کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی ✍قسمت ۱۳ عصربه بهانهی دکتر ازخونه اومدم بیرون, ولی باید یک سرهم به دک
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی
✍قسمت ۱۴
خیلی استرس داشتم ,اصلا میترسیدم نت را روشن کنم,مثل هروقت که از دنیا ناامید میشدم, رفتم وضوگرفتم, نمازم را خوندم و دو رکعت نماز حاجت به جا اوردم وعقده های دلم را خالی کردم,...مدد گرفتم از خدای مهربان...
چادر نماز سرم بود,خاله صدا زد...
_نسیم جان بیا مادر,دکتر پشت خط منتظرته...
اه همین وسط ,کوروش راکم داشتم که اونم به لطف خاله خانمم رسید.!!
گوشی راگرفتم,...بعدازسلام واحوال پرسی, از حالم جویا شد ,مثل اینکه خاله خبر دکتر رفتنم را مخابره کرده بود.!
کوروش بعدازکلی سفارش که پیگیر دکترم باشم خداحافظی کرد,گوشی رادادم خاله و رفتم تواتاقم...
ناخوداگاه گوشیم رابرداشتم وشماره ی سپهر را گرفتم....وای خدای من چراهمچی کردم؟؟!!
توکل کردم به خدا وگفتم حتما این کاربه صلاحه ,که اینجورشد...
سهپر:
_الو بهبه نسیم خانم گل,افتاب ازکدوم طرف ،امشبی غروب کرده که یاد ماکردی هااا؟؟
_سلام سپهر ,کجایی؟؟
سپهر:
_چت شده وروجک؟؟ چرا صدات گرفته؟من الان خونه ام...
من:
_سپهرمیشه یه توک پا بیای اینجا ,کارفوری دارم,توراخدا بیااااا😭
سپهر:
_خوب دخترگل,گریه نکن الان میام ,تایک ربع دیگه اونجام...🙁
صدای ایفون بلند شد وپشت سرشم ,صدای سلام وعلیک سپهر با خاله خانم...
بعدازچنددقیقه سپهراومد تواتاق ودرم پشت سرش بست....ازوقتی اومده بودم خونه ی خاله این اولین باری بود که سپهر میآمد پیشم...
یه نگاه به کل اتاق انداخت وگفت,:
_به به عجب مملکتی برا خودت راه انداختی هااا....معلوم خاله خانم یه مرد نمخواد برای نگهبانی؟😂
اما تاچشمش به چشای ورم کردم افتاد گفت:
_آبجی چت شده,بیا بشین ببینم واسه چی اینجور به روز چشمات اوردی.
به هر جانکندنی بود ازاول تا اخر ماجرا را به سپهرگفتم,...
گفتم که آرزو گولم زده,..گفتم که سهند وعده ی ازدواج داده,.. اخه به نظرم این #بهترین_راه بود, آبروت پیش یک نفر بره, بهتر از اینه که دزد بشی و آبروت پیش همه بره...😞😭
وقتی حرفام تموم شد,...
سپهر همچی رگ گردنش تیرکشیده بود که ترسیدم,کارد میزدی خونش درنمیومد...
بالاخره به صدا درامد:
_آخه خواهرمن ,توچرا اینقد ساده ای؟؟اینهمه اشتباه,...وااااای باورم نمیشه این نسیم زرنگ و باهوش که قراربود دکتر مملکت بشه الان توهمچی #دامی افتاده باشه, تو فضای مجازی, به هیچکس, هیچکس, اعتمادنکن میفهمی؟!...اشتباه دومتم این بود باچه جراتی قرارگذاشتی؟با چه جراتی رفتی سرقرار؟؟...نگفتی تعقیبت کنه و خونه ی خاله رایاد بگیره؟
من:
_داداش, وقت اومدن الکی چند جا رفتم, خودم به فکرم رسید شاید تعقیب بشم,اما پیچوندم...بعدشم میدونم اشتباه کردم تو را خدا سرزنشم نکن ,فقط بگو.چکارکنم؟؟😭
سپهر کمی فکر کردگفت:
_کار کاره فرزاده.
