تربیت تقوامحور_ج۲۰.mp3
14.28M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 20
🪧چطور میشود عاشق خدا شد؟!
📝➖ خدا، انگیزهای قوی برای مراقبت
➖ زندگی باید عاشقانه باشد
➖ محور تربیت مبتنی بر تقوا، عشقه
➖ نقش قربانی دادن، در عاشق شدن
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوامحور_ج۲۱_.mp3
13.7M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 21
🪧اخلاص، یکی از لوازم و معانی تقوا
📝➖ علت تاکید خدا بر اخلاص
➖ ما بچهها رو از فطرتشون دور میکنیم!
➖ عشق نوجوان، مخلصانه است
➖ روضه، برای نوجون خیلی رشد دهنده است
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوامحور_ج۲۲_ سخن سدید.mp3
11.9M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 22
🪧 تقوا را نمیشود بدون عشق معرفی کرد!
📝➖ خوب بودن زندگی عاشقانه را همه میفهمن
➖ چرا آدمها دنبال هرزگی میروند؟!
➖ دین باید به عشق معرفی شود
➖ تقوا، اسم رمز عاشقان است
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوامحور_ ج۲۳_سخن سدید.mp3
11.79M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 23
🪧رابطه تقوا با مفهوم ولایت
📝➖ ولایت، مهمترین مراقبت است
➖ انگیزه تقوا با پادرمیانی اولیاء خدا، شیرین میشه
➖ برنامه مراقبت رو باید از اولیا خدا گرفت
➖ اولیاء خدا، شفیع ما هستند
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوامحور_ج۲۴_سخن سدید.mp3
13.36M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 24
🪧رفاقت و ولایت طرحی برای رشد جامعه
📝➖ بهترین فرصت برای آموزش تقوا
➖ ولایت، و تنظیم روابط انسانها
➖ مزه دینداری در رفاقت بین دینداران
➖ شیوه اردو بردن برای تمرین رفاقت
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوامحور_ج25_سخن سدید.mp3
13.79M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 25
🪧تقوا یعنی زندگی جمعی
📝➖ نظام اخوت با روابط معمولی متفاوت است
➖ افراد در زندگی جمعی باید اهل تشخیص باشند
➖ دبیرستان محل زندگی جمعی است
➖ باید بخشی از زندگی جمعی را در فعالیت اقتصادی تمرین کنیم
#ادامه_دارد...
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
تربیت تقوا محور_ج۲۶_سخن سدید.mp3
12.39M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
🎙استاد پناهیان
🔖 جلسه 26
🪧نگاه امتحانی به زندگی ضد تحجر
📝➖ باتقوا بودن برای هر کسی متفاوته
➖ همه اتفاقات دنیا امتحانه
➖ باید فضای مدرسه رو فضای امتحانی قرار بدیم
➖ نقش تقوا در موقعیت شناس شدن
❌پایان❌
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📚 #داسـتان_یا_پنـد
دوره آموزشی👇🏻
📗﴿تربیت تقوا محور﴾
https://eitaa.com/Dastanyapand/80163
با مدرس👇🏻
🎙استاد پناهیان
🔖 26 جلسه
🪧لینک جلسات
👇🏻👇🏻👇🏻
🔖 جلسه 1
🪧چرا باید تربیت بر محور تقوا باشد؟
https://eitaa.com/Dastanyapand/80164
🔖 جلسه 2
🪧اولین لازمه تقوا، حفظ کرامت انسان
https://eitaa.com/Dastanyapand/80165
🔖 جلسه 3
🪧ظرافت و زیباییهای تقوا در حفظ کرامت انسان
https://eitaa.com/Dastanyapand/80166
🔖 جلسه 4
🪧رابطه تقوا با ایمان، استغفار و مهارتهای اجتماعی
https://eitaa.com/Dastanyapand/80167
🔖 جلسه 5
🪧تقوا در زندگی اجتماعی
https://eitaa.com/Dastanyapand/80168
🔖 جلسه 6
🪧اصل تفاوت انسانها
https://eitaa.com/Dastanyapand/80169
🔖 جلسه 7
🪧ضرورت توجه به اینکه ما دشمن داریم
https://eitaa.com/Dastanyapand/80170
🔖 جلسه 8
🪧کلیدیترین شاخص تربیت صحیح
https://eitaa.com/Dastanyapand/80171
🔖 جلسه 9
🪧نحوه رسیدن به قدرت روحی با تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80172
🔖 جلسه 10
🪧خودشناسی اولین وجه قدرت
https://eitaa.com/Dastanyapand/80173
🔖 جلسه 11
🪧آثار تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80174
🔖 جلسه 12
🪧دقت، یکی از آثار تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80175
🔖 جلسه 13
🪧 روشهای کنترل افراد در جامعه دینی
https://eitaa.com/Dastanyapand/80176
🔖 جلسه 14
🪧استقلال، یکی از نتایج تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80177
🔖 جلسه 15
🪧نقش خدا در تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80178
🔖 جلسه 16
🪧هدف باید قربه الی الله باشد
https://eitaa.com/Dastanyapand/80179
🔖 جلسه 17
🪧مسیر خداشناسی
https://eitaa.com/Dastanyapand/80180
🔖 جلسه 18
🪧اصلاح آموزش تقوا در مسجد و مدرسه
https://eitaa.com/Dastanyapand/80181
🔖 جلسه 19
🪧مرحله اول اخلاص
https://eitaa.com/Dastanyapand/80182
🔖 جلسه 20
🪧چطور میشود عاشق خدا شد؟!
