eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
930 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
33.9هزار ویدیو
117 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 33 (حسن) -مرگ بر...! مرگ بر...! -سبز و بنفش ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 34 (حسن) سیدحسین و احمد می‌رسند. پشت چند درخت در جدول خیابان پنهان می‌شویم. عباس می‌گوید صورت‌هایمان را بپوشانیم. صدای دزدگیر و بوق ماشین‌ها و شکسته شدن شیشه‌ها و شعار و سوت و کف، گوشمان را پر کرده. عباس خیابان را می‌پاید. سیدحسین درحالی که چشمش به مردم است، می‌گوید: -فقط خدا کنه کار به گادری‌ها نکشه، وگرنه... عباس که حواسش به سیدحسین نبوده، ناگاه می‌گوید: -ببینین، اینایی که لباس طوسی کلاهدار دارن، اینا لیدرن... سیدحسین می‌پرسد: -همونه که دنبالشی؟ عباس قاطع می‌گوید: -نه... مطمئنم اون نیست. اینایی که طوسی پوشیدن، فقط کارشون مجلس گرم کردنه! رشته اصلی دست یه عده دیگه‌ست. به مصطفی بیسیم می‌زند: -کجایید؟ صدای مصطفی شبیه فریاد است: -ضلع شرقی فردوسی، بانک (...) دوتا می‌خوریم، یکی می‌زنیم! -درگیری شده؟ -بفهمی نفهمی! بچه‌های پلیس رو داشتن می‌زدن، رفتیم کمک. الان خوبیم؛ اما معلوم نیست تا دو دقیقه دیگه چی بشه. ماشینای پلیس رو آتیش زدن... شیشه یه اتوبوسم اومد پایین! عباس کمی فکر می‌کند و خطاب به ما و مصطفی می‌گوید: -بچه‌ها الان کافیه فقط یه قطره خون از دماغ یکی از این اوباش بیاد! علمش می‌کنن علیه نظام... مفهومه؟ احتمالا نقشه کشیدن خودشون یکی دونفر از خودشون رو بزنن، به عنوان شهید علمش کنن! حواس‌تون باشه کسی اسلحه نداشته باشه! نباید بذاریم شهید بسازن! کسایی که دوربین دارن رو پیدا کنین تا بریم دنبالشون... اونا دارن خوراک رسانه‌ای میدن به دشمن که الان این آشوبا شده تیتر یک بی بی سی! فهمیدین؟ یا علی! صدای «یا علی» مصطفی و علی را که می‌شنود، رو به ما می‌کند: -بچه‌ها باید بریم سراغ دوربین دارا. اونام وسط جمعیت نیستن. احتمالا توی پیاده رو یا بالای ساختمونا هستن. سعی کنین تا می‌تونین نرین توی دل جمعیت. صدای عجیبی باعث می‌شود سرمان را بلند کنیم. نرده‌های وسط خیابان را گرفته‌اند و تکان می‌دهند. تعدادی از نرده‌ها از جا درآمده‌اند و وسط خیابان افتاده‌اند. شعارها اوج گرفته. به موانع راهنمایی و رانندگی هم رحم نکرده‌اند. مثل قوم مغول، افتاده‌اند به جان هرچه در خیابان است. از ایستگاه خط تندرو بگیر تا نرده‌ها و موانع و ماشین‌های مردم. چند سطل زباله در آتش می‌سوزند. به جای شعار، سوت می‌زنند. سیدحسین ناگاه می‌گوید: - اون دختره چه کار می‌کنه اون وسط؟ در نگاهش را می‌گیریم و به دختری با مانتوی کوتاه طوسی و صورت پوشیده می‌رسیم. تنها بین این قوم یاجوج و ماجوج، با آرامش راه می‌رود؛ دقیقا وسط خیابان! پشتش به ماست. عباس چشم تنگ می‌کند. احمد می‌گوید: -کسی هم کاری باهاش نداره! چقدر ریلکس راه میره! داره فیلم می‌گیره انگار! می‌پرسم: -مطمئنی دختره؟ -نمی‌بینی؟ مقنعه داره! جثه ش هم به پسرا نمی‌خوره! عباس با آرنج به سیدحسین می‌زند: -خودشه... نود و پنج درصد خودشه! ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 34 (حسن) سیدحسین و احمد می‌رسند. پشت چند درخت
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 35 (مصطفی) شیشه‌های ایستگاه اتوبوس یکی پس از دیگری می‌ریزند؛ اما صدای شکستن‌شان بین صدای کف و سوت گم شده است. تردد برای ماشین‌های سواری غیرممکن و برای موتور سیکلت‌ها دشوار شده. یکی دوتا درخت آن طرف‌تر می‌سوزند. یکی دونفر هم مشغول ریختن نفت روی یک سطل زباله‌اند و بقیه دورش هورا می‌کشند. ناگهان ضربه سنگینی به سرم، تعادلم را برهم می‌زند. چشمانم سیاهی می‌روند. علی به طرفم می‌دود: -سید، چی شد؟ فکر کنم سرت شکسته! دست روی سرم می‌گذارم، خونی است؛ اما درد چندانی ندارد. آرام می‌گویم: -چیزی نیس تیر غیب خوردم! با دستمالی خون را از روی صورتم پاک می‌کند: -سنگ پرت می‌کنن نامردا! علی حواسش به من است و حواس من می‌رود به سمت جوانی که در فاصله سه چهار متری ما، هنگام شعار دادن برزمین می‌افتد. افتاده در جدول، شاید هجده سال بیشتر هم نداشته باشد. نمی‌دانم چرا زمین خورده. دست علی را پس می‌زنم و به جوان اشاره می‌کنم: -علی... انگار می‌خوان یکی رو بزنن! علی هم برمی‌گردد و جوان را نگاه می‌کند. مردی سر تا پا سیاه و پوشیده به جوان نزدیک می‌شود. هیکلش به جرآت دو برابر جوان است. علی بلند می‌شود و می‌گوید: -سید بیسیم بزن گزارش بده که پس فردا شر نشه! نمی‌دانم چرا ناخودآگاه بغض راه گلویم را می‌بندد، اما داد می‌زنم: چه کار می‌خوای بکنی؟ -نباید بذاریم کسی کشته بشه! و به راهش ادامه می‌دهد. به عبان بیسیم می‌زنم، جواب نمی‌دهد. فقط صدای خش خش می‌آید. انگار کسی دائم دستش را روی شاسی بیسیم بگذارد و بردارد. زمان مناسبی برای دلشوره گرفتن نیست. سیدحسین را می‌گیرم. از بین سر و صداها جواب می‌دهد: -جانم مصطفی؟ -سید اینجا یکی رو انداختن زمین می‌خوان بزننش! علی رفته جلوشون رو بگیره، اما ممکنه اتفاق بدی بیفته! -چرا به پلیس نمیگی؟ اینجا ما وضعمون بهتر نیست! -فکر نکنم بتونن کمک کنن. ببینم چی میشه... حلال کن! دیگر نمی‌شنوم چه می‌گویند. پس گاردی‌ها کجا هستند؟ جایی که جوان افتاده، نقطه کور است. طوری که به راحتی بزنند بکشندش و بعد جنازه‌اش را سردست بگیرند و شعار بدهند: -می‌کشم می‌کشم، آن که برادرم کشت! علی بالای سر جوان است و می‌خواهد کمکش کند. می‌روم به سمت کانکس نیروی انتظامی که صدای آخ بلندی متوقفم می‌کند. برمی‌گردم، حالا جوان نشسته و علی روی زمین افتاده و دستش را گرفته. جوان، ترسیده و وحشت زده در همان حالت نشسته عقب عقب می‌رود و علی سعی دارد روی زانوانش بلند شود. مرد سیاه‌پوش متوجه من نشده و خواسته کار جوان و علی را باهم تمام کند، این را از اسلحه‌ای که به سمت‌شان گرفته، می‌فهمم. روی اسلحه فیلتر صدا بسته. دوباره اسلحه را به سمت علی می‌گیرد که حالا خودش را سپر جوان کرده. در دلم به جوان التماس می‌کنم داد بزند و کمک بخواهد. می‌دانم اگر جلو بروم، ممکن است دست مرد روی ماشه بلغزد. علی چشمش به من می‌افتد و با چهره‌ای درهم رفته، علامت می‌دهد که به پلیس خبر دهم. ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 35 (مصطفی) شیشه‌های ایستگاه اتوبوس یکی پس از
