#داستان
دختر حضرت امام تعریف می کند:
عمل جراحي انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود ، همه از نهايت توانايي خود استفاده کرده بودند . شوق و خوشحال از گذشتن اين مرحله در سيماي همه جاري بود ، امّا بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شديد عارض شده ، وقت نماز را سؤال کرد و اشاره کرد که يکي از آقايان امامه اش را ببندد و محاسن ايشان را شانه بزند ؛ همه مبهوت بوديم ، خدايا اين بنده عاشقي است ، چقدر در حضور خداوند ادب را مراعات مي کند .
در بيمارستان ، ايّام بستري در هر فرصت که براي غذا دادن به ايشان مي رفتيم توصيه هاي اخلاقي را فراموش نمي کرد .
چندين بار به من و همشيره ها مي فرمود : *راه آخرت سخت است ، گناه نکنيد ، ترک گناه آسان تر از عذاب خداست ، و مي فرمود : نماز را حتي اگر در پياده رو خيابان باشي اوّل وقت بخوان .*
حضرت امام خميني (ره) درباره نماز مي فرمود : *در اسلام از نماز هيچ فريضه اي بالاتر نيست .*
@davat_namaz
🖌#با_مشاور
👤آیت الله حائری شیرازی ره
🔸ضرورت جشن های خانگی برای دهه فجر 🔸
بهترین جشن ها آن جشنی است که مردم در خانه های خودشان می گیرند. #جشن_خانگی، مردمی ترین نوع جشن است. مثلاً شما یک گوشه دیواری را به بچه هایتان بدهید، بگویید این جا را به عنوان جشن دهه فجر برایمان تزئین کن. بعد هم یک پول جزئی به آن ها بدهید برای این کار.
جشن را به زندگی بچه ها بیاورید. مثلاً #هدیه ای به خانه بیاورید. بعد بچه ها می پرسند که علت این هدیه چیست؟ شما پاسخ بدهید که این به خاطر ورود امام و پیروزی انقلاب است که برای شما هدیه خریده ام. به مناسبت دهه جشن، این مبلغ را به شما هدیه می دهم.
قومی که در عالم، جشنشان مردمی است، قوم #یهود است. علتش این است که جشنشان را خدا آورده در خانه شان. جشن خروجشان از مصر را خداوند با یک ابتکاری وارد زندگیشان کرده. به موسی (علیه السلام) گفته: «به بنی اسرائیل بگو در هیچ یک از خانه هایشان در چنین روزی خمیر مایه ترش به نان نزنند. خمیر را بلافاصله به تنور بزنند تا #نان_فتیر درست شود. بچه ها از مزه نان سوال کنند که چرا این نان این مزه را می دهد؟ بعد پدر به پسر و مادر به دختر توضیح بدهد که ما آن سالی که می خواستیم از مصر خارج شویم فرصت نداشتیم صبر کنیم تا خمیر ور بیاید. بلافاصله نان را خمیر کردیم و به تنور زدیم و همراه بردیم. امروز را به یاد آن روز نان اینطوری می خوریم. با این روش، جشن یهود آمد در خانه ها.
#جشن_انقلاب
#سنگر_خانواده
#فرزند_مومن_انقلابی
#تمثیل
آموزش #احکام : مربی اسم چند نوع مواد غذایی روی مقوا یا توپهای کوچک نوشته و نام چند نوع غذا را بر روی ظرفهایی می نویسد و از بچه ها می خواهد نام مواد مخصوص هر غذا را داخل ظرف مرتبط با آن بیندازند. سپس مربی در مورد احکام به دانش آموزان توضیح می دهد: "بچه ها می دانید احکام مثل غذا درست کردن می ماند؟ آیا شما می توانید هرچی دلتان خواست در هر غذایی با هر مقدار بریزید؟
✨ *احکام هم قواعد و دستوراتی است که از جانب تهیه کننده آن تعیین شده است و برای اینکه دقیقا همان چیزی بشود که امر کننده به آن خواسته است، باید همان را دقیق انجام داد.*
@davat_namaz
#داستان
#احکام
🌱 یه روز بهاری بود، عصر پنجشنبه، هوا عالی و جون میداد برای پیاده روی به اتفاق دوستام به سمت حرم امامزاده حسین یزد راه افتادیم. از خوابگاه تا حرم نیمساعتی پیاده راه بود در راه که میرفتیم اذون مغرب رو گفتن. ما همون موقع به یه مسجد کوچیک رسیده بودیم.