گفتم :
_فرزاد کیه؟
گفت:
_فرزاد یکی از دوستامه,پلیسه اون میدونه چکارکنیم..
سپهر,.نشانی مجازی سهند را یادداشت کرد و صفحهی مجازیم را گرفت تا بریزه رو لپ تاپش...و تاکید کرد به هیچ وجه انلاین نشم و دیگه پیام ندهم.
درهمین حین خاله در اتاق را زد وامدتو,تا حال من را اینجور دید روبه سپهر,
گفت:
_نگران نشی خاله هااا,خودم یه دکتر خوب میشناسم, فردا نسیم جان رامیفرستم پیشش, ببینم چی میشه...
سپهر باتعجب یه نگاه کرد وگفت:
_دکتر؟؟
چشمکی زدم وگفتم :
_هیچی نیست ,بعدا بهت میگم.
وقت رفتن ,سپهرراهمراهی کردم وجوری که خاله نبینه ,تابلو جعلیه رابهش دادم
وقتی سپهررفت,...
یه جور احساس سبکی میکردم,یه کم راحت شده بودم..
اولین کاری کردم,...سیمکارت را از گوشی لمسی برداشتم گذاشتم توگوشی نوکیای قدیمیم و اونم انداختم توکشوی میز ...
رفتم تو رختخواب و تا وقتی بیدار بودم، همش صلوات میفرستادم که همه چی به خیر بگذره...🤲
#ادامه_دارد....
✍🏻نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی ✍قسمت ۱۴ خیلی استرس داشتم ,اصلا میترسیدم نت را روشن کنم,مثل هروقت که ا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی
✍قسمت ۱۵
ازخواب پاشدم,...دوباره چشام تیر میکشید, سرم درد میکرد,هی میخواستم به سپهر زنگ بزنم,...اما یه نیروی عجیب جلوم رامیگرفت.
خاله برا خاطرمن ,ناپرهیزی کرده بود و ابگوشت بارگذاشته بود,...به به عجب بویی پیچیده بود,...از وقتی وارد #مجازی شده بودم اصلاطعم غذاها رانمیفهمیدم,تمام حواسم به #گوشی بود..
هوس کردم رمان بخونم ,اما دوباره چشام دردگرفته, پشیمون شدم دوباره رفتم تواتاقم و روتخت خوابیدم...
خاله بیدارم کردوگفت :
_پاشونمازت رابخون که سفره ی نهار منتظره...
بعدنهار رفتم ظرفا رابشورم,خاله خانم گفت:
_امروز از دکتر نوبت گرفتم,تاکیدکرده اول وقت بیای,یکی از دوستای خانوادگیمونه
گفتم :
_چشم خاله...
خاله بهم پول دادوبرام اژانس گرفت,...
رسیدم مطب,دکتر تازه امده بود,منشی فرستادم داخل,..
دکتره بعدازخواندن شرح حالم که چشم پزشک برام نوشته بود,یه «ام ار ای» نوشت و گفت
_اورژانسی نوشتم تا اخر وقت بگیر بیارش, ببینم
اه من که میدونم مال این اعصاب خوردیای اخیره,اینا چرااینقد جددیش گرفتن...
بالاخره بعداز,سه ساعت ام ار ای اماده شد, شانس اوردم رادیولوژی نزدیک مطب دکتر بود,بدو خودم را رسوندم,...
منشی گفت :
_برو.داخل دکتر هست.
دکتر یه نگاه به ام ار ای کرد وگفت:
_خوب دخترم ,خدارا شکربه موقع اومدی , بیماریت خیلی پیشرفت نکرده بایک عمل بهبود پیدامیکنی..
بیماررری؟؟؟ این چی میگفت برا خودش....
گفتم:
_اقای دکتر من چیزیم نیست,یه چند وقت اعصاب خوردی داشتم همین....
