کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐📚💖 💖📚💖📚💖📚 📚رمان نرگسی دیگر قسمت 19 گوشی را قطع کرد تا نرگس نتواند اعتراضی به او بکند. نرگس
📖⃟﷽჻ᭂ࿐📚💖
💖📚💖📚💖📚
📚رمان نرگسی دیگر
قسمت 20
عیسی خان در حالی که به نیما خیره نگاه میکرد پرسید: قضیه ی این ساق دوش عروس چیه؟!
البته عیسی خان خودش میدانست که نرگس قرار است ساق دوش سودابه بشود اما با پرسیدن این سؤال از نیما، خواست تا از چیزی مطمئن شود!
-قضیه نداره که! (چشمکی به پدرش زد)
نرگس که متوجه چشمک نیما و رفتار های عجیب آن ها شده بود گفت: قضیه داره ولی شما ها به من نمیگین...مطمئنم بابا و مامانم میدونن چه نقشه ای در کاره ولی بهم نمیگن!
-به توهم توطئه مبتلا شدی خواهر گلم!
-نه خیرشم...مطمئنم یه خبری هست!
نیما با خنده و لحن شیطنت آمیزی گفت: شتر!
نرگس که متوجه منظور او نشده بود پرسید: چی؟!!!
عیسی خان که صبحانه اش را تمام کرده بود از آشپزخانه بیرون رفت تا آماده ی رفتن به سر کار شود.
نیما با همان شیطنت قبل گفت: داشتم به شتر فکر میکردم که عجب حیوون بی خانمانیه که میره پشت در خونه ی این و اون میخوابه!
صدای عیسی خان از درون پذیرایی آمد که با تشر گفت: نیما!
نیما هم با خنده گفت: چشم!
نرگس از حرکات و رفتار عجیب و غریب آن ها سر در نمی آرود. نیما هم بلند شد و رفت تا آماده شود. تابستان ها که کلاس نداشت، همراه عیسی خان به سر کار میرفت...
.بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن وسایل دوباره به اتاقش برگشت. اوایل تیر بود و البته اوایل فصل منفور نرگس! او میانه ی خوبی با تابستان نداشت؛ چون روز هایش طولانی و گرم بودند.
مخصوصاً از گرمای هوا نفرت داشت. زیاد نمیتوانست از خانه بیرون برود آن هم به خاطر وبال!
برای اینکه بند ها و چسب های وبال پایش را کبود و زخم نکنند همیشه باید وبال را روی شلوار نسبتاً کلفتی می پوشید و البته کفش وبال هم که سفت و سخت و محکم بود! به همین دلیل تابستان ها و در کل گرمای زیاد همیشه برای او عذاب آور بود. کف پایش درون کفش کلفت وبال عرق می کرد و او از این حالت نفرت داشت! همین پنج روز پیش بود که به مناسبت تولدش با مهتا و نگار جشن کوچکی در یک کافی شاپ ترتیب داده بودند.
آن روز وقتی به خانه برگشته بود اولین کارش بردن پای راستش زیر دوش آب یخ بود! تا چند ساعت پایش می سوخت و نیما میگفت:
اینم واسه اینکه تولد 23 سالگیت هیچ وقت یادت نره خواهر گلم!
البته هنوز اول تابستان بود و هوا آن قدر ها هم گرم نشده بود! از اواسط مرداد تا اواخر شهریور، نرگس دیگر حتی اگر حالش هم بد میشد از خانه بیرون نمی رفت! زیر خنکای کولر و روی تختش دراز کشیده بود تا شاید خوابش ببرد. عفت خانوم امروز برای پرو نهایی لباسی که برای عروسی ایمان سفارش داده بود باید به خیاطی میرفت و پختن ناهار به عهده ی نرگس بود. البته هنوز ساعت هفت و نیم بود و هم برای رفتن عفت خانوم و هم برای پختن غذا زود بود! گاهی با خودش میگفت: کاش میتونستم برم بیرون! اونوقت با بابا و نیما میرفتم سر کار! ولی هر دفعه با یادآوری آخرین باری که سعی کرد این کار را امتحان کند، فوراً این فکر را از سرش بیرون میکرد! یک بار وقتی پانزده ساله بود با پدرش و نیما به ساختمانی که پدرش آن را میساخت رفته بود! از شانس او هوا آن قدر گرم بود که وقتی به خانه برگشتند نرگس دو روز تمام نمیتوانست درست راه برود!
