کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤 👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶 📚عاکف 📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۱۶۷ و ۱۶۸ حاجی م
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆👤
👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶👤🕶
📚عاکف
📝امنیتی_گاندویی_مستند داستانی
👈جلد دوم (سری دوم)
✍ قسمت ۱۶۹ و ۱۷۰
_.....چون هیچوقت مادرم و نمیبرن همراه خودشون.. حتما میکشنش و بعد فرار میکنن.
_ببین عاکف، ما اگر حمله نکنیم، پی ان دی رو نمیتونیم بدست بیاریم.. ریسکش بالا هست ولی چاره ای نداریم.. با سه تا از زبده ترین کارشناس های اداره مشورت کردم.. هر سه تا نظرشون همینه... چون پای ارشدترین مقامات کشور برای پرتاب ماهواره وسطه. تموم #خبرگزاری های داخلی و خارجی و #رسانه های صهیونیستی و آمریکایی دارن درمورد این موضوع حرف میزنن.. تموم خبرای دنیا شده #برجام، و #رصد_مخفی پرتاب ماهواره از ایران.. ببین موشک نیست که ما بخوایم کارمون و مخفیانه انجام بدیم و بعد از پرتاب رسانه ها بفهمن.ما اگر این حمله رو هم به تاخیر بندازیم، بازم معلوم نیست چقدر طول بکشه که تو بتونی مادرت و نجات بدی.نمیدونم یک ساعت بشه عاکف جان. دوساعت بشه. سه ساعت. یه روز.. نمیدونم... اینجا خیلی وضعیت قمر درعقرب هست. الان چند ساعته کل شبکه های اینترنتی کشور کُند و بیشتر جاها، قطع شده. بخش هایی از تهران ارتباط موبایلیشون و قطع کردیم. تلفن های ثابت کل ولنجک و قطع کردیم.. داد همه داره درمیاد.. سفارت خونههای اروپایی و عربی معترض شدن..
من همینطوری توی راهروی بیمارستان، یه مسیر به طول ۱۰متری و میرفتم و میومدم تا درب اتاق فاطمه، و برمیگشتم دوباره، و فقط به حرف حاجی گوش میدادم.
حاجی گفت:
_تلفنهای ثابت کل ولنجک و قطع کردیم. چند تا از سفارت خونه های غربی و حتی عربی صداشون در اومده. هی دارن فشار میارن شبکه اینترنتی رو وصل کنید. عاکف جان میفهمی فدات شم؟ خیلی تحت فشاریم.. رضوی هم من و تحت فشار قرار داده که جمع کنیم هرچی سریعتر این موضوع و !! با دبیر شورای عالی امنیت ملی هم تلفنی درارتباطیم اینجا.. چون رضوی بعضی جاها مجبوره با دبیرخونه هماهنگ بشه...
خیلی ناراحت بودم..
چون جون مادرم در میون بود و تصمیم سختی هم بود که خودم بخوام نتیجه بگیرم که چیکار کنیم و چیکار نکنیم.
گفتم:
+میفهمم.. ولی چی بگم حاجی؟هههعععیییی خدایا شکرت. راضیم به رضای خودت.
_میدونم تصمیم گیری برات در این موضوع سخته. هم برای تو و هم برای ما توی تهران..... عاکف؟؟ عاکف جان میشنوی صدام و... ؟؟
+بله میشنوم حاج آقا؟؟
_ببین، هر تصمیمی بگیری من پشتت هستم و پاش می ایستم. حتی شده به قیمت اینکه من و از این مسئولیت بندازن کنار. حتی شده توبیخم کنند. حتی شده بفرستنم قرنطینه.. حتی شده پی ان دی رو از دست بدیم با اینکه برام مهمه این قطعه پی ان دی.. ولی من میخوام اینبار پای تو بایستم.. واقعا به پات می ایستم عاکف.. چون میدونم تصمیم الکی نمیگیری و باهوشی..
۳۰ ثانیه فکر کردم و قدم زدم... همینطوری راه میرفتم.خیلی کوتاه و فقط در حد چندجمله کوتاه و خیلی مختصر بهش گفتم:
+حمله کنید به لونه خوک ها توی تهران. نزارید #قطعه بره بیرون. من خودم اینجا #مادرم و نجات میدم. بفکر #جوونای_مردم باشید که شبانه روزی برای این ماهواره زحمت کشیدند. میخوام دل #امام_خامنهای شاد بشه با پرتاب ماهواره..دل #مردم شاد بشه. #عزت_ملی و #جهانی پیدا کنیم. هر #ایرانی لذت ببره با هرجناح و تفکری..
حاجی ازاین حرفم بغض کرد و صداش یه جوری شد پشت تلفن..
بهم گفت:
_عاکف، به روح پسر شهیدم، برای آزادی مادرت؛ کل کشور و بسیج میکنم. به شرافتم پات میمونم.. رحم نکن به تروریستا.. برو ببینم چیکار میکنی.
+ممنونم..یاعلی.
حاجی قطع کرد و منم توی راهرو ، کنار یه گلدون نشستم و سرم و تکیه دادم دیوار.
شروع کردم..
توی دلم با خدا حرف زدن:
" الهی من لی غیرک..خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم که کمکم کنه...
الهی هب لی کمال الانقطاع.. الهی انت المالک و انالمملوک.. الهی، انت الجواد و انالبخیل..
الهی من بنده بد تو هستم..
از طرفی به تو حق اعتراض هم ندارم که چرا روزگارِ من و مادرم و پدرم و همسرم این شد.. چرا فلان شد و فلان نشد.
من عبدم. تو مولایی. تو آقایی...
یه عمر دارم میگم انت المالکُ و انا المملوک، پس باید پاش بمونم.. وگرنه پای مناجاتم نمونم، یعنی داشتم فقط حرف میزدم بیخود توی این عبادت ها باهات...
خدایا، تو موالی منی. آقای منی....
خدای منی. من عبد ذلیل تو هستم.. مگه اربابم و فرستادی گودال قتلگاه بهت اعتراض کرد؟
من کی باشم که بخوام اعتراض کنم...
من کاسه لیسِ حضرت حسین و بچه هاش هستم. مگه خواهرش و اسیر کردن اعتراض کرد؟
من کی باشم اعتراض کنم؟.....
#ادامه_دارد...
کپی فقط با ذکرمنبع👇🏻
#خیمه_گاه_ولایت
https://eitaa.com/kheymegahevelayat
✍🏻: مرتضی مهدوی
📌ارسال 100٪ با نام نویسنده و ذکر صلوات برای امام زمان و نائبش
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆👤🕶