دکتر:
_نه دخترم انچه که من توعکس میبینم یه غدّهی خوشخیم رو عصب بیناییت هست, البته وحشت نکنی,درمانش راحته...
چشام تیرمیکشید تواین موقعیت همین راکم داشتم خدااااااا...
به خونه رسیدم از برخورد خاله فهمیدم , زنگ زده به دکتر وهمه چی رافهمیده, احتمالابه کوروش جانشم, مخابره کرده والاااا......
دلشکسته وناامید روتختم دراز کشیدم
دیگه مغزم هنگ کرده بود...
#ادامه_دارد....
✍🏻نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی ✍قسمت ۱۵ ازخواب پاشدم,...دوباره چشام تیر میکشید, سرم درد میکرد,هی میخو
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی
✍قسمت ۱۶
پاشدم نمازمغرب راخوندم,سرسجاده خیلی گریه کردم, اما با ذکر خدا آروم شدم... آخرش بالاترازمرگ که نیست.......مرگ هم رسیدن به خداست.... #توکل کردم برخدا...
و ایام #فاطمیه بود...
پس دست زدم دامن مادر راگرفتم,من به حضرت زهرا سلاماللهعلیها یه علاقه ی خاصی دارم,... شرمنده از اعمالم همه چی راسپردم دست خودش,تامادری کند برای این دخترک بی پناه.,😭🤲داشتم سجاده راجمع میکردم
خاله از تو پذیرایی صدا زد:
_نسیم جان,اقای دکتر پشت مانیتور منتظرته,
با همون چادرنماز رفتم پشت مانیتور. اینبار کوروش با مهربانی نامحسوس, نگاه میکرد,بدون مقدمه گفت:
_من از حجاب یک دختر یا زن ایرانی لذت میبرم,انسان رامثل فرشته ها میکنه...
عه من حال ندارم سلام کنم,این رفته تو وادی عرفان,چه دل خجسته ای داره هاااا...
پسر خاله خانم دید همچی حال ندارم و مثل,قبل نیستم رفت سراصل مطلب...
گفت:
_نسیم خانم,نتایج ام ار ای رابرام ایمیل کن گرچه به کار دکتر نادری(دکتر مغزاعصابم) ایمان دارم,اما بزار ببینم نظر دکترای ,این طرف چی هست....یک مطلب مهم هم میخواستم بهتون بگم ,اما چون الان شرایط روحیتون مناسب نیست ,یک وقت دیگه میگم.
ازش خداحافظی کردم و رفتم تا چادرم را تا کنم و بزارم توقفسه.
درسته به خاطر بیماریم که یک دفعه متوجهش شدم ناراحت بودم...اما هشتاد درصد ناراحتیم برای اون پسرهی روباه صفت بود, من که ازاسترس نتونسته بودم به سپهر زنگ بزنم,سپهرم یه زنگ نزد ببینم چی شده.......
یک ختم صلوات برداشتم وتسبیج بدست رفتم کنار خاله خانم....
خاله خانم رفتارش یه جورایی شده بود خیلی مهربانتر...پیش خودم گفتم حتما حس ترحم داره برا خاطربیماریم....
به خاله گفتم :
_از مریضیم به مامان,بابام چیزی نگین,غصه میخورن...
خاله بغلم کرد ویه بوسه از صورتم گرفت وگفت :
_قربون دختر خوشگلم بشم,باشه نمیگم.
من متعجب ازاین حرکت بسیاررر غیرمنتظره خاله خانم, درجستجوی دلیل این حرکت به فکر فرو رفتم...!
#ادامه_دارد....
✍🏻نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی ✍قسمت ۱۶ پاشدم نمازمغرب راخوندم,سرسجاده خیلی گریه کردم, اما با ذکر خدا
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی
✍قسمت ۱۷
هرچه فکرکردم دلیل این محبت شکبرانگیز خاله را فقط بیماریم دانستم وبس....
