کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 57 رسیدیم بهشت زهرا ماشین تو پارکینگ پارک کر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 58
- مرتضی
+ جانم
- چرا باید یه دختر با بی حجابیش باعث شهادت یه جوان مذهبی بشه
+ نرگس
تو اینو میگی
علی آقا شهید شده از مقام اخروی
برخود دار شده
اما من تو رفقام دیدم
یه دختر با بی حجابش باعث شده
اون پسر کلا جهنمی شده
- وای خدا
+ نرگس میدونی
چرا عاشقت شدم ؟
- 😍😍😍چرا
+ چون تنها دختری بودی که
با اینکه مانتویی بودی
عفیف و محجبه بودی
نگاه حرام یه پسر روت حس نکردم
برای همین خاستم
برای من بشی
- مرتضی تو رو شهید ململی گذاشت
سرراهم
واقعا هم ازش ممنونم
+ نرگس جان یادت باشه
از اینجا بریم
کتاب سلام برابراهیم هم برات بخرم
- درموردچیه ؟
+ درمورد شهید ابراهیم هادی
- من چیز زیادی درموردش نمیدونم
+ خودم برات توضیح میدم درموردش
خیلی شخصیت بزرگی بوده
یه سری من ازش مطلب میدونم برات تعریف میکنم
بقیه اشم ان شاالله از کتاب خودت میخونی
- باشه دستت دردنکنه مرتضی جان
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 58 - مرتضی + جانم - چرا باید یه دختر با بی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 59
به سمت مزار شهید هادی راه افتادیم
+ نرگسم گفتی چیز زیادی از شهید ابراهیم هادی نمیدونی
- اوهوم تقریباهیچی نمیدونم
+ شهید ابراهیم هادی
به
علمدار کمیل
شهرت داره
گمنام هستش
یه بار یکی از راویان جنگ تعریف میکرد
درمورد مرام ورزشکاری شهید هادی
صدای بلند گو دو کشتی گیر را برای برگزاری فینال مسابقات کشوری به تشک می خواند.
ابراهیم هادی با دوبنده ی ... .
محمود.ک با دوبنده ی ... .
از سوی تماشاچیا ابراهیم را می دیدم.
همه ی حدس ها بر این باور بود که ابراهیم هادی با یک ضربه فنی حریف را شکست خواهد داد.
ولی سرانجام ابراهیم شکست خورد.
در حین بازی انگار نه انگار، داد و بیداد مربی اش را می شنود.
با عصبانیت خودم را به ابراهیم رساندم و هر چه نق نق کردم با آرامی گوش می داد و دست آخر هم گفت: غصه نخور ولباس هایش را پوشید و رفت.
با مشت و لگد عقده هایم را بر در و دیوار ورزشگاه خالی کردم، خسته شدم نیم ساعتی نشستم تا آرام شدم و بعد از ورزشگاه زدم بیرون.
بیرون ورزشگاه محمود.ک حریف ابراهیم را دید که تعدادی از آشنایان و مادرش نیز دوره اش کرده بودند.
حریف ابراهیم بادیدن من صدایم کرد: ببخشید شما رفیق آقا ابراهیم هستید؟
با اعصبانیت گفتم : فرمایش .
گفت: آقا عجب رفیق با مرامی دارید، من قبل از مسابقه به آقا ابراهیم عرض کردم من شکی ندارم از شما می خورم ولی واقعا هوای ما را داشته باش . مادر و برادرم اون بالا نشسته اند و ما رو جلوی مادرمون خیلی ضایع نکن.
حریف ابراهیم زیر گریه زد و اینجوری ادامه داد: من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدی این مسابقه خیلی نیاز داشتم ... .
سرم رو پائین انداختم و رفتم .
یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم و به یاد لبخند اون پیرزن و اون جوون، خلاصه گریه ام گرفت.
عجب آدمیه ابراهیم... . این کلمه مرتضی برابر شد با رسیدنمون به یادمان شهید هادی
بازهم من گلاب ریختم و مرتضی شروع کرد به زمزمه این شعر
تنها کسانی شهید می شوند!
که #شهید باشند...
.
