کانال 📚داستان یا پند📚
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 داستان : #آخرین_بازدید #قسمت_دهم مردم هر کدام به گونه ای حرف
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
داستان : #آخرین_بازدید
#قسمت_یازدهم
باید دوباره کارم راشروع میکردم، اینجوری هم مشغول می شدم و غم صادق رو بهتر تحمل میکردم، کلیدها را برداشتم گوشی را به دست گرفتم و خواستم بروم که یکدفعه وارد اینستاگرام شدم من از این صفحات مجازی چیزی سرم نمی شد و نمی دانستم که کار با آن چجوریه همین که انگشتم به اینستاگرام خورد،صفحه کمپین صادق و کلیپ جنایت قتل صادق برایم باز شد،کلیپ مرگ صادق بود😳اولین بار بود میدیدمش😭فیلم جنایت را تا آن روز، از من مخفی کرده بودند.
هیچ وقت تصور نمیکردن که من یکدفعه آن را ببینم، بافیلم سوختن صادق من دوباره گر گرفتم دیوانه شدم، به شوهرم زنگ زدم و هرچی فریاد وعصبانیت داشتم، سرش خالی کردم و گفتم: شما به من خیانت کردید، شما نامردین! باورتون ندارم! دروغگوها!چرا صادقم ساطور زدن و اتیش زدن و فیلم رو نشون من ندادین ! چرا نگفتین که پسرم توی آتیش منو صدا میکرده! لعنتیا اینا رو دیدین و دست روی دست گذاشتین که قاتلا مفت بخورن و بخوابن؟ گوشی را قطع کردم وپرت کردم یه گوشه!
شوهرم نگرانم شده بود ونمیتونست محل کارش ترک کنه به خواهرم زنگ زده بود تا بیاد پیشم، ب خواهرم باوحشت اومد بغلم کنه،پسش زدم و گفتم دیگه به تو هم اعتمادی ندارم؟از جلو چشام بریدنامردا، چرا نگفتید که پسرم اینگونه بی رحمانه به قتل رسیده؟چرا فیلمونشونم ندادین؟چرا جنایتو دیدین و ساکتین!
بی توجه به خواهرم زدم بیرون و سوار تاکسی شدم ومستقیم سمت دادگاه رفتم،خواهرم وحشتزده،به شوهرش و برادرم زنگ زده بود و گفته بود:سریع برید سمت دادگاه،فریبا بلایی سرخودش نیاره!
با داد و هوار وارد شدم،قاتلا،بیرحما!مثلا کشور اسلامیه؟خون کشورم ریختن،پسرم رو زنده زنده سوزاندن!فیلمش دستتونه!
جنایت رو دیدین و نشستین هیچ کاری نمیکنین😡چرا دادگاه پسرم شروع نمیشه؟
ظالما! مدارکو دارین، چرا کاری نمی کنید ؟
به خدا الان خودمو اتیش میزنم!
درین لحظه شوهرخواهرم و داداشمم رسیدند،
ماموری امد تاجلومو بگیره.
اما رییس دادگاه که با سروصدای من به سالن اومده بود گفت: مادر جان حق با شماست، من می دانم واقعاً حق با شماست! اروم باش! پرونده پیچیده تر از این حرف هاست و باید تمام زوایای آن بررسی بشه،بمن اعتماد کن مادر،به شما قول می دهم در کمتر از یک ماه در اول رمضان دادگاهیشون کنیم.ناچار بودم اعتماد کنم،
وقتی به من قول داد و مرا آرام کرد با گریه و اشک از آنجا بیرون رفتیم و مستقیم به سمت آرامگاه ابدی صادقم رفتیم. آنجا باصدای بلند گریه کردم، با پسرم حرف زدم :
پسرم! شرمندتم ! به چشمات قسم، که نمیدانستم چگونه تورا کشتند،شرمندهام فیلم تو را ندیده بودم صادق!شرمنده ام پسرم! من امروز فهمیدم تو چه دردی کشیدی!امروز فهمیدم تومادرت راصدامی زدی وگردنم بشکنه که نبودم بیام بگم جان مادر! خانوادمم دروغ گفتن بهم پسرم!
صدام زدی و ناله کردی و گفتی ای مادر!دردت هزار برابر بیفته به جونم،شرمندم که نیومدم سمتت!
آنقدرروی قبرش گریه کردم که همانجاخوابم برد، شایدهم ازهوش رفتم وقتی به هوش امدم در خانه بودیم
زخم دلم بسیار عمیق تر از قبل،دوباره باز شد
.از آن روز به بعد با کسی حرف نمی زدم و از همه دوری میکردم .فقط اشک می ریختم.
دادگاه برگزار شد .ما و وکیلمان، آقای محمدی یک طرف متهمان و خانوادههایشان طرفی دیگر!
