eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.1هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
35.4هزار ویدیو
123 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 دادگاه برگزار شد و کاملا موافق و همراه مابود،با اینکه دادگاه رو پیروز شده بودیم اما درد عجیبی در سینه ام حس میکردم،در دادگاه جزییات قتل صادقم بیان شد و من تازه فهمیدم که، علاوه برآن فیلمی که من بعد از شش ،هفت ماه دیدم و چون دیوانه ها شدم ،کشتن صادق جزییات دیگری هم داشت که قلبم را به شدت بدرد اورد،این که سید دانیال که در آتش زدن پسرم نقشی نداشت و به همین دلیل خود را بیگناه در قتل میدانست،اما او دانیال را با حرفهایش تحریک کرده بود تا این جنایت را مرتکب شود و بارها به او گفته بود :چته پسر؟خایه شو نداری از سرراه برداریش؟و...و ...سخنان او دانیال راتحریک کرده بود که بر دوستی چندین ساله چشم ببندد و حرمت نان و نمک را هم بشکند و رابطه عمیقش با صادق بهم بزند،سپس با همدستی ۳ جانی دیگر و البته برنامه ریزی دانیال و سید این فاجعه ببار اید،همچنین کمال و دانیال گفتند که سید به آنها گفت بهتره از اره برقی برای کشتنش استفاده کنیم که کمال مخالفت کرده و گفته بود،باتری ماشینم خراب میشود و روش مناسبی نیست کشتن و اتش زدن بهتره! یعنی آنقدر صادق مانع اهداف شوم و خار چشمشان شده بود که تا به اینحد در نابودیش انواع روشهای سلاخی و کشتار را امتحان کنند؟ چه دردی میکشد،آنکس که انسان است و سرشار از احساس! فهمیدم که قسمتی از بلایی که بسر پسرم آوردن رو فیلمبرداری نکردن و پسرم حتی از اینهایی که دیدم بیشتر و بیشتر زجر کشیده،وکیل در جایی اشاره کرد و خطاب به قاتلین گفت،اخه بیرحما شما که اونو کاملا مسموم و بیهوش کردین،سپس اونو با ضربات ساطور از کمر و پشت کاملا مجروح و زخمی کردین،به این هم اکتفا نکردین در بیابان و دور از شهر رهایش کردین،سپس هر سه با سنگ بسیار بزرگ(تخمین وزن=سی کیلو)نه یک بار بلکه چند بار برسرش کوبیدین،خب اونجا که برسرش زدین و خون فواره کرد،اگه ولش میکردین دو،سه ساعت بعدش جان میداد،چرا دست از سرش برنداشتین؟چرا اتشش زدین صادق که دیگه رمقی نداشت؟ندیدین وقتی آتشش زدین چون مرغ پرکنده(اصطلاحی در فقه اسلامیست که کسی را سر میبرند این حرکت غیرارادی از خود نشان میدهد و مسافتی را بدون سر میدود) صادق بلند شد و سه بارحرکت کرد؟وجدانتون برحم نیومد؟ یا شما وجدان ندارین! بیشتر قسمتهای فیلم مخصوصا آتیش زدن ،تصاویر دانیال و کماله،از زدن سنگ سی کیلویی هم برسرش فیلم نگرفته بودند..انگار سید باهوش ،تلاش داشته که زیاد در جلو دوربین نمایان نشود! وکیل سید درخواست کرد که موکلش به پزشکی قانونی فرستاده شود تا کودک بودن و رشید نشدنش محرز شود. قاضی خندید و با طعنه گفت:وارد نیست!سید از هرسه نفر دیگر رشیدتر و بالغ تر تشخیص داده شده ودرسته از بقیه سنش کمتراست اما مغز متفکر گروه ایشون بوده! انگار این جنایت، عروس هزار داماد بود!!!! شاید هم به خیال خودشان اگر سه ،چهار نفره این جنایت را انجام دهند،حتی اگر گیر بیفتند،قانون سه و چهار نفر را برای یک نفر اعدام نمیکند و بعد از مدتی که نمیتوانن بفهمند کدام یک قاتل بوده پرونده به فراموشی سپرده میشه ! اما زهی خیال باطل !قطعا تمام،این افکار را در ذهن پرورانده بودند،اما حالا که من تمام جزییات قتل پسرم رو فهمیده بودم همانجا با خود عهد بستم که دیگر هیچ اشکی برای صادق نریزم و قسم خوردم به مظلومیت پسرم که اگه شده جانم رابدهم اما حق پسرم رو بگیرم!