باید قتلگاهی رقم زد؛
باید کشت!!
#منیت را
#تکبر را
#دلبستگی را
#غرور را
#غفلت را
#آرزوهای دراز را
#حسد را
#حرص را
#ترس را
#هوس را
#شهوت را
#حب_دنیا را...
.
باید از #خود گذشت!
باید کشت #نفس را...
.
شهادت #درد دارد!
دردش کشتن #لذت هاست...
.
به یاد #قتلگاه کربلا...
به یاد قتلگاه #شلمچه و #طلاییه و #فکه...
الهی،#قتلگاهی...
باید #کشته شویم،تا #شهید شویم!!
بايد اقتدا كرد به #ابراهيم_هادی
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 59 به سمت مزار شهید هادی راه افتادیم + نرگس
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت60
+ نرگس جان خانم
بلند شو عزیزم
بریم کتاب بخریم
بعد به سمت خونه حرکت کنیم
- باشه چشم
نزدیک یادمان شهدای مکه
یه واحد فرهنگی بود
با مرتضی وارد واحد فرهنگی شدیم
+ سلام بردار
خداقوت
ببخشید یه نسخه
کتاب سلام بر ابراهیم میخاستم
* سلام بله یه چند لحظه صبر کنید
بفرمایید اینم کتاب
+ خیلی ممنونم
این کارت
لطف کنید بکشید
* قابل نداره برادر
+ ممنونم اخوی
سوار ماشین شدیم
- دستت دردنکنه آقا
کتاب باز کردم
- إه مرتضی صفحه اول کتاب
یه شعر هست
+ بلند بخون لطفا
منم گوش بدم
- باشه چشم
بسم الله الرحمن الرحی مهادی
سلام حضرت ساقی سلام ابراهیم
سلام کرده ز لفت جواب می خواهیم
سحررسید و نسیم آمد و شبم طی شده
به شوق باده ی تو ما هنوز در راهیم
تیر به دست بیا که دوباره بت شده ایم
طناب و دلو بیاور که در چاهیم
هزار مرتبه از خودگذشتی و رفتی
هزار مرتبه غرق خودیم و می کاهیم
تو از میانه عرش خدا به ما آگاهی
و ما که از سر غفلت ز خویش ناآگاهیم
تو مثل نور نشستی میان قلب همه
دمی نظر به رهت کن چون پر کاهیم
زبان ماکه به وصف تو لال می ماند
ببین که خیر سرم شاعریم و مداحیم
صدای صوت اذان تو ،هست مارابرد
وگرنه ما از سر شب غرق ناله و آهیم
تمام عمر جوانی ما تباهی شد
امیدوار به رحمت و عفو اللهیم
خداکند شامل شفاعتت شویم ابراهیم
سراینده اکبرشیخی
از روابط عمومی مجتمع صنایع شهید ابراهیم هادی
تا برسیم قزوین تقریبا نصف کتاب خوندم
رسیدیم قزوین
- دستت دردنکنه خیلی این دو روز به زحمت افتادی
+ وظیفه ام بود خانم گل
- میای بریم خونه ما؟
+ نه عزیزم تورو میرسونم خونه
از حاج بابا تشکر کنم
بعد میرم خونه
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت60 + نرگس جان خانم بلند شو عزیزم بریم کتاب ب
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 61
مرتضی اینا برای یه پروژه از طرف دانشگاه برده بودن نیروگاه هسته ای اهواز
زهرا هم شدیدا مشغول کارهای عروسیش بود
برای هم مسئولیت بسیج خواهران فعلا با من بود
داشتم پرونده یکی از خواهران کنترل میکردم که
آقای اصغری جانشین مرتضی صدام کرد
==خواهر موسوی
- بله آقای اصغری
این لیست خواهرانی که مجاز به شرکت در طرح ولایت کشوری شدن
خدمت شما
باهشون هماهنگ کنید
دوره ۵ دیگه شروع میشه
- بله حتما
آقای اصغری
یه سوال
== بله بفرمایید
- آقای کریمی مجاز شدن ؟
== بله هم آقای کریمی هم آقای صبوری
اسامی نگاه کردم