به محض ورود قاتلان، داد زدم !فریاد زدم! فحش دادم! گفتم :نامردها،بی شرفا، چطور توانستید نمک بخورید نمکدون بشکنید؟ مامور، خواست جلویم را بگیرد اما رئیس دادگاه گفت: مشکلی نیست حال این مادر را درک می کنم، بزارین فریادهاشو بزنه و اروم شه،حق داره بنده خدا!
برلبان دانیال لبخندی موذیانه نقش بسته بود که مرا بیشتر عصبی می کرد! کمال،سید دانیال و جهانگیری هم نگاهش میکردند! اصلاً صدای کسی را نمی شنیدم، تمام حواسم به قاتلها بود !با نگاهم تمام خشمم را بروز میدادم!
وکیل ما دمش گرم بسیار خوب و محکم،شروع به دفاع کرد .در آنجا بحث انگیزه ناموسی مطرح شد و گفتند با اظهارات خانم x سخنان دانیال توهم و بی اساس تشخیص داده شده است و انگیزه ناموسی پرونده منتفیست!
سید دانیال زین العابدین، با مظلوم نمایی و صحبتهای بی اساس خواست دادگاه راباخود همرا کند و ادعای بی گناهی کرد و اظهار داشت که دانیال دیوانی آذر گولم زده و خبر از هدف شومش نداشتیم که با دفاع کوبنده آقای محمدی،صحبتهایش بی اساس تشخیص داده شد.
حتی با دستبردن در شناسنامه اش و کم کردن سنش،قصد فریب دادگاه را داشت، که این حقه هم کار ساز نشد و با درایت دادگاه حقه ش برملا شد و راه به جایی نبرد،اما با توجه به رفتارهای دانیال در فیلم و علامت تتوی شیطان پرستی روی دستش،و اظهارات قاتلان مسیر پرونده کلا تغییر کرد
ادامه دارد...
فورواردکنید
کانال 📚داستان یا پند📚
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 داستان : #آخرین_بازدید #قسمت_دهم مردم هر کدام به گونه ای حرف
﴿﴾پندانه﴿﴾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
داستان : #آخرین بازدید
#قسمت_12
دادگاه که تشکیل شد،همه احضار شدند،هر متهمی آنهم متهم به قتل تلاش میکند انگیزه ای مطرح کند تادر اذهان عمومی جنایتش راتوجیه کند،دانیال هم ازین قاعده مستثنی نبود اما تیرش خطارفت و دلیل ناموسی بی اساس و ناشی از توهمات متهم اعلام شد،حسین، کمال ، سید دانیال و دانیال هر کدام جداگانه به جایگاه فراخوانده شدند،حسین گفت که با این دوستان قرار بود به شکار برویم،من از نیت شیطانیشان خبر نداشتم،برای همین ساطور و چاقو برایشان فراهم کردم،این ادعا را کمال و بقیه سریعا رد کردند و گفتند که حسین از تمام نقشه ها مطلع بود و روز بعداز حادثه،تمام و کمال فیلم را به او نشان دادیم.سید دانیال گفت:متهم اصلی دانیال است و ما گرفتار تهدیدات این شیطان پرست شدیم و اظهار داشت که در سوزاندن صادق هیچ نقشی نداشته و قاتل نیست!که وکیل مدافع صادق با بیان اینکه :محرک اصلی این گروه سخنان تحریک کننده سید بوده و سید دانیال با آنها زیرکانه نقشه قتل را کشیده و برنامه ریزی کرده و طبق اظهارات دو متهم دیگر ،اولین ضربات ساطور را سید زده است،علاوه بر اینها در حرفهای سید در همان جلسه اول که گفت :سنگ سی کیلویی را هر سه باهم ، برسرش کوبیدیم و آنجا خون فواره کرد،در لابلای همان اعتراف پرونده خودرا بست.کمال در حالی که سرش پایین انداخته بود گفت:دانیال مرا مجبور به همه کارها کرد،مراتهدید کرد و من مجبور شدم،که دومتهم دیگر به سخنانش اعتراض کردند و گفتند هیچ تهدیدی در بین نبود و کمال با ماشین شخصی خود،با میل و رغبت خود آمد،هم سید و هم کمال به شیطان پرستی دانیال اشاره کردند و گفتند او شیطان پرست شده بود و تصمیم داشت ازین جنایت وحشتناک فیلم بگیرد وآنرا درفضای دارگ وب پیاده کند،(دارک وب فضاییست برای اقدامات مجرمانه، که برای اشخاص عادی قابل دسترسی نیست.و در آنجا خلافکارهای بزرگ به قاچاق انسان،قاچاق اعضای بدن انسان و قاچاق اسلحه و جنایات غیرانسانی دیگه میپردازند و فیلمهایی در آنجا بارگذاری میشود که حاوی صحنه های بسیار دلخراش است و اعضای این شبکه ،بویی از انسانیت نبرده اند)وفیلم دانیال،که اینگونه با آب و تاب گرفته بود به جرات میتوانیم بگوییم از تمام جنایاتی که تاکنون انجام شده بود،فجیع تر بود.