وقتی رای دادگاه مهاباد بر قصاص هرسه متهم صادر شد،و به دیوان عدالت عالی فرستاده شد،قاتلین بازهم امیدوار بودند تا راه گریزی بیابند،به هر ترفندی دست زدند تا رای را برگردانند،حتی دست به دامان گروههای جهانی شدند،مظلوم نمایی کردند تا حقوق بشر به دادشان برسد،غافل از اینکه انها در بشریت حقوقی برای خود باقی نگذاشته بودند! کمپین ما مشغول فعالیت بود و همه در کمپین یکصدا یک خواسته مشترک داشتیم، قصاص هرسه قاتل خانواده قاتلین هم کم کم، شروع به جنب و جوش کردند،کمپین راه انداخته بودند بنام: نه به اعدام از طرفی حالشان را درک میکردم،بالاخره پدر و مادربودند و حتی اگر فرزندشان، بدترین جرمها را مرتکب شده باشند ،نمیتوانن شاهداعدام فرزندشان باشند،اما از طرفی، از خانواده همه شون بشدت ناراحت بودم! چرا که جنایتی به وسعت کل تاریخ،رخ داده بود،که در تمام دنیا مثالش دیده نشده بوداما هیچکدام از خانواده ها برای عذرخواهی و یا حتی برای مراسم خاکسپاری وهمدردی پسرم نیامدند؟!مزاحمتها،حرفها،حواشی که ایجاد کردند و شایعاتی که برای نجات فرزندانشان ،پشت سر صادقم ایجاد کردند بماند! اما، مگر ماه تا ابد پشت ابر می ماند؟ دوماه ازروز دادگاه گذشت وبالاخره حکم ازدیوانعالی کشوررسید : قصاص هرسه قاتل باطناب دار ( با تفاضل دیه) و. ادامه دارد..
کانال 📚داستان یا پند📚
﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 #داستان_یا_
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 این قسمت از وکیل پرونده: قتل فجیع جوان مهابادی به دست رفیقانش!دوستانش پس از آنکه صادق را به طرز فجیعی کشتند و سوزاندند!برروی جنازه عکس و سلفی گرفتند! این اخبار در تلگرام ،توجهم را جلب کرد،پیگیر که شدم ،تا ردی از آن بیابم به پیوی ادمین کمپین حمایت از مقتول رسیدم: +سلام خانم -سلام +برای قضیه صادق برمکی مزاحم شدم _خب! پستها و توضیحات در کمپین هست اونجا میتونین.. +حرفش تموم نشده،نوشتم من وکیل هستم ،اگه وکیلی نداره پرونده صادق برمکی ،بنده مایلم وکالت آن مرحوم را برعهده بگیرم بلکه کمکی به خانواده برمکی بشه! اینجوری بود که به خانواده برمکی معرفی شدم! مظلومیت عجیبی در عکسهای صادق بود که مرا به طرف خود فرا میخواند.نمیدانم چرا برای هیچ موکلی تاکنون این حس رو نداشتم ! تماسم را با خانواده برمکی،از همسرم پنهان کردم تا مبادا مخالفت کند و مانع تصمیمم شود، ان شب ساعت ۹:۳۰ به سمت مهاباد به راه افتادم،تمام مسیر ۹۸۰ کیلومتر (۱۲ساعت)را به فکر صادق بودم..ساعت حدود ۱۱ صبح به مهاباد رسیدم،به سمت هتل رفتم و بعداز اندکی استراحت،مردی میانسال دنبالم امد. -سلام کاکه(کاکه در کوردی بمعنای داداش)من ناصرم عموی صادق،خیلی خیلی خوش امدی،منت نهادی،قدم رو تخم چشام گذاشتی،پاشو برادر باید بریم مگه من مردم که مهمان صادق در هتل باشه،پاشوووو..و با عمو ناصر سمت منزل صادق و شب هم منزل عمو ناصر رفتیم.. لحظه ای که در منزل صادق روی مبل کنار عکسهای صادق که همه رو قبلا در مجازی دیده بودم حس خیلی عجیبی داشتم،اشک در چشمم جمع شده بود،همانجا با خدای خودعهدی بستم و از خدا خواستم که : خدایا،اگر میتوانم برای این مظلوم قدمی بردارم، مرا یاری ده روی پرونده بمونم و اگر غیر اینه،بهتره نشه! چهلم آن مرحوم بود،همه جا سیاه،همه جا اشک و گریه وناله ! با وجود درد بزرگی که در دل همه بود،چنان گرم و با محبت از من استقبال کردند ،که اصلا احساس غریبی نکردم!