بسم الله الرحمن الرحیم
اذان که میگوید، پسرک لباسش را میپوشد، دست پدر را میگیرد و میگوید الان وقت مسجده، بریم مسجد؟!
پدر با مهربانی نگاهش می کند و داخل اتاق میبرد سه سجاده پهن میکند و مریم و مادر را هم صدا میکند و میگوید:
"امشب نماز جماعت خونگی میخونیم و قراره امین مکبر بشه!"
مادر برایش بلندگو درست می کند، پسرک گوشه دیوار می ایستد و بلندگوی مقوایی را جلو دهانش میگیرد:
" قد قامت الصلوه"
پدر لبخند میزند و به مادر میگوید:
دشمن فکر اینجایش را نکرده بود!
#زهرا_دلاوری
#مدرسه_دانشجویی_قرآن_و_عترت
#روایت_حُسن_مدرسه_حمد