من و زهرا هم مجاز شده بودم
اما فکر نکنم ما بتونیم بریم
با تک تک خواهران تماس گرفتم
و گزارش دوره بهشون دادم
من بخاطر امتحانام
زهرا بخاطر کارای عروسیش
دوره نرفتیم
دوره تو مشهد بود
تو فرودگاه داشتیم بچه ها را بدرقه میکردیم
- مرتضی خیلی مراقب خورد و خوراکت باش
+ چشم
- رسیدی به من زنگ بزن
+چشم
- رفتی حرم منم خییییلی دعا کن
+ چشم
- مرتضی مراقب خودت باشیا
+ نرگس چقدر سفارش میکنی
بخدا من بچه نیستما
۲۶-۲۷ سالمه
انقدر که تو داری سفارش میکنی
مامان سفارش نمیکنه
- آخه اولین بار دارم ازت دور میشم خوب نگرانتم
+ من فدات بشم
من گزارش دقیقه ای به شما میدم
- ممنون
تو خونه داشتم کتاب میخوندم
زهرا زنگ زد
- الو سلام آجی خانم
°° سلام داشتی چیکار میکردی
عروس جان ؟
- زهرا بیکاری ؟
°° آره
چطورمگه ؟
- میای بریم بدیم خیاطت برام چادر حسنا بدوزه
°° مطمئنی چادر حسنا میخای ؟
- آره مرتضی هربار تو چادر حسنا سر میکنی
خیلی خوشگل نگات میکنه
°° وا ؟
- والا
حالا میخام بدوزم
خیلی خوشش میاد
°°باشه
حاضر شو
میام دنبالت
رفتیم خیاطی
- خانمی لطفا طوری بدوزید که
تا پس فردا حاضربشه
سه روز دیگه
از مشهد میاد
میخام با این چادر برم
بدرقه اش
&& باشه حتما خانم موسوی
- ممنونم
تو فرودگاه منتظر بودیم پرواز بچه ها بشینه
زهرا با شیطنت گفت
مامان آمبولانس خبر کنیم
داداشم الان نرگس با چادر حسنا
ببینه غش میکنه
مادرجون: عروسم اذیت نکن
دسته گل گرفتم جلو صورتم
طوری که معلوم نباشه
منم
مرتضی وقتی منو دید
فقط با ذوق نگاه میکرد
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 61 مرتضی اینا برای یه پروژه از طرف دانشگاه بر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 67
امتحانای ترم چهارم من تموم شد
جشن فارغ التحصیلی مرتضی اینا هم برگرارشد
ومرتضی با مدل A دانشجویی نخبه اعلام شد
و از یک ماه دیگه برابر با ترم ۵ من
توی نیروگاه هسته ای نطنز شروع به کار میکرد
قراربود همزمان هم تو سپاه ناحیه قزوین شروع به کار کنه
تو خونه خودمون داشتم تحقیقم تایپ میکردم
که گوشیم زنگ خورد
یه نگاه ب اسم مخاطب کردم عروس داییم مائده سادات بود
دکمه اتصال مکالمه زدم
- الو سلام مائده جان
•• سلام عزیزم خوبی؟
آقامرتضی خوبه ؟
حاج آقا و عمه جان خوبن؟
- ممنون همه خوبن
شما چیکار میکنی ؟
پیداتون نیست ؟
این پسردایی ما کجاست ؟
پیدایش نیست
•• برای همین زنگ زدم عزیزم
فرداشب بیاید خونه ما
با عمه اینا
همه دعوت کردم
- ان شاالله خیره
•• آره عزیزم خیره
سید رسول داره میره سوریه
خاستم شب قبل از رفتنش
یه مهمونی بگیرم
- مائده جان
پسردایی
برای چی میره سوریه ؟
•• بعنوان مدافع حرم میره عزیزم
- توام موافقت کردی مائده؟
•• آره عزیزم
نمیخام مانع رسیدنش به معشوق باشم
- خدا چه درجه صبری بهت داده مائده
ان شاالله به سلامتی بره برگرده
•• ممنون ان شاالله
با آقا مرتضی بیاید منتظرتونم
- باشه چشم
•• به عمه جان سلام برسون
یاعلی
شماره مرتضی گرفتم
- سلام علیکم حاجی فاتح قلوب
+ علیکم سلام تاج سر
-خداقوت عزیزم
+ ممنون
- مرتضی
