💖📚داستان یا پند📚💖
بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا
دوستان و بزرگواران گرامی برای استیکر به این گروه مراجعه بفرمائید.
✅ برای دسترسی بهتر، هشتگهای زیر را جستجو کنید:
#ایموجی 🔸
#صورتک 🔸
#روزمره 🔸
#گل
#عاشقانه 🔸
#فانتزی 🔸
#کارتونی🔸
#اعداد
#طنز 🔸
#حیوانات 🔸
#پرنده_ها 🔸
#حشرات
#میوه_ها 🔸
#خوراکی_ها 🔸
#اشیا 🔸
#طبیعت
#دختر 🔸
#پسر 🔸
#کودک 🔸
#خانم 🔸
#آقا
#ایران 🔸
#مناسبتی 🔸
#تبریک 🔸
#تسلیت
#تولد 🔸
#ازدواج 🔸
#همسرانه 🔸
#خانوادگی
#پدر 🔸
#مادر 🔸
#برادر 🔸
#خواهر 🔸
#فامیل
#شعر 🔸
#تقویم 🔸
#ایام_هفته 🔸
#فصل_ها
#دانش_آموز 🔸
#دانشجو 🔸
#کانال 🔸
#گروه
#آشپزی 🔸
#کسب_و_کار 🔸
#ختم_گروهی
#کتاب 🔸
#کتابخوانی 🔸
#ورزشی 🔸
#پیکسل
#مذهبی 🔸
#نوستالژی
🆔 @sticker24
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
27.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضائل استثنایی حضرت زهرا سلام الله علیها
بمناسبت میلاد مبارک صدیقه طاهره
سخنران: حامدکاشانی
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر و #روز_زن مبارک
#مـــــادر
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🔔❤️
اگر قفل شده زندگی و ڪار و بار
ما دلیـــلش این نیست ڪه راهی
نیست یا #ڪـلیدی نباشـــه!
دلیلش اینه ڪه ســـراغ ڪلید دار
نرفتـــیم و ڪـــلید دار یڪ ڪلید
یدڪ هم به امـــانت نزد فرشتگان
گذاشته است و یک فـرشته زمینی
هم داریم که اسمش #مــادر است!
👌ڪافیست هـــوای این فــرشته
زمــینی را داشـــــته باشید و به او
#نیڪی ڪنید تا قفلهای زندگیتان
باز شـــــود.
💯 #قـــــدر_بدانـــــیم
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
#یا_اباعبدالله_ع🌷🍃
#شب_جمعہ اسٺ سلام همۂ نوڪرها
بہ شہِ ڪرب و بلا پادشہِ بے سرها
و بگویید بہ #ارباب ڪه مهمان دارد
بہ فداے قدم #مادر تو مادرها
#السلامعلیڪ_یا_فاطمهالزهرا❣️
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*#رهبرانه
#مادر
مادر محور کانون گرم و پُربرکت خانواده است*
🔹حضرت آیتالله خامنهای:
⭐️خانواده یک کانون گرم و پُربرکتی است
که قویترین پایههای تربیت انسان در این کانون گذاشته میشود. 🌷
*🌺در کانون خانواده است که اوّلین و مهمترین پایههای تربیت روحی و فکری🧠 بشر بنا نهاده میشود.
خانه🏡 بهترین محیط آسایش جسم و جان است، بهترین کانون رفع خستگی تن و روح است، حقیقیترین فضای صمیمیّت است.*
🔸هیچ صمیمیّتی در هیچ محیطی به قدر خانواده👨👩👧👦 و بین مادر، فرزند، پدر، همسران تصوّر نمیشود و وجود ندارد.
در چنین کانون مبارکی محور کیست؟
مادر؛ اصل کیست؟
مادر؛ مرکز دایره کیست؟
*مادر. مادر، محور خانواده است.*
🗓 ۱۳۹۹/۱۱/۱۵
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
#عاشقان_صاحب_الزمان_عج
@Asheghanesahebzaman
@Asheghanesahebzaman
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
یاد کنیم همه ی مادران و همسران شهدا را با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ معجزه دعای #مادر
🎥 استاددانشمند
حتما برای دوستان خود فروارد کنید 🌹
روز قیامت اگر بپرسند چه آورده ای؟
#مادر: " جوانم را..."
#شهید :" دل سوخته ی مادرم را..."💔
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* از یِکی پرسیدم :*
*ان شاالله اگه بخوام #اربعین برم کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم؟*
گفت : اول میری پاسپورتتو از اِمام رِضا( علیه السلام) میگیری.
بعد میدی به حضرت معصومه(سلام الله علیها) پاراف میکنه.
بعد ميدی به حضرت عباس ( علیه السلام) امضاء ميکنه.
بعد از اون میبری دبیرخونه حضرت زینب(سلام الله علیها) ثبت میکنه.
وآخرین مرحله ممهور به مهر حضرت #مادر( سلام الله علیها) میشه و تمام.
گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه؟!!
گفت چرا یه راه وجود داره اونم اینه که
بری در خونه حضرت #رقیه (سلام الله علیها) رو بزنی و با ايشون صحبت کنی😭
گَر دُخترکی پیشِ پِدر ناز کند
گره ی کَربُ و بَلای همه را باز کند 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅هرکی هرجایی رسیده از دعای مادرش بوده☝️
♦️قسمت دوم
#دکتر_سعید_عزیزی
#مادر
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌻 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 📚رمان #از_من_تا_فاطمه قسمت ۱۰ #هوالعشق #مجنون_بی_لیلی #سوها_نوشت فردا شب شهادت
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌻
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
📚رمان #از_من_تا_فاطمه
قسمت ۱۱
#هوالعشق
#حضرت_زهرا
صدای مداحی می آمد٬
تازه یادم امد امشب شب شهادت #حضرت_زهرا س است. جلوی ضریح زانو زدم٬درفکر بودم اما نمیدانم چه فکری!صدای مداحی می آمد٬نمیدانم چه میگفت فقط یک کلمه شنیدم و آن این بود: #مادر
و احساس کردم جمعیت کم کم پراکنده میشوند و مراسم تمام میشود٬
کم کم چشم هایم سنگین شد و روی هم رفت٬دوباره خواب دیدم٬هیچ چیز نمیدیدم فقط صداهارا میشنیدم
٬صدای ارامی امد٬دخترم پاشو ٬مادرت همیشه کنارت هست بلند شو پسرم منتظرته٬این هدیه من به توعه ازش مواظبت کن...
و احساس کردم پارچه ای روی چشمانم امد و به کنار رفت
٬عطر گل نرگس نوازش روحم شد٬دستی به شانه ام خورد که بیدار شدم.
-دخترم پاشو ٬نماز صبح نزدیکه ها خواب نمونی مادر
پیرزن مهربانی بود که مرا از خواب بیدار کرد٬
خوابم را به یاد اوردم ٫#دخترم٬#مادرت؟مادر من؟او که بود؟
هنوز نوای دلنشینش در ذهنم چرخ میزد٬هدیه؟چه هدیه ای؟
به نماز ایستادم
تعجب کردم که چه روان خواندم !اخر من نماز خواندن بلد نبودم٬دست هایم را به حالت قنوت گرفتم
و از خدایی که تنها نامش را میدانستم کمک خواستم٬از او خواستم مرا در آغوش بگیرد٬نوازشم کند تا ارام بگیرم٬نمیدانم این راز و نیازها چگونه برزبانم می آمد..
بعد از اتمام نمازم به سرجایم برگشتم که از دور چشمم به پارچه مشکی که کنار کیفم بود افتاد٬سریع به سمتش دویدم ٬نه ممکن نیست٬از کجا امده بود؟
من چادر مشکی نداشتم
٬#هدیه٬اری هدیه!روبه روی صورتم گرفتم عطر نرگس میداد تا اعماق وجودم را با ان عطر پر کردم٬هربار اطرافم را نگاه کردم چیزی ندیدم
٬فقط٬فقط یک خانم چادری دیدم که از سمت من درحال بازگشت بود٬سریع صدایش زدم و به سمتش دویدم.
-خانم٬خانم صبر کنید
-جانم؟
چقدر چهره اش زیبا و دلنشین بود
لحظه ای محوش شدم انگار فرشته بود٬
-شما این چادرو برام گذاشتید؟فکر کنم به خاطر این بوده که حجابم مناسب نبوده درسته؟خیلی ببخشید الان درستش میکنم اما نیازی به چادر نیست ممنو..
-دختر گل٬یه خانومی این چادر رو به من دادن و گفتن به شما بدم و #هدیه است ٬گفت حتما بهش برسون خودش میدونه ٬هدیه رو که پس نمیدن.
از کلماتش دلم ریخت
زانوهایم خم شد و روی زمین افتادم٬به پهنای صورتم اشک میریختم نمیدانم برای چه؟
-خانوم بهت نظر کرده گلم٬خوش به سعادتت
دیگر چیزی نفهمیدم
و از اعماق وجودم گریه کردم وچادر را ناخودآگاه در اغوش گرفته بودم و میگریستم٬بوی گل نرگس میداد چه هدیه ای بود چه ساده اما دلربا ٬این چه بود؟آن خانم چه کسی بود؟
چادر را روی سرم انداختم
لطیف بود٬مانند برگ گل٬تا روی سرم امد سرتاسر وجودم غرق لذت شد منشأ این حس را نمیدانستم
٬دوباره سوال ها به سمت مغزم هجوم اورد٬#پسرم منتظرت هست!!!پسرش کیست؟
قدم هایم به حیاط کشیده شد
در هوای بی هوایی به سر میبردم به سمت انسوی خیابان قدم برمیداشتم و درفکر اتفاقات بودم که کامیونی به سمتم میامد چراغش را چندبار روشن و خاموش کرد از ترس درجایم میخکوب شده بودم و چشم هایم را که بستم تمامم اتفاقات جلوی چشمانم رژه رفت٬
صدای من بود که با جیغ علی را صدازدم...
-علییییییییی
ماشین ترمز شدیدی زد اما به من برخورد نکرد که دست هایم داغ شد٬
-جانم فاطمه
وسط خیابان راه را سد کرده بودیم٬
دست هایم در دست های علی بود و چشم هایمان تنها هم را میدید٬همه چیز را به یاد اوردم ٬علی٬علی٬علی و
از حجوم افکار و خاطرات قبل مغزم فشرده شد
و بیهوش شدم....
✍🏻 نهال سلطانی
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌻
#سلام_امام_زمانم
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی...
🌱سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند.
🌱سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
در ظلمٺ شب قرص قمر مےآید
از جاده ی روشنی #سحر مےآید
#مادر بہ خدا منتقمٺ یڪ جمعہ
با #سیصد_و_سیزده نفر مےآید
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
#امام_زمان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#امام_زمان_عج
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
🔴درد و دل یک دخترخانم پنجاه ساله
✍چند روزی است که ۵۰ ساله شده ام، اما هنوز مجردم.😭
🔻چیزی که هرگز فکرش را هم نمی کردم نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم نه .من در جوانی در #انتخاب_همسر دچار وسواس شدم.
🔘در فامیل از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند #خواستگار من از فامیل بودند که دست رد به سینه شان زدم و هنوز هم که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل هستم.
اولین خواستگارم در سن 19 سالگی پسر عمویم بود او کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود او به من بسیار ابراز علاقه می کردند.
اما بزرگترین مشکلی که در #ازدواج با او می دیدم فاصله سنی مان بود.من و او تنها 5 ماه #فاصله_سنی داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود.بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم.اینطوری اولین خواستگار خود را رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم.
❌در 19 سالگی تقریبا 6 تا 7 خواستگار دیگر هم داشتم که هر کدام را به دلیلی رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم نباید زندگی اطرافیانم را تجربه کنم.مثلا خواهرم که 17 سالگی ازدواج کرد و در کمتر از 6 سال صاحب 4 فرزند شد و لذتی از زندگی نبرد.بنابراین تصمیم گرفتم #درس بخوانم و پیشرفت کنم.در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل دیگر توجه داشتم.
🔷بعد از مدتی معلم شدم و کارم برایم از هر چیز مهم تر بود.
✳️دیگر به سن 25 سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم.در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم.
بنابراین هر خواستگاری که سطح #سواد و #موقعیت_اجتماعی اش کمتر از من بود را رد می کردم.
🔰تا قبل از سن 30 سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم.اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم:از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد.
🔸از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شد.سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از 30 سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی را داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد.
چرا که بزرگترها می گفتند"هر چه نشینی بر تخت نشینی "یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد.
پس از آن دیگر کسانی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند.چرا که تجربه مستاجری و با خط اتوبوس سیر کردن را در خود نمی دیدم.از سن 30 به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی،داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود.
⚜اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند.هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم.از نظرم آن ها هم مردود بودند.من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم.حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد #تمسخر دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟
♻️کم کم به سن 40 سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر 6 ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم.با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود.
♨️فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم.آخرین مورد خواستگارم راهرگز فراموش نمی کنم که دو شبانه روز گریه می کردم.پیر مرد 65 ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بودازمن خواستگاری کرد.
❌فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام.😭
چرا همکارم که تمام #صفات_خوب یک مرد در اوجمع شده بودفقط به خاطر چند سال فاصله سنی ردکردم.😞
⭕️سنم به 45 رسیده بود تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی داشتند و همسر خود را از دست داده بودند هم راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسرش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشداگر هم بودچهره دلنشینی نداشت.
💔امروز در۵۰ سالگی حس #همسر شدن واز همه مهمتر حس #مادر شدن را ازدست داده ام.
امروز خواهرم با نوه هایش بازی می کندومن هنوزاندرخم یک کوچه منتظرخواستگارم.
❣امروزحسرت فرصتهای گذشته رامی خورم.😔
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🦋🍃 🦋🍃🦋🍃🦋🍃 📚رمان سرباز ✍قسمت ۱۲۰ گیج شده بود. شاید هم بخاطر حفظ آرامش علی نباید قبول میکرد. ب
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🦋🍃
🦋🍃🦋🍃🦋🍃
📚رمان سرباز
✍قسمت ۱۲۱
ولی با این حال همه میدونستن به وقتش فاطمه کوتاه بیا نیست.بخاطر همین دقت شون بیشتر شد.
یک سال گذشت.
دختر علی و فاطمه به دنیا اومد.
اسمشو {زینب} گذاشتن.چهره ش شبیه علی بود.حاج محمود به مناسبت تولد زینب،یه آپارتمان بهشون هدیه داد.سه دانگش به نام افشین مشرقی و سه دانگش به نام فاطمه نادری.
حاج محمود میتونست حتی قبل ازدواج شون این هدیه رو بهشون بده ولی میخواست بچه هاش راحت طلب نباشن. به امیررضا و محدثه هم بعد تولد اولین بچه شون یه آپارتمان هدیه داد.
اون روزها بهترین روزهای زندگی علی بود.زندگی علی با فاطمه هرروز شیرین تر از روز قبل بود.فاطمه از وقتی #مادر شده بود،عاشق تر و عاقل تر شده بود. رابطه ش با خدا عمیق تر و عاشقانه تر شده بود.
دخترشون سینه خیز میرفت،
علی و فاطمه با ذوق تشویقش میکردن. زینب غذا میخورد،دوتایی ذوق میکردن. چهار دست و پا میرفت،دوتایی قربان صدقه ش میرفتن.
زینب وسط هال نشسته بود،
و با اسباب بازی هاش بازی میکرد.علی روی مبل نشسته بود و نگاهش میکرد. فاطمه با سینی چایی،کنارش نشست و به علی خیره شد.علی با لبخند نگاهش کرد و گفت:
_دخترتو ببین چکار میکنه.
ولی فاطمه به علی نگاه میکرد.
-علی،ازت ممنونم،بخاطر زندگی خوبی که برام ساختی.کنار تو زندگی خیلی خوبی دارم.تو همون همسری هستی که همیشه از خدا میخواستم.یه مرد واقعی..تو هم همسر خیلی خوبی هستی،هم پدر خیلی خوبی هستی.
شب شهادت امام محمد باقر(ع) بود.
طبق معمول علی و فاطمه و زینب با هم به هیئت رفته بودن.برای کمک تا آخرشب مونده بودن.
تو مسیر برگشت زینب آب خواست.
علی کنار خیابان توقف کرد.از ماشین پیاده شد و به سوپر رفت.