https://eitaa.com/Dastanyapand/80183
🔖 جلسه 21
🪧اخلاص، یکی از لوازم و معانی تقوا
https://eitaa.com/Dastanyapand/80184
🔖 جلسه 22
🪧 تقوا را نمیشود بدون عشق معرفی کرد!
https://eitaa.com/Dastanyapand/80185
🔖 جلسه 23
🪧رابطه تقوا با مفهوم ولایت
https://eitaa.com/Dastanyapand/80186
🔖 جلسه 24
🪧رفاقت و ولایت طرحی برای رشد جامعه
https://eitaa.com/Dastanyapand/80187
🔖 جلسه 25
🪧تقوا یعنی زندگی جمعی
https://eitaa.com/Dastanyapand/80188
🔖 جلسه 26
🪧نگاه امتحانی به زندگی ضد تحجر
https://eitaa.com/Dastanyapand/80189
❌پایان❌
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🍎 🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚روایت انسان 🔖قسمت_صد_سی🎬: ابلیسک به همراه جنودش وارد معبد ب
سلام و صد سلام به دوستان گرامی
عزیزان از وقفه پیش اومده در ارسال عذر میخوام یه کوچولو کسالت داشتم.التماس دعا دارم
روایت انسان نوش نگاه زیبا بینتون😍👌🏻
🔖پارت 1الی30
https://eitaa.com/Dastanyapand/78761
پارت 31 الی 60
https://eitaa.com/Dastanyapand/79055
پارت 61الی 90
https://eitaa.com/Dastanyapand/79366
پارت 91 الی 130
https://eitaa.com/Dastanyapand/79743
پارت 131 الی 160
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلواتی
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐🍎
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🍎
🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📚روایت انسان
🔖قسمت_صد_سی_یک🎬:
سمیرامیس هم وارد اتاق شد و روی کرسی طلایی رنگی که کنار تختخواب نمرود به چشم می خورد، نشست، او ساعتی قبل با اجنه ای که همیشه در خدمتش بودند ارتباط گرفته بود و حرفهایی شنیده بود و اینک در خواب هم همان حرفها به او القاء شده بود.
جمعشان جمع بود که آزر لب به سخن گشود، ابتدا از ترتیب قرار گرفتن ستارگان در آسمان و پیامی که در پی داشتند گفت و سپس از رمز گشایی این ترتیب گفت و در آخر به نمرود هشدار داد که قرار است نطفه کودکی منعقد شود که حکومت بابل را در هم میشکند و بساط بت پرستی را بر میچیند.
نمرود با حالتی افروخته رو به آزر گفت: راه حل چیست؟!
آزر می خواست حرفی بزند که سمیرامیس گفت: نباید بگذاریم اصلا این نطفه منعقد شود.
آزر سری تکان داد و گفت: بلی! تنها راهش همین است! از تولد این کودک جلوگیری کنیم.
