ عمرو: نه، نه هرگز. هشام: وقتی که اعضاء بدن، صحیح و سالم هستند، چه‌نیازی به قلب دارند؟ عمرو: پسرجانم! اعضاء بدن در بوئیدن یا دیدن یا شنیدن یا چشیدن، تردید پیدا کنند، و در امری از امور دچار حیرت شوند، فوراً به قلب (مرکز ادراکات) مراجعه می‌کنند، تا تردیدشان رفع شود و یقین حاصل کنند. هشام: بنابراین خداوند قلب را برای رفع تردید قرار داده‌است. عمرو: آری. هشام: ای مرد دانشمند! وقتی که خداوند برای تنظیم اداره امور کشور کوچک تن تو، پیشوایی به نام قلب قرار داده، چگونه ممکن است که خدای مهربان آنهمه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر، واگذارد، تا در حیرت و شک، به سر برند و برای رفع شک و حیرت آنها، امام و پیشوا نیافریده باشد، تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه کنند. در این هنگام، عمرو سکوت عمیقی کرد و لب به سخن نگشود، و پس از زمانی تأمل، به هشام گفت:آیا تو هشام بن حکم نیستی؟ هشام: نه (این پاسخ هشام یکنوع تاکتیک بود). عمرو: آیا با او نشست و برخاست نکرده ای؟ و در تماس نبوده‌ای؟ هشام: نه. عمرو: پس تو از اهل کجائی؟ هشام: از اهل کوفه هستم. عمرو: پس تو همان هشام هستی. هشام: در این هنگام، عمرو از جا برخاست و مرا در آغوش کشید و بر جای خود نشانید، و تا من بر آن مسند نشسته بودم، سخنی نگفت. وقتی که سخن هشام به اینجا رسیده امام صادق(ع) خندید و به هشام فرمود: این طرز استدلال را از که آموخته‌ای؟ هشام عرض کرد: آنچه از شما شنیده بودم منظم کردم. امام صادق (ع) فرمود: هذا والله مکتوب فی صحف ابراهیم و موسی :سوگند به‌خدا، این‌گونه مناظره تو در صحف ابراهیم و موسی(علیه السلام) نوشته شده‌است .