وکیل پرونده در جایی از سخنانش گفت:وقتی از قاتلان پرسیدیم انگیزه تون چی بود؟سر به زیر افکندند و سکوت کردند،چون دروغهایشان برملا شده بودو قضیه ناموسی هم منتفی شده بود و دیگر راه گریزی برای توجیه جنایتشون نداشتندو در مورد شیطانپرستی،دلایل زیادی برای شیطان پرستی دانیال بود اما دردادگاه هیچوقت بررسی و ثابت نشد،(تتوی علامت فراماسونها روی دست دانیال،تغییر شکل دندانهایش با عمل زیبایی به شکلی تیز و مخوف،اعتراف کمال و سید دانیال به شیطانپرست بودن دانیال و هدفش برای بارگذاری فیلم در دارک وب)همه اینها دلایلی قوی بر این امر بوداما از طرف دادگاه،نمیدانم به چه دلایلی ولی پیگیری نشد و مقاماتی که باید ،این بخش پرونده را پیگیری نکردند و این بخش مسکوت ماند! اما هر چه بود،کینه شدیدی از صادق داشتند که باعث شد اورا ناجوانمردانه به قتل برسانند.دادگاه در همان جلسه اول با بررسی تمام دلایل و شواهد و دفاع بسیار خوب وکیل توانا،یونس محمدی،رای به قصاص هر سه قاتل داد.رای با مشورت سه قاضی عالی رتبه استان اذر بایجانغربی داده شد و به دیوانعالی کشور ارسال شد..
مادر صادق: ان روز در دادگاه،کلماتی میشنیدم که در عمرم نشنیده بودم،دارگ وب و شیطان پرست و....خیلی برایم عجیب بودو از طرفی هم افسوس میخوردم که چرا باید ما والدین آنقدر ساده باشیم که چنین آسیبهایی در بیخ گوش فرزندانمان باشد و ما نفهمیم،از شواهد امر چنان برمیومد که سه ماه قبل از قتل صادقم،وقتی دانیال وارد این گروههای مرگبار و ناانسانی میفتد،از اعتقادات جدید خود که برای صادق میگوید و همه چیز را به برادر و رفیقش میگوید تا او راهم همراه خود کند،اما صادق که تمایلی به این راه نشان نمیدهد و تصمیم به منصرف کردن دانیال میگیرد،انروز دوستی ان دو بهم میخورد و باهم قهر میشوند،پس دلیل قهر سه ماهه انها این بود😔حتی بعدها یک روحانی در ارومیه گفت که صادق به او مراجعه کرده و ازش پرسیده وظیفه کسی که دوستانش شیطانپرست شده اند چیست؟ان روحانی جواب داده که باید تا جای ممکن انها را به راه درست برگردانی و اگر هرکاری کردی و آنها از راه شیطان برنگشتند باید ترکشان کنی!!!
ان روز صادق با دانیال قهر کرد و گردنبندی که سالها برگردنش بود و نام دانیال برآن حک شده بود را از گردن درآورد.آن روز در دادگاه، چیزهایی رامیشنیدم که شوک بزرگی برمن وارد کرد،و زنگ خطر بزرگی برای تمام خانواده های دیگر که ممکن بوداین خطرات در کمین آنهاباشد..
ادامه دارد...
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
﴿﴾پندانه﴿﴾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
#قسمت_13
دادگاه برگزار شد و کاملا موافق و همراه مابود،با اینکه دادگاه رو پیروز شده بودیم اما درد عجیبی در سینه ام حس میکردم،در دادگاه جزییات قتل صادقم بیان شد و من تازه فهمیدم که، علاوه برآن فیلمی که من بعد از شش ،هفت ماه دیدم و چون دیوانه ها شدم ،کشتن صادق جزییات دیگری هم داشت که قلبم را به شدت بدرد اورد،این که سید دانیال که در آتش زدن پسرم نقشی نداشت و به همین دلیل خود را بیگناه در قتل میدانست،اما او دانیال را با حرفهایش تحریک کرده بود تا این جنایت را مرتکب شود و بارها به او گفته بود :چته پسر؟خایه شو نداری از سرراه برداریش؟و...و ...سخنان او دانیال راتحریک کرده بود که بر دوستی چندین ساله چشم ببندد و حرمت نان و نمک را هم بشکند و رابطه عمیقش با صادق بهم بزند،سپس با همدستی ۳ جانی دیگر و البته برنامه ریزی دانیال و سید این فاجعه ببار اید،همچنین کمال و دانیال گفتند که سید به آنها گفت بهتره از اره برقی برای کشتنش استفاده کنیم که کمال مخالفت کرده و گفته بود،باتری ماشینم خراب میشود و روش مناسبی نیست کشتن و اتش زدن بهتره! یعنی آنقدر صادق مانع اهداف شوم و خار چشمشان شده بود که تا به اینحد در نابودیش انواع روشهای سلاخی و کشتار را امتحان کنند؟
چه دردی میکشد،آنکس که انسان است و سرشار از احساس!