تازه وارد مغازه شده بود که ماشینی چند متر جلوتر،رو به روی بنر بزرگی که به مناسبت شهادت زده بودن،ایستاد.شیشه های ماشین پایین رفت و صدای بلند موسیقی تندی تو فضا پیچید.دو پسر و یه دختر پیاده شدن و شروع به #هتاکی کردن.
فاطمه سریع پیاده شد،
و سمت دختر رفت.صحبت میکرد که یکی از پسرها از پشت فاطمه رو هل داد. فاطمه که انتظارشو نداشت نتونست تعادل شو حفظ کنه و با سر محکم زمین خورد.زیر سرش پر خون شد.
علی از مغازه بیرون اومد.
خانمی رو دید که زمین خورده و دو پسر بالا سرش ایستادن. به سرعت سمت شون رفت.
دختر و پسرها فرار کردن.
وقتی متوجه حال خانم شد،خواست فاطمه رو برای کمک صدا کنه ولی جای خالی فاطمه رو دید...از فکر اینکه اون خانم،فاطمه باشه،لحظه ای قلبش ایستاد...با قدم های لرزان نزدیک رفت. وقتی صورت فاطمه رو دید نفسش حبس شد..با زانو کنارش افتاد...صدای گریه زینب از ماشین شنیده میشد.
چند نفری جمع شدن.
یکی با آمبولانس تماس گرفت.خانمی زینب رو بغل کرد و سعی میکرد آرومش کنه.
روی صندلی بیمارستان نشسته بود.مات و مبهوت...پرستاری نزدیک شد.
-آقا ... آقا!!
علی سرشو بلند کرد.پرستار گفت:
_کسی هست که بیاد دخترتون رو ببره.همش گریه میکنه.بچه گناه داره.
تازه یاد زینب افتاد....
✍🏻 بانو «مهدی یارمنتظرقائم»
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان الله
عشق مادر در تمام موجودات آفرینش خداوند زیبا و ستودنی ست
👌🏻اگر نبینی از دستت رفته 👌🏻
#مادر
💖به عشق خدا تا ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
🌹ايام شهادت #مادر است...
وفرزندی که قرن ها بعد، زیر بیرق شجاعت مادرش، شبیه مادرش، مزارش پنهان است...
#فاطمیه
﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
🖤 یک #درس_بزرگ از برترین زنان عالم
📌 همان زنی که دلیل خلقت عالم است
📜 #زن بود و فقط ۱۸ سال داشت، اما بهتر از ۱۰۰ مرد جنگی هنگام هجوم دشمنان به خانهی امام زمانش از او دفاع کرد و از #تحریف حق جلوگیری نمود. و با این کار، پیروزی #جبهه_حق را در #آخرالزمان، تضمین کرد.
▫️ #فاطمیه یعنی تنهایی علی...
▪️ یعنی خداحافظ، ای تنها مدافع علی. فاطمیه یعنی کلمینی، ای غمخوار و یار #ولایت
▪️ حالا دیگر سلام علی را هیچکس پاسخ نخواهد داد. فاطمیه یعنی پسری که سیاه پوش عزای #مادر است. تا همین امروز...
➕ استاد چرا #حضرت_زهرا بین در و دیوار بجای امیرالمومنین، #امام_مهدی رو صدا کردند؟
➖ چون در اون لحظه هم به فکر #شیعیان شون بودند. میدونستن فقط فرزندشون مهدی میتونه همهی مردم جهان رو از ظلم نجات بدن
☑️ فاطمیه، یه درس #امام_شناسی هست. یه مکتب بزرگ و قدرتمند که درس گرفتن ازش میتونه هر استکباری رو به زانو دربیاره. ما برای رسیدن به #ظهور و فرمانبری از #امام_زمان علیهالسلام باید اول از همه، پیرو #حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها و #امیرالمومنین علیهالسلام باشیم.
🚩 سلام بر شما ای اولین #مدافع_حرم ولایت
☑️ #شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها به محضر مبارک حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجه، بر پیروان مکتب و جبهه و محور شرافت، انسانیت و آزادگی، تسلیت میگوییم.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
#در_ثواب_نشر_سهیم_باشیم
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
#داستان_یا_پند
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛﷽
🔵 به چه کسی نیکی کنیم...؟!
#مادر❤️