در یک لحظه پسر جوانی سمتم اومد و درحالی که بغض سنگینی در گلویش بود گفت: ببین آقا،وکیل صادقی،روسر ما جاداری،فقط یه چیزی بت بگم،دانیال که شکی در اون نیس صددرصد اعدام میشه،هنر وکیل اینه که کمال و سید نامرد رو هم محکوم کنه! اگه میتونی پس بسم الله.... آن شب در منزل عمو ناصر با مرام و معرفت و مهمان نوازیشان بار دیگر مهربانی و بزرگواری نزدیکان صادق برایم مشخص شد. روز بعدهمراه اقای برمکی و مادر صادق برای گرفتن پرونده رفتیم. بازپرس امتناع میکرد،دلیل های واهی و بی اساسی برایم اورد و پرونده رو نداد و گفت ده روز دیگه تشریف بیارید حتما در اختیارتون میذارم!.... ده روز گذشت،بازهم مسیر هزار کیلومتری را سمت مهاباد رفتم و برگشتم،بازهم بازپرس امتناع کرد و پرونده را ندادن این مساله پنج بار تکرار شد و من آن مسیر طولانی و خسته کننده را بی نتیجه برمیگشتم.در ششمین مراجعتم به مهاباد،برای مطالبه پرونده،خوشبختانه پرونده به دادگستری ارجاع داده شده بود و من این بار با همکاری مسئولان آنجا،بعد از حدودشش،هفت ماه از مرگ صادق،موفق به دریافت پرونده صادق شدم...... روزها و شبهای مطالعه روی پرونده،خواب و خوراک از من گرفته شده بود،با هر سطرش،با هر لحظه اش،ساعتها به فکر فرومیرفتم و حال صادق را تجسم میکردم..یعنی در آن لحظات آن مظلوم،چه میکشید! بنظرم وکالت یه جور کارگردانیه،با این تفاوت که کارگردان فیلمنامه و عوامل رو داره و فیلم رو خلق میکنه،اما وکیل هم پازلهای گمشده بازی رو باید پیدا کنه و هم بازیگرا رو باید خلق کنه،اماکوچکترین خطا در مهره‌ چینی ،برابر است با ضایع شدن حق یک بیگناه! اینک من بودم و یک پرونده سنگین و چشمانی که تا چشم برهم میزدم به سراغم می آمدند. روز دادگاه: جمعیت زیادی جلوی دادگاه بودند،همراه پدر،مادر،عمو ناصر،کاک فرهاد و دایی های صادق به دادگاه رفتیم،دانیال و کمال را آوردند،کمی طول کشید تا سید هم با لباس مبدل سربازی! آوردند. با دیدن متهمان مادر صادق شروع کرد به داد و بیداد کردن،خواستن جلوشو بگیرن که رییس دادگاه مانع شد و گفتن شرایطشون درک میکنم اجازه بدین خشمش رو خالی کنه! این روند نیم ساعت طول کشید، قاضی:اقای وکیل مدافع ،اقای یونس محمدی شما دفاعی دارین؟ +از محضر دادگاه اجازه میخوام که من بعد از متهمان و وکیلان مدافعشون دفاع کنم. همه حرفاشون زدند،در میان حرفهایشان چند سوالی میپرسیدم وقتی حرفهای همه تمام شد،نوبت دفاع من شد تمام چشمها به سمت من بود،در تمام طول قرائت دفاعیه حضورصادق را در دادگاه حس میکردم،وقتی به شرح واقعه و قسمتهای حساس رسیدم،،به دردها،تهمت هادروغها،اشکها،نارفیقی ها، دیگر حس میکردم یونس محمدی نیستم وصادق برمکی درجایگاه ایستاده وصحبت میکند:
کانال 📚داستان یا پند📚
ادامه دارد.. ﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 دادگاه غرق سکوت !همه چشمها،همه گوشها به سمت من بود و من دیگر یونس محمدی نبودم! انگار صادق در جایگاه ایستاده بود و از خود دفاع میکرد، شروع کردم به قرائت دفاعیه: عین دفاعیه وکیل یونس محمدی با اجازه از شخص ایشان:👇 ریاست محترم شعبه سوم دادگاه کیفری یک ویژه اطفال و نوجوانان باسلام احتراما به عنوان وکیل اولیای دم مرحوم صادق برمکی در پرونده کلاسه ۹۶۰۰۹۹ دفاعیات خود را در راستای تنویر ذهن قضات شریف رسیدگی کننده و رد دفاعیات بلاوجه متهمان و وکلای محترم ایشان به استحضار می رسانم و به وکالت از ایشان تقاضای قصاص هر سه متهم اصلی جنایت و تعیین اشد مجازات برای متهم ردیف چهارم به اتهام معاونت در قتل عمدی مرحوم صادق برمکی را دارم. قتل یا جنایت ؟! از رسول خدا صلى الله عليه و سلم نقل شده که نابودی تمام دنیا نزد الله كم ارزش تر از قتل ناحق انسان مسلمان است و اگر همه اهل آسمانها و زمین در کشتن یک مسلمان دست داشته باشند ، خداوند همگی را به دوزخ خواهد فرستاد. کشتن انسان از نظر خداوند آنطور که در آیه ۳۲ سوره مائده آمده به کشتن همه مردم تشبیه شده است و به نظر می رسد هیچ جرمی در جهان به اندازه قتل عمدی قبیح شمرده نشده است. اما قتلها همه شبیه هم نیستند و به واسطه نوع ارتكاب ، انگیزه قاتل ، عمدی و غیر عمدی بودن و بسیاری مسائل دیگر از شدت و ضعف برخوردارند و میزان قبح هر قتلی با قتل دیگر متفاوت است. بلایی که بر سر مرحوم صادق برمکی آمده صرفا یک قتل عادی نیست بلکه جنایتی است که باید از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار بگیرد. شرح جنایت ابتدا به ساکن دانیال د، سید دانیال ز ، کمال الف و حسین ج با همراهی یکدیگر نقشه قتل صادق را می کشند و قول همکاری می دهند. در روز موعود یعنی ۳۱ شهریور ۹۶ ابتدا برای سوار کردن حسین ج و تهیه ساطور با هماهنگی قبلی به در خانه حسین می روند. حسین از همراهی آنها امتناع می ورزد لذا از وی ساطور و تبر می گیرند ( که البته تبر مورد استفاده قرا نمی گیرد ) و ظاهرة دانیال قصد داشته اره برقی هم بگیرد که طبق اظهارات كمال الف در صفحه ۵۶ سطر ۹ و صفحه ۱۴۰ سطر ۶ به بعد مورد قبول واقع نمی شود. سپس ساطورها را تیز می کنند و قرصهایی موسوم به قرص قرمز که نوعی ماده مخدر حاوی ترامادول است تهیه می کنند. البته آنطور که کمال الف در صفحه ۴۲ سطر ۱۳ و ۱۴ عنوان داشته برای صادق قرص دیگری هم تهیه شده بوده که زود از هوش برود. سپس سید دانیال را سوار می کنند و با صادق برای ساعت ۱۲ شب وعده می کنند. حدود ساعت ۱۲ هر سه نفر به دنبال صادق رفته ابتدا به ساکن ماده مخدر گل با ماری جوآنا مصرف می کنند سپس قرص می خورند و از قرصهایی که هنوز نوع آن مشخص نشده به صادق می دهند. وقتی از بیهوش شدن صادق مطمئن می شوند دانیال و سید دانیال ماسک سیاه و دستکش سفید ( از نمادهای فراماسونری ) پوشیده و در حالیکه کمال فیلم برداری می کند و صادق به حالت بیهوشی پشت خودرو دراز کشیده با ساطور به جان وی می افتند، از درد ضربات وارد شده صادق نیمه هوش بلند می شود و روی صندلی می نشیند، جانیان از ترس در ها را بسته و بیرون می آیند و اینجاست که حسب محتویات فیلم و اقاریر صریح متهمان سناریوی دیگری پیاده می کنند و برای اینکه صادق متوجه نشود ضاربین دوستان وی هستند با هیاهو و سر و صدا مدعی می شوند راهزنان به آنها حمله کرده اند و به کرات صدای کمال الف و و سید دانیال در فیلم شنیده می شود که دانیال را تحریک به زدن صادق می کنند. در اینجا فیلم قطع می شود در حالیکه لباس صادق تمیز است و از ماشین پیاده نشده اما طبق اقرار سید دانیال و دانیال حدود ساعت پنج صبح مجددآ صادق را مورد ضرب و جرح قرار می دهند و سید دانیال در حالی که صادق از ماشین بیرون آمده و روی زمین افتاده است حدود ده ضربه ساطور دیگر به وی وارد می کند.عکسها وفیلمهای ضبط شده و اقاریر متهمان حکایت از خونریزی شدید بدن صادق دارد،سپس مقتول را دوباره سوار ماشین میکنند.درقسمت بعدی فیلم شب تمام شده و روز است و لباس صادق تمام خاک آلوده و کثیف است و جراحت عمیقی روی سر بالای گوش راست وی وجود دارد.سروگردن خونریزی شدیدی داردوهمچنین دستها و پاها و کمر وی خون آلود است و به حالت بیجان،پشت ماشین به حالت نیمه نشسته قرارداردواین وضعیت تا مشدود ظهر ادامه دارد.قاتلان وی رابه محل اتمام جنایت میبرندوی را از ماشین بیرون کشانده و روی زمین میخوابانندبه پیشنهاد سید دانیال سنگ بزرگی حدود سی کیلوگرم را هرسه نفر دوبار بلند کرده وبه سر صادق میکوبند،طوری که خون فوران میکند در این حالت دانیال بنزین را روی سر و بدن صادق ریخته و اورا آتش میزند، طبق ادعای متهمان صادق که گویا جانداریست ادامه دارد...