پای راستش از گرمای زیاد می سوخت و زخم و کبود شده بود! بیچاره نیما در تمام آن دو روز نقش وبال را برای نرگس بازی میکرد و برای راه رفتن کمکش میکرد! البته وقتی یاد آن دو روز عذاب آور می افتاد خنده و اشکش توأم میشدند! نیما همه اش با او شوخی میکرد تا سوزش پایش فراموشش شود و او تمام حرف ها و شوخی های نیما را به یاد داشت. همیشه خدا را شکر میکرد که خانواده ی خوبی دارد. در تمام خاطرات بد گذشته اش فقط حضور خانواده اش شرایط را قابل تحمل میکرد.
#ادامه_دارد....
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💖🍃
⭕️کانال 13 صهیونی:
کابینه جنگ اسرائیل تصمیم گرفت به زودی در واکنش به حمله پهپادی توسط حزب الله به خانه نتانیاهو، حمله دیگری را علیه ایران انجام دهد.
پ.ن: یکبار برای همیشه به عملیاتهای نمایشی پایان دهید و طی یک عملیات خیبری و حیدری، دندانهای این سگ هار و نجس را در دهانش خُرد کنید تا دیگر شاهد این یاوه گویی ها و گستاخی ها نباشیم
تعلل کنیم، بد پشیمان خواهیم شد!
فریاد مطالبه ملت سوخت واقعی موشکهاست✅
نه به تکرار تعلل مانند آنچه بعد از شهادت شهید هنیه انجام شد‼️❌
نه به کارشکنی ظریف خائن و دولت اصلاحات وسرمایه های اسرائیل درایران❌
#وعده_صادق ۳ یعنی محو کامل اسرائیل
#ایران_قوی
#ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باغ گیاه شناسی، تهران
جرعه
به
جرعه
میدهم
شعر
به
نوشِ
دلبر
دل
که
نکرد
اثر
به
او
شعر
کند
مگر
اثر❤️
'حافظ'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانوادهای در روستای افین خراسان جنوبی در حال جمع آوری خار و خاشاک زرشک های برداشت شده.
چقدررررر زرشک😍
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، من روی سیّارهی مسکونی جدید، عطر فروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم.
عطر خاک بارون خورده میفروشم
عطر چمن کوتاه شده
عطر زعفرون و برنج
عطر بازار خشکبار و ادویه
بوی اقاقیا توی کوچهها، تو فصل بهار
و من فكر كردم كه حالا كه اين عطرها به دفعات به طور رايگان در دسترسم هستند، زندگى رو آسون تر بگيرم و ازشون استفاده كنم...
مخصوصا عطر آدمهايى كه نمىدونيم تا كى مجال بودن در كنارشون رو داريم...
مداحی_آنلاین_نذر_رسیدن_شما_جوونی_سینه_زنا_جواد_مقدم.mp3
11.92M
⏯ #واحد ویژه #امام_زمان(عج)
🍃نذر رسیدن شما جوونی سینه زنا
🍃بارون چشمامون واسه یه لحظه دیدن شما
🎙 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
🌹🌸🌹🌸
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قرار شبانه ✨
بخوان دعای فرج به امید فرج
#در_ثواب_نشر_سهیم_باشیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╮
╰┅ঊঈ🌹🍃🌸🍃🌹ঊঈ┅╯
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش که این فاصله را کم کنی
دکلمه : مرحوم استاد آغاسی
اَللّٰٰھُــمَ صَّــلْ علٰـےمُحَمَّــدِﷺ
وَآل مُحَمَّــدﷺ وَ؏َجْــل فَرَجَهُــم🌹