تلنگر
#بازنشر_شود_برای_بیست_نفر 🔥🔥🔥
☃⛈ سرما و یخبندان عجیب و کم نظیری در بیش از ۲۵ استان کشور داریم...
🔥 برخی اخبار حکایت از احتمال قطعی گاز در این سرمای سوزان تا ساعاتی دیگر در برخی نقاط کشور دارد.
🔥 قطع نشدن این گاز الان #فقط و #فقط بستگی به همّت من و شما دارد.
💥 اگر هر کس این پیام میخواند ، همین الان یه لباس بیشتر بپوشد، یه شعله را کمی کمتر کند، یه شعله را خاموش کند میتوان از قطعی گاز در دو شهر جلوگیری کنیم..
💥 نه فقه خوانده ام و نه استاد اخلاق هستم؛ ولی به رسم انسانیت و اخلاق و با توجه به اینکه کوتاهی ما موجب ضرر جانی به آن کودک سرماخورده محروم از گاز خواهد شد ، در صورت توان و بضاعت هر گونه کوتاهی در این امر #حرام است...
🔥🔥 پس #یا_علی کن و همین الان یه شعله را کم یا....
#بازنشر_برای_بیست_نفر
#برای اقدام خدا پسندانه
✔️تصویری تکرار نشدنی
🍁تصویری تاریخی از دو رئیس جمهور یزدی در یک قاب.👆
🍁موشه کاتساو یا موسی قصاب، متولد سال ۱۳۲۴ در محله یهودی نشین دارالشفاء یزد است که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ میلادی ریاست جمهوری اسراییل را بر عهده داشت.
🍁دوره ریاست جمهوری او همزمان بود با ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی در ایران که او هم زاده یزد و شهر اردکان است...
🍁 شاید برای اولین و آخرین بار در تاریخ باشد که دو رئیس جمهور از یک شهر به عنوان رئیس جمهور دو کشوری که با هم دشمنی دارند ، انتخاب میشوند...
🍁 بد نیست بدانید سید محمد خاتمی تنها دو سال از موشه کاتساو بزرگتر است.
🍁موشه کاتساو که ۱۴ آذر ۱۳۲۴ در یزد به دنیا آمد در سن ۶ سالگی به همراه خانواده فقیرش به اسرائیل مهاجرت کرد.
🍁نام کاتساو در کودکی، ماشاالله بود و پس از مهاجرت به اسرائیل نام عبری موشه را که نام موسی است، در شناسنامه او نوشتند اما مادرش، گوهر خانم، هنوز او را ماشالله صدا میکند.
🍁نام فامیلی او ، به این دلیل است که پدرش خادم کنیسه ملا آقا بابا یهودیان در یزد بود، مرغ را به شیوه یهودی ذبح میکرد؛
کاتساو یعنی قصاب.
🌷 سخن خدا در قرآن:
ما موسى را با معجزات خود و دلیلی روشن به سوى فرعون و اشراف قومش فرستاديم؛ ولى آن اشراف از فرمان فرعون #تبعیت كردند، در حالى كه فرامین فرعون، راهنما به سوى خوشبختى نبود.
✍️ شرح: #تبعیت از فرمان فرعون، یعنی اطاعت از دستورات فرعون که مخالف #واجبات و #محرمات الهی بود و راهنمای انسانها به سوی خوشبختی نبود.
این #اطاعت از غیر خدا به جای #اطاعت از دستورات #واجب و #حرام موسی بود که عامل نابودی فرعونیان شد. (هود، 96 و 97)
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🦋🍃 🦋🍃🦋🍃🦋🍃 📚رمان سرباز ✍قسمت ۴۰ افشین با مکث نگاهش کرد. نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دو
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🦋🍃
🦋🍃🦋🍃🦋🍃
📚رمان سرباز
✍قسمت ۴۱
متوجه فاطمه نشده بود.
فاطمه ماشینش رو جای ماشین افشین پارک کرد و داخل مؤسسه رفت.در اتاق حاج آقا موسوی باز بود.در زد.
-سلام حاج آقا،اجازه هست؟
-سلام خانم نادری،بفرمایید.
بعد از احوالپرسی،فاطمه روی صندلی نشست.میخواست درمورد افشین بپرسه ولی نمیدونست چجوری.
حاج آقا گفت:
-آقای مشرقی رو دیدید؟ الان پیش پای شما از اینجا رفتن.
-فقط دیدم سوار ماشینشون شدن و رفتن.میان پیش شما؟!
-بله.خیلی پیگیر موضوعات مختلف هست. معمولا یک روز درمیان میاد اینجا. سوالهای خیلی سختی میپرسه.بعضی هاشو همون موقع نمیتونم جواب بدم. خودم میرم تحقیق میکنم،بعد میاد جوابش رو میگیره و سوالهای دیگه میپرسه و میره.حق با شما بود،جواب های خیلی تخصصی هم میخواد.حتی به جواب های منم اشکال میکنه.ازش خوشم میاد.منم سر ذوق آورده.
-در عمل چطوره؟!!
-عمل هم میکنه.واجباتش رو انجام میده. کارهای #حرام انجام نمیده.حتی #مستحبات هم سعی میکنه انجام بده.روی #اخلاقش هم خیلی کار میکنه.
فاطمه تو دلش گفت یعنی دیگه مغرور و کینه ای نیست؟!!
-خانم نادری
-بفرمایید
-شما ازش خبری نداشتین؟!
-بعد از اون روزی که آوردمشون اینجا،یه روز کتاب هایی که شما بهش دادین رو بهم داد و دیگه ندیدمش.
حاج آقا تعجب کرد.
تا حدی متوجه علاقه افشین به فاطمه شده بود.
همون موقع برادر حاج آقا وارد شد. فاطمه ایستاد و سلام کرد.
مهدی هم مؤدب و محجوب سلام و احوالپرسی کرد.
فاطمه به حاج آقا گفت:
_با اجازه تون من میرم پیش خانم مومن.
-خواهش میکنم.بفرمایید.
دو قدم رفت،برگشت و گفت:
_دختر خاله ما حالش چطوره؟ دیگه مؤسسه نمیاد؟
حاج آقا با لبخند گفت:
_خداروشکر خوبه.هفته ای یک روز میاد. دخترها اینجا رو میذارن رو سرشون.
-سلام برسونید،بهش بگین همین روزها میرم دیدنش.
-حتما،خوشحال میشه.
وقتی فاطمه رفت،مهدی روی صندلی نشست و گفت:
_داداش.
حاج آقا همزمان که برگه ای رو مطالعه میکرد،گفت:
_جانم.
-نمیخوای برای داداشت آستین بالا بزنی؟
حاج آقا با لبخند نگاهش کرد و گفت:
✍🏻 بانو «مهدی یارمنتظرقائم»
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🦋🍃