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 36 (مصطفی) علی خیز گرفته. می‌خواهد با نگاهش به من بفهماند خودش از پس مرد سیاه‌پوش برمی‌آید. تا کانکس نیروی انتظامی نمی‌فهمم چطور می‌دوم. کانکس خالی است! مثل مرغ سرکنده این سو و آن سو به دنبال پلیس می‌دوم اما پیدایشان نمی‌کنم، درگیرند و مشغول بگیر و ببند؛ بی خبر از اینکه یک بچه بسیجی نوزده ساله، کنار جدول خیابان و دور از چشم دوربین‌ها با یک غول بیابانی ضدانقلاب دست به گریبان است. برمی‌گردم جایی که بودیم. جوان با زبان بند آمده به درگیری علی و مرد خیره است. علی توانسته اسلحه مرد را از دستش دربیاورد و به سویی پرت کند؛ اما مرد سیاه‌پوش روی سینه علی نشسته! ماتم می‌برد. به حوزه بیسیم می‌زنم و درحالی که گزارش موقعیت را می‌دهم، به سمت علی می‌‌‌‌‌دوم. اولین کاری که میتوانم بکنم، این است لگدی به سر و گردن مرد بکوبم و نقابش را بکشم. مرد هنوز به خودش نیامده. بلند می‌شود، شاید برای اینکه حساب من را برسد، اما نه! پا به فرار می‌گذارد! می‌دوم دنبالش، در خم کوچه گم می‌شود. از پشت سرم علی با صدایی دردآلود فریاد می‌زند: -بگیرش سید... نذار در بره... دلم پیش علی مانده؛ عذاب وجدان گرفته‌ام که چرا رهایش کردم. هرچه می‌گردم پیدایش نمی‌کنم، اصلا به درک اسفل السافلین! برمی‌گردم تا خودم را به علی برسانم. صحنه‌ای که می‌بینم را باور نمی‌کنم. زمین اطراف علی سرخ شده و علی خودش را سمت جدول کشیده. جوان که کم کم زبانش باز شده، با دست علی را تکان می‌دهد: -آقا... جون مادرت پاشو! وای بدبخت شدم! پاشو به هرکی می‌پرستی! دست جوان را کنار می‌زنم و خودم کنار علی می‌نشینم. بالای ابرویش شکافته. در سوز دی ماه، احساس گرما می‌کنم. مایعی گرم روی لباس‌هایش ریخته؛ مایعی گرم و سرخ! چشمانش نیمه بازند و زیر لب چیزی زمزمه می‌کند. چندبار به صورتش می‌زنم: -علی! الان وقت این مسخره بازیا نیست بی مزه! غیر از بازوت کجات رو زده؟ علی عین آدم جواب میدی یا... جوان با صدایی لرزان می‌گوید: - زد به پهلوش... با چاقو زد به پهلوش! عباس و سیدحسین هیچکدام جواب نمی‌دهند. دستم می‌رود که اورژانس را بگیرم اما نه. در این ترافیک محال است برسند. علی دستم را می‌گیرد، صدایش را به سختی می‌شنوم: -سید... سر جدت مردم نبینن این سر و وضع من رو... بعدا داستان میشه. -به چه چیزایی فکر می‌کنی! داری می‌میری بچه! دوباره سیدحسین را می‌گیرم: - تو رو به قرآن، یا خودت بیا یا یکی رو بفرست بیان علی رو ببریم... داره می‌میره! بالاخره جواب می‌دهد: -چندتا از بچه‌های بسیج رو می‌فرستم. خدا خیرشان بدهد، پنج دقیقه نشده می‌رسند و علی را پشت ماشین می‌اندازیم. جوان را هم سوار می‌کنیم. آنقدر ترسیده که مقاومت نکند. انگار نه انگار که تا نیم ساعت پیش داشت شیشه می‌شکست و برای نیروی انتظامی خط و نشان می‌کشید. مچ پایش آسیب دیده و نمی‌تواند تکانش دهد. دیگر حواسم به اطراف نیست، دستم را می‌گذارم روی گردن علی تا مطمئن باشم نبضش -هرچند کم فشار و بی رمق- می‌زند. خوابم می‌آید، صدای بچه‌ها را نمی‌شنوم که درباره نزدیک‌ترین بیمارستان حرف می‌زنند. فقط صدای زنگ همراه علی را می‌شنوم: -هرگز نهراسیم از نامردمی دشمن/ آماده ایثاریم چون احمدی روشن... همراه خونین را از جیبش بیرون می‌کشم. روی صفحه نوشته «مادر جان گلم» .حتما نگرانش شده که زنگ زده، حالا جواب مادرش را چه بدهم؟ رد تماس می‌زنم. دوباره زنگ می‌زند: -هرگز نهراسیم از نامردمی دشمن... دیگر رد تماس هم نمی‌زنم، می‌گذارم بخواند: - لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... لبیک یا حسین جان... ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 36 (مصطفی) علی خیز گرفته. می‌خواهد با نگاهش ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 37 (حسن) درست مثل پلنگی که در کمین طعمه تعقیبش می‌کند، از کنار پیاده رو دختر را می‌پاید و دنبالش می‌رود و ما هم دنبالش. سرش را کمی برمی‌گرداند و بی آن که چشم از دختر بردارد، به سیدحسین می‌گوید: - این حالاحالاها می‌خواد بره جلو! دختر همچنان میان جمعیت راه می‌رود و فیلم می‌گیرد. عباس آرام می‌گوید: - مطمئنم ماموریتش فقط فیلم فرستادن نیست. حتما مسلحه و یه برنامه هایی داره! به حوالی میدان فردوسی که می‌رسیم، آرام آرام از میان آشوب‌ها بیرون می‌رود و به طور کاملا نامحسوس وارد پیاده رو می‌شود. مردی سر تا پا سیاه‌پوش در پیاده رو ایستاده. دختر با دیدن مرد، آرام به طرفش می‌رود و چند کلمه‌ای حرف می‌زنند؛ خیلی کوتاه. فاصله‌مان آنقدر کم نیست که بشنویم. دختر چیزی به مرد می‌دهد و داخل یک کوچه می‌رود. عباس صبر می‌کند که مرد برود، بعد به ما رو می‌کند: - احمد! شما وایسا همین جا، مواظب باش کسی رو نزنن. سید! شما با موتور برو دنبال مرده، ببین کجا میره و چکار می‌کنه ولی باهاش درگیر نشو. حسن! شمام با فاصله میای پشت سر من، برید یا علی! مرد همچنان در پیاده‌روست. سید قدم تند می‌کند تا گمش نکند. من می‌مانم و عباس. عباس نگاه جدی، اما مهربانش را به صورتم می‌دوزد: - اصل کار، کار خودمه. اما می‌خوام توام بیای که اگه گمش کردیم، تقسیم شیم. حالام من میرم، تو پنج دقیقه بعد من بیا. یا علی. و می‌رود. پنج دقیقه به اندازه پنجاه سال برایم می‌گذرد. وارد کوچه می‌شوم. دلشوره دارم. عباس را سخت می‌بینم. تمام کوچه را می‌پایم، مثل عباس. درست نمی‌بینمش. کاش امشب زودتر تمام شود. کاش زودتر این آشوب‌ها جمع شود و برود پی کارش. نگاهی به خانه‌ها می‌کنم، نمی‌دانم ساکنان این خانه‌ها درچه حالند؟ نگرانند یا بی تفاوت؟ نمی‌دانم چقدر می‌گذرد تا بیسیم بزند: -حسن جان هستی؟ -هستم. بفرما؟ نفس نفس می‌زند: -حسین گفته مرده رو گم کرده، وقتی دوباره دیدتش داشته فرار می‌کرده می‌اومده سمت من. همدیگه رو پیدا کنین باید حتما اون مرده رو بگیریم. -عباس خیلی دور شدی، نمی‌تونم ببینمت. -حسن حتما مرده رو پیداش کن، مفهومه؟ یا علی! به سیدحسین بیسیم می‌زنم: - کجایی سید؟ او هم نفس نفس می‌زند، پیداست دویده: -کوچه پارسم؛ روبه‌روی یه نونوایی. -من توی براتی‌ام. بیا توی تمدن، اونجا هم رو می‌بینیم. -من تا دو دقیقه دیگه رسیدم. -می‌بینمت. به تمدن می‌رسم و به سمت تقاطع پارس و تمدن می‌روم. کلاه بافتنی‌ام را پایین‌تر می‌کشم از سرما و دستانم را زیر بغلم می‌برم. تندتر قدم برمی‌دارم بلکه گرم شوم. سیدحسین سر تقاطع ایستاده. پا تند می‌کنم و به هم می‌رسیم. از چهره برافروخته‌اش، پیداست دویده. مرد را که با فاصله ده متری ما آرام می‌رود، نشان می‌دهد: -بریم. آرام می‌گوید: -عباس گفت حتما خفتش کنیم، چون اگه برسه به دختره عباس نمی‌تونه دختره رو گیر بندازه. قدم تند می‌کند و من هم پشت سرش: -مسلح نباشه؟ -امید به خدا. ما دو نفریم! ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 37 (حسن) درست مثل پلنگی که در کمین طعمه تعقیب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 38 (حسن) آرام از پشت سر می‌گویم: -ببخشید آقا، منزل رفیعی می‌شناسید؟ بعید است با این تله گیر بیفتد. دل می‌زنم به دریا و وقتی ناگهان برمی‌گردد، قبل از هر اقدامی با زانو به شکمش می‌کوبم. خم می‌شود اما حرفه‌ای‌تر از آن است که بنشیند و ناله سر دهد. پیداست که انتظار چنین اتفاقی را داشته. حالا چه خاکی به سرم بریزم؟ کاش درس و کنکور و دانشگاه را بهانه نمی‌کردم و با سیدحسین و بقیه بچه‌ها، به کلاس رزمی می‌رفتم. الان که یک گوریل آموزش دیده مقابلم ایستاده، رتبه سه رقمی و درس‌هایی که خوانده‌ام به چه دردم می‌خورد؟ سیدحسین با یک ضربه زمینش می‌اندازد و آرام دست می‌گذارد به گردنش، و مرد از هوش می‌رود! خوش به حال‌شان که بلدند چه کار کنند! ترس را به روی خودم نمی‌آورم و ژست فرماندهان پیروز را می‌گیرم. با دست‌بند پلاستیکی دست‌هایش را از پشت می‌بندم. سیدحسین، به حوزه بیسیم می‌زند: -عباس گفت بگیریمش، الان بی‌هوشه سریع بیاید ببرینش تا مردم ندیدن! -به سید... چه کردی! تو سوریه هم همین بلاها رو سر داعشیا می‌آوردی؟ -مزه ترشح نکن بچه! بدو بگو یه ماشین بفرستن ببرنش، تا نیم ساعت دیگه بهوش میادا! -چــشم! رو تخم چشام! سید، خود عباس کجاست؟ چرا جواب نمیده؟ -نمی‌دونم. به ما گفت این رو بگیریم خودش میره دنبال دختره... -الان من یکی از بچه‌های گشت (...) رو می‌فرستم، کارت شناسایی‌شون رو چک کن حتما. نزدیکتونن؛ تا پنج دقیقه دیگه می‌رسن. فقط توی دید که نیستید؟ -نه پشت درختاییم کوچه هم خلوته؛ ولی اگه طول بکشه ممکنه یکی بفهمه! سریع می‌رسند. سیدحسین مرد را تحویل می‌دهد و دوباره بیسیم می‌زند: -عباس کجاست؟ بگید بریم دنبالش! -وایسا، توی کوچه جمشید... نزدیک... وای... سیدحسین نگران می‌شود و صدایش را بالا می‌برد: -نزدیک کجا؟ -سفارت انگلستان! نمی‌دانم تا چه حد این را درک کرده‌اید که هرجا سخن از تفرقه و فتنه و براندازی است، نام انگلیس خبیث می‌درخشد. سیدحسین می‌گوید: - میرم دنبالش... یا علی! دلشوره‌ام بیشتر می‌شود. درحال دویدن هستیم و هرچه عباس را می‌گیریم، جواب نمی‌دهد. فقط صدای خش خش و فش فش می‌آید. سیدحسین می‌ایستد و دقیق‌تر گوش می‌دهد. شاسی حدود پنج، شش ثانیه فشرده می‌شود و رها می‌شود. بعد از کمی مکث، دوباره فشرده می‌شود؛ اما به مدت سه ثانیه. و بعد دوباره یک فشار پنج یا شش ثانیه‌ای. خط، نقطه، خط! -فش... فـ... فـش... برافروخته می‌شود: -داره مُرس علامت میده... کمک می‌خواد... بدو! درحالی که پشت سرش می‌دوم، می‌گویم: -چرا درست نمیگه کمک می‌خواد؟ -نمی‌دونم... حتما نمی‌تونه... اصلا نمی‌فهمم کی به کوچه جمشید رسیدیم. سیدحسین می‌ایستد و آرام کوچه را می‌پاید. کسی از میان جوی آب و شمشادهای داخل کوچه بیرون می‌پرد و لنگان لنگان می‌دود. باورم نمی‌شود. همان دختر! سیدحسین می‌دود و ناگاه نمی‌دانم از کجا چیزی به پای دختر می‌خورد و زمینش می‌زند. دختر ناله می‌کند، سیدحسین بالای سرش می‌رسد. دختر سرش را روی زمین گذاشته. سیدحسین درحالی که سعی دارد سیانور را از دهان دختر بیرون بیندازد، خطاب به من می‌گوید: -عباس رو دریاب! همانجایی که دختر بود را می‌بینم، داخل جوی کنار کوچه! -یا قمر بنی هاشم! پیداست به سختی سر و دستش را از جوی بیرون آورده تا دختر را بزند. روی اسلحه‌اش فیلتر صدا بسته. دستش، صورتش، اسلحه‌اش، لباس‌هایش، همه خونین! گردنش روی زمین رها شده، از گلویش هم خون می‌ریزد. ماتم برده، خشکم زده! نمی‌دانم باید چکار کنم. صدای بیسیم می‌آید: -عباس... چرا جواب نمیدی؟ تو رو به امام حسین جواب بده... علی رو کشتن... یا خودت بیا یا یکی رو بفرست بیان علی رو ببریم... داره می‌میره! عباس... عباس چرا جواب نمیدی؟ دِ جواب بده تو رو به قرآن... به ولای مرتضی اگه جواب ندی، من می‌دونم و تو! چرا سیدحسینم جواب نمیده؟ صدای مصطفی است. چشمانم سیاهی می‌رود، پاهایم سست می‌شود. بوی خون کامم را تلخ کرده. لب‌های عباس آرام و نرم تکان می‌خورند. گوش‌هایم سوت می‌کشند. عباس را نمی‌شناسم. آخر کدام دیوانه‌ای در جوی آب می‌خوابد که الان عباس اینجا خوابیده، آن هم با اسلحه و بیسیم. سیدحسین راست می‌گفت؛ عباس دیوانه است! سیدحسین بالای سرمان می‌رسد. نمی‌بینمش، اما افتادنش را حس می‌کنم. -یا قمر بنی هاشم... ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 38 (حسن) آرام از پشت سر می‌گویم: -ببخشید آقا،
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 39 (مصطفی) احمد مثل برق گرفته‌ها نگاهم می‌کند: -چرا اینجوری شدی سید؟ مات نگاهش می‌کنم. مگر چجوری شده‌ام؟ به سختی لب‌هایم را تکان می‌دهم: -علی رو زدن... -الان کجاست؟ حالش چطوره؟ حال بدم را که می‌بیند، سراغ بقیه بچه‌ها می‌رود. بین حرف‌هایشان، کلماتی مثل اتاق عمل، خونریزی، تیر، چاقو و جراحی را می‌شنوم. دکتر هم درباره همین‌ها حرف می‌زد، البته درست نفهمیدم چه گفت. حتی نفهمیدم چطور ماجرا را برای افسر انتظامی تعریف کردم. فقط صدای زنگ همراه علی را می‌شنوم: - لبیک یا حسین جان... اگر مادرش ببیندش چکار می‌کند؟ نه، امیدوارم حداقل خون‌های صورتش را پاک کرده باشند، وگرنه مادرش خیلی شوکه می‌شود. اصلا نباید ببیند. به مادرش می‌گویم رفته مسافرت، رفته شمال، راهیان نور، اردوی جهادی، چه می‌دانم! می‌گویم فعلا دستش بند است. کار دارد، نمی‌تواند ببیندتان. چشمانم تار می‌شوند و بی آن که بخواهم، روی صندلی رها می‌شوم. سرم تیر می‌کشد. با دست می‌گیرمش، بازهم تیر می‌کشد. بچه‌ها دورم جمع می‌شوند.... عباس با بچه‌ها سرود کار می‌کند: -از جان گذشته‌ایم/ در جنگ تیغ و خون... علی در هیئت می‌خواند: -بی سر و سامان توام/ سائل احسان توام... ثارلله... عباس گوشه‌ای آرام به سینه می‌زند و دم می‌گیرد: -غریب کربلا حسین... شهید نینوا حسین... علی در هیئت می‌خواند: - نفس نفس من/ شعر غم تو/ ایشالا بمیرم/ تو حرم تو... حسین ثارلله... اباعبدالله... عباس با بچه‌ها سرود تمرین می‌کند: -بسیجیان حیدریم/ فداییان رهبریم... علی از گروه سرود بچه‌های مسجد عکس می‌گیرد. عباس را بچه‌ها در میان گرفته‌اند و از سر و کولش بالا می‌روند. عباس می‌خندد، شیرین، مثل شیرینی‌های نیمه شعبان. علی پوسترها را به دیوار می‌چسباند. دستی روی عکس آقا می‌کشد و صورت ماه‌شان را می‌بوسد. عباس میانداری می‌کند: -اناالعباس واویلا حسین تنهاست واویلا... علی مجلس شب تاسوعا را گرم می‌کند: -ای اهل حرم میر و علمدار نیامد/ سقای حسین سید و سالار نیامد/ علمدار نیامد، علمدار نیامد! عباس همراه بقیه بچه‌ها دم می‌گیرد: - حسین... حسین... حسین... حسین... صدایشان هزاربار به پرچم‌ها و گل‌دسته‌های مسجد می‌خورد و پژواک می‌شود: -حسین... حسین... حسین... حسین... حسین... سرم تیر می‌کشد، با دست می‌گیرمش، بازهم تیر می‌کشد. دستم به باندی که روی سرم بسته‌اند می‌خورد. اخم‌هایم درهم می‌رود. احمد دستانم را می‌گیرد: -سید چرا نگفتی سرت شکسته؟ -علی کجاست؟ -هنوز تو اتاق عمله! -عباس کجاست؟ -نمی‌دونم! -به خانواده علی گفتین؟ -هنوز نه! -اون پسره... اون کجاست؟ -مفتش شدی سید؟ روی تخت کنارته! چه ضعفی کرده بنده خدا! توام ضعف کردیا... یهو افتادی! می‌نشینم. سرم دوباره تیر می‌کشد. پسرک هم روی تخت نشسته، با دست‌بند، لرزان و پریشان. چشمش که به من می‌افتد، بیشتر می‌ترسد: - آقا غلط کردم! بخدا خر شدم اومدم دوتا شعار دادم تو خیابون... ما مال این حرفا نیسیم به جون امام! احمد دستش را بالا می‌گیرد: -جون امام رو وسط نکشا... عین آدم حرف بزن! -به پیر، به پیغمبر، من تروریست و منافق و اینا نیستم! هنوز اصلا هجده سالمم نشده... خرمون کردن... گفتن بیاین مقابل فساد قیام کنین... نمی‌دونستم دارم چه غلطی می‌کنم... شکر خوردم آقا... من طاقت کتک خوردن ندارم. عاقل اندر سفیه نگاهش می‌کنم: -کی خواست تو رو کتک بزنه بچه؟ چندسالته؟ -شونزده... دو سه روز دیگه میرم تو هفده. -اسمت چیه؟ -امیرعلی! -کی زدت از پشت سر؟ -نمی‌دونم. فکر کنم همون مرد گندهه... افتادم زمین پام پیچ خورد. بعدش نفهمیدم چی شد اون دوست شما پرید جلو. احمد با اندوه زمزمه می‌کند: -علی... ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 39 (مصطفی) احمد مثل برق گرفته‌ها نگاهم می‌کند
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 رمــــــ📚ـــــان نــــ👹ـقاب ابلیــ🔥ـــس قسمت 40 (مصطفی) مرد گریه می‌کند، هق هق هم گریه می‌کند، حتی اگر مصطفی مغرور باشد. مرد باید هم گریه کند، اصلا باید زار بزند، وقتی رفیقش را شهید کرده‌اند و حتی نمی‌تواند جنازه‌اش را ببیند و سر خاکش برود. اصلا مرد دوباره با حضور رفیقش در مردانگی‌اش شک کرده است. مدت زیادی با ما نبود، اما همه‌مان را سیاه‌پوش کرد. خوش به حال حسن که توانست ببیندش. مثل بچه‌های یتیم، ماتم زده و بی حال به اتاق علی می‌رویم، دور تختش. وقتی به‌هوش بیاید، اول از همه حال عباس را می‌پرسد. باید بگوییم رفته مسافرت. اصلا رفته کربلا، سامراء، اصلا مکه! چه می‌دانم! می‌گوییم عباس فعلا نیست! صدای گریه‌مان بیدارش نمی‌کند. من حرف‌های دکتر را نفهمیدم، اما سیدحسین می‌گفت توی کما رفته. به نظر من که حالش خوب است، فقط خسته است و گرفته خوابیده! دکترها شلوغش می‌کنند که این همه دم و دستگاه به علی وصل کرده‌اند. آنقدر قشنگ خوابیده که آدم هوس می‌کند بخوابد. مثل بچه‌هایی که خواب خدا را می‌بینند. سیدحسین پیشانی شکسته‌اش را می‌بوسد. حسن با صدای گرفته می‌پرسد: -چرا نمیگی عباس کی بود؟ سیدحسین دست علی را می‌گیرد: - بین خودمون بمونه بچه‌ها. عباس یکی از بچه‌های (...) بود، اسمشم یه چیز دیگه بود. بخاطر گزارش شما درباره فرقه شیرازیا، قرار شد با پوشش مربی بیاد و فرقه‌شون رو تحت نظر بگیره. توی شب فتنه هم باید یکی از جاسوسای سازمان منافقین رو دستگیر می‌کرد. قرار شد ما کمکش کنیم؛ چون اون شب همکاراش هم گیر بودن و نیرو کم بود. من و عباس باهم وارد دانشکده شدیم، اما اون رفت شاخه (...) و من یه قسمت دیگه. خیلی بچه باهوشی بود. توی سوریه هم یکی دوبار دیدمش. به این‌جا که می‌رسد، ساکت می‌شود و چندبار دست علی را نوازش می‌کند. احمد می‌پرسد: -تکلیف اون هیئته چی شد؟ نمی‌خوان اقدامی کنن؟ سیدحسین سر به زیر جواب می‌دهد: -دوستای عباس کارشون رو بلدن... دارن آروم آروم جمعشون می‌کنن. اون بهایی‌هام یا فرار کردن از کشور خارج شدن یا گرفتیم‌شون. دلم می‌خواهد مثل علی بگیرم بخوابم، یک دل سیر. به مرتضی و بچه‌های سرود چه بگوییم؟ این را بلند می‌پرسم. سیدحسین همچنان زمین را نگاه می‌کند و بغضش را می‌خورد. احمد می‌گوید: -کی تشیعش می‌کنن؟ بریم مراسمش... سیدحسین ناگاه سرش را بالا می‌آورد و طوری به احمد نگاه می‌کند که احمد تاب نیاورد و سر به زیر بیندازد. با دلخوری می‌گوید: -بچه‌های (...) نه تشیع دارن، نه مراسم... قبرشونم گمنامه، به اسم شهید دفن نمیشن! حسن می‌پرسد: -خانوادش می‌دونن؟ سیدحسین سر تکان می‌دهد: -هنوز نه... پدرش جانباز شصت و پنج درصده. چهارتا خواهر و برادر کوچیک‌تر از خودش داره... خدا صبرشون بده... سینه‌ام می‌سوزد. قلبم درد می‌کند. از اتاق بیرون می‌زنم، بوی مواد ضدعفونی بیمارستان حالم را بدتر می‌کند. از بیمارستان هم بیرون می‌زنم، کاش می‌شد از تهران هم بیرون بزنم. بروم کربلا، پیش عباس. همراهم زنگ می‌خورد، الهام است. رد تماس می‌زنم، باید ببینمش. باید ببینمش! ... 💠 کپی با ذکر صلوات (سلامتی امام زمان عج صلوات) 🤲🏻اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روزتان قرآنی🌹 (💟 برای خوبان ارسال کنید) 📖 تلاوت ۲۹۸ قرآن کریم ، با قلم قرآنی هُدی 💐 هدیه به امام زمان علیه السلام ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 ﴿هر روز با یک سوره از قرآن کریم﴾ فضیلت و خواص سوره قلم شصت و هشتمین سوره قران کریم است که 52 ایه دارد و در مکه نازل شده است. این سوره به «ن والقلم» نیز شهرت دارد.(1) رسول خدا صلی الله علیه وله وسلم در فضیلت این سوره فرمودند: هر  کس سوره قلم را قرائت نماید خداوند ثواب افراد خوش اخلاق را به او عطا می کند. (2) از امام صادق علیه السلام نیز در این باره روایت شده است: هر کس سوره قلم را در نمازهای واجب یا مستحبی قرائت کند هیچگاه به فقر مبتلا نمی شود و پس از مردن از تاریکی قبر در امان خواهد بود.(3) آثار و برکات سوره 1) درد دندان از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده استک اگر این سوره را بنویسند و کسی که درددندان دارد آن را به همراه داشته باشد دردش همان ساعت آرام می گیرد.(4) 2) جهت چشم زخم جهت چشم زخم آیه «و ان یکاد الذین...» را بنویسد وهمراه خود داشته باشد و در خانه آویزان نماید. اثری عجیب دارد.(5) 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 پی نوشت: (1) درمان با قرآن، ص124 (2) مجمع البیان، ج10، ص82 (3) ثواب الاعمال، ص119 (4) تفسیرالبرهان، ج5، ص451 (5) درمان با قران، ص125 منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»؛ درمان با قرآن،محمدرضا کریمی 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