نتیجهی ام آر آی را ایمیل کردم برای پسر خاله خانم وبرای فرار از فکر و خیال ,علی رغم چشم دردم,روآوردم به رمانهای کتابخانه ی خاله خانم....
دلم درپی کتاب ودرس ودانشگاه نبود,...
یک جوری از همه چیز بیزار شده بودم,اون هفته یک سر کوچولو خانه ی خودمون زدم, البته وقتی که سپهر نبود,اخه از فرجام اون گلی که به آب داده بودم دربی خبری به سر میبردم وبی خبری را بر شنیدن اخبار بد ترجیح میدادم...
امروز قراربود ,کوروش نتیجه ی کمیسیون آن طرف اب رابرام بگه,دل تودلم نبود ,یعنی چی میشه؟
خاله لپ تاپ را آورد و اسکایپ را روشن کرد, آن طرف کوروش با رویی خندان نمایان شد...من بغل ایستاده بودم...و تودید دوربین نبودم,
کوروش من را نمیدید ,با خنده به خاله گفت:
_مامان ,قند و عسلمان کجاست؟؟
خاله باایما واشاره بهش فهماند من کنارشم...
قندوعسلمااان؟؟ من ازکی قندوعسل کوروش شدم که نمیفهمیدم؟!😳😐بعد از چنددقیقه ای,چادرسرکردم وپشت مانیتور نشستم,اصلا بروی خودم نیاوردم که حرفش راشنیدم.
من:
_سلام اقای دکتر
کوروش:
_سلام,من اسناد پزشکیت رابه چند تا متخصص نشون دادم وهمه ی آنها به اتفاق نظرشون اینه که مشکلت حاد نیست و با یک عمل جراحی برطرف میشه...پس برات یک نوبت گرفتم وکارهای خروجیت هم اینطرف انجام دادم,شما برو.دنبال پاسپورت بیا همینجا پیش خودم ,عمل انجام میشه.
گفتم:
_نهههههه,من پام را ازکشورم بیرون نمیگذارم, اگرقرارباشه عملی هم انجام بشود, ترجیح میدم همینجا انجام بشه..
کوروش:
_دختر خوب,لجبازی نکن,درسته دکتر نادری,دکتر حاذقی هست اما اینجا امکاناتشون بیشتره...
من:
_همین که گفتم اقای دکتر...
ادامه دادم:
_میخوای گور غریبم کنید؟؟
کوروش:
_خدانکنه, باشه هرجور خودت مایلی,میبینم شکرخدا یه کم روحیه ات بهتره,اجازه دارم اون موضوع رابگم؟؟
وای خدای من تازه یادم افتاد که چندوقت قبل میخواست یه چی مهم بگه...سرم راانداختم پایین وگفتم:
_اختیار دارید اقای دکتر بفرمایید من سراپا گوشم...
#ادامه_دارد....
✍🏻نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺 عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی ✍قسمت ۱۷ هرچه فکرکردم دلیل این محبت شکبرانگیز خاله را فقط بیماریم دان
📖⃟﷽჻ᭂ࿐🌺
عشــ❤️ـــق مجـ📱ـازی
✍قسمت ۱۸ (آخرین قسمت)
کوروش:
_از زمانی خودم را شناختم,درون علم و فرمول و کارم غرق بودم ,هیچ علاقه ای به زندگی با یک زن زیر یک سقف نداشتم, اینجا اینقد بیبندوباری میدیدم که یه جورایی از جنس مخالف زده شده بودم اما با برخورد باشما از پشت این مانیتور و اینجا که جایی در دنیای حقیقی ندارد و مجازی به شمار میاید, نظرم عوض شد....با دیدن و صحبت کردن با شما دچار یک جور حس شدم که تابه حال درک نکرده بودم,شما باعث شدید من خودم را از دنیایی که برای خود ساخته بودم,بیرون بکشم و روی دیگر زندگی را ببینم...با مادرم از حسم گفتم, مادرم میگه این عشقه ....