+جانم ساداتم
- فرداشب یه مهمونی دعوتیم
+ مهمونی رفتن ناراحتی مگه؟
- آره این مهمانی داره
سیدرسول پسرداییم داره میره سوریه
+ خوشابه سعادتش
خدا نصیب همه آرزومنداش کنه
- ان شاالله
+پس فرداشب میام دنبالت باهم بریم
- آره دستت دردنکنه
+ قربونت کاری نداره خانمی؟
- مراقب خودت باش
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 67 امتحانای ترم چهارم من تموم شد جشن فارغ ا
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 68
به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم
سیدرسول سه سال بود با مائده سادات ازدواج کرده بود
یه دختر یک ساله و نیم داشتن
مهمونی خیلی شلوغ بود
یه سری از اقوام گریه میکردن
اما عجب رفتار مائده سادات بود
خیلی آروم بود
زینب سادات دخترشون یه دقیقه هم از پدرش جدا نمیشود
رسول هم میگفت : دخترم میدونه
روزای آخری که پیششم
داره لوس میشه
- نگو پسردایی ان شاالله به سلامت میری و میای
رو به مرتضی گفت
پر پروازت آمادست ؟
+ تقریبا
دعاکن حاجی جان
سید رسول : ان شاالله میپری برادر
تا ساعت ۱۲ شب خونه پسرداییم اینا بودیم
انقدر خسته بودم
یادم رفت از مرتضی معنی حرفش بپرسم
۱۵ روز از رفتن پسرداییم میگذشت
ترم ۵ دانشگاه شروع شده بود
مرتضی ۵ روزی بود تو نیروگاه نطنز شروع کرده بود
حجم کاریش خیلی زیاد بود
برای سعی میکردم بیشتر پیشیش باشم
تا خستگی کاری روح و روانش خسته نکنه
رسیدم خونمون
دم در خونه ماشین مرتضی بود
چندمتر اونطرف تر هم ماشین سیدهادی و سیدمحسن بود
باخودم گفتم آخجون نرجس از قم اومده
در با کلید باز کردم رفتم تو
تا وارد خونه شدم دیدم
همه سیاه پوشیدن
خیلی ترسیده بودم
- سلام چی شده
چراهمه مشکی پوشیدید !
مامان چرا گریه میکنه
چی شده ؟
مرتضی اومد
سمتم : نترس عزیزم
هیچی نشده
بیا بریم تو حیاط
خودم بهت میگم
- چی شده مرتضی
+ نترس عزیزم
سید رسول مجروح شده
- برای مجروحیت همتون سیاه پوش شدید؟
برای مجروحیت مامان گریه میکنه؟
سید رسول شهید شده؟
مگه نه
سرش انداخت پایین و حرفی نزد
- یاامام حسین 😭😭😭😭
رفتیم خونه پسرداییم
مائده سادات خیلی با آرامش بود
وقتی جنازه آوردن داخل خونه
در تابوت باز کرد
زینب سادات هم گرفت بغلش
•• ببین آقای
هم من هم دخترت مدافع حجاب م
هستیم
نگران نباشی یه حجاب یه سانتم ازسرمون عقب نمیره
بعد سرش گذشت رو سینی سیدرسول شروع کرد به گریه کردن
وای چه صحنه ای بود وقتی میخاستن سیدرسول بذارن تو مزار
زینب سادات دختر کوچلوش
بابا
بابا
میکرد
خیلی سخت بود
من که فکر نکنم یه درجه از صبر مائده سادات داشته باشم
هفتمین روز شهادت سید رسول بود
مرتضی داشت منو میبرد خونه خودشون
نمیدونم چرا تواین هفت روز انقدر آروم شده
انگار میخاد چیزی بهم بگه
اما نمیتونه
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 68 به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم سیدر
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 69
ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه افتادیم
