#محمد_رضا_شجریان #تصنیف #دستگاه_سه_گاه به گرد دل همی گردی چه خواهی کرد میدانم چه خواهی کرد، دل را خون رخ را زرد میدانم یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد میدانم به یک غمزه جگر خستی پس آتش اندر او بستی بخواهی پخت می بینم بخواهی خورد میدانم به حق اشک گرم من به حق آه سرد من که گرمم پرس چون بینی که گرم از سرد میدانم مرا دل سوزد و سینه تو را دامن این فرق است که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد میدانم به دل گویم که چون مردان صبوری کن دلم گوید نه مردم نی زن، گر از غم ز زن تا مرد میدانم دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی نمیگفتی که از مردی برآوردم ز دریا گرد میدانم جوابم داد دل کان مه چو جفت و طاق میبازد چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد میدانم چو در شطرنج شد قایم بریزد نرد شش پنجی بگویم مات غم باشم اگر این نرد میدانم https://eitaa.com/DastgahSegah

#محمد_رضا_شجریان #تصنیف #دستگاه_سه_گاه تو دوری از برم، تو دوری از برم دل در برم نیست، خدا، خدا هوای دیگری، هوای دیگری اندر سرم نیست، اندر سرم نیست به جان دلبرم، به جان دلبرم کز هر دو عالم، خدای من تمنای دیگر، تمنای دیگر جز دلبرم نیست، جز دلبرم نیست آرام آرام جانم، سرو روانم من بی تو نمانم، خدا، خدا بیا ای نازنین، بیا ای مه جبین دردت به جانم، دردت به جانم https://eitaa.com/DastgahSegah

#محمد_رضا_شجریان #تصنیف #دستگاه_سه_گاه (ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﻪ ﺗﺎﺭ ﺯﻟﻔﺖ)۲ ﺩﻟﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﻨﺰﻝ (ﺩﻝ ﺭﺍ ﻛﺠﺎ ﺑﺠﻮﻳﻢ)۲ ﻳﻚ ﺯﻟﻒ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻝ عزیزدلم شمع محفلم آرام دلم من از تو جدا نمیشم بیا حبیب دل من من از تو رضا نمیشم مرو شمع محفل من ﺁﻩ ﺍی ﻫﺴﺘﻲ ﻣﻦ ﺷﻮﺭ ﻣﺴتی ﻣﻦ ‫ﺑﺮﭼﻴﻦ ﺍﺷﻚ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﭼﻴﻦ https://eitaa.com/DastgahSegah

#محمد_رضا_شجریان #تصنیف #دستگاه_سه_گاه از ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ اِﻰ ﺻﻨﻢ از ﻏﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ اِﻰ ﺻﻨﻢ روز و ﺷﺐ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ روز و ﺷﺐ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ وَﺰ ﻗﺪ و ﻗﺎﻣﺘﺖ ﻫﺮ زﻣﺎن وَﺰ ﻗﺪ و ﻗﺎﻣﺘﺖ ﻫﺮ زﻣﺎن ﺻَﺪ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ‌ ﻣﻦ ﺻَﺪ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ دﺳﺖ ﺑﺮ زﻟﻒ ﺗﻮ ﻣﻴﺰﻧﻢ اِﻰ ﺟﺎﻧﻢ روز ﺧﻮد را ﺳﻴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ روز ﺧﻮد را ﺳﻴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ ﮔَﺮ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﻣﻴﺮﺳﺪ ﮔﺮ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﻣﻴﺮﺳﺪ آه ﻣﻦ از ﻏﻤﺖ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ دل ﻣﻴﺒﺮددﻟﺮﺒﺎ ﻳﺎر ﭼﺸﻢ ﺗﻮ دل ﻣﻴﺒﺮد دﻟﺮﺒﺎ ﻳﺎر ﺑﺎ ﻣﻦ ﺷﻴﺪا ﻧﺸﻴﻦ ﺣﺎل ﻧﺰارم ﺑﺒﻴﻦ ﺑﻴﺶاز اﻳﻦ ﺑﺪ ﻧﻜﻦ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﻪ ﻛﺎرم ﻣﻜﻦ ﺑﻰ وﻓﺎ ﻳﺎر ﻓﺘﻨﻪ ﺑﻪ ﻛﺎرم ﻣﻜﻦ ﺑﻰ وﻓﺎ ﻳﺎر آﻳﻴﻦ وﻓﺎ و ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ آﻳﻴﻦ وﻓﺎ و ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ در ﺷﻬﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺣﺒﻴﺒﻢ ﺳﺮ ﻛﻮی ﺗﻮ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ آﻳﻢ و ﺷـﻢ ز وﺻﻠﺖ ﺑﻰ ﻧﻮا ﭼﻨﺪ آﻳﻢ و ﺷـﻢ ﺳﺮ ﻛﻮﻳﺖ ﺑﺮای دﻳﺪن ﺗﻮ ﻧﺘﺮﺳﻰ از ﺧﺪا ﭼﻨﺪ آﻳﻢ و ﺷﻢ ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﺟﻮر ﺗﻮ ﻣﻴﻜﻨﻢ اِﻰ ﺟﺎﻧﻢ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺗﺒﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ روز ﺧﻮد را ﺳﻴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﺟﻮر ﺗﻮ ﻣﻴﻜﻨﻢ اِﻰ ﺟﺎﻧﻢ روز ﺧﻮد را ﺳﻴﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺗﺒﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ ﻋﻤﺮ ﺧﻮد را ﺗﺒﻪ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻣﻦ https://eitaa.com/DastgahSegah