من به دوستام گفتم: تا حرم که خیلی مونده، بیاین نماز جماعت رو توی این مسجد بخونیم و بعد به زیارت حرم بریم. وضو هم که داریم. وارد مسجد شدیم، مسجد باصفا و کوچیک بود و تو قسمت خانمها کسی نبود. جلو رفتیم و صف گرفتیم، یه پنج، ششتایی بودیم. کمی بعد از تمام شدن اذون، صدای تکبیر یک مرد از پشت پرده به گوش رسید. ما هم بلند شدیم و نماز مغرب رو به ایشون اقتدا کردیم.
ساکت و منتظر موندیم تا الله اکبر بعدی رو بشنویم که به رکوع بریم. خیلی انتظار کشیدیم تا صدایی بشنویم اما بازم سکوت. خیلی طول کشیده بود. بالاخره یکی از دوستام به رکوع رفت، ما هم فکر کردیم حتما چیزی شنیده، رکوع رفتیم و ذکر گفتیم و بازم صبر و صبر و صبر. نمیشد کاری کنیم. نه دیگه میتونستیم نمازمون رو فردا بخونیم، نه صدای نماز جماعت به گوش میرسید. آخه نمیتونستیم که خودمون رو گول بزنیم یکی از دوستام صبرش سر اومد، از رکوع بلند شد و قدش رو بالا کشیده و با دستش کمی پرده رو پایین گرفت، حالا میتونست قسمت آقایون رو ببینه. کنجکاوانه نگاه میکرد ناگهان بیاراده زیر خنده زد. 😬
همه با تعجب نگاش میکردیم با هم برخاستیم و اون طرف رو نگاه کردیم. دیدیم یه آقایی تنها نشسته و داره سلام آنر نمازش رو میگه. تازه فهمیدیم که از نماز جماعت خبری نبوده و اونم داشته نمازش رو فردا میخونده، فقط تکبیر اوّل نمازش رو بلند گفته بود. و ما هم فکر کرده بودیم که حالا کلی آقایون اون طرف پرده صف کشیدن و دارن نمازشون رو به جماعت میخونن! بعد از این که نمازمون رو شکسته بودیم، استغفار کردیم و از خدای متعال طلب بخشش نمودیم. نمازمون رو خوندیم و بعدش به طرف حرم امامزاده راه افتادیم.
😇 برامون درس عبرت شد که دیگه ندونسته هیچ کاری رو نکنیم حتی نماز خوندن! من هیچوقت خاطرهی اون نماز جماعت رو از یاد نمیبرم، هرچند که نماز جماعتی در کار نبود...
@davat_namaz
#نمازخوان_شدن
در مدرسه بچهها از نماز حرف ميزدند. دعا بلد بودم؛ اما هيچوقت نماز نخوانده بودم و نميدانستم چه طور بايد آن را به جا بياورم. در خانه ي ما کسي اهل نماز نبود. پدرم و مادرم آن قدر گرفتار بودند که گاهي فراموش مي کردند به امور من رسيدگي کنند و گاه مي شد که من مدتها در خانه تنها مي ماندم، تا اينکه عزيزخانم به خانه ي ما آمد. عزيزخانم پرستار بود و در اصل آمده بود که در نبود پدر و مادرم از من مواظبت کند.
روز جمعه بود که به خانه ي ما آمد. چهره اش فوق العاده مهربان بود. ظهر هنگام چادر سفيد و زيبايي سرش کرد و سجاده ي مخملي سرمه اي رنگي را پهن کرد که رويش يک مهر زيبا بود با عکس برجسته ي يک مسجد، نه، انگار يک بارگاه. واي! چه تسبيح زيبايي داشت، مثل طلا مي درخشيد. وقتي به نماز ايستاد ياد بچههاي کلاس افتادم. مدتي مات به عزيزخانم نگاه کردم. وقتي نمازش تمام شد و ديد که چگونه با اشتياق نگاهش ميکنم، به رويم لبخند زد. با خوشحالي گفتم:«عزيزخانم به من هم نماز را ياد ميدهي؟» و او خوشحالتر از من سرش را به علامت مثبت تکان داد.