با اتمام نمازمون صدای در اومد یعنی مادرجون اینا اومدم
جانمازمون گذاشتم سر جاشون
نشستم
روبروی مرتضی
- مرتضی
+ جانم
- چیزی شده ؟
+ نه چطور مگه ؟
- احساس میکنم
میخای یه چیزی بهم بگی
اما نمیتونی
+ آره سادات نمیتونم
از واکنش تو میترسم
- از واکنش من؟
+ آره اگه قول بدی
آروم باشی بهت میگم
- داری منو میترسونی
بگو ببینم چی شده
+ نرگس من قبل از اینکه عاشق تو باشم
عاشق اهل بیتم
خیلی وقت دنبال کارای رفتنم
اما سپاه اجازه نمیداد
بخاطر رشته دانشگاهیم
الان یک هفته است
با اعزامم موافقت کردن
- با اعزامت به کجا؟
+ سوریه
فقط ازت میخام با رفتنم موافقت کنی
- یعنی چی مرتضی ؟
تو میخای میری بری سوریه ؟
+ نرگس آروم باش
خانم
دست خودم نبود صحنه ای وداع مائده اومد جلوی چشمم
با صدای بلندی و لرزانی که بخاطر گریه لرزش داشت گفتم
من نمیذارم بری
فهمیدی
نمیذارم
من طاقت مائده سادات ندارم
من همش ۲۳ سالمه الان بیوه شوهر جونم بشم
من نمیذارم بری
+ نرگس آروم باش خانم گل
- خانم گل
خانم گل
رفتم سمت چادر مشکیم
+ نرگس چیکار داری میکنی؟
- بین منو سوریه باید یکی انتخاب کنی فهمیدی
+ نرگس زشته
بیا حرف میزنیم
- آقای کرمی تو حرفات زدی
من نمیذارم بری
از اتاق رفتم بیرون
دیدم فقط آقامجتبی هست
- آقا مجتبی منو میرسونی خونمون
٬٬ زنداداش چی شده؟
مگه داداش نیست ؟
- هست اما من نمیخام باهش برم
مرتضی وارد اتاق شد
+ نرگس میشه آروم
- نه نمیشه
اومد گوشه چادرم گرفت دستشو رو به مجتبی گفت
داداش تو برو
خودمون حلش میکنیم
رفتم سمت در ورودی کوچه
اومدم در باز کنم که از هوش رفتم
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 69 ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 70
تو راهرو داشتم کفشام میپوشدم
+ زهراجان خواهر
جانم داداش
+ نرگس بیدارشد
زنگ بزن سریع خودم میرسونم
چشم داداش
وارد حیاط حوزه شدم
پایگاه ما پایگاه مرکزی حوزه حضرت ابوالفضل بود
از دور سیدهادی دیدم
بخاطر مراسمای سید رسول اومده بود قزوین
اعزام من و علی دامادمون و سیدهادی باهم بود
سیدهادی : سلام شوهرعمه 😂😂
+ سلام
هادی حوصله شوخی ندارما
سیدهادی: چی شده مرتضی
+ امروز به عمت جریان اعزام گفتم
خیلی بهم ریخت
گفت یا من یا سوریه
سیدهادی : نرگس سادات چنین حرفی زد؟
+ آره
سیدهادی: جدی نگیر بخاطر شهادت رسول بهم ریخته آروم میشه
+ تو چیکارکردی؟
سیدهادی: هیچی بابا
فنقل ما تا اعزام دنیا اومده
اجازه گرفتم
إه علی هم اومد
سیدهادی : علی خیلی شادیا
علی: آره بابا
۵ روز دیگه عروسیمه
۲۰ روز دیگه هم که اعزامم
مرتضی توچی
به نرگس خانم گفتی ؟
+ آره
فقط خود امام حسین کمک کنه
نرگس راضی بشه
علی: نگران نباش داداش
ان شاالله اجازه میده
+ من برم کلاس الان شروع میشه
برای دعای کمیل میام
بریم مزارشهدا
تو پایگاه من مربی جودو بودم
تو دعای کمیل خیلی حالم بد بود
از خود آقا امام حسین خاستم
لیاقت دفاع از حرم دختر و خواهرشو بهم بده
به سمت خونه رفتم
+ زهراجان نرگس بیدارنشده
زهرا : نه داداش
+ پس من برم استراحت کنم
مادر: شام نمیخوری مرتضی
+ نه میل ندارم