نمرود با ضربه ای ناگهانی پتو را به کناری پرتاب کرد، از جا بلند شد و همانطور که لباس ابریشمین و فاخرش را صاف می کرد، دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن نمود و بعد از یک دور که عرض اتاق بزرگ خواب را پیمود، جلوی پنجره مشرف به حیاط قصر ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: حکم می کنیم از فردا تمام مردهای این شهر را از زنانشان جدا کنند، مردها در یک قسمت شهر و زنها در طرف دیگر شهر، هیچ مردی حق ورود به قسمت زن ها را نخواهد داشت، این وضعیت تا برطرف شدن خطر انعقاد نطفه آن کودک ویران گر ادامه خواهد داشت و سپس رو به آزر کرد و ادامه داد: و تو ای کاهن اعظم و منجم حاذق! مأموری که هر لحظه اوضاع آسمان و ستارگان را رصد کنی و هر وقت این خطر رفع شد یا احیانا نطفه ای منعقد شد به ما خبر دهی...
آزر دست بر چشم نهاد و گفت: همان کنم که امر پادشاه بزرگ و قدرتمند بابل است و مطمئن باشید ما اجازه نخواهیم داد تا هیچ زنی در این شهر حتی بوی مردش را حس کند.
سمیرامیس لبخندی زد و گفت: این بهترین کار است.
آزر که حالا دستور را دریافت کرده بود اجازه مرخصی گرفت و از خوابگاه نمرود بیرون آمد.
آزر روی حیاط قصر بود که صدای آشنایی از پشت سر شنید: سلام جناب آزر!
آزر رویش را برگرداند و قامت دامادش تارخ را که یکی از نگهبانان قصر نمرود بود دید.
آزر همیشه تارخ را دوست میداشت و او را برتر از تمام دامادهایش می دانست، چرا که تارخ اخلاقی بسیار نیکو داشت و انصاف و امانتداری تارخ زبانزد همه بود.
آزر ایستاد و گفت: و سلام بر تو ای تارخ شجاع و جوانمرد!
تارخ با تواضع قدمی پیش گذاشت و آرام گفت: چه شده که در این موقع شب به قصر آمدید؟! آیا اتفاقی افتاده؟!
آزر که همچون چشمانش به تارخ اعتماد داشت سرش را به گوش تارخ نزدیک کرد و آهسته گفت: اتفاقی نیافتاده، اما گویا قرار است بیافتد، مردوک بزرگ و علائم ستارگان اسمان خبر از انعقاد نطفه طفلی را می دهد که گویا مقدر شده بنیان حکومت نمرود را برکند، قرار است از فردا تمام زنان این شهر را از همسرانشان جدا کنیم.
تارخ نفسش را آرام بیرون داد و گفت: چه طفلی! و چه تصمیم خردمندانه ای...
آزر سرش را تکان داد و گفت: این راز را به کسی بازگو نکن و الان هم برگرد سر پستت...
تارخ سری تکان داد و گفت: خیالتان راحت به کسی نمی گویم، ممنون که مرا امین خود دانستید.
آزر همانطور که از تارخ دور میشد زیر لب زمزمه کرد: باید از فردا سخت تلاش کنیم.
تارخ همانطور که با قدم های شمرده به مکان نگهبانی اش بر می گشت، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر، بالاخره کسی خواهد آمد تا بساط بت پرستی را براندازد و خداوند خوب می داند که چگونه پیامبرش را از مکر اینان حفظ کند.
تارخ و همسرش بونا(نونا) هر دو یکتا پرست بودند، اما به خاطر حفظ جانشان تقیّه کرده بودند و در سرزمین بابل کسی نمی دانست که بونا دختر کاهن اعظم بابل و تارخ داماد او، به دین یکتا پرستی هستند.
#ادامه_دارد...
✏️به قلم:ط_حسینی
🌕✨🍎✨🌕✨🍎✨🌕
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐🍎
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🍎 🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎 📚 #داسـتان_یا_پنـد 📚روایت انسان 🔖قسمت_صد_سی_یک🎬: سمیرامیس هم وارد اتاق شد و روی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🍎
🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎🌕🍎
📚 #داسـتان_یا_پنـد
📚روایت انسان
🔖قسمت_صد_سی_دوم🎬:
صبح زود بود، آزر از اجنه سوال کرد و مطمئن شد که هنوز نطفه ان کودک منعقد نشده است، پس کاهنان معبد بابل به همراه دسته ای از سربازان نمرود در کوچه پس کوچه های شهر راه افتادند و در هر خانه ای را می زدند و امر نمرود را اجرایی می کردند.
مردها را از زن هایشان جدا می نمودند.
همزمان تعدادی از جارچیان حکومت هم، در همه جا می گشتند و حکم نمرود را مبنی بر جدایی زن ها از همسرانشان اعلام می کردند.
شهر در شوک بزرگی فرو رفته بود و همگان متعجب از این دستور ناگهانی پادشاه بودند، اما هیچ کس را جرأت مخالفت با امر پادشاه نبود.