فهمیدم که قسمتی از بلایی که بسر پسرم آوردن رو فیلمبرداری نکردن و پسرم حتی از اینهایی که دیدم بیشتر و بیشتر زجر کشیده،وکیل در جایی اشاره کرد و خطاب به قاتلین گفت،اخه بیرحما شما که اونو کاملا مسموم و بیهوش کردین،سپس اونو با ضربات ساطور از کمر و پشت کاملا مجروح و زخمی کردین،به این هم اکتفا نکردین در بیابان و دور از شهر رهایش کردین،سپس هر سه با سنگ بسیار بزرگ(تخمین وزن=سی کیلو)نه یک بار بلکه چند بار برسرش کوبیدین،خب اونجا که برسرش زدین و خون فواره کرد،اگه ولش میکردین دو،سه ساعت بعدش جان میداد،چرا دست از سرش برنداشتین؟چرا اتشش زدین صادق که دیگه رمقی نداشت؟ندیدین وقتی آتشش زدین چون مرغ پرکنده(اصطلاحی در فقه اسلامیست که کسی را سر میبرند این حرکت غیرارادی از خود نشان میدهد و مسافتی را بدون سر میدود) صادق بلند شد و سه بارحرکت کرد؟وجدانتون برحم نیومد؟
یا شما وجدان ندارین! بیشتر قسمتهای فیلم مخصوصا آتیش زدن ،تصاویر دانیال و کماله،از زدن سنگ سی کیلویی هم برسرش فیلم نگرفته بودند..انگار سید باهوش ،تلاش داشته که زیاد در جلو دوربین نمایان نشود! وکیل سید درخواست کرد که موکلش به پزشکی قانونی فرستاده شود تا کودک بودن و رشید نشدنش محرز شود.
قاضی خندید و با طعنه گفت:وارد نیست!سید از هرسه نفر دیگر رشیدتر و بالغ تر تشخیص داده شده ودرسته از بقیه سنش کمتراست اما مغز متفکر گروه ایشون بوده!
انگار این جنایت، عروس هزار داماد بود!!!! شاید هم به خیال خودشان اگر سه ،چهار نفره این جنایت را انجام دهند،حتی اگر گیر بیفتند،قانون سه و چهار نفر را برای یک نفر اعدام نمیکند و بعد از مدتی که نمیتوانن بفهمند کدام یک قاتل بوده پرونده به فراموشی سپرده میشه !
اما زهی خیال باطل !قطعا تمام،این افکار را در ذهن پرورانده بودند،اما حالا که من تمام جزییات قتل پسرم رو فهمیده بودم همانجا با خود عهد بستم که دیگر هیچ اشکی برای صادق نریزم و قسم خوردم به مظلومیت پسرم که اگه شده جانم رابدهم اما حق پسرم رو بگیرم!وقتی رای دادگاه مهاباد بر قصاص هرسه متهم صادر شد،و به دیوان عدالت عالی فرستاده شد،قاتلین بازهم امیدوار بودند تا راه گریزی بیابند،به هر ترفندی دست زدند تا رای را برگردانند،حتی دست به دامان گروههای جهانی شدند،مظلوم نمایی کردند تا حقوق بشر به دادشان برسد،غافل از اینکه انها در بشریت حقوقی برای خود باقی نگذاشته بودند!
کمپین ما مشغول فعالیت بود و همه در کمپین یکصدا یک خواسته مشترک داشتیم،
قصاص هرسه قاتل
خانواده قاتلین هم کم کم، شروع به جنب و جوش کردند،کمپین راه انداخته بودند بنام:
نه به اعدام
از طرفی حالشان را درک میکردم،بالاخره پدر و مادربودند و حتی اگر فرزندشان، بدترین جرمها را مرتکب شده باشند ،نمیتوانن شاهداعدام فرزندشان باشند،اما از طرفی، از خانواده همه شون بشدت ناراحت بودم! چرا که جنایتی به وسعت کل تاریخ،رخ داده بود،که در تمام دنیا مثالش دیده نشده بوداما هیچکدام از خانواده ها برای عذرخواهی و یا حتی برای مراسم خاکسپاری وهمدردی پسرم نیامدند؟!مزاحمتها،حرفها،حواشی که ایجاد کردند و شایعاتی که برای نجات فرزندانشان ،پشت سر صادقم ایجاد کردند بماند! اما، مگر ماه تا ابد پشت ابر می ماند؟
دوماه ازروز دادگاه گذشت وبالاخره حکم ازدیوانعالی کشوررسید :
قصاص هرسه قاتل باطناب دار ( با تفاضل دیه)
و.
ادامه دارد..
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
﴿﴾پندانه﴿﴾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
#قسمت_چهاردهم
این قسمت از وکیل پرونده:
قتل فجیع جوان مهابادی به دست رفیقانش!دوستانش پس از آنکه صادق را به طرز فجیعی کشتند و سوزاندند!برروی جنازه عکس و سلفی گرفتند!
این اخبار در تلگرام ،توجهم را جلب کرد،پیگیر که شدم ،تا ردی از آن بیابم به پیوی ادمین کمپین حمایت از مقتول رسیدم:
+سلام خانم
-سلام
+برای قضیه صادق برمکی مزاحم شدم
_خب! پستها و توضیحات در کمپین هست اونجا میتونین..
+حرفش تموم نشده،نوشتم من وکیل هستم ،اگه وکیلی نداره پرونده صادق برمکی ،بنده مایلم وکالت آن مرحوم را برعهده بگیرم بلکه کمکی به خانواده برمکی بشه!
اینجوری بود که به خانواده برمکی معرفی شدم!
مظلومیت عجیبی در عکسهای صادق بود که مرا به طرف خود فرا میخواند.نمیدانم چرا برای هیچ موکلی تاکنون این حس رو نداشتم !
تماسم را با خانواده برمکی،از همسرم پنهان کردم تا مبادا مخالفت کند و مانع تصمیمم شود،
ان شب ساعت ۹:۳۰ به سمت مهاباد به راه افتادم،تمام مسیر ۹۸۰ کیلومتر (۱۲ساعت)را به فکر صادق بودم..ساعت حدود ۱۱ صبح به مهاباد رسیدم،به سمت هتل رفتم و بعداز اندکی استراحت،مردی میانسال دنبالم امد.
-سلام کاکه(کاکه در کوردی بمعنای داداش)من ناصرم عموی صادق،خیلی خیلی خوش امدی،منت نهادی،قدم رو تخم چشام گذاشتی،پاشو برادر باید بریم مگه من مردم که مهمان صادق در هتل باشه،پاشوووو..و با عمو ناصر سمت منزل صادق و شب هم منزل عمو ناصر رفتیم..
لحظه ای که در منزل صادق روی مبل کنار عکسهای صادق که همه رو قبلا در مجازی دیده بودم حس خیلی عجیبی داشتم،اشک در چشمم جمع شده بود،همانجا با خدای خودعهدی بستم و از خدا خواستم که :
خدایا،اگر میتوانم برای این مظلوم قدمی بردارم، مرا یاری ده روی پرونده بمونم و اگر غیر اینه،بهتره نشه!
چهلم آن مرحوم بود،همه جا سیاه،همه جا اشک و گریه وناله ! با وجود درد بزرگی که در دل همه بود،چنان گرم و با محبت از من استقبال کردند ،که اصلا احساس غریبی نکردم!در یک لحظه پسر جوانی سمتم اومد و درحالی که بغض سنگینی در گلویش بود گفت: ببین آقا،وکیل صادقی،روسر ما جاداری،فقط یه چیزی بت بگم،دانیال که شکی در اون نیس صددرصد اعدام میشه،هنر وکیل اینه که کمال و سید نامرد رو هم محکوم کنه! اگه میتونی پس بسم الله....
آن شب در منزل عمو ناصر با مرام و معرفت و مهمان نوازیشان بار دیگر مهربانی و بزرگواری نزدیکان صادق برایم مشخص شد.
روز بعدهمراه اقای برمکی و مادر صادق برای گرفتن پرونده رفتیم.
بازپرس امتناع میکرد،دلیل های واهی و بی اساسی برایم اورد و پرونده رو نداد و گفت ده روز دیگه تشریف بیارید حتما در اختیارتون میذارم!....
ده روز گذشت،بازهم مسیر هزار کیلومتری را سمت مهاباد رفتم و برگشتم،بازهم بازپرس امتناع کرد و پرونده را ندادن
این مساله پنج بار تکرار شد و من آن مسیر طولانی و خسته کننده را بی نتیجه برمیگشتم.در ششمین مراجعتم به مهاباد،برای مطالبه پرونده،خوشبختانه پرونده به دادگستری ارجاع داده شده بود و من این بار با همکاری مسئولان آنجا،بعد از حدودشش،هفت ماه از مرگ صادق،موفق به دریافت پرونده صادق شدم......
روزها و شبهای مطالعه روی پرونده،خواب و خوراک از من گرفته شده بود،با هر سطرش،با هر لحظه اش،ساعتها به فکر فرومیرفتم و حال صادق را تجسم میکردم..یعنی در آن لحظات آن مظلوم،چه میکشید! بنظرم وکالت یه جور کارگردانیه،با این تفاوت که کارگردان فیلمنامه و عوامل رو داره و فیلم رو خلق میکنه،اما وکیل هم پازلهای گمشده بازی رو باید پیدا کنه و هم بازیگرا رو باید خلق کنه،اماکوچکترین خطا در مهره چینی ،برابر است با ضایع شدن حق یک بیگناه!