مادر: خودت ناراحت نکن
توکل کن به خود خانم حضرت زینب
+ باشه یاعلی
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 70 تو راهرو داشتم کفشام میپوشدم + زهراجان خ
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 72
هواپیما اوج گرفت ۳ ساعت بعد تو دمشق به زمین نشست
چه هوای غریبی دارهدارد
تی خیلی بچه بودم با پدر اومدیم سوریه
اون موقعه همه جا خیلی آباد بود
اما حرمله زمان داعش چه کرد
اما شیربچه های حیدری اومدن انتقام بگیرن
رسیدیم معقر
ساکها گذاشتیم به سمت
حرم بی بی حضرت زینب حرکت کردیم تا اولین زیارتمون کنیم
مسافت بین معقر تا حرم طولانی بود
طوری تدارک شده بود
این شپشوها خنگ 😂😂😂
( داعش) توانایی شناسایی نشده باشه
بااتوبوس به سمت حرم راه افتادیم یه بچه ها که مداح بود شروع کرد به مداحی کرد و همه همراهیش کردیم
منو یکم ببین سینه زنیمو هم ببین
ببین که خیس شدم عرق نوکریه این
دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه
منم باید برم اره برم سرم بره نزارم هیچ حرومی به طرف حرم بره
یه روزی هم بیاد نفس اخرم بره
حسین اقام،اقام
حسین اقام،اقام،اقام
یه دست گل دارم برای این حرم میدم
گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم
برای قربانی اسماعیل میدم با عشق خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق
منم یه مادرم پسرمو دوسش دارم ولی جوونمو به دست بی بی میسپارم
بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
حسین اقام،اقام
حسین اقام اقام
رسیدیم حرم
بعداز قرائت زیارت عاشورا به سمت معقر حرکت کردیم
قراربراین بود
یک ساعتی استراحت کنیم
بعد فرمانده بیاد برای توجیح و شناسایی
یک ساعت گذشت فرمانده اومد
و شروع کرد به صحبت کردن
بسم رب الشهدا و الصدقین
رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
برادران عزیز
بزرگترین لیاقت دنیا و آخرت نصبتون شده
مدافع حرم ناموس حسین شدید
بزرگواران هدف ما باز پس گیری شهر حمص از دشمن حسین است
در قالب تیپ ۱۷صاحب الزمان
متشکل از سه تیپ
عملیات از روز شنبه هفته آینده شروع میشه
فردا تمامی افراد میتونن با خانواده هاشون تماس بگیرن
اما برارداران لازم بذکر است هیچگونه اطلاعات از خودتون در تماس اعلام نکنید
فقط خانواده از صحت سلامتی خود باخبر کنید
یاعلی
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 72 هواپیما اوج گرفت ۳ ساعت بعد تو دمشق به زمی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت72
#راوی نرگس سادات #
خونه مادرشوهرم اینا بودم
زهرا نمیذاشت برم خونه خودمون
میگفت تنهایی میشنی فکر و خیال میکنی
واقعا راست میگفت
دومین شبی که مرتضی من اعزام شده سوریه
یعنی الان داره چیکار میکنه
غذا خورده
چادرم سر کردم
رفتم تو حیاط
اشکام جاری شد
-مرتضی من کجایی ؟
عزیزدلم
خدایا خودت مراقبش باش
یا امام رضا خودت حفظش کن
صدای زهرا اومد
مامان نرگس سادات کو ؟
تو اتاق داداش نبود
مادر: زهرا خیلی نگرانشم
خیلی بی تابی میکنی
برو پیشش تو حیاط
زهرا: نرگس
نرگس
دستش نشست رو شانه ام