#محمد_رضا_شجریان #تصنیف #دستگاه_سه_گاه من از روز ازل ديوانه بودم ديوانه ی روی تو سرگشته کوی تو سرخوش از باده مستانه بودم در عشق و مستی افسانه بودم نالان از تو شد چنگ و عود و من تار موی تو تار و پود من بي باده مدهوشم ساغر نوشم ز چشمه ی نوش تو مستي دهد ما را گل رخسارا بهار آغوش تو چو به ما نگری غم دل ببری کز باده نوشين تری سوزم همچو گل از سودای دل دل رسوای تو من رسوای دل گرچه به خاک و خون کشيدی مرا روزی که ديدی مرا بازآ که در شام غمم صبح اميدی مرا صبح اميدی مرا https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #آواز #دستگاه_سه_گاه #درآمد من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم ستم از کسی ست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقامِ ایستادن نه گریزگاه دارم https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #تصنیف #دستگاه_سه_گاه ای گل از من تو پیمان، گسستی دل بر عهدی که بستی، نبستی آتشم زدی،جانا رفتی آئینه ی دل شکستی از غم عشق تو بی قرارم جلوه ای کن به شبهای تارم در کنار من،بازآ،باز آ روشن کن این شام تارم از باده ی نوشین تو مستم از آن زمان کآخر که دل بردی بردی از دستم آه از دستت چشم مستت شمع شب تاریکم یک دم بیا نزدیکم افکن نظر بر رویم بگذر ز راه کویم آخر شاهی یادم کن،یادم کن گاهی عاشق رویت بودم بسته مویت بودم چشم انتظارت بودم جام و سبویت بودم آواره در کویت بودم دل به امید نگاهت بستم از غم و شادی عشقت مستم هر چه نشستم تا سحر هجرت نیامد به سر تا تو بیایی به برم چشم امیدم به در آخر نکردی دلشادم آخر تو بردی از یادم https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #آواز #دستگاه_سه_گاه #مویه تن من فدای جانت سر بنده و آستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم؟ نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم که نه روی خوب دیدن گنه است پیش سعدی https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #تصنیف #دستگاه_سه_گاه ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی سرگران از خواب و سرمست از شرابت دیدمی روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی آه اگر وقتی چو گل در بوستان یا چون سمن در گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی ور چو خورشیدت نبینم کاشکی همچون هلال اندکی پیدا و دیگر در نهانت دیدمی این تمنایم به بیداری میسر کی شد کاشکی خوابم گرفتی تا به خوابت دیدمی https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #تصنیف #دستگاه_سه_گاه به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهاد کش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #آواز #دستگاه_سه_گاه #مخالف خوشتر از دوران عشق ایام نیست بامداد عاشقان را شام نیست مطربان رفتند و صوفی در سماع عشق را آغاز هست انجام نیست از هزاران در یکی گیرد سماع از هزاران در یکی گیرد سماع زانکه هر کس محرم پیغام نیست زانکه هر کس محرم پیغام نیست تا نسوزد برنیاید بوی عود پخته داند کاین سخن با خام نیست سرو را با جمله زیبایی که هست پیش اندام تو هیچ اندام نیست سرو را با جمله زیبایی که هست پیش اندام تو هیچ اندام نیست مستی از من پرس و شور عاشقی عاشقی عاشقی عاشقی عاشقی و آن کجا داند که درد آشام نیست و آن کجا داند که درد آشام نیست خوشتر از دوران عشق ایام نیست https://eitaa.com/DastgahSegah

#سالار_عقیلی #تصنیف #دستگاه_سه_گاه عاشق همه سال مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده و شیدا بادا با هشیاری غصه ی هرچیز خوریم چون مست شدیم هرچه بادا بادا آخر تو شبی رحمی نکنی بر نوحه و این چشم تر من تازه شد از او باغ و بر من شاخ گل من نیلوفر من رحمی نکند چشم خوش تو بر نوحه و این چشم تر من تو سرو و گلی من سایه تو من کشته تو تو حیدر من ماییم که از باده ی بیجام خوشیم هر صبح منوریم و هر شام خوشیم گویند سرانجام ندارید شما ماییم که بی هیچ سرانجام خوشیم عاشق همه سال مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده و شیدا بادا با هشیاری غصه ی هرچیز خوریم چون مست شدیم هرچه بادا بادا https://eitaa.com/DastgahSegah