اینک من بودم و یک پرونده سنگین و چشمانی که تا چشم برهم میزدم به سراغم می آمدند.
روز دادگاه:
جمعیت زیادی جلوی دادگاه بودند،همراه پدر،مادر،عمو ناصر،کاک فرهاد و دایی های صادق به دادگاه رفتیم،دانیال و کمال را آوردند،کمی طول کشید تا سید هم با لباس مبدل سربازی!
آوردند. با دیدن متهمان مادر صادق شروع کرد به داد و بیداد کردن،خواستن جلوشو بگیرن که رییس دادگاه مانع شد و گفتن شرایطشون درک میکنم اجازه بدین خشمش رو خالی کنه!
این روند نیم ساعت طول کشید،
قاضی:اقای وکیل مدافع ،اقای یونس محمدی شما دفاعی دارین؟
+از محضر دادگاه اجازه میخوام که من بعد از متهمان و وکیلان مدافعشون دفاع کنم.
همه حرفاشون زدند،در میان حرفهایشان چند سوالی میپرسیدم وقتی حرفهای همه تمام شد،نوبت دفاع من شد تمام چشمها به سمت من بود،در تمام طول قرائت دفاعیه حضورصادق را در دادگاه حس میکردم،وقتی به شرح واقعه و قسمتهای حساس رسیدم،،به دردها،تهمت هادروغها،اشکها،نارفیقی ها، دیگر حس میکردم یونس محمدی نیستم وصادق برمکی درجایگاه ایستاده وصحبت میکند:
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
ادامه دارد..
﴿﴾پندانه﴿﴾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
ادامه دارد.. ﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
#قسمت_15
دادگاه غرق سکوت !همه چشمها،همه گوشها به سمت من بود و من دیگر یونس محمدی نبودم! انگار صادق در جایگاه ایستاده بود و از خود دفاع میکرد، شروع کردم به قرائت دفاعیه:
عین دفاعیه وکیل یونس محمدی با اجازه از شخص ایشان:👇
ریاست محترم شعبه سوم دادگاه کیفری یک ویژه اطفال و نوجوانان
باسلام
احتراما به عنوان وکیل اولیای دم مرحوم صادق برمکی در پرونده کلاسه ۹۶۰۰۹۹ دفاعیات خود را در راستای تنویر ذهن قضات شریف رسیدگی کننده و رد دفاعیات بلاوجه متهمان و وکلای محترم ایشان به استحضار می رسانم و به وکالت از ایشان تقاضای قصاص هر سه متهم اصلی جنایت و تعیین اشد مجازات برای متهم ردیف چهارم به اتهام معاونت در قتل عمدی مرحوم صادق برمکی را دارم.
قتل یا جنایت ؟!
از رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل شده که نابودی تمام دنیا نزد الله كم ارزش تر از قتل ناحق انسان مسلمان است و اگر همه اهل آسمانها و زمین در کشتن یک مسلمان دست داشته باشند ، خداوند همگی را به دوزخ خواهد فرستاد. کشتن انسان از نظر خداوند آنطور که در آیه ۳۲ سوره مائده آمده به کشتن همه مردم تشبیه شده است و به نظر می رسد هیچ جرمی در جهان به اندازه قتل عمدی قبیح شمرده نشده است. اما قتلها همه شبیه هم نیستند و به واسطه نوع ارتكاب ، انگیزه قاتل ، عمدی و غیر عمدی بودن و بسیاری مسائل دیگر از شدت و ضعف برخوردارند و میزان قبح هر قتلی با قتل دیگر متفاوت است. بلایی که بر سر مرحوم صادق برمکی آمده صرفا یک قتل عادی نیست بلکه جنایتی است که باید از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار بگیرد. شرح جنایت ابتدا به ساکن دانیال د، سید دانیال ز ، کمال الف و حسین ج با همراهی یکدیگر نقشه قتل صادق را می کشند و قول همکاری می دهند. در روز موعود یعنی ۳۱ شهریور ۹۶ ابتدا برای سوار کردن حسین ج و تهیه ساطور با هماهنگی قبلی به در خانه حسین می روند. حسین از همراهی آنها امتناع می ورزد لذا از وی ساطور و تبر می گیرند ( که البته تبر مورد استفاده قرا نمی گیرد ) و ظاهرة دانیال قصد داشته اره برقی هم بگیرد که طبق اظهارات كمال الف در صفحه ۵۶ سطر ۹ و صفحه ۱۴۰ سطر ۶ به بعد مورد قبول واقع نمی شود. سپس ساطورها را تیز می کنند و قرصهایی موسوم به قرص قرمز که نوعی ماده مخدر حاوی ترامادول است تهیه می کنند. البته آنطور که کمال الف در صفحه ۴۲ سطر ۱۳ و ۱۴ عنوان داشته برای صادق قرص دیگری هم تهیه شده بوده که زود از هوش برود. سپس سید دانیال را سوار می کنند و با صادق برای ساعت ۱۲ شب وعده می کنند. حدود ساعت ۱۲ هر سه نفر به دنبال صادق رفته ابتدا به ساکن ماده مخدر گل با ماری جوآنا مصرف می کنند سپس قرص می خورند و از قرصهایی که هنوز نوع آن مشخص نشده به صادق می دهند. وقتی از بیهوش شدن صادق مطمئن می شوند دانیال و سید دانیال ماسک سیاه و دستکش سفید ( از نمادهای فراماسونری ) پوشیده و در حالیکه کمال فیلم برداری می کند و صادق به حالت بیهوشی پشت خودرو دراز کشیده با ساطور به جان وی می افتند، از درد ضربات وارد شده صادق نیمه هوش بلند می شود و روی صندلی می نشیند، جانیان از ترس در ها را بسته و بیرون می آیند و اینجاست که حسب محتویات فیلم و اقاریر صریح متهمان سناریوی دیگری پیاده می کنند و برای اینکه صادق متوجه نشود ضاربین دوستان وی هستند با هیاهو و سر و صدا مدعی می شوند راهزنان به آنها حمله کرده اند و به کرات صدای کمال الف و و سید دانیال در فیلم شنیده می شود که دانیال را تحریک به زدن صادق می کنند. در اینجا فیلم قطع می شود در حالیکه لباس صادق تمیز است و از ماشین پیاده نشده اما طبق اقرار سید دانیال و دانیال حدود ساعت پنج صبح مجددآ صادق را مورد ضرب و جرح قرار می دهند و سید دانیال در حالی که صادق از ماشین بیرون آمده و روی زمین افتاده است حدود ده ضربه ساطور دیگر به وی وارد می کند.عکسها وفیلمهای ضبط شده و اقاریر متهمان حکایت از خونریزی شدید بدن صادق دارد،سپس مقتول را دوباره سوار ماشین میکنند.درقسمت بعدی فیلم شب تمام شده و روز است و لباس صادق تمام خاک آلوده و کثیف است و جراحت عمیقی روی سر بالای گوش راست وی وجود دارد.سروگردن خونریزی شدیدی داردوهمچنین دستها و پاها و کمر وی خون آلود است و به حالت بیجان،پشت ماشین به حالت نیمه نشسته قرارداردواین وضعیت تا مشدود ظهر ادامه دارد.قاتلان وی رابه محل اتمام جنایت میبرندوی را از ماشین بیرون کشانده و روی زمین میخوابانندبه پیشنهاد سید دانیال سنگ بزرگی حدود سی کیلوگرم را هرسه نفر دوبار بلند کرده وبه سر صادق میکوبند،طوری که خون فوران میکند در این حالت دانیال بنزین را روی سر و بدن صادق ریخته و اورا آتش میزند،
طبق ادعای متهمان صادق که گویا جانداریست
ادامه دارد...
کانال 📚داستان یا پند📚
ادامه دارد.. ﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸
﴿﴾پندانه﴿﴾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻
🦋بر اساس واقعی🦋
#قسمت_16
قسمت آخر دفاعیه را که قرائت کردم،با تمام وجودم حس کردم که اندازه وسعت مظلومیتش،از صادق دفاع کرده ام!
خانواده صادق خیلی خوشحال بودند،به وجد اومده بودند،وکیل مدافع سید که قبلا در مجازی خیلی مانور میداد که قطعا موکل من پیروز دادگاه خواهد بود،به تکاپو افتاد واز دادگاه درخواست کرد که تا موکلش را به پزشکی قانونی بفرستند تا کمیسیون پزشکی تشخیص دهد که موکلش بالغ نیست و به رشد عقلی نرسیده!
قضات با نیشخند،به درخواست وکیل سید مخالفت کردند و عنوان کردند که اگر موکل شما رشیدتر از بقیه متهمان نباشد،کمتر نیست!
ختم جلسه اعلام شد!
پدر و مادر صادق بسمت میز قضات رفتند تا نتیجه دادگاه را از انها بفهمند،برخورد خوب قضات و نگاهشان نوید پیروزی بزرگی برای این پدر و مادر دلشکسته میداد!
روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ماه بود و دادگاه را کامل بخاطر این پرونده بزرگ تعطیل کرده بودند و بعد از ساعتها ی طولانی،دادگاه تمام شد!
بیرون که آمدیم مردم زیادی جلوی دادگاه منتظر بودند تا نتیجه را بشنوند ووقتی خوشحالی مادر صادق را دیدند،باهورا و سوت و شادی ،فریاد بژی وکیل،بژی وکیل !(زنده باد وکیل)سر دادند.