به دستور پادشاه خیمه گاهی بزرگ بیرون شهر بابل برپا شد و تمام مردان شهر را چون اسیران جنگی در این اردوگاه جای دادند، هیچ کس حق نداشت قدمی از اردوگاه بیرون نهد و به شهر نزدیک شود و هر کس تخطی می کرد، بدون تعارف و حکم قبلی درجا سر از تنش جدا می کردند.
مردم که خوب از سنگدلی نمرود باخبر بودند، سعی می کردند خلاف دستور او عمل نکنند.
حالا در شهر هیچ مردی وجود نداشت،فقط تعداد انگشت شماری از نگهبانان قصر که انها هم می بایست بیست و چهارساعته در قصر حضور داشته باشند و خروج آنها از قصر برابر بود با خیانتشان و آنها نیز اگر از قصر خارج می شدند، حکم مرگ خود را امضاء می نمودند.
نزدیک یک نیم روز بود که مردان از زنانشان جدا شده بودند و در شهر جز کاهنان و پسر بچه های خردسال، مردی وجود نداشت.
چون این دستور ناگهانی بود، خیلی از ملزومات اردوگاه فراهم نبود و حالا مردهای اسیر شده در خیمه گاه اذوقه، خصوصا نان می خواستند.
پس می بایست آرد از جایی فراهم شود، موجودی آرد انبار قصر در حدی نبود که بتوان لشکر مردان گرسنه شهر بابل را سیر کند، پس باید فکری می کردند.
به تدبیر مشاوران پادشاه تعدادی سرباز معتمد می بایست به در خانه ها بروند و از آردهای انبار شده در خانه ها برای مردان آنها می ستادند، اما نمرود به هیچ کس اعتماد نداشت و برای این امر با آزر بزرگ کاهنان معبد به شور نشست.
آزر رأی نمرود را تایید کرد وگفت: در این زمانه خوف و خطر نمی شود به هیچکس اعتماد کرد، چرا که ممکن است همان فرد منتخب، پدر آن کودک باشد، پس نظری داد که مورد قبول نمرود قرار گرفت و گفت: همه ما کاهنان به هم گره خورده ایم و در دین و آیین پرستش مردوک متحدیم پس بهتر است افرادی که داخل شهر به در خانه ها می روند همین کاهنان و نزدیکان آنان باشند.
نمرود این نظر را قبول کرد و آزر به معبد آمد و به تمام کاهنان دستور داد که چند گروه شوند و هر گروهی به محله ای بروند و آرد مورد احتیاج را جمع آوری کنند.
نمرود و اطرافیانش مکر کردند اما از آنجا که مکر خداوند بالاترین مکرهاست و اراده اش فوق اراده هاست و اگر بخواهد اتفاقی بیافتد حتما می افتد، یک نفر در جمع کاهنان بود که مامور به این امر شده بود اما کاهن نبود، او کسی جز تارخ داماد آزر که آزر به او همچون چشم خود اطمینان داشت، نبود.
آزر و نمرود هیچ وقت به مخیله شان خطور نمی کرد که آن کودک از نسل تارخ باشد.
پس تارخ هم به همراه کاهنان مامور جمع آوری آرد شد و اتفاقا محله زندگی خودش جز قسمتی بود که او می بایست مراجعه کند.
تارخ به محله خود رفت و در فرصتی مناسب با همسرش بونا خلوت نمود و آنچه که نمرود و آزر از آن ترس داشتند به وقوع پیوست.
آرد جمع آوری شد و به محل اردوگاه رسید، شب به نیمه رسیده بود و بوی نان تازه در اردوگاه پیچیده بود.
آزر بعد از روزی پر از کار و مشغله به بالای برج بابل رفت و در اوضاع ستارگان دقیق شد، به ناگه یکّه ای خورد و با شتاب خود را به معبد و بت مردوک رساند.
آن وقت شب کسی در معبد نبود، آزر از ابلیسکی که درون بت مردوک پنهان شده بود در رابطه با قرار گرفتن ترتیب عجیب ستارگان سوال کرد، ناگاه صدای خشمگین در سالن بزرگ معبد پیچید: ای مفلوکان ضعیف، نتوانستید کاری از پیش ببرید، چون نطفه ان طفل منعقد شد...
#ادامه_دارد...
✏️به قلم:ط_حسینی
🌕✨🍎✨🌕✨🍎✨🌕
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐🍎