BANOO 50.mp3
4.55M
بنــــ﷽ــام خـــــدا
🍃🌺بانوی آسمانی
💠قسمت0⃣5⃣
🥀در باب تاریخ و مظلومیّت و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🎙با روایتگری زیبای پور ولی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
#سلام_امام_زمانم✋
🔅السلام علیکَ فی اللیل اذا یَغشی و النَّهار اذا تجلّی
🌱سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت، مومنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور، شکرگزار آمدنت...
🌱ســلام بر تو و بر صبح ظهورت...
📗زیارت آل یاسین_مفاتیح
#اللهمعجللولیکالفرج
دل گیر نباش
دلت که گیر باشد
رها نمی شوی
یادت باشد خداوند
بندگانش را با
آنچه که بدان
دل بسته اند
می آزماید
#شهید_ابراهیم_همت_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعااا تا به ڪی؟!؟
🔖 *قضاوت*
🔖 *غیبت*
🔖 *تهمت*
🔸 *چرا نمیفهمیم این ها تاوان دارد...دل شڪستن دارد ..*
🔹 *چرا متوجه نیستیم این ها به ما مربوط نیست*
〽️فلانی جراحی ڪرده...
〽️فلانی دزده..
〽️فلانی زشته...
〽️فلانی ازدواج نکرده هنوز
〽️فلانی خیانت ڪرده
〽️فلانی کم عقل و ...
🔸 *چرا ڪسی متوجه زندگی شخصی خودش نیست*
👈🏻همه قاضی شدند...
همه گناهڪارند جز خودمان....
🔹 *ای ڪاش این را بدانیم در هر قبری فقط یک نفر دفن میشود...*
🔸 پس فڪر اعمال و افڪار خودتان باشید...
🔹 *فقط ڪافیست پاهایتان را ڪمی از زندگی بقیه بیرون بڪشید...باور ڪنید خودتان هم آروم میشوید ...*
🔴 پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السنوار
بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔹️ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!
مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
🔹️او چهره درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.
🔹️کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته او نیست. فقدان او برای جبهه مقاومت البتّه دردناک است، این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.
🔹️ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه.
🔹️اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه دلبستگان جهاد فیسبیلالله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.
یارب چه شود زان گلنرگس خبرآید
آن یـار سفر کرده ی ما از سفـر آید
#امام_زمان ♥️
✨
إِذَا ضَکهلَلْتُمْ الطَّرِيقَ ؛ فَاتَّبِعُوا الشُّهَدَاءُ ..!
راه را گم کردید، شهدا را دنبال کنید ...
🌹🕊
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موقع مشق نوشتن بچم
کنارش بشینم یا نشینم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی..
✨ای نفست هم نفس ِ"بیکسان"
🌸جز تو کسی نیست کَس ِ"بیکَسان"
✨بیکسَم و هم نفس من"تویی"
🌸رو به که آرم که کَس ِ من "تویی"
🌸با توکل به اسم اعظمت
✨روز مون را آغاز میکنیم
🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز یکشنبه متعلق به مولا امیرالمومنین علیه السلام
و فاطمه زهرا سلام الله علیها
عظمت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
حاج آقا کاشانی
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
ای امیر عرفه بی صفا نیست که نیست
بی تو اندر عرفه عشق و وفا نیست که نیست
ای امیر عرفه یوسف زهرا ،مهدی
حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج توصیه فوق العاده آیت الله بهجت
🦋🌹🦋
✅چرا دیر شام خوردن خطرناک است؟
✍غذاخوردن دیرهنگام می تواند موجب افزایش وزن، افزایش کلسترول (چربی بد خون) شود و تاثیر منفی بر متابولیسم چربیها و نشانگرهای هورمونی دارو و خطر بیماریهای قلبی و دیابت را افزایش میدهد.
🔴 گزگز، بیحسی دست و پا و تکان دادن پا در خواب
♻️ همه این موارد میتواند ناشی از غلظت خون در اندام تحتانی بدن باشد، چرا که خون غلیظ، در اندام تحتانی نشست میکند.
🔹 خون غلیظ چگونه پدید میآید؟
از طرفی فرد غذاهایی میخورد که عنصر خاکی زیادی دارند و سودازا هستند، مانند عدس، کشک، پنیر، دوغ، مرغ صنعتی، انواع فست فود، روغن جامد، روغن مایع، سیبزمینی، ....
از طرف دیگر، فرد غذا را خوب نمیجود و تحرک جسمانی کافی و ورزش در برنامه روزانه خود ندارد.
این موارد موجب میشود تا دستگاه گوارش نتواند غذا را به خوبی هضم کند، و این غذای هضم نشده در بافت نشست میکند و معمولا این نشست در اندام تحتانی صورت میگیرد.
🔸 درمان:
👈 افزایش فعالیت جسمانی و انجام ورزش روزانه
👈 روغن مالی اندام تحتانی با روغن بادام تلخ یا ارده
👈 کشیدن سنگ پا بر کف پا هفتهای یک بار
👈 استفاده از غذاهای لطیف مانند آش و سوپ
👈 تناول یک لیوان ترکیب خاکشیر (۱ الی ۳ قاشق غذاخوری) + آب جوش + عسل صبحِ
آیا میدانید بیماری های عصبی شانس ابتلا به "عفونت های ریوی" را افزایش می دهد ؟
مصرف "کلم بروکلی" همراه با "کشمش" هم برای ریه و هم برای اعصاب مفید است.
همراه با غذا پیاز بخورید !🧅
▫️پیاز خام یک آنتی بیوتیک بسیار قوی است و برای افراد سرماخورده بسیار مفید میباشد. همچنین از لخته شدن خون و تجمع پلاکتهای خون جلوگیری میکند
+ فقط پیازهای کوچک این خاصیت را دارند زیرا پیازهای بزرگ به علت نیترات بالا عوارضی چون کم خونی و انواع سرطان دارد.
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: دهم ب قلم: راضیه صالحی فیروز بچه ها ب سمت خانم ر
سلام دوستان و بزرگواران محترم کانال
پارت 11 الی 20
https://eitaa.com/Dastanyapand/67639
خدمت شما و نگاه زیباتون
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
سلام دوستان و بزرگواران محترم کانال پارت 11 الی 20 https://eitaa.com/Dastanyapand/67639 خدمت شما و
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: یازدهم
ب قلم : راضیه صالحی فیروز
راستش را ب مهسا گفت.
_عیب نداره مژگان جان،تو خودت توی زندگی من باشی و اینکه کنارم هستی خودش بهترین هدیه است.
مهم این است ک کنارم هستی ،چی از این بهتر؟😊
+ 😍❤️
➖➖➖➖➖
روز پنجشنبه ،مامان بزرگ مهسا👵🏻مهمان خانه شان بود.شب بعد از شام 🥗🥘،ساعت ده ونیم تلفن خانه زنگ خورد☎️ و بعد بلافاصله زنگ درِ خانه ب صدا در امد.
دایی مهسا بود👨🏻.
امد ب مادرش 👵🏻 _مادر بزرگ مهسا_ گفت:
( میخواهم بروم بیمارستان.)
مادرش گفت:
( چیشده ،برای چه میخواهی بروی؟ چیزی شده؟)
دایی مهسا👨🏻بعد از لحظه ای سکوت، گفت پدرش 👴🏻 _پدربزرگ مهسا_ فوت شده.
بعد از چندی سروصدای مادر و مادربزرگ مهسا بلند شد😭😭
مهسا ب همراه برادرش 👦🏻ب خانه دایی شان رفته و
مادر،پدر،مادربزرگ ودایی مهسا ب بیمارستان رفتند.
مهسا زنگ زد ب شوهر خاله اش و جریان راگفت؛ سپس ادامه داد:
(یواش یواش به خاله بگویید و اگر خواستید بروید بیمارستان ،بچه را بیاورید خانه دایی.)
➖➖➖➖➖➖
خاله مهسا امد خانه داداشش ولی هنوز خبر نداشت پدرش فوت شده 😢وقتی دید مهسا گریه میکند متوجه شد😧😭
ساعت دوازده شب مامان مهسا از خانه مادرش زنگ زد و گفت:
(از بیمارستان برگشتیم ،مهسا با خاله اینا بیا خانه مامان بزرگ.)
_باشه
مهسا بلافاصله ب همراه خاله وبقیه رفتندخانه مادربزرگش.
دایی ها و خاله بزرگه مهسا،همه جمع بودند و داشتند برای خاکسپاری فردا برنامه ریزی می کردند.
نیمه های شب مهسا ب همراه پدرو مادرش رفتند خانه 🏠مهسا لباس مدرسه و کتابهای درسی اش 📚را برای امتحان ها جمع و جور کرد و با خود برد خانه مادربزرگش.
فردا.....
مراسم خاکسپاری انجام شد.
بعد از ناهار ؛خانواده ،سایر اقوام و مهمان ها ب خانه مادربزرگ مهسا برگشتند.
او شروع ب درس خواندن کرد، درست است حال خوشی نداشت، اما مجبور بود.
فردا امتحان علوم داشت ،امتحانی ک از نظر مهسا سخت ترین و بدترین امتحان بود، 😫
روز بعد.....
صبح 🌞گوشی مادر مهسا زنگ خورد؛خانم رفیعی بود. اعلامیه فوت را دیده بود زنگ زده بود تسلیت بگوید.
بعد از تماس هم ب خانه مادربزرگ مهسا امد.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: یازدهم ب قلم : راضیه صالحی فیروز راستش را ب مهسا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: دوازدهم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
ساعت مراسم سوم با ساعت امتحان مهسا یکی بود و روز سوم،مهسا امتحان دینی داشت ،امتحانی ک از نظر او بهترین و شیرین ترین امتحان بود😍😍
خانم رفیعی هم معلم دینی مهسا بود.
وقتی خانم رفیعی امد خانه انها ،مهسا ب او گفت:
(خانم؛ فردا ک مراسم سوم پدر بزرگم است، نمیشود من نباشم.اگر امکان دارد شما با مدرسه صحبت کنید یا امتحان دینی را زودتر یعنی امروز بدهم یا دیر تر یعنی اخر امتحان ها.)
+نمیشود عزیزم ،نه این که من نخواهم از نظر من مشکلی ندارد اما مدرسه نمیگذارد چون میگویند سوال ها لو میرود؛اگر شما زودتر امتحان بدهی ممکن است ب بقیه دانش اموزان بگویی و اگر دیرتر امتحان بدهی ممکن است بچه ها ب شما بگویند .گرچه من بهت اعتماد دارم. حالا اگر میخواهی من با مدرسه صحبت کنم بگویم امتحان دادی منتظر نمونی نصف تایم امتحان بگذرد بروی،همان موقع ک تموم شد بروی .شما هم ک معمولا امتحانت را زود میدهی.
_بله ،من امتحانم چهار پنج دقیقه اول تمام میشود. مخصوصا امتحان دینی. ممنون ب هرحال لطف میکنید.
+باشه عزیزم ،فقط شما فردا ساعت یک ظهر 🕐 ب من زنگ بزن ک من با مدرسه هماهنگ کنم ،چون امروز مدرسه نمیروم.جایم را با یکی از همکارها عوض کردم.
_باشه چشم .پس من فردا ساعت یک 🕐 ب شما زنگ میزنم .امروز هم خودم با پدرم یه سر میروم مدرسه ،پدرم هم باهاشون صحبت کند.اما شما هم بعنوان دبیرم بیزحمت هماهنگی های لازم را انجام دهید.
+باشه عزیزم ،خب دیگر من بروم .خدابیامرزتشان.
_خیلی زحمت کشیدید ،ممنون .خدا پدر شما را هم بیامرزد ،سلام برسانید.
+ممنون،سلامت باشید.
ساعت دو 🕑 مهسا سریع ناهار خورد و با پدرش رفتند مدرسه.
پدرش با مدیر صحبت کرد و گفت:
(پدربزرگ مهسا فوت کرده ،فردا هم مراسم سوم هست.اگر میشود مهسا امتحان داد توی مدرسه منتظر نماند نصف تایم امتحان تمام شود،بلافاصله برگردد مسجد .فقط چون از مسجد می اید با لباس فرم نباشد اشکالی ندارد؟)
_خدابیامرزد.نه ایرادی ندارد
مهسا گفت:
( خانم،با خانم رفیعی هم هماهنگ کردم.)
_باشه مشکلی نیست
مهسا و پدرش از دفتر مدیر خارج شده و در حیاط مدرسه باهم خداحافظی کردند. پدرش رفت خانه و مهسا رفت پیش دوستانش.