هر بار که به این شهر می آمدم ،بیشتر و بیشتر به بزرگواری،مهربانی و صداقت این مردم فهیم و فرهیخته پی میبردم،مهاباد شهریست باقدمت تاریخی هزاران ساله،که ادیبان ، نویسندگان،شعرا،بزرگان موسیقی و هنرمندان بسیاری را در دامان خود پرورده ست،مهاباد قلب تپنده تاریخ کرد و هویت کردهاست،شهراستادان بزرگ هیمن و هژار و ماملی و هزاران هنرمند و ادیب دیگر ،قدمت فرهنگ و ادب این شهر با ایرانی برابری میکند،در دامان این شهر استاد هژار پرورش یافته که شاعر،نویسنده،مترجم،فرهنگ نویس،واژه شناس،محقق،مفسر،عکاس بود و قرآن و کتاب قانون ابن سینا و رباعیات خیام را ترجمه کرده ست و من امروز نه تنها از صادق بلکه از تمام کسانی که مهاباد را مهاباد کرده اند،دفاع کردم چرا که کسانی بودند از آب گل الود ماهی میگرفتند و با این جنایت تمام فرهنگ و ادب این شهر و فرهیختگی مردمانش را با جهل و نادانی سه جوان ،زیر سوال میبردند و این انصاف نبود!با تشویق گرم دوستان و نزدیکان صادق و مردم خونگرم مهاباد به منزل اقای برمکی برگشتیم،همه شاد بودند و امیدوار و من انچنان خسته بودم که با رخصت از حاضران به اتاق صادق رفتم و چند ساعتی خوابیدم....
حدود یک ماه ونیم از روز دادگاه گذشت،حدودای اواخر تابستان بود که رای دادگاه صادر شد،قصاص هرسه قاتل(دانیال،سید دانیال،کمال)با طناب دار (با تفاضل دیه)و ده سال زندان برای حسین!
وکلای محکومین اخرین امید خود بکار بستند واز حق قانونی استفاده کردند وبه رای اعتراض کردند،در اواخر مهرماه جواب اعتراض رسید و رای صادره قبلی از طرف دیوانعالی کشور عینا تایید شد!آخرین امیدهای محکومان،ناامید شد،یاد ان لحظاتی افتادم که صادق اخرین رمق های امید ش، در آتش کینه و عداوت نارفیقانش سوخت،اینک همانها که آتش افروختند،راهی جهنمی میشدندکه خود ساختند!
مادر صادق:
حکم صادر شد و ما سر از پا نمیشناختیم،از تفاضل دیه سر درنمیاوردم،به اقای وکیل زنگ زدم: تفاضل دیه یعنی برای اعدام سه قاتل در ،ما باید دو دیه کامل یک مرد رو به خانواده سه قاتل پرداخت کنید!! دیه مردکامل ،حدود ۲۳۰ میلیون تومان بود و ما میبایست ۴۶۰ میلیون پرداخت میکردیم تا قاتلین فرزندم مجازات بشن!
به یکباره لبخندم خشکید و مستاصل و درمانده به خانه امدم،اخه چجوری پرداخت کنیم!منکه هفته قبل از مرگ صادق،حتی کت و شلوار صادق را قسطی خریده بودم! با چندرغاز پول خیاطی وماهیانه ۶۰۰ هزار پول نگهبانی شوهرم،چجوری این پولو جور کنم؟
اینهمه پول از کجا بیارم خدا؟؟پسر دسته گلم رو پرپر کرده بودند،برای اینکه حقشو بگیرم باید پول هم میدادم به خانواده قاتلاش تا حقشو بگیرم؟؟؟خدایا این انصافه؟ داشتم گریه میکردم علی نمازش راتمام کرد و سلامش را داد و گفت:
خانوم جان،سخته،میدونم،امیدت به خدا باشه!
اگه لازم باشه تلویزیون و همه وسایلا رو بفروشیم نمیذارم حق صادق ضایع شه!
حرفهای علی دلخوشم کرد،اما اخه سرجمع همه وسایلامون ده تومن هم نمیشد!
کمپین حمایت از صادق همچنان مشغول کار بود،ادمینها و دایی امید اخبار پرونده رو میذاشتند و من روزها دنبال وام بودم،یه وام ۲۰ میلیونی با هزار جون کندن و دوندگی گرفتم!
شبها خسته و کوفته توی انیستاگرام به امید دلگرمی حامیان صادق تا دیروقت چشمم به صفحه گوشی خشک میشد!
به پیشنهاد دایی امید،در کمپین تقاضای یاری از حامیان صادق کردیم،همه مهربانانه پذیرفتند،اما وسط لایو یکی از ادمینا ناخواسته اعلام کرد که نه دوستان و عزیزان،نیازی به پرداخت دیه از سوی شما نیست!من و شوهرم کل پول رو میپردازیم!