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 قسمت آخر دفاعیه را که قرائت کردم،با تمام وجودم حس کردم که اندازه وسعت مظلومیتش،از صادق دفاع کرده ام! خانواده صادق خیلی خوشحال بودند،به وجد اومده بودند،وکیل مدافع سید که قبلا در مجازی خیلی مانور میداد که قطعا موکل من پیروز دادگاه خواهد بود،به تکاپو افتاد واز دادگاه درخواست کرد که تا موکلش را به پزشکی قانونی بفرستند تا کمیسیون پزشکی تشخیص دهد که موکلش بالغ نیست و به رشد عقلی نرسیده! قضات با نیشخند،به درخواست وکیل سید مخالفت کردند و عنوان کردند که اگر موکل شما رشیدتر از بقیه متهمان نباشد،کمتر نیست! ختم جلسه اعلام شد! پدر و مادر صادق بسمت میز قضات رفتند تا نتیجه دادگاه را از انها بفهمند،برخورد خوب قضات و نگاهشان نوید پیروزی بزرگی برای این پدر و مادر دلشکسته میداد! روز پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ماه بود و دادگاه را کامل بخاطر این پرونده بزرگ تعطیل کرده بودند و بعد از ساعتها ی طولانی،دادگاه تمام شد! بیرون که آمدیم مردم زیادی جلوی دادگاه منتظر بودند تا نتیجه را بشنوند ووقتی خوشحالی مادر صادق را دیدند،باهورا و سوت و شادی ،فریاد بژی وکیل،بژی وکیل !(زنده باد وکیل)سر دادند. هر بار که به این شهر می آمدم ،بیشتر و بیشتر به بزرگواری،مهربانی و صداقت این مردم فهیم و فرهیخته پی میبردم،مهاباد شهریست باقدمت تاریخی هزاران ساله،که ادیبان ، نویسندگان،شعرا،بزرگان موسیقی و هنرمندان بسیاری را در دامان خود پرورده ست،مهاباد قلب تپنده تاریخ کرد و هویت کردهاست،شهراستادان بزرگ هیمن و هژار و ماملی و هزاران هنرمند و ادیب دیگر ،قدمت فرهنگ و ادب این شهر با ایرانی برابری میکند،در دامان این شهر استاد هژار پرورش یافته که شاعر،نویسنده،مترجم،فرهنگ نویس،واژه شناس،محقق،مفسر،عکاس بود و قرآن و کتاب قانون ابن سینا و رباعیات خیام را ترجمه کرده ست و من امروز نه تنها از صادق بلکه از تمام کسانی که مهاباد را مهاباد کرده اند،دفاع کردم چرا که کسانی بودند از آب گل الود ماهی میگرفتند و با این جنایت تمام فرهنگ و ادب این شهر و فرهیختگی مردمانش را با جهل و نادانی سه جوان ،زیر سوال میبردند و این انصاف نبود!با تشویق گرم دوستان و نزدیکان صادق و مردم خونگرم مهاباد به منزل اقای برمکی برگشتیم،همه شاد بودند و امیدوار و من انچنان خسته بودم که با رخصت از حاضران به اتاق صادق رفتم و چند ساعتی خوابیدم.... حدود یک ماه ونیم از روز دادگاه گذشت،حدودای اواخر تابستان بود که رای دادگاه صادر شد،قصاص هرسه قاتل(دانیال،سید دانیال،کمال)با طناب دار (با تفاضل دیه)و ده سال زندان برای حسین! وکلای محکومین اخرین امید خود بکار بستند واز حق قانونی استفاده کردند وبه رای اعتراض کردند،در اواخر مهرماه جواب اعتراض رسید و رای صادره قبلی از طرف دیوانعالی کشور عینا تایید شد!آخرین امیدهای محکومان،ناامید شد،یاد ان لحظاتی افتادم که صادق اخرین رمق های امید ش، در آتش کینه و عداوت نارفیقانش سوخت،اینک همانها که آتش افروختند،راهی جهنمی میشدندکه خود ساختند! مادر صادق: حکم صادر شد و ما سر از پا نمیشناختیم،از تفاضل دیه سر درنمیاوردم،به اقای وکیل زنگ زدم: تفاضل دیه یعنی برای اعدام سه قاتل در ،ما باید دو دیه کامل یک مرد رو به خانواده سه قاتل پرداخت کنید!! دیه مردکامل ،حدود ۲۳۰ میلیون تومان بود و ما میبایست ۴۶۰ میلیون پرداخت میکردیم تا قاتلین فرزندم مجازات بشن! به یکباره لبخندم خشکید و مستاصل و درمانده به خانه امدم،اخه چجوری پرداخت کنیم!منکه هفته قبل از مرگ صادق،حتی کت و شلوار صادق را قسطی خریده بودم! با چندرغاز پول خیاطی وماهیانه ۶۰۰ هزار پول نگهبانی شوهرم،چجوری این پولو جور کنم؟ اینهمه پول از کجا بیارم خدا؟؟پسر دسته گلم رو پرپر کرده بودند،برای اینکه حقشو بگیرم باید پول هم میدادم به خانواده قاتلاش تا حقشو بگیرم؟؟؟خدایا این انصافه؟ داشتم گریه میکردم علی نمازش راتمام کرد و سلامش را داد و گفت: خانوم جان،سخته،میدونم،امیدت به خدا باشه! اگه لازم باشه تلویزیون و همه وسایلا رو بفروشیم نمیذارم حق صادق ضایع شه! حرفهای علی دلخوشم کرد،اما اخه سرجمع همه وسایلامون ده تومن هم نمیشد! کمپین حمایت از صادق همچنان مشغول کار بود،ادمینها و دایی امید اخبار پرونده رو میذاشتند و من روزها دنبال وام بودم،یه وام ۲۰ میلیونی با هزار جون کندن و دوندگی گرفتم! شبها خسته و کوفته توی انیستاگرام به امید دلگرمی حامیان صادق تا دیروقت چشمم به صفحه گوشی خشک میشد! به پیشنهاد دایی امید،در کمپین تقاضای یاری از حامیان صادق کردیم،همه مهربانانه پذیرفتند،اما وسط لایو یکی از ادمینا ناخواسته اعلام کرد که نه دوستان و عزیزان،نیازی به پرداخت دیه از سوی شما نیست!من و شوهرم کل پول رو میپردازیم!