4_691174505531317396.mp3
441.5K
سوره مبارکه قلم 🎙استاد معتز آقایی 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 📖 ﴿ سورة القلم ﴾ ﴿ - سورة ٦٨ - تعداد آیات ٥٢ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 اَعُوذُ بِٱݪلّٰهِ مِنَ ٱݪشَیْطٰان ٱݪرَّجیٖم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿١﴾ مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ﴿٢﴾ وَإِنَّ لَکَ لأجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ ﴿٣﴾ وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿٤﴾ فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ ﴿٥﴾ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ ﴿٦﴾ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿٧﴾ فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ ﴿٨﴾ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ﴿٩﴾ وَلا تُطِعْ کُلَّ حَلافٍ مَهِینٍ ﴿١٠﴾ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ ﴿١١﴾ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿١٢﴾ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ ﴿١٣﴾ أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ ﴿١٤﴾ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ ﴿١٥﴾ سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ﴿١٦﴾ إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ ﴿١٧﴾ وَلا یَسْتَثْنُونَ ﴿١٨﴾ فَطَافَ عَلَیْهَا طَائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَهُمْ نَائِمُونَ ﴿١٩﴾ فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ ﴿٢٠﴾ فَتَنَادَوْا مُصْبِحِینَ ﴿٢١﴾ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَارِمِینَ ﴿٢٢﴾ فَانْطَلَقُوا وَهُمْ یَتَخَافَتُونَ ﴿٢٣﴾ أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ ﴿٢٤﴾ وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِینَ ﴿٢٥﴾ فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ﴿٢٦﴾ بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ﴿٢٧﴾ قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْلا تُسَبِّحُونَ ﴿٢٨﴾ قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿٢٩﴾ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَلاوَمُونَ ﴿٣٠﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا طَاغِینَ ﴿٣١﴾ عَسَى رَبُّنَا أَنْ یُبْدِلَنَا خَیْرًا مِنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ ﴿٣٢﴾ کَذَلِکَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿٣٣﴾ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿٣٤﴾ أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ﴿٣٥﴾ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ﴿٣٦﴾ أَمْ لَکُمْ کِتَابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ ﴿٣٧﴾ إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَمَا تَخَیَّرُونَ ﴿٣٨﴾ أَمْ لَکُمْ أَیْمَانٌ عَلَیْنَا بَالِغَةٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَمَا تَحْکُمُونَ ﴿٣٩﴾ سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذَلِکَ زَعِیمٌ ﴿٤٠﴾ أَمْ لَهُمْ شُرَکَاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکَائِهِمْ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ ﴿٤١﴾ یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ ﴿٤٢﴾ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ ﴿٤٣﴾ فَذَرْنِی وَمَنْ یُکَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ﴿٤٤﴾ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ﴿٤٥﴾ أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ﴿٤٦﴾ أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ﴿٤٧﴾ فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلا تَکُنْ کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَکْظُومٌ ﴿٤٨﴾ لَوْلا أَنْ تَدَارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ ﴿٤٩﴾ فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿٥٠﴾ وَإِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ ﴿٥٢﴾ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀گل رفت و شمیم خوشش ▪️ اینجاست هنوز 🥀بلبل به هوا ی گل ▪️چه شیداست هنوز 🥀رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا ▪️لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز 🥀سالروز رحلت ▪️امام خمینی(ره) و قیام ۱۵ خرداد تسلیت باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 دحو الارض است همان روز عزیزی که خدا قدرتش را زِ کَرَم باز نشان داده به ما این زمینی که همان بستر آرامش ماست در چنین روز خدا کرده ز دریاش، جُدا اولین نقطه که در نزد خدا گشته برون کعبه بوده است، همان خانه ی پرجود وسخا 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 ▪️سال‌ها می‌گذرد، حادثه‌ها می‌آید ▪️انتظار فرج از نیمه خرداد کشم ▪️رحلت جان‌سوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی تسلیت باد. ◾◼️▪️ 📗تفسیر 📖 هـرروز انس با قرآن مجید ‎‌‌‎‌‌ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 🔹❀‏ حدیث روز 🔹❀‏ 🕋پيامبر صلي الله عليه و آله : 🔺اَقْرَبُكُمْ غَدا مِنّى فِى الْمَوْقِفِ اَصْدَقُكُمْ لِلْحَديثِ وَ اَدّاكُمْ لِلاَْمانَةِ وَاَوفاكُمْ بِالْعَهْدِ وَ اَحْسَنُكُمْ خُلْقا وَ اَقْرَبُكُمْ مِنَ النّاسِ؛ 🔻نزديك ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد وپيمان، خوش اخلاق ترين و نزديك ترين شما به مردم است. 📚✍🏻امالى طوسى، ص 229 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 🗓️ امروز: دوشنبہ     ☀️۱۴/خردادماه/١٤٠۳/۰۳           ۲۵/‌ذی القعده/١٤٤۵/١۱           2024/06/Jun/03🌲 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺 💠 ذڪـرِ روز 🕋 یا قاضے الحاجات اے برآورنده حاجت‌ها 💠ذکرخاص روزدوشنبه. سبحان الله والحمدالله. ۱۰۰۰ مرتبه 🔷🔸ذڪر روز دو شنبه موجب ڪثرت مال مے شود. ذڪر روز دوشنبه به اسم امام حسن(عليه‌السلام) و امام حسین(عليه‌السلام) است. روایت شده در این روز زیارت آن دو بزرگوار خوانده شود 💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ 🤲اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَامهاو بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ  💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ ✋🏻 سـلام میدهیم به ارباب بی کفن:🚩 🚩اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ 🚩 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ          ‎‌‌‎‌‌ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