مژگان هنوز نیامده بود مدرسه.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: دوازدهم ب قلم: راضیه صالحی فیروز ساعت مراسم سوم
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت: سیزدهم
ب قلم : راضیه صالحی فیروز
دوستان مهسا از اینکه پدرش امده بود مدرسه ، تعجب کرده بودند؛ چون هیچوقت توی این چند سالی که مهسا درس میخواند،پدرش مدرسه نیامده بود.
یکی از دوستان مهسا گفت:
( چیشده شیطون! بی انضباطی کردی پدرت را مدرسه خواستند؟!)
_ نه بی مزه ! بابابزرگم فوت کرد.برای همین پدرم امده اجازه ام را بگیرد من فردا زود امتحان بدهم و بروم.
_و بعد گریه می کند._
بعد از چندی مژگان امد:
( سلام ،خوبی؟ چه خبر؟ دلت برای من تنگ شده گریه میکنی؟)😁
مهسا،مژگان را بغل کرده و باگریه می گوید:
(مژگان.... بابابزرگم فوت کرد.)
_وای ببخشید😢، خدا رحمت کنه. خدا بهتون صبر بدهد.
+ممنون، خدارفتگانت را بیامرزد
➖➖➖➖➖➖
وقتی بچه ها صف بستند بروند سر جلسه امتحان ، معصومه رسید:
( سلام مهسا جان.)
_سلام عزیزم
+چیشده؟ ناراحتی؟
_بابابزرگم فوت کرده
+ای وای.....😱کِی فوت کرد ؟
_پنجشنبه شب توی بیمارستان.
+الهی بمیرم.... خدارحمت کنه
_ممنون،خدا رفتگانت را بیامرزد
بعد معصومه مهسا را بغل کرده و او را دلداری داد.
معصومه رفت وسایل و کتابش را بدهد ب مادرش.
مهسا ک دید معصومه هنوز نیامده و الان خانم ناظم دعوایش میکند،رفت پیشش و ب او گفت بیاید سر صف.
مادر معصومه دید مهسا مثل هرروز نیست،خیلی ناراحته،گفت:
(چیشده ؟)
معصومه گفت:
(هیچی مامان،بابابزرگش فوت کرده)
_اره مهسا جان ؟خدابیامرزد،ما نمیدونستیم ؛مراسم سوم کِی هست؟
+فردا ساعت دو تا چهار
_باشه اگر شد حتما می آیم.
مهسا ک نتوانست خودش رانگه دارد،شروع می کند ب گریه کردن.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭 پارت: سیزدهم ب قلم : راضیه صالحی فیروز دوستان مهسا از ا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🎭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚همراه همیشگی در شادی و غم🎭
پارت:چهاردهم
ب قلم: راضیه صالحی فیروز
مادر معصومه اورادر اغوش میگیرد و می گوید:
(عزیزم ببین اگر تو الان بیتابی کنی حال مادرت بدتر میشود .تو الان باید مادرت را دلداری بدهی و آرامش کنی.)
_باشه حتما.ولی خاله خیلی سخته😭
+ میدانم ولی قوی باش
_چشم
معصومه و مهسا همراه با صف رفتند سر جلسه امتحان. بعد از امتحان علوم ،مهسا توی مدرسه منتظر پدرش ایستاد.
بعداز انجا ب خانه رفتند ،لباس های مدرسه را عوض کرد و رفتند خانه مادربزرگش.
برای فردا و امتحان دینی درس میخواند .
مهسا شماره خانم رفیعی را در دفترچه ای ک همیشه توی جیب مانتو مدرسه اش بود نوشت، برای اینکه دبیرش گفته بود فردا ساعت یک با اوتماس بگیرد.
گوشی مادر مهسا هر لحظه یک جا بود
گاهی روزی میز گاهی روی کابینت و....
مهسا شماره را با خیال راحت یادداشت کرد تا اگر فردا گوشی مادرش دم دست نبود با گوشی خاله یا دختر دایی اش زنگ بزند.
همان دم شماره نه تنها روی کاغذ بلکه روی قلب و ذهنش ثبت شد😍😍😍
فردا....
ساعت دوازده ظهر 🕛اماده شدند و برای ناهار رفتند تالار
ساعت یک🕐 باگوشی دختر دایی اش ب خانم رفیعی زنگ زد و گفت:
(سلام خانم،من ساعت یک ربع ب سه میروم مدرسه.)
خانم معلم هم ب مهسا گفت:
( سلام .عزیزم منتظر باش تا من بیایم مدرسه .)
_چشم.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🎭