بعد یک خنده ی زیبایی کرد و گفت :
_عشق مجازی....نسیم جان، من نه تا حالا نه انجام دادم و نه بلدم خواستگاری کنم. میدونم که سنم از شما خیلی بالاتره,اما قول میدهم خوشبختتون کنم... حرفهای رویایی بلد نیستم ,اما اگر همسفرم بشی, قول میدم شیرینترین روزها را به پات بریزم....حاضری همدم این پیر عاشق بشی؟
کلا هنگ کرده بودم,...باورم نمیشد کوروش خاطرخواهم شده باشه,اما حس بدی نسبت به این موضوع نداشتم,...خصوصا باتجربه ی یک عشق #کذایی, این عشق مجازی برام #صادقانه بود.
کارها به سرعت انجام شد,عملم باموفقیت پیش رفت.
سپهرمیگفت:
_سهند که اسم درستش (شهروز)بود توسط پلیس فتا دستگیرمیشه و با دستگیری شهروز, پلیس به یک باند رباینده ی دختران ساده, دست پیدا میکنه,باندی که از عشقی کذایی شروع میشه وبه ربودن دختران و انتقال آن به کشورهای عربی ختم میشه....
خداراشکرکردم که جان سالم از این مهلکه بدر بردم...🥺🤲
امشب تولد حضرت زهرا سلاماللهعلیها است و مراسم عقد ما درخانه ی خاله خانم برپاست....وای خدای من خاله خانم تابلو فرش میلیاردی را سر عقد به من هدیه کرد,...
کورش هم قراره برگرده فرانسه و کارهای بازگشتش به وطن راانجام دهد... وبرای همیشه کنار مادر وهمسر عزیزش بماند و به کشورش خدمت کند...
"پایان"
✍خواننده ی گرامی:
من دخترم نسیم را عروس کردم ان شاالله سفیدبخت بشه..شما درذهن مبارکتان هرچی میخواهی برای قهرمان داستان تصور کن...فقط به یاد داشته باشید این داستان شاید ساختهی تخیل بنده باشد اما در فضاهای مجازی #خیلی_بدتر از این اتفاق میافتد....به فضاهای مجازی هیچ وقت #اعتماد نکنید....
به پایان آمد این دفتر حکایت هر زندگی همچنان باقیست .
✍🏻نویسنده: خانم طاهره سادات حسینی
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
May 11
❣#سلام امام زمانم❣
بیا که بی تو ترک خورده است ایمانم
بدون حس حضورت خراب و ویرانم
متاسفم که تو پاسوز ما شدی آقا
ز غربت تو اسیر عذاب وجدانم
🌺سلام صبحتون بخیرهر کجا مهربانی هست
🌼بی شک خــــــدا هم هست
🌺تقدیم به کسانی
🌼که صبح را با نیت مهربانی
🌺و شاد کردن دلها آغاز می کنند
🌼 پنجشنبهتون بخیر و شادی
#صبحتون_بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ما فاتح قدسیم و ویرانگر حیفا. ..
بسم الله قاصم الجبارین مبیر الظالمین
#اسماعیل_هنیه
#شهید_اسماعیل_هنیه
17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر کجا ظلم به مظلوم شود آنجاییم
به اسرائیل بگویید حریفت ماییم
✊ #مرگ_بر_اسرائیل🇵🇸🇮🇷
✊ #مرگ_بر_آمریکا🇵🇸🇮🇷
شهيد_على_طريق_القدس💔
#اسماعیل_هنیه
وقتے شنیدے کسی
در گوشه اے از جهان میمیرد
افتاده تر باش
وقتے دیدے کودکی
در گوشهء خیابانی از سرما میلرزد
مهربانتر باش
وقتے آدمهاے محتاج را دیدی
بخشنده تر باش
زیرا
دنیا خیلے زود تمام میشود!
❣اللهم عجللولیکالفرج❣
🌸دلدادگان
‼️ یه اسب سوار خانوم ، از مسابقات المپیک حذف شد ، چرا؟
چون یه فیلمی ازش در تمریناتش پخش شد که بجای ۳ بار ، ۶ بار به اسبش شلاق زده و به جرم حیوان آزاری ممنوع المسابقه شد!