از آن روز به بعد عزيزخانم، کارش را شروع کرد. خوشحال بودم و پيش بچه هاي مدرسه به خودم مي باليدم که من هم دارم نماز ياد مي گيرم. عزيزخانم جايگاه ويژه اي در قلبم پيدا کرد. با آمدنش زندگي ام تغيير کرد و از اين رو به آن رو شد. روزها همينطور از پي هم مي گذشتند تا اينکه...
روزي از مدرسه به خانه آمدم؛ ولي خبري از عزيزخانم نبود. از مادرم پرسيدم که کجاست. با اخم از من خواست که ديگر هيچوقت سراغ او را نگيرم. اشک در چشمانم حلقه بسته بود. منتظر يک تلنگر بودم که با صداي بلند گريه کنم. نميدانستم چه کنم. من عزيزخانم را دوست داشتم و تازه، آموزش سلام نماز هم مانده بود. در يک شرايط نامساعد تصميم گرفتم نماز بخوانم. بلافاصله وضو گرفتم و به نماز ايستادم.
بعد از نماز عجيب احساس آرامش مي کردم. در آخر نماز نمي دانستم چه بگويم، آرام به طرف راست و بعد به چپ نگاه کردم و گفتم: «سلام». فقط همين. بعد گريه ام گرفت و از خداوند خواستم عزيزخانم را به من برگرداند.
😘 يک هفته بعد وقتي از مدرسه برگشتم عزيزخانم در را به رويم باز کرد. آه چه قدر خوشحال شدم. او ميگفت فقط به خاطر تو برگشته ام...
@davat_namaz
#شعر
هر آن کس با نماز است همیشه سرفراز است
نماز آرد سعادت دهد جان را طراوت
به هر جا و به هر کار خدا را در نظر دار
مشو ای طفل عاقل ز حق یک لحظه غافل
نماز اساس دین است نماز ستون دین است
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
@davat_namaz
#نکته_ناب
✨ نماز از بالاترین نعمت های خداوند است و شکر آن بر همه واجب است. نمازگزاری که دیگران را به نماز دعوت نمی کند، نه تنها حق این موهبت را ادا نکرده، بلکه وظیفه خود را نسبت به خانواده و اطرافیان انجام نداده است مانند حضرت ابراهیم علیه السلام که در سوره مریم می فرماید: * "وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا". * ایشان خاندان خویش را به نماز و زکات امر می کرد و پروردگارش از او خشنود بود. ما نیز اگر می خواهیم رضایت خدا بدست آوریم، باید نماز را در خانواده خود احیا نماییم.
از سویی بهترین بستر برای دعوت به نماز و انس دادن دیگران با آن، خانواده است بویژه اگر برای آن یک برنامه چند ساله در نظر گرفته شود.
*بنابراین مجهز کردن والدین به معارف و مهارتهای دعوت فرزندان به نماز بسیار مهم می باشد.*
@davat_namaz
یکتا گُهر بحر رسالت زهراست
محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست
همتای علی، نور دو چشم احمد
سرچشمه دریای امامت زهراست
میلاد حضرت فاطمه(س) و روز مادر پیشاپبش مبارک باد . 🌺
🌺🌺 دوستان و همراهان گرامی
🙏🙏 الهی زندگیهایتان پر از بهانه های شاد بودن 🌹🌼🌻
🌸🌸 دوستان عزیز با توجه به فرارسیدن میلاد با سعادت حضرت زهرا و روز مادر باز هم در کنارتان هستیم و پذیرای انواع سفارشات شما هستیم . لطفا برای سفارش روز مادر زودتر سفارشاتتون را قطعی بفرمایید .
با توجه به ایام جشن و تراکم کاری اولویت با دوستانی هست که زودتر سفارششون را قطعی کردند . .🌺🌺🌺
جهت سفارش با شماره ی ۰۹۱۹۲۶۸۴۷۱۸ تماس بگیرید .
لینک کانال ما در تلگرام :
کلبه ی کیک وشیرینی خانگی خورشید
@simacake
لینک کانال در سروش
کلبه ی کیک و شیرینی خانگی خورشید
sapp.ir/sima.sh
لینک کانال ما در ایتا
@simacake
#خاطره
*در مورد نمازتان اهمال و سستی نکنید*
🕌 امام همیشه می فرمودند در مورد نمازتان اهمال و سستی نکنید. به ما می گفتند *همین که شما می گویید اول این کار را بکنم بعد نماز بخوانم این خلاف است، نگویید این حرف را؛ به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز...*
@davat_namaz