واکنش صادقانه ی نقی معمولی بعد از اینکه دید تمام تلاش هاش تو سوریه اینجوری به فنا رفت:
میروم تنها بخسبم گر نیایی بر دو کتف
آنچه مارا لذت آرد سوی سرد بالش است🦦🩴
هر دفعه از مدرسه برمیگردم از جلوی حوزه امتحان نهایی پارسال رد میشم مو به تنم سیخ میشه
دایناسور پشتِ بخاری|🇵🇸🇱🇧🇮🇷
یه نفر دستش خورد قهوه ریخت رو تقویم و از اون روز به بعد همه روزا قهوه ای شد
شایدم تخم شربتی ریخته که همه روزا تخ-
دایناسور پشتِ بخاری|🇵🇸🇱🇧🇮🇷
به درک پاشید برید شماها از اینجا بهتر پیدا نمیکنید☝
میری ولی برمیگردی (شهر لوازم خانگی)
من میدونم اخرش که دوستام ازدواج کنن من میشم اون رفیق عیاشی که همه شوهراشون نمیزارن با من ارتباط باشن