ادامه دارد... ﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e 🇮🇷⃟👌჻ᭂ࿐♡🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
کانال 📚داستان یا پند📚
ادامه دارد... ﴿﴾پندانه﴿﴾ ⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ه⚘ 📚⃟✍჻ᭂ࿐☆
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 خانم (ل)وسط لایو اعلام کرد کل دیه رو با شوهرش میپردازن و نیاز نیست کسی نگران دیه باشه،با شوهرم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم،دخترم با خوشحالی بغلم کرد و گفت :یعنی وسایلای خونه رو نمیفروشیم؟ چشمان زیبایش را بوسیدم و گفتم نه عزیزمادر،نمیفروشیم. روم نمیشد بهشون یادآوری کنم اما روزها و هفته ها گذشت و خبری از پول نشد! ادمین کمپین صادق بود و هرشب در لایوها یه سری وارد لایو میشدن و به او و شوهرش فحش میدادن و با اونا ماروهم فحش باران میکردن! این وسط ما باز رکب خوردیم! یهو بطور کلی ناپدید شدو تلفنش هم خاموش،ازش ناراحت نبودم چرا که انتظاری از کسی نداشتم و برایش دعای سلامتی کردم، اما ایکاش قول نمیداد و امیدوارمان نمیکرد !نمیدانم چه حکمتی بود که خداوند تحمل و صبر ما را محک میزد! خداوندا،راضیم به رضایت! اگه اون بلا سر پسرم نیومده بود،الان فارغ التحصیل شده بودو خانه م پر از شور و شادی بود😔 اما حالا نه پسرم بود،نه دلخوشی! من بودم و یک دنیا دلتنگی و ۴۶۲ میلیونی که میبایست به خانواده قاتلان پسرم میدادم! اخر این چه قانونیست خدا!؟ با هربدبختی که بود ۲۰ میلیون وام را دریافت کردم و با یاری خدا و تلاشهای شبانه روزی دایی امید و فامیل و دوست و آشنا در کانال تلگرامی و کمپین اینستا شروع به فعالیت کردیم!با کمک اقای وکیل یونس محمدی لایو مشترکی گذاشتیم و این وکیل بزرگ و عزیز برای مخاطبان کل مساله دیه و ...و رفتن یهویی خانم (ل)را توضیح داد،در نهایت ناباوری من ،مردم مهربان شهرم و کشورم کمک کردند،در طول سه ماه ۱۵۴ میلیون توسط این خواهران و برادرانی که هیچوقت ندیده بودم جمع شد! جمعا ۱۷۴ میلیون شده بود... تا یکم دلخوش میشدیم اتفاقی میفتاد و قلبمان بدرد میاورد! یک روز هموطنانم در کرمانشاه درگیر زلزله میشدند، یک روز خبر سیل میرسید ! در سوگ مسافران اتوبوس دانشگاه آزاد بودیم که خبر تلخ هواپیما می آمد! گرانی بنزین و اشوب و اعتراضات و خروج آمریکا از برجام وشهادت سردارو هواپیمای اوکراین و....و.. همه اینها در این دو ساله اتفاق افتادند! شرایط زندگی مردم روز به روز بدتر و همه چی گرانترمیشد،زندگی سخت مردم رو میدیدم، رویم نمیشد از کسی انتظارکمک داشته باشم😔شب وروز کارمان انتظاربود و توکل! فرشته های مهربانی در سراسر این مرزو بوم صادق را فراموش نکردند،هرروز ما را یاری میدادند،طوریکه در طول سال ۹۷ با وجود تمام گرفتاریها و مشکلاتی که این مردم مهربان و دوست داشتنی داشتند،۱۸۰ میلیون دیگر جور شد!یاوران صادق دلداریم میدادندوبا سخنان پرمهرشان مرا حمایت میکردند. هنوز ۳۳۷ میلیون پول جور شده بود وتا رسیدن به هدف،مبلغ زیادی نیاز بود. روزها خیاطی میکردم، شبها تا ساعت ۲ و۳ بامداد در کمپین مشغول گفتگو با این مهربانان ناشناس ازسراسر ایران بودم،روزهای آخر سال ۹۷ بود وهجمه تهمتها ،دروغها، حرف و حدیثها مرا به جنون رسانده بود،خانواده قاتلان هم به تکاپو افتاده بودند، در مدت حدود دوسال که فرزندم را بیرحمانه کشته بودند هیچکدام برای یه دلداری هم نیامده بودند اما اینک که خطر را در بیخ گوش بچه هاشون میدیدند هر کدام به نحوی میامدند و واسطه میفرستادند! یکی دوبار پدر کمال آمد و درخواست بخشش کرد و مبلغ پیشنهاد میداد،یا پدر و مادر سید!