💠دحْوُ الْأرْض ۲۵ ذی‌القعده، روز بیرون آمدن زمین از زیر آب است. براساس برخی منابع حدیثی و تاریخی، نخستین جایی که از زمین سر برآورد، مکه یا کعبه بود. 🔰اعمال روز دحو الارض: 🔸روزه: دحو الارض یکی از چهار روزی است که در سال روزه آنها ممتاز است. در روایات، روزه این روز مانند روزه هفتاد سال یا کفاره هفتاد سال است؛ هر چه در میان آسمان و زمین است، برای روزه‌دار این روز استغفار می‌کند؛ هر کس این روز را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، برای او عبادت ۱۰۰ سال نوشته می‌شود. 🔸غسل 🔸خواندن دو رکعت نماز در وقت ظهر، در هر رکعت بعد از سوره حمد، پنج مرتبه سوره شمس بخواند و بعد از اتمام نماز بگوید: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‏ سپس بگوید: يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِي عَثْرَتِي يَا مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِي يَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِي وَ ارْحَمْنِي وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَيِّئَاتِي وَ مَا عِنْدِي يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ 🔸زیارت امام رضا (علیه‌السلام) 🔸شب زنده داری و خواندن دعایی که با عبارت اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْكَعْبَهِ ... شروع می‌شود. 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭 💎 تقویم نجومی 💎  ✴️ دوشنبه 👈14 خرداد /جوزا 1403 👈25 ذی القعده 1445👈3 ژوئن 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴رحلت امام خمینی (ره) ۱۳۶۸ شمسی 📛تقارن نحسین ، صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. 📛از امور اساسی پرهیز گردد. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 🚘 سفر: مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان و نوزاد نجیب و روزی دار و کار و مقامش بالا رود. ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️رفتن به تفریحات سالم و شادی. ✳️خرید طلا و جواهرات. ✳️نامه نگاری به دوست. ✳️دیدار با دوستان و آشنایان. ✳️باغداری و حرس و رسیدگی به باغات. ✳️و ارسال کالا به مشتری نیک است. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند آن نرم دل و مهربان شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب است. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث صفای خاطر می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء " است. قال ربکم و رب آبایکم... و از معنای آن استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال بر خصم خود غالب گردد و شاد شود و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان @taghvimehamsaran . 🟦 با این دعا روز خود را شروع کنید بِسْم‌ِٱللّٰه‌ِٱلرَّحْمٰن‌ِٱلرَّحیٖمِ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ اِنّـیٖ اَسْـئَـلُکَ 🔹یـٰا قَـریٖـبَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا رَبَّ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹یـٰا اِلـٰهَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸عَـجّـِلِ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹سَـهّـِلِ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا فَـتّـٰاحَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹یـٰا مِـفْـتـٰاحَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا فـٰارِجَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹یـٰا صـٰانِـعَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا غـٰافِـرَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹یـٰا رٰازِقَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا خـٰالِـقَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔹یـٰا صـٰابِـرَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ 🔸یـٰا سـٰاتِـرَ ٱلْـفَـتْـحِ وَ ٱلْـفَـرَجَ ✨وَٱجْـعَـلْ لَـنـٰا مِـن اُمُـورِنـٰا فَـرَجـََٱ وَ مَـخْــرَجـََٱ ایّٖـٰاکَ نَـعـبُـدُ وَ ایّٖـٰاکَ نَـسْـتَـعـیٖـنَ بِـرَحْـمَـتِـک یـٰا اَرْحَـمَ ٱݪــرّٰاحِـمـیٖـنَ.✨ 🔭 🔮🔭 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
HEZB 044.mp3
5.43M
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 سوره یونس آیات 71 الی 109 سوره هود آیات 1 الی 5 🌸صفحه 217 الی 221 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
حزب ۴۴ – آيات ۷۱ يونس تا ۵ هود وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ ﴿۷۱﴾   فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۷۲﴾   فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۷۳﴾   ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ ﴿۷۴﴾   ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ ﴿۷۵﴾   فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ ﴿۷۶﴾   قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ ﴿۷۷﴾   قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ ﴿۷۸﴾   وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ﴿۷۹﴾   فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ ﴿۸۰﴾   فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۸۱﴾   وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿۸۲﴾ فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ ﴿۸۳﴾ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ ﴿۸۴﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۸۵﴾ وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿۸۶﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۸۷﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۸۸﴾ قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾ وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿۹۰﴾ آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۹۱﴾ فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ ﴿۹۲﴾ وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۹۳﴾ فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ﴿۹۴﴾ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۹۵﴾ إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۹۶﴾ وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۹۷﴾   فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ ﴿۹۸﴾  ادامه دارد ⬇️