‼️اما صهیونیست هایی که ۱۴ هزار کودک رو سلاخی کردند ، حذف نشدند!!
‼️استاندارد دوگانه ، بدتر از این می تونید
مثال بزنید؟!
🏴مرگ بر آمریکا، انگلیس ، اسرائیل و....
به افرادی که پیش از #ظهور
در دین و ایمان باقی می مانند
و ثابت قدم هستند
عنایات و الطاف خاصی می شود.
• آیت الله بهجت ره
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ قرائت دعای سلامتی #امام_زمان(عج) توسط حضرت آیت الله خامنهای
✏️ رهبر معظم انقلاب:
وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را می خوانید ، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمان تان ، که فرمودهاند 👈 ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❌خواستیم موقتا بریم استراحت ،این حکم ظریف ذهن ما را دوباره بهم ریخت. این شخص با اطرافیانش برای مملکت مشکلات جدی ایجاد خواهد کرد.
🔴 واشنگتن پست:
🔹 ۱۲ ناو آمریکایی در خاورمیانه مستقر شدند
🔹 روزنامه واشنگتن پست در گزارشی نوشت: به دنبال تشدید تنشها در منطقه خاورمیانه، ایالات متحده ۱۲ ناو خود از جمله ناو هواپیمابر «یو اس اس تئودور روزولت»، ناوهای همراه آن و گروه عملیاتی آبی خاکی وسپ شامل سه ناو و بیش از چهار هزار تفنگدار دریایی و ملوانان خود را در خاورمیانه مستقر کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتیششون می زنیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرچم حزب الله به رنگ قرمز درآمد
┄┅═✧✺💠✺✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ آیا #حضرت_زینب سلام الله علیها فلسطینی ها رو نفرین کرد؟!!
آیا فلسطینی ها حضرت زینب سلام الله علیها رو با سنگ زدن؟؟؟
جواب این دروغی که به سرعت درحال دست به دست شدنه رو توی این کلیپ حتما ببینید و تا جایی که میتونید منتشر کنید👌🏻
✍🏻مجید سرگزی
✨#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج ✨
⃟ #اسماعیل_هنیه
تلآویو معاون سفیر ترکیه را احضار کرد
🔺وزیر خارجهٔ رژیم صهیونیستی اعلام کرد به مقامات این رژیم دستور داده معاون سفیر ترکیه را بهدلیل نیمهافراشتهکردن پرچم سفارت این کشور در تلآویو احضار کنند.
🔺وزیر امنیت داخلیِ رژیم صهیونیستی هم گفت: سفیر ترکیه پرچم را کاملاً پایین بیاورد و به کشورش بازگردد؛ از وزیر خارجه و نخستوزیر میخواهم بهمنظور مقدمهچینی برای اخراج او از اسرائیل، سفیر ترکیه را به جلسهای برای شنیدن اظهاراتش فرا بخوانند.
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کلیپ نقطه زن دیگه مون از تو تنور دراومد 😉داغ داغ خدمت شماااااا 🔥🔥
ببینم برا حمایتش چه میکنین 😌💪
#اختصاصی #فلسطین #نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک حرکت بسیار ساده و فوقالعاده کاربردی برای جلوگیری از هرگونه سکته
⭕️ مناسب برای سنین چهل به بالا هر روز انجامش دهید اگر در فامیل کسی را دارید که به علت کهولت سن قادر نیست اینکار را انجام دهد شما برایش انجام دهید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منو برگردونید به این آب و هوا 🍂 🌧️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خطیب مسجد الاقصی به علت تسلیت گفتن شهادت اسماعیل هنیه، دستگیر شد!
🔹اشغالگران صهیونیست شیخ عکرمه صبری را پس از یورش به خانه وی در محله الصوانا در بیت المقدس دستگیر کردند.