و یا مادر و پدر دانیال، پدر دانیال سر بزیر افکنده بود ،اما مادرش یهو سمتم یورش برد و با صدای بلند داد زد که بخدا اگه رضایت ندی قاتلی!قاتل!قاتل! وای خدای من! سرم گیج رفت،از صبح با خیاطی خسته و کوفته بودم،الانم مادر دانیال اینگونه مرا قاتل خطاب میکرد! همانجا از هوش رفتم و وقتی چشم باز کردم انها رفته بودند! ساعت ۲ نصف شب بود،وضو گرفتم و نمازم خواندم،با دلتنگی رفتم و لایو زدم،گفتم حامیان و عزیزانم دیگه کمک نکنید !دیگه حمایت نکنید!خسته شدم از بس حرف و تهمت شنیدم!قرآن بدستم بود و گفتم فقط به این قرآن قسم میخورم که جز گرفتن حق پسرم چیزی نمیخام،دست بسوی اسمان بلند کردم و گریستم و گفتم خدایا از تو مدد میخوام !ترا به بزرگیت قسم کمکم کن!خسته شدم! ان ناامیدترین دنیا بودم ودقیقاده روزبعد آنشب ،سمت دادگاه مهاباد راه افتادم تا به قاضی بگم که دیه دونفر قاتل رو بپذیرن و برای بقیه پول از بیت المال کمکم کنن! باقلبی شکسته ودلی پردرد واردشدم،از پشت متوجه شدم کسی مرا بنام میخواند. +خانم برمکی؟ _(رویم رابرگرداندم،دادستان بود)بله اقای دادستان +از خبر اخیراطلاع دارین که اومدین اینجا؟ _چه خبری؟من اومدم تا..(حرفم رابرید) +سید دانیال خودکشی کرده ومرده! _(باتعجب پرسیدم)مرررده؟ +بله پزشک قانونی میاندوآب مرگش تایید کرده،با اینحساب دیه سیددانیال از سرشمابرداشته میشه وشمابامبلغی که دارین.
کانال 📚داستان یا پند📚
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 #قسمت_17 خانم (ل)وسط لایو اعلام کرد کل دیه رو با شوهرش میپردا
༺ཌ༈آخرین بازدید༈ད༻ 🦋بر اساس واقعی🦋 _مرده؟ +بله،پزشک قانونی میاندواب مرگش تایید کرده،با اینحساب دیه سید دانیال از دوش شما برداشته میشه و با مبلغی که دارین..... بقیه صدایش رانشنیدم ،با لبخندی،(که گویا همچنان به حرفهایش گوش میدهم)سر تایید تکان دادم و سپس رفتم.گوشیم را که گرفتم،دستم بروی گوشی لغزاندم و شماره همسرم گرفتم +الو علی ،کجایی؟ _سرکار +میدونی چیه(کمی من و من کردم،خواستم خبر رابدهم زبانم نمیچرخید! هیجانم وشوقم یهو پرید ! اخه خبر مرگ هم هیجان دارد؟مرگ؟باید ناراحت باشم؟ ،دلم رضا نمیداد بگویم،مگر میشود کسی از خبر مرگ به وجد بیاد؟!چه مرگم شده بود،دلم سوخت؟اما یکهو یاد لبخندهای وقیحانه سید افتادم که قبل سوزاندن صادق و بعد از ضربات مکرر ساطور و چاقو و سنگ بر پیکر نیمه جان فرزندم وارد کرده بود! این خبر فرق میکرد،افسوس نداشت،برای من مرگ هیچکس حتی دشمنم، حس پیروزمندانه نبود و شادی را برایم به همراه نداشت !خود را جمع و جور کردم،صدای شوهرم از پشت تلفن همچنان میامد ) +(آب دهنم را قورت دادم)علی؟ سید مرده!در زندان میاندوآب! _مرده؟چجوری؟نکنه دروغ بگن؟! +من الان جلوی دادگاهم،حالا بعدا حرف میزنیم. _شوهرم که معلوم بود سوالات زیادی دارد،اما بناچار گوشی را قطع کرد)باشه،خداحافظ! انگار خبر درست بود! زمستان ۹۸ بسیار تلخ بود، ابتداحوادث تروریستی در دیماه سپس سقوط هواپیمای اوکراینی با خطای انسانی!!!