کجایی آجی؟
- جسمم اینجا تو این زندان
اما روحم سوریه پیش مرتضی
زهرا: نرگس آجی
عزیزم توروخدا بی تابی نکن
بخدا داداشم راضی نیست
- زهرا خیییییلی سخته
زهرا : میدونم
شوهرمنم رفته
تازه دامادم
نرگس ببین اگه زبانم لال علی شهید بشه
یکی ازم بپرسه از زندگی مشترکتون چه خاطره ای داری
باید بگم همش ۲۰ روز کنارش بودم
نرگس آجی
من درحالی لباس عروس پوشیدم
که میدونستم شاید مردم که راهی
میدان جنگ شد هیچوقت برنگرده
یا عروستون
اون مگه آدم نیستی
همش ۹ روزه مادرشده
الان اوج زمانیکه ب همسرش نیاز داره
اما مردش تو جنگه
شایدم شهید بشه
ان شاالله فردا داداش زنگ میزنه تو از دلواپسی درمیای
پاشو بریم بخابیم
زهرا و مادرجون رفته بودن خونه مادرشوهر زهرا
من خونه تنها بودم
که تلفن خونه زنگ زد
- الو بفرمایید
+ الو ساداتم
- وایییییی مرتضی خودتی ؟
+ سلام خانمم خوبی؟
نمیتونستم زودتر زنگ بزنم
دلم برات تنگ شده عزیزم
مراقب خودت باش
خیلی دوست دارم
به زهراهم بگو عصری حول حوش ساعت ۴-۵ گوش به زنگ باشه
نرگس اینجا نمیشه زیاد زنگ زد با تعداد نفرات بالا حرف زد
پس مراقب خودت باشه
- منم دوست دارم
مراقب خودت باش
+ خداحافظ عزیزم
گوشی که قطع شد
زدم زیر گریه های های گریه کردم به گذر زمان توجه نمیکردم
یه ساعت گذشت با تکونهای زهرا به خودم اومدم
نرگس
نرگس
چی شده
چرا گریه میکنی
- مرتضی زنگ زد
گفت عصر حول و حوش ساعت ۴-۵ خونه باشی باعلی آقا
رفتم سمت چادرمشکیم
زهرا: نرگس سادات کجا میری؟
- میخام برم مزارشهدا
زهرا: صبرکن باهم بریم
تنهایی میترسم بری
حالت بد بشه
- باشه بریم
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت72 #راوی نرگس سادات # خونه مادرشوهرم اینا بو
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 73
زهرا به اصرار بامن راهی مزارشهدا شد
وقتی قدم به مزارشهدا گذاشتم
یاد چندهفته پیش افتادم که پیکرپاک سیدرسول پسرداییم روی دست مردم تواین مزار برای همیشه آرام خوابید
به رسم احترام و ادب اول رفتیم مزارسیدرسول
یک ردیف بعداز مزارسیدرسول
مزارشهدای گمنام مدافع حرم بود
-زهرا میشه تنهام بذاری
میخام با این گمنام ها تنها باشم
زهرا: باشه آجی
نشستم کنار مزارشهیدگمنام مدافع حرم
چرا اینجا خوابیدی ؟
مادرت چشم انتظارت نیست ؟
زن داشتی؟
یا مثل مرتضی من عقدکرده بودی😭😭؟
میدونم عاشق بودی
میدونم یه عشق زمینی داشتی 😭
میدونی شهدا من تا اینجا کشوندن
من اصلا محجبه نبودم
من فقط یه نخبه علمی بودم
شما چادربهم دادید
شما مرتضی به من دادید
خیلی انتظار سخته
من میدونم لیاقت میخاد زن شهیدشدن
اومدم بگم این لیاقت اگه قسمتم شد
اگه مرتضی من آسمانی شد
فقط فقط صبرش بهم بدید😭😭😭
فاتحه خوندم پاشدم برم پیش زهرا
چندقدم مونده به زهرا
چشمام سیاه شد
و از حال رفتم
چشمامو که باز کردم دیدم تو بیمارستانم
مامانم و بابام
مادر مرتضی
زهرا
پیشم بودن
عزیزجون:مادر فدات بشه چرا خودتو عذاب میدی انقدر
یه ذره محکم باش
یه ذره صبر زینبی داشته باش
- مامان خیلی سخته
خیلی 😭😭
بعداز اتمام سرم دکتر اجازه مرخصی داد