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿۹۹﴾   وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ ﴿۱۰۰﴾   قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الْآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۱۰۱﴾   فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ﴿۱۰۲﴾   ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۰۳﴾   قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۰۴﴾   وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۱۰۵﴾   وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۱۰۶﴾   وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾   قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ ﴿۱۰۸﴾   وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ﴿۱۰۹﴾   سوره ۱۱: هود   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ   الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ ﴿۱﴾   أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ ﴿۲﴾   وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ ﴿۳﴾   إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۴﴾   أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۵﴾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارتباط دحو‌ الارض و 🟢امام‌زمان ارواحنافداه وَ ٱلْاَرْضَ بَعْدَ ذٰلِكَ دَحٰاهٰا و زمين را بعداز آن(آفرینش آسمان و زمین)گسترش داد 📖نازعات، ۳۰ 🌸 این روز یکی از ۴ روز برگزیده سال است که تهجد درپهنای شبش و روزه درگسترۀ روزش فضیلت بسیارزیادی دارد 🌸 🔮روزی که رحمت الهی دراین روززمین را فراگرفت 📚کافی،ج۴ص۱۵۰ 🌸 🕋 وزمین اززیر کعبه گسترده ومهیای سکونت شد 📚من لایحضره الفقیه،ج۲،ص۸۹ 🌸 🔹واین بدان جهت بود که هدف از زندگی انسان دراین عالم، عبودیتِ موحدانه ربّ العالمین است ⃟🕋 کعبه قبله‌گاه انسان درتمام ابعاد زندگی است و زیست موحدانه امکان‌پذیر نیست مگربا تبعیت از انسان کامل وحجت حیِّ الهی بدین جهت خطاب به 🟩ابراهیم خلیل.ع فرمود: «وَ اَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوك...» ومردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر ازهر راه دورى بسوى تو بيايند 📖۲۷حج 🌸 🔹نکته مهم این که دحوالارض باطن و تأویلی نیزدارد وآن گسترده‌شدن عدالت و حاکمیت توحید ناب باظهور 🟢 امام‌زمان ارواحنافداه از کنارکعبه است که تمام جهان را دربرمی‌گیرد 🌸 🔺 بخش مهمی ازدعای این روز ناظر به این امراست و منتظر از درگاه الهی تعجیل این وعده قطعی را درخواست می‌کند ♥️خـدایا در فرج اولیائت شتاب کن و حقوق تاراج‌رفته آنان را به آنان بازگردان و قائم آنان را به حق آشکار کن ♥️خـدایا درزمان بازگشتش مارا برانگیز،تادر دوران او درشمار یارانش باشیم ♥️خـدایا درک قیامش را روزی ما کن،و در روزگارش ما را حاضر کن،و بر او درود فرست،و سلام او را به ما بازرسان. 📚مصباح المتهجد وسلاح المتعبد،ج‏۲ ص۶۷۱ ✍🏼استاد محمود اباذری 🌸✨🌸✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☫﷽☫  ‍ 🤲🏼 دعای بر حضرت 🟢 مهدی علیه‌السّلام در روز دحوالارض 🔰مرحوم شیخ طوسى در مصباح المتهجد، دعايى را براى روز بیست و پنجم ماه ذی‌القعده نقل می‌کند و می‌فرماید: خواندن اين دعا در اين روز مستحبّ است. اين دعا چنین است: 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ دٰاحـیَٖ ٱلْـكَـعْـبَـةِ┊ وَ فـٰالِـقَ ٱلْـحَـبَّـةِ┊ وَ صـٰارِفَ ٱݪــلَّـزْبَـةِ ♥️خدايا ای گستراننده كعبه،و شكافننده دانه،و برگيرنده سختی 🌸┊وَ کـٰاشِـفَ کُـلِ‏ّ کُـرْبَـةٍ┊ اَسْـئَـلُـکَ فـیٖ هـٰذَٱ ٱلْـیَـوْمِ و برطرف كننده هر گرفتاری ،از تو می‌خواهم ‏ در اين روز 🌸مِـنْ اَيّـٰامِـکَ ٱݪّــَتـیٖ اَعْـظَـمْـتَ حَـقّـَهـٰا┊وَ اَقْـدَمْـتَ سَـبْـقَـهـٰا از روزهايت،كه حقّش را بزرگ گرداندی،و سبقتش را پيش انداختی 🌸┊ وَ جَـعَـلْـتَـهـٰا عِـنْـدَ ٱلْـمُـؤْمِـنـیٖـنَ وَديٖـعَـةً┊ وَ اِلَـیْـکَ ذَريٖـعَـةً و آن را نزد اهل ايمان امانت و و به سوی خود وسيله قرار دادی 🌸┊ وَ بِـرَحْـمَـتِـکَ ٱلْـوَسـیٖـعَـةِ┊ اَنْ تُـصَـلّـیَّٖ عَـلـىٰ مُـحَـمَّـدٍ و به رحمت گسترده‏ات كه بر محمّد درود فرستی 🌸 عَـبْـدِکَ ٱلْـمُـنْـتَـجَـبِ فِـۍ ٱلْـمـیٖـثـٰاقِ ٱلْـقَـریٖـبِ ┊يَـوْمَ ٱݪــتَّـلٰاقِ آن بنده برگزيده‏ات‏ در پيمان نزديك،روز ديدار 🌸┊فـٰاتِـقِ کُـلِ‏ّ رَتْـقٍ┊وَدٰاعٍ اِلـیٰ کُـلِ‏ّ حَـقٍّ شكافنده هر امر بسته،و دعوت كننده به حقّ 🌸┊وَ عَـلـیٰ اَهْـلِ بَـیْـتِـــهِ ٱلْـاَطْـهـٰارِ ٱلْـهُـدٰاةِ ٱلْـمَـنـٰارِ و بر اهل بيت پاكش‏ آن راهنمايان،و روشن‏كنندگان راه حق 🌸┊دَعـٰائِـمِ ٱلْـجَـبّـٰارِ┊ وَ وُلٰاةِ ٱلْـجَـنَّـةِ وَ ٱݪــنّـٰارِ ستون‌های جبّار،و متولّيان بهشت و دوزخ 🌸┊وَ اَعْـطِـنـٰا فـیٖ يَـوْمِـنـٰا هٰـذٰا مِـنْ عَـطـٰائِـکَ ٱلْـمَـخْـزُونِ┊غَـیْـرَ مَـقْـطُـوعٍ وَ لٰا مَـمْــنُـوعٍ و عطا كن به ما از عطای در خزانه‏ات كه نه بريده شود و نه منع گردد 🌸┊تَـجْـمَـعُ لَـنـٰا بِـهِ ٱݪــتَّـوْبَـةَ┊ وَ حُـسْـنَ ٱلْـاَوْبَـةِ┊يـٰا خَـیْـرَ مَـدْعُـوٍّ┊ وَ اَکْـرَمَ مَـرْجُـوٍّ تا به وسيله آن توبه و بازگشت خوبی برای ما فراهم نمایی ای بهترين خوانده شده و كريم‏ترين اميد شده 🌸┊يـٰا کَـفـیُّٖ يـٰا وَفـیُّٖ┊ يـٰا مَـنْ لُـطْـفُـهُ خَـفِـیٌّ┊اُلْطُـفْ لـیٖ بِـلُـطْـفِـکَ ای كفايت كننده، ای وفادار، ای آن‏ كه لطفش پنهانی است،به لطفت به من لطف كن 🌸┊ وَ اَسْـعِـدْنـیٖ بِـعَـفْـوِکَ┊ وَ اَيّـِدْنـیٖ بِـنَـصْـرِکَ┊وَ لا تُـنْـسِـنـیٖ کَـریٖـمَ ذِکْـرِکَ بِـوُلٰاةِ اَمْـرِکَ و به‏ عفوت خوشبختم نما،و به ياری‌ات تأييدم فرما،و از ذكر كريمانه‏ات فراموشم مكن به حق متوليان امرت 🌸┊ وَ حَـفَـظَـةِ سِـرِّکَ┊ [وَ] ٱحْـفَـظْـنـیٖ مِـنْ شَـوٰائِـبِ ٱݪــدَّهْـرِ اِلـىٰ يَـوْمِ ٱلْـحَـشْـرِ وَ ٱݪــنَّـشْـرِ و نگهبانان‏ رازت و از گرفتاريهای روزگار تا روز قيامت و برانگيخته‏شدن حفظم كن‏ 🌸┊وَ اَشْـهِـدْنـیٖ اَوْلـیٖـٰائَـکَ عِـنْـدَ خُـرُوجِ نَـفْـسـیٖ┊ وَ حُـلُـولِ رَمْـسـیٖ اوليايت را به بالينم حاضر كن هنگام بيرون آمدن جانم، و فرو رفتن در قبرم 🌸┊وَ ٱنْـقِـطـٰاعِ عَـمَـلـیٖ┊ وَ ٱنْـقِـضـٰاءِ اَجَـلـیٖ┊ و تمام شدن كارم، و سپری شدن عمرم ፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨ 💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ ✨ وَ ٱذْکُـرْنـیٖ عَـلـىٰ طُـولِ ٱلْـبِـلـىٰ اِذٰا حَـلَـلْـتُ بَـیْـنَ اَطْـبـٰاقِ ٱݪــثّـَرىٰ ♥️ خـدايا يادم كن،بر طول پوسيدگی ، زمانی كه در ميان توده‏های خاک فرود آيم 🌸┊وَ نَـسـیَٖـنـِۍ ٱݪــنّـٰاسُـونَ مِـنَ الْـوَرىٰ┊وَ اَحْـلِـلْـنـیٖ دٰارَ ٱلْـمُـقـٰامَـةِ و فراموش‏كنندگان از مردم فراموشم كنند، و در خانه اقامت فرودم آر 🌸┊وَ بَـوِّئْـنـیٖ مَـنْـزِلَ ٱلْـكَـرٰامَـةِ┊ وَٱجْـعَـلْـنـیٖ مِـنْ مُـرٰافِـقـیٖ اَوْلـیٖـٰائِـکَ و در منزل كرامت جايم ده، و قرارم‏ ده از دوستان اوليايت 🌸┊وَ اَهْـلِ ٱجْـتِـبـٰائِـکَ وَ ٱصْــطِـفـٰائِـکَ [اصْـطِـفـٰائِـکَ]┊وَ بـٰارِكْ لـیٖ فـیٖ لِـقـٰائِـکَ و برگزيدگان و خاصان درگاهت ،و ديدارت را بر من مبارک گردان 🌸┊ وَ ٱرْزُقْـنـیٖ حُـسْـنَ ٱلْـعَـمَـلِ قَـبْـلَ حُـلُـولِ ٱلْـاَجَـلِ و پيش از فرا رسيدن پايان عمرم حُسن عمل روزی‌ام فرما 🌸┊ بَـریٖـئََـٱ مِـنَ ٱݪــزَّلَـلِ┊ وَ سُـوءِ ٱلْـخَـطَـلِ┊ درحالی‌که پاك از لغزش‌ها و گفتار بی‌پايه و منطق تباه باشم 1⃣ ፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨፨
🏴🏴🏴🏴 روح خدا سوی خدا تا پرکشیده🕊 هنگام ماتم بر دل عاشق رسیده تازه شده داغش دوباره در دل ما گویا از این غصه قد عالم خمیده رحلت جانسوز امام خمینی(ره) و شهدای قیام ۱۵ خرداد،تسلیت باد 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 💗بخوان دعای فرج را برای آمدنش 🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد 💗غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد... 🌱بمان همیشه منتظر و بی قرار دیدارش 💗که انتظـار ظــــهورش چه قیمتی دارد..‌. 🍃💞قرار عاشقانه💞🍃 🍃💞 دعای فرج💞🍃 اِلٰهِی عَظُمَ الْبَلٰاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْاَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمٰاءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ 💠اَللّٰهُمَّ صَلِ‏ّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اُولِی الْاَمْرِ الَّذیٖنَ فَرَضْتَ عَلَیْنٰا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنٰا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّٰا بِحَقِّهِمْ فَرَجًا عَاجِلًا قَریٖبًا کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یٰا مُحَمَّدُ یٰا عَلیُّٖ یٰا عَلیُّٖ یٰا مُحَمَّدُ اکْفیٰانیٖ فَاِنَّکُمٰا کَافیٰانِ وَ انْصُرَانیٖ فَاِنَّکُمٰا نٰاصِرَانِ یٰا مَوْلٰانٰا یٰا صَاحِبَ الزَّمٰانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنیٖ اَدْرِکْنیٖ اَدْرِکْنیٖ السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یٰا اَرْحَمَ الرَّاحِمیٖنَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِریٖن ۞اللّٰهُمَّ اغفِر لیَٖ الذُّنوبَ الَّتیٖ تَحبِسُ الدُّعا۞ تعجیل در فرج مولایمان صلوات 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
دروقت استجابت دعا 🤲🏻 🌺اِلهی یا حمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد 🍃یا عالی بِحَقِّ علی 🌸یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه 🍃یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن 🌺یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن ختم حمد شفا به نیت شفای همه مریضان اسلام ومریضان مدنظرمون وسفارش شده ها ومریضان اعضای محترم کانال وبیمارانی که در بیمارستان بستری هستند وشفای مریضان صعب العلاج و سرطانی و مریضان روح وجسم و روان قربة الی الله🤲 ۷ مرتبه حمد الشفا👇👇 🔹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ... 🔸الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ... 🔹الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ... 🔸مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ... 🔹إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ... 🔸اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ... 🔹صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ... 🔸 ۵ مرتبه : آیه شفا👇👇 أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ... اللهُم‌َّ اشفِ کُلَّ مَریض 🙏 14 مرتبه یامَن اِسمُهُ دَواءٌ وَ ذِکرُهُ شِفاءٌ 🤲 14مرتبه صلوات 🌷 14 مرتبه آیةالکرسی🙏 14مرتبه را بخوانيد خداوند به تن همه بیماران لباس عافیت بپوشاند الهی امین🤲🍃 یا من اسمه دوا و ذکره شفا 🙏🤲 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
🌺ختم ویژه حق الناس و رد مظالم🌺 📿ختم میکنیم 1⃣۱۰۰ذکر ﴿صلوات﴾ 2⃣5 مرتبه سوره ﴿قدر﴾ 3⃣۷۰مرتبه ذکر ﴿استغفار﴾ 4⃣3مرتبه سوره ﴿توحید﴾ 5⃣1مرتبه صلوات👇🏻 ﴿معادل ده هزار صلوات﴾ ﴿الّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیّدِنا وَ نَبیِّنا مُحمَّدٍ وَ آلِهِ مَا اخْتَلَفَ اَلْمَلَوانُ وَ تَعاقب الْعَصرانِ وَ کَرِّ الجَدِیدانِ وَ اَستَقبَل الفَرقَدانِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ اَروْاحِ اَهْلَ بَیْتِه مِنّی اَلتَّحیَّةَ وَالسَّلام و 🎁 میکنیم به آقا امام زمان عج به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان عج و متوسل میشیم به اهل بیت علیه السلام به نیت👇🏻👇🏻 حق الناسی که گردنمون هست و هدیه میکنیم به همه بزرگوارانی که ندانسته و ناخواسته کاری و یا حرفی و یا عملی و ......انجام دادیم و باعث ناراحتی شون شدیم ان شاءالله در این دنیا و اخرتمون از ما بگذرند و ما رو ببخشند. 🤲🏻 ان شاءالله الهی آمین🤲🏻 ‍‍ @Dastanyapand 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