(که مسافرانش همه نخبه های ایرانی بودند ) رخ داد و همه ایران راغرق ماتم کرد،سپس مردم یکم به چشماشون استراحت نداده بودند،که بعداز برگزاری راهپیمایی و انتخابات مجلس،یهو اعلام شد که ویروس ناشناخته و خطرناک کرونا از ووهان چین به جان بشریت افتاده ،وارد ایران شده و عده زیادی از مردم گرفتار این ویروس منحوس شده اند! انگار کسی از ورود این مهمان ناخوانده خوشحال نشد،حتی رییس جمهوروقت هم اعلام کرد که غافلگیر شده و به سر ملت قسم ،همین صبح جمعه فهمیده! کرونای بیشرم بسرعت پیش میرفت وهرکه را که مهمان نوازتر بود،بیشتر درگیر میکرد و به حضرت عیزرائیل معرفی میکرد! تمام دنیا بوی مرگ میداد! برای خانواده برمکی هم روزهای بسیار سختشان ،سخت تر شده بود ،تا جاییکه فریبا خانوم آنشب قران در دست گرفت و با چشمان گریان در لایو اعلام کرددیگر کسی کمک نکند و شکایت پیش خدا برد و یک دل سیر با خدا حرف زد! بینشان چه گذشت؟! الله اعلم !(بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را!) اصلا،کار خوبه که خدا درستش کنه! در نوروز ۹۹ زندانیان زیادی در سراسر کشور از ترس کرونا شورش کردند و درخواست آزادی موقت داشتند! در همان وقت،مغز متفکر گروه مرگ صادق یعنی سید دانیال و دانیال هم به همراه چند زندانی دیگر،در زندان مهاباد نقشه آشوب و فرار از زندان میکشند،انگار زیادی فیلم دیده بودند!فرار از زندان! پس آشوب به پا میکنند،در حین آشوب و درگیری با مسئولان زندان ،نقشه شان ناکام میماند و سید و دانیال به زندان میاندوآب منتقل میشوند! که بعداز دو روز ،به دلایل نامعلومی سید کشته شد و مرد!(رسانه ها نوشتند خودکشی با قرص) هر چه که بود دانیال مرده بود و دیگر نیازی به پرداخت دیه برای او نبود! و این یعنی قصاص دو قاتل دیگر حتمی و صددرصد است! بازار شایعات داغ و داغتر شده بود! تکاپوی خانواده قاتلان بیشتر شده بود،یا واسطه میفرستادند ویا مادر دانیال ،خانواده صادق را از دعاهای خود بی نصیب نمیکرد؟! فریبا خانوم اما هرروز منتظر بود تا خبرش کنند ،شب و روز میگذشت و هنوز خبری نبود! وکیل مدافع هم از لطف برخی افراد ناشناس بی نصیب نمونده بود وتلفنی و مجازی به مرگ تهدید میشد اواخر اردیبهشت ماه به دادگاه رفتم،دادستان و قاضی اجرای حکم بدون توضیحی ،درخواست اجرای حکم را به دیوانعالی فرستادند و گفتند که نگران نباشید ، دستور اجرای حکم به ما بدهند،کار تمام است خرداد هم گذشت،تابستان هم به سر رسید اما خبری از حکم نبود طاقتم به سر رسید وبا عصبانیت به سوی دادگاه رفتم. همینکه دادستان چشمش بمن افتاد سمتم آمد و گفت:خانم برمکی همه چیز در مورد پرونده پسرت واضح و روشنه و مشکلی نیس باید منتظر باشید تا دستور اجرای حکم از دیوانعالی برسه! نذاشتم حرفش تموم شه،هر چی عصبانیتم بود سرشون فریاد زدم،گفتم آخه این چه قانونیه؟هرروز باید جواب هزاران نفر از همه جای کشور رو بدم،این مردم پول دیه رو جمع کردند،میخوان بدونن تکلیف چیه؟اگه پسر خودتونم اینجوری ...(زدم زیر گریه) دادستان که حالمو از خودم بیشتر درک میکرد،به آرامی گفت:مادر جان،میفهمم چه حالی دارین،ولی خب روند پرونده باید طی بشه،ماهمه کارهاشو کردیم، حکم اجرای قصاص از دیوانعالی رسیده ولی باید پرونده شو برایمان ارسال کننبعد از کلی جروبحث،خسته و کوفته به خانه آمدم