مادرم اصرارداشت برم خونه ای خودمون اما من نمیخاستم
از جایی که بوی مرتضی میده دور بشم
امروز بایدمیرفتم دانشگاه حلقه صالحین داشتم
مربی حلقه بودم
همه دانشگاه خبرداشتن
مرتضی من و علی آقا بعنوان مدافع حرم رفتن سوریه
وارد حسینه دانشگاه شدم
بچه ها اومده بودن
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از تلاوت چند آیه از قرآن
دخترا امروز میخایم در مورد دفاع از حرم صحبت کنیم
نظرتون آزادانه درمورد دفاع از حرم و مدافعین حرم بگید
*برای چی میرن ؟
بخاطر پول از زن و بچه شون میگذرن ؟
&اصلا به ما چه مگه تو کشور ما جنگه ؟
√عربها چه به ما
خودمون فداشون کنیم
££اگه اونا نرن برای دفاع داعش الان تو نمک آبرود آفتاب گرفته بود
بچه ها شما نظرتون گفتید همه
حالا حرفای منو گوش کنید
بچه ها ما از بچگی با عشق به امام حسین (ع)بزرگ شدیم
همش میگفتیم اگه کربلا بودیم فلان میکردیم
خب الان دشمن یه سری آدم ازخدا بیخبر جمع کرده
که هدفشون خشن نشون دادن چهره اسلام هست
بچه ها بدون رودرواسی چندتاتون ماهواره دارید
سامره شما بگو
تو چندتا فیلم از رسانه های غربی آدم بده سریال اسمش از ائمه بوده
آدم خوبه عایشه ،عثمان و عمر .....
سامره : همه 😔😔😔
نرگس : خب بچه ها ببینید اینطوری که دارن چهره ائمه تو ذهن اونور آبی ها خراب میکنن
الان یه سری جمع کردند علنا اسلام خشن نشون بدن
لب تابم روشن کردم
بچه ها ۳تا فیلم بهتون نشون میدم توضیحشم زیرش هست
ازم توضیح نخاید که بی حیا هست گفتنش
فیلم اولی فروش بانوان سوری بعنوان برده است
فیلم دوم جهادنکاح
فیلم سوم شهادت یه مدافع ایرانی
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞 📚 #داسـتان_یا_پنـد 💞🌷💞🌷💞🌷💞 📚﴿علمدارعشق﴾ 🔖قسمت 73 زهرا به اصرار بامن راهی مزارشهدا شد وقتی
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💞
📚 #داسـتان_یا_پنـد
💞🌷💞🌷💞🌷💞
📚﴿علمدارعشق﴾
🔖قسمت 74
بچه ها بنظرتون اینجور پریدن به سوی معشوق و گفتن ذکر یاحسین با پول میشه؟
بچه ها شما همتون منو میشناسید از عشقم به آقای کرمی هم باخبرید
از مریضی این مدتم باخبرید
ازوضع مالی عالی خانواده من و آقای کرمی همینطور
صدام لرزید بچه ها به جدم قسم هیچکدوم از مدافعین پول نمیگرن
ناموس شیعه درخطره
کربلا به پاست
مردامون نرن حضرت زینب دوباره اسیر میشن
بچه ها سالهای بین ۵۹-۶۸ نیرو بعث به کشور ما حمله کرد
هیچ کشوری به ما کمک نکرد
۹۰خورده ای کشور
نیروی بعث تا بن دندان مسلح کردن
بچه هامون شهید شدن
خرابی ها بار اومد
بچه ها ما شیعه ایم باید پشت هم باشیم
ما مزه جنگ کشیدیم
بعداز جنگ مزه آرامش به لطف امام زمان و از لطف رهبری سیدعلی داریم
بچه ها وظیمون به سوریه کمک کنیم
بچه ها امیدوارم قانع شده باشید
چرا مدافعین حرم میرن
با صلوات بر محمد و آل محمد پایان جلسه
اللهم صلی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
#ادامه_دارد...
✍🏻پـــریســـا_ش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
#جهادتبیین
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆💞