eitaa logo
دیباج
88 دنبال‌کننده
265 عکس
36 ویدیو
3 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Maktabdar
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دیباج سی و یکم آدم برفی پس از مدتها که لباس سپید برف را بر تن سیاه شب دیدم، شور و شعفی وصف ناپذیر در خود احساس کردم. از بس که برف ندیده بودم در این سالها، کودک درونم از سرمای برف بر خود لرزید. برخاستم، لباس گرم پوشیدم و دست کودکانم را گرفتم و خود را در دامن سپید برف انداختم. دانه های برف همچون تکه هایی که از ستاره ها جدا شده باشند، بر روی زمین می نشستند. برف نشسته بر روی شاخسار درختان، در پرتو نور چراغها میدرخشید. درختان خردسال، همچون انسانهای کهنسال، گوژپشت شده بودند. در گوشه و کنار، قامت درختانی شکسته بود. آن طرف تر، پیرزنی فرتوت، در راه خانه، پایش لیز خورده بود و کودکی بازیگوش بر زمین خوردن او میخندید. ردپای رهگذران با تنوع اندازه ها و شکلها، بر روی برف نقشهای ناهمگون زده بود. مه ای رقیق که در ارتفاعی پست حضور داشت، نور چراغها را به همه جا می پراکند و چهره و قامت عابران در پس آن محو میشد طوری که حتی اگر آشناترین فرد از کنارم می گذشت، او را نمیشناختم، چون آن مه، علاوه بر فروبردن همه چیز در حالتی مبهم و رازگون، به کمک سرما، رهگذران را در خود فروبرده بود. همگان، از ریز و درشت، از شدت سوز سرمای زمستان خود را جمع کرده بودند. سر در گریبان فروبرده و دستها را به پناهگاه آستین کشانده بودند. به یاد دوران خردسالی، هوس کردم آدمکی برفی بسازم. پسرم از شنیدن پیشنهادم چنان ذوق زده شد که صدای جیغش، همچون توفانی گذرا، دانه های برف را در آسمان شب برای لحظه ای کوتاه پراکنده ساخت. با هم دست به کار شدیم و آدمکی ساختیم سرتاپا سپید! 👇
آدم برفی که ساخته شد، دخترم مات و مبهوت به آن خیره ماند. ناگاه در آغوشم خزید و چون بید بر خود می‌لرزید. بغض همچون لقمه ای که فرو نمی رود، در گلوی کوچکش گیر کرده بود. قطره های اشک همچون گوهر، بر روی حریر گونه هایش می لغزید. پرسیدم چرا بغض کرده ای و گریه می کنی؟ و او از من پرسید: بابا! میتوانم این آدم برفی را به خانه ببرم تا از سرما یخ نزند؟! @Deebaj
ارزش و معنای زندگی (۱) 🔶آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ این سؤالی است که هر کدام از ما در طول زندگی گاهگاهی به آن اندیشیده‌ایم با این تفاوت که برخی از آن به سرعت عبور کرده و برخی دیگر در آن لختی درنگ کرده و گروهی نیز توان رهایی از آن را در خود ندیده‌ایم. به راستی، حیات و زندگی، چیزی که هر چند با تمام وجود احساسش می‌کنیم اما گویی رازی است سر به مهر، آیا ارزش زیستن دارد؟ آیا این احساس غریب را باید پاس داشت و یا اینکه باید تلاش نمود هر چه زودتر خود را از دستش آسوده ساخت و با رقیب آن؛ یعنی مرگ هم‌آغوش شد؟ معمولا در دو حالت متفاوت این سوال بیشتر خودنمایی می‌کند: 1.در حالتی که انسان در چنبره مشکلات و مصائب گرفتار آمده و علی‌رغم تلاشی که می‌کند راه گریزی برای خود نمی‌یابد و ابر سیاه نومیدی آسمان قلبش را تیره و تار می‌کند و جز سیلاب‌های غم و اندوه بر زمین قلبش چیزی جاری نمی‌شود. 2.حالت دوم هنگامی است که انسان در خوشی و شادکامی غلت میزند و به اصطلاح آن‌چنان دنیا به کام اوست که آب در دلش تکان نمی‌خورد. یک‌نواختی و یک‌سانی آزاردهنده این حالت او را نیز به اندیشیدن به این موضوع وامی‌دارد که آیا زندگی‌ای این چنین یک‌نواخت و یک‌دست و پرتکرار، ارزش زیستن دارد؟ ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و سوم ارزش و معنای زندگی (۲) 🔶پاسخ بر اساس نوع جهان‌بینی بسته به نوع جهان‌بینی افراد، پاسخ آنان به این سوال متفاوت خواهد بود: آنان که زندگی را هدف‌مند و به سوی مقصدی متعالی در حرکت می‌بینند، زندگی را پاس می‌دارند و برای تک تک لحظات آن ارزش قائل‌اند اما آنان که افق زندگی را تیره و تار دیده و خورشید امید در سرزمین وجودشان برای همیشه غروب کرده است، زندگی برایشان بی‌ارزش و به‌اصطلاح بی‌معنا و مفهوم جلوه می‌کند. جهان‌بینی توحیدی، آفرینش و انسان را هدف‌مند می‌بیند و برای آن هدفی فراتر از اهداف پست مادی قائل است؛ اما جهان‌بینی مادی که از افق پست ماده و مادیات به آفرینش و نیز انسان می‌نگرد، هدفی جز ماده که سرانجامی به غیر از نابودی و نیستی در انتظارش را نمی‌کشد، برای آن قائل نیست. سیر و سیاحت در گلستان قرآن که نغمه دل‌نواز وحی فضای آن را پر کرده و عطر امید در آن پراکنده شده است، تصویری از زندگی ارائه می‌کند که لحظه لحظه آن را سرشار از قیمت و ارزش می‌کند و انسان برخوردار از نگاه توحیدی و به بیانی ساده‌تر، انسان مؤمن را به گونه‌ای معرفی می‌کند که گویی در کمین تک تک فرصت.های زندگی به انتظار نشسته تا گوهرهای گران‌بهای آن را صید کند. از دیگر سو انسانهایی را که از فرصت‌های بی‌بازگشت زندگی خود را محروم می‌سازند در خسران و زیان معرفی می‌نماید: «سوگند به عصر! که انسانها همه در زیان‌اند. مگر کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند...» عصر: 1-3 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و چهارم ارزش و معنای زندگی (۳) قرآن که در ابتدای هر سوره، از مهربانی و بخشندگی آفریدگار جهان و جهانیان سخن می‌گوید، سرود دل‌انگیز امید و عطر عنبربوی رحمت و مهربانی را در جان و دل مومنان می‌پراکند و آنان را بر بهره‌گیری از فرصت زندگی در دنیا (عمر) تحریص و تشویق می‌کند و به کسانی که در سایه‌سار ایمان، به انجام کردارهای شایسته می‌پردازند، وعده زندگانی‌ای پاکیزه و ارزشمند را در همین دنیای خاکی می‌دهد: «هر كس كار شايسته‏‌اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏‌داريم‏…»نحل:97. پس تنها زندگی پاک؛ یعنی زندگی‌ای که حاصل ایمان به مبدا آفرینش و نیز انجام کردارهای شایسته و نیک است، ارزش زیستن دارد و گرنه کسانی که به آفریدگار جهان کفر می‌ورزند، از حیات واقعی که ارزش زیستن دارد بی‌بهره‌اند؛ بنابراین سخن راندن آنان از ارزش حیات نیز سخنی پوچ و تهی است. این گروه از انسان‌ها در تاریکی‌های انکار و بی‌ایمانی فرو رفته و روزنه‌های دل خود را بر تابش اشعه امید و رحمت کور کرده‌اند. ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و پنجم ارزش و معنای زندگی (۴) آری، در پرتو نگاهی هم‌چون نگاه علی علیه السلام، نه تنها زندگی ارج و قربی بس والا می‌یابد؛ بلکه فرصت زندگی تبدیل به تنها فرصتی می‌شود که می‌توان با درک ارزش آن سعادت نهایی خود را رقم زد و با انکار ارزش آن، شقاوت ابدی را برای خود خرید. زندگی بازاری است که می‌توان در آن تجارت پرسودی را برای خود رقم زد؛ در آن رحمت خداوند را به دست آورد و بهشت را سود برد: «بى‏‌ترديد دنيا براى كسانى كه با آن به راستى و صادقانه رفتار كنند، سراى راستى است و براى كسى كه خبر و پيامش را درك كند، سراى امن و امان است. دنيا براى آن‏‌كس كه از آن توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند گيرد، موعظه است، و مسجد دوستان خدا و محل نماز و درود فرشتگان است، و جاى فرو آمدن وحى و پيغام خداوند و تجارت‌گاه دوستداران خدا است كه در آن فضل و رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.» نهج البلاغه، ص 493 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و ششم ارزش و معنای زندگی (۵) 🔶زندگی انسانی و زندگی حیوانی آری نگاهی این چنین است که به زندگی معنا می‌دهد و آن را شایسته زیستن می‌کند و در غیاب چنین نگاهی است که زندگی انسان نه تنها از مرحله زندگی حیوانی فراتر نمی‌رود که فروتر نیز می‌رود؛ حیوانی که جز خور و خواب و خشم و شهوت دغدغه‌ای ندارد و به فرموده علی علیه السلام حیوانی که جز پرکردن شکمش به چیز دیگری نمی‌پردازد. او که خود تجسم معنای زندگی و ارزش زیستن است، زندگی‌ای را که صرف ارضای نیازهای حیوانی شود، ارزشمند نمی‌داند و می‌فرماید: «براى آن آفريده نشدم كه خوردن خوراك‌هاى پاكيزه- همچون چارپاى بسته كه همه همّش خوردن علوفه است، يا چارپاى نابسته كه كارش پركردن شكم از اين سوى و آن سوى است و غافل مى‏‌چرد- مرا از انجام دادن آنچه از آفرينشم منظور بوده است باز دارد، يا اين‌كه بى‏‌حساب و كتابى رها باشم و براى خود بگردم‏». نهج البلاغه، ص ۴۱۸ ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و هفتم ارزش و معنای زندگی (۶) 🔶ایمان، سد ناامیدی چنانچه قطار زندگی بر روی ریل ایمان و عمل صالح به سوی سعادت و کامیابی ابدی ره سپارد، ارزش زیستن دارد و هیچ کس حق ندارد که خود را با دست خود از سوار شدن بر این قطاری که به سوی ابدیت در حرکت است و هیچگاه بازنمی‌گردد محروم سازد. عاقبت افرادی که نگاهی بدبینانه به زندگی دارند و آن را شایسته زیستن نمی‌دانند، انتحار و خودکشی است. آنان چون برای صبر و بردباری در برابر مشکلات و مصائبی که لازمه زندگی مادی است توجیه ومعنایی نمی‌یابند، پایاب شکیبایی را از دست داده و بدترین و شوم‌ترین گزینه را انتخاب می‌کنند. از نگاه این‌گونه افراد، زندگی اصلا ارزش زیستن ندارد پس چه بهتر که زودتر از شر آن رها شده و با شهامت مرگ را در آغوش کشید. این درحالی است که از نگاه دینی، چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: «مؤمن ممکن است به هر بلائی گرفتار شود و به هر مرگی بمیرد، اما هیچگاه دست به خودکشی نمیزند.» کافی، ج 3، ص 112 ادامه دارد... @Deebaj
✅دیباج سی و هشتم ارزش و معنای زندگی (۷) 🔶توکل، زینت‌بخش زندگی انسان مؤمن از پشتوانه ای محکم و استوار برخوردار است و بر قدرتی لایزال تکیه زده و بر او توکل کرده است. پس از صبر در برابر مشکلات، توکل اسلحه‌ای کارآمد است که به مؤمن توان ایستادگی در برابر غول مشکلات و مصائب را می‌دهد. انسانی که روح توکل در تاروپود وجودش ریشه دوانده، ارزش زندگی را می‌داند و با اتکاء به آفریدگار مهربان خویش، از لحظه لحظه آن بهره می‌برد چرا که به این گفته امام باقر علیه السلام باور دارد که: «هر کسی بر خدا توکل کند، شکست نمی‌خورد و کسی که به دامن لطف خداوند چنگ بزند مغلوب نمی‌گردد.» بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۱ توکل به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند حالتی را در شخص به وجود می‌آورد که موجب می‌شود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از این‌رو آرامشی در دلش ایجاد می‌شود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمی‌گردد و زندگی در نگاهش از ارزش و معنا تهی نمی‌شود. چنین کسی چراغ پر فروغ امید همواره در قلبش روشن و تابنده است و تندباد مصائب و سختی‌ها آن را به خاموشی نمی‌کشاند زیرا به‌محض فروکش کردن فروغ امید، زندگی برای او ارزش خود را از دست می‌دهد و دیگر ارزش زیستن ندارد. ☑️پایان ✏️✏️مقاله این جانب/ روزنامه «قدس» @Deebaj
✅دیباج سی و نهم پشتیبان فراموش‌شده 🔶به‌مناسبت ۲۶ رجب، سالروز رحلت ابوطالب علیه السلام همه ما در گپ‌و‌گفت‌های خانوادگی و در جمع‌های خویشاوندی، گاهی نام برخی افراد را گویا اولین‌بار است که می‌شنویم. اگر آن فامیل دور انسانی معمولی باشد، نامش مانند رعدی سبک می‌آید و می‌گذرد اما اگر انسانی شاخص و اثرگذار باشد، ردپای یادش برای مدتی طولانی و یا همیشه بر صفحه ذهن و جانمان باقی خواهد ماند. از ابوطالب کمتر شنیده‌ایم، کمتر برایمان گفته‌اند، ما نیز کمتر این نام را برای فرزندانمان بر زبان رانده‌ایم. اما نام فرزندش؛ علی علیه السلام، نمک زندگی‌مان شده است. گویا ابوطالب فامیل دوری است که چندان تاثیری در مسیر زندگی خویشاوندان و دوستان خود برجای نگذارده است! اما خوب است به‌عنوان یک مسلمان بدانیم، مهم‌ترین پشتیبان پیامبر اکرم (ص) ابوطالب بود. از تلاش‌ها و پایمردی‌های حکیمانه او در دفاع از اسلام و پیامبرش بدانیم و برای فرزندانمان بگوییم تا با شنیدن نامش، بی‌تفاوت از کنارش نگذرند. (ص) @Deebaj
دیباج چهلم دردمندی، جوهر پیغمبری بشر، گاه چون کودکی نازدانه و گاه همچون نوباوه‌ای چموش، دستِ به مهربانی درازشده‌ی دلسوزان را پس می‌زند، جام محبت پیشکش‌شده را می‌شکند، تیر قهر را در کمان درهم‌پیچیده‌ی ابرو نهاده، به سوی مهرورزان بر خویش می‌افکند، نعره می‌کشد و لگد می‌زند به هر آن‌چه می‌تواند او را از دنیای صباوت و بلاهت، بر فراز حکمت، خرد، عقلانیت و در یک کلمه، انسانیت، برکشد. چه بسیار پیامبران که در درازنای تاریخ، دلسوزانه تلاش کرده‌اند این کودک نازدانه و چموش را در آغوش مهر خویش گرفته و حتی از شیره وجود خویش به او بخورانند، اما تنها گروهی اندک، قدر این آغوش را دانسته و در آن با لالایی ایمان، آرامش یافته‌اند. آخرین پیامبر خدا، همو که «ستوده» نام یافت، این شفقت و دلسوزی را به نهایت خود رسانده بود تا آنجا که کانْ و معدن رحمت؛ پرورگار مهربان، به او این‌گونه خطاب می‌کند: «شايد، از اين‌كه ايمان نمى‌آورند، خود را هلاك سازى». و نیز می‌فرماید: «هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مى‌دهد بر او گران مى‌آيد. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.» اما گویا جوهره پیامبری، دردمندی است. انبیا درد مردم را می‌فهمیدند و با آنان همدردی می‌کردند. بدون همدردی امکان نداشت آن روحیه خشن و فرهنگ زَفتِ برآمده از جاهلیت نخستین، رنگ پذیرد و صبغه الهی گیرد. حضرت ختمی مرتبت(ص) رنج‌ها را بر خود هموار کرد، کوه سختی‌ها را بر دوش کشید و شرنگ بی‌مهری‌ها را به جان خرید تا توانست امتی بسازد تاریخ‌ساز و تمدن‌آفرین. درود خدا بر او و خاندان پاکش باد! @Deebaj
✅دیباج چهل و یکم پرواپیشگی و فرزانگی تقریبا در ادبیات دینی همه ادیان و به‌ویژه اسلام، پرواپیشگی یا همان «تقوا» جایگاهی بس برجسته دارد. از سوی دیگر، دست‌یابی به فرزانگی و حکمت نیز مطلوب انسان‌های آگاه است. فرزانگی به هر دو معنای عرفی و قدسی آن، در گرو پرهیز و پروا از موانع و آسیب‌ها است. کلیدی‌ترین مانعی که دست‌یابی به فرزانگی را نامیسور ساخته و بزرگ‌ترین آسیبی که فرزانگی را تهدید می‌کند، بی‌پروایی در برآوردن خواسته‌های نفسانی است. به هر میزان که در آتش امیال نفسانی دمیده شود، دود و خاکستر برخاسته از آن، بیشتر چشم حقیقت‌بین را آزرده ساخته و از درک نور حقیقت بی‌بهره می‌سازد. پرواپیشگی اما، هم‌چون آبی سرد، شعله‌های سرکش شهوت را فرونشانده و هیجان آتش هوی را به آرامشی سازنده بدل می‌سازد. حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته نبینی که جایی‌که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد؟ قرآن کریم بر همراهی پرواپیشگی و فرزانگی بارها تأکید فرموده است، از جمله آنجا که می‌فرماید: 1. «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى‌] تشخيص [حق از باطل‌] قرار مى‌دهد» 2. «و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرون‌شدنى قرار مى‌دهد.» @Deebaj
✅دیباج چهل و دوم جهانْ علیه ارزش‌های اخلاقی امروزه مردمی که قاطعانه تصمیم گرفته‌اند با هژمونی یک‌جانبه آمریکا در جهان مقابله کنند، دریافته‌اند که دست‌یابی به پیروزی تنها از راه مقابله با آمریکا در سطح اقتصادی و سیاسی و نظامی بسنده نیست، بلکه برای رویارویی با این سیطره شیطانی، به پای‌بندی به نظامی ارزشی و اعتقادی نیاز است که «ما» را از «دیگری» متمایز می‌کند و در نتیجه، تحت هویتی اخلاقی و انسانی، به ملت‌های قیام‌کننده،که دارای محتوای فرهنگی و تاریخی ویژه‌ای هستند، علیه استکبار جهانی انسجام می‌بخشد. امروزه رمزِ شب انقلابی‌ها در سرتاسر جهان علیه نظام‌های بین‌المللی موجود، موضوع ارزش‌های اخلاقی است. این موضوع در زمانه‌ای که انحطاط اخلاقی به‌ویژه گرایش به همجنس‌گرایی و برساختن جنس سوم، به موضوعی مورد توجه فرهنگ غرب برای مسخ فرهنگ‌های شرقی و بومی بدل گشته است، از اهمیت خاصی برخوردار است و در واقع نقطه تمایز بین دو فرهنگ و تمدن شرق و غرب را تشکیل می‌دهد. غلبه و یا شکست این اندیشه شیطانی بر مدیریت زندگی انسان در جهان پیشِ رو بسیار اثرگذار است. شاید بسیاری از ما از خود بپرسیم که امام خمینی (ره) آن زمان که نامه معروف خود را برای گورباچف فرستاد و او را به اندیشیدن درباره اسلام و آموزه‌های آن دعوت کرد، به چه می‌اندیشید؟ اما امروزه بهتر می‌توان به عمق اندیشه‌های امام بزرگوار پی برد و دریافت که مقابله با شیطان بزرگ و اندیشه سیاه انگلوساکسونی بدون پای‌بندی به امور مقدس و نیز ارزش‌های اخلاقی مبتنی بر آن امکان‌پذیر نیست. و_تمدن_غرب @Deebaj
✅دیباج چهل و سوم اژدهای خفته اواخر پاییز بود و هوا حسابی سرد. رنگ و وارنگ برگ درختان، چشم را خیره می‌کرد. همه‌چیزهای دوروبرم از همیشه، شفاف‌تر به‌نظر می‌رسید. من همیشه پاییز را چون بهار دوست داشته‌ام. تصمیم گرفتم به کوه بزنم و با خودم خلوت کنم. صخره‌ها را یکی پس از دیگری درنوردیدم تا به صخره‌ای رسیدم که هم‌چون دیواری صاف مقابلم ایستاده بود. اندک آب جوشیده از چشمه‌ای که کمی دورتر میان دره‌ای تنگ قرار داشت و تک‌درختی سایه خود را بر آن انداخته بود، از بالای این دیوار ستبر هم‌چون نخی جاری بود. با زحمت از صخره بالا رفتم. سوز و سرما تا مغز سنگ‌ها نفوذ کرده بود و همه چیز را در سکوتی رازناک فروبرده بود. با هر زحمتی که بود بالاخره خودم را از صخره بالا کشیدم. ناگاه در مقابل خودم صحنه زیبایی از آفرینش را دیدم. فضایی امتدادیافته تا دوردست که پر بود از علف‌هایی به رنگ طلایی که با اشاره دست باد و نوای آرام کمانچه‌اش، می‌رقصیدند. گاهی هم بر ستیغ کوه، قلم رعد خط‌هایی کج و معوج می‌کشید که در چشم به هم زدنی محو می‌شدند و پس از آن، پهنه آسمان مانند دهل به صدا درمی‌آمد. دلم با دیدن آن صحنه‌ها، شور و شعفی آمیخته با ترس را در خود احساس می‌کرد.👇👇👇@Deebaj
نگاه از چشم‌انداز دشت برداشتم و به تخته سنگی که کمی آن‌سوتر، در میان مخملی از علف‌های وحشی نرم و رنگارنگ، لم داده بود، خیره شدم. جلوتر رفتم. نمی‌دانم چه چیزی حس کنجکاویم را قلقلک داد تا کمی سنگ را از جایش بلند کنم. در آن فضای گسترده، که جز صدای غرش گاه و بیگاه رعد و زوزه باد، صدایی به گوش نمی‌رسید، به‌نظر نمی‌رسید جانداری وجود داشته باشد اما من زیر آن تخته سنگ موجودی را دیدم که با چشمان خمارش که در آن فصل سال دیگر افسونی نداشت، به دور خودش حلقه زده بود و سر بر بالین نرم خود گذارده بود. همیشه از مار ترسی همراه با احساس هیبت داشتم. لحظه‌ای خشکم زد. با ترس و به‌آرامی سنگ را هم‌چون لحافی گرم بر روی مار کشیدم و آهسته از آن‌جا دور شدم. مار به‌خاطر سرمای پاییز افسرده و کرخت اما زنده بود. شاید اگر هوا گرم بود و او سرزنده، نیش زهرآگینش را در دستم فرو می‌برد، اما اقبال با من یار بود که در آن لحظه کاملا بی‌رمق بود. از آن زمان تاکنون، هر گاه این خاطره را با خود مرور می‌کنم، به یاد مارگیری می‌افتم که مولوی در مثنوی قصه‌اش را پرداخته است. مولانا نفس انسان را به اژدهایی تشبیه می‌کند که در سرمای زمستان، مرده می‌نُماید اما در واقع زنده است و با گرم‌شدن هوا جانی دوباره می‌گیرد: 🔶نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم و بی آلتی افسرده است اژدها را دار در برف فراق هین مکش او را به خورشید عراق تا فسرده می‌بود آن اژدهات لقمهٔ اویی چو او یابد نجات🔶 @Deebaj
✅دیباج چهل و چهارم 🔶 کهربای عشق 🖊علی‌رضا مکتب‌دار در شگفتم، نه من که جهانی در شگفت است! از چه؟ از عشقی که هم‌چون کهربا مرکب دل را به شتافتن به سوی وادی جنون و چمیدن در دشت بی‌کران مستی می‌کشاند. دشتی آکنده از خوشبویه‌ی درختان اقاقیا و سرشار از نغمه‌های دلکش هَزاردستان. خاک این دشت بوی بهشت می‌دهد، مرکب دل از بویش مست و بی‌قرار می‌شود. افسارش را از دست عقل رها می‌کند و در بی‌کرانِ دشت می‌تازد و در افق شیدایی ناپدید می‌گردد. پهنه‌ی بی‌کران دشت را نوری نقره‌فام فراگرفته است. به‌دنبال سرآغاز نور می‌گردم. ستونی از نور که از افق به سمت آسمان کشیده شده است نگاهم را فریفته‌ی خود می‌کند. گویی این نور از عرش به سمت دشت سرازیر شده است. نوری که چشم را نه تنها نمی‌آزارد که درخشندگی‌اش را نیز افزون می‌کند. در درونم گرمایی غریب احساس می‌کنم که خوشایند است و زندگی‌بخش. آرزو می‌کنم ای کاش هیچ‌گاه این گرما از وجودم رخت برنبندد و مرکبِ جانم همواره در این بی‌کران عشق بخرامد و این تن خاکی را با خود تا اوج مستی برکَشد. از که و از چه سخن می‌گویم؟ از کسی که خودْ جام شراب عشق را به یک‌نوش سرکشید و سرسلسله مخموران جهان شد. از عشق سوزانی که سرتاپای وجود حسین –که درود خدا بر او باد- را در خود غرقه ساخت و او را در هستی معشوق فانی ساخت و از آن پس، وجودش کهربایی شد که هر جانی را جانان شد و بی‌سامانانِ عشق را سامان. حسین جان! ای كهربای عشقت دل را به خود كشیده دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده @Deebaj
✅دیباج چهل و پنجم 🔸 ای رَشکِ ماه و مشتری! 🖊علی رضا مکتب دار آنگاه که خورشید تازه سرزده‌ی خانه علی در افق ابدیت پنهان گشت، اندوه بی‌مادری بر دل‌ فرزندان کوچکش خیمه زد. علی ماند و فرزندان فاطمه و هجوم نگاه‌های شماتت‌باری که سنگینی نبود همسر را دوچندان می‌کرد. اما علی بیش از خود، نگران حال دل فرزندانش بود. از برادرش عقیل که نسب‌شناسی نامور بود خواست تا همسری از خاندانی تبارمند برایش برگزیند که بار تنگ‌دلی او و فرزندانش را اندکی سبک کند. عقیل، زنی از خاندانی پاک‌نژاد برای همسری او برگزید که همنام خورشیدِ رخ در نقاب خاک کشیده‌اش بود. فاطمه بنت حزام پا به خانه علی گذاشت. او بانویی شجاع، فداکار و پرفضیلت بود. از آغاز ورود به خانه علی، تمام مهر خویش را نثار او و فرزندانش کرد. همسر علی مادر چهار پسر شد که سرآمد آنان، عباس نام یافت؛ همو که در میان دودمان هاشم چون ماه می‌درخشید و رشک ماه و مشتری را برمی‌انگیخت. عباس در فضائل جسمانی و روحانی انگشت‌نشان بود. این ماه در آسمان کربلا به اوج درخشش خود رسید و برای ابد تابنده ماند. @Deebaj
✅دیباج چهل و ششم راهبرد تبیین در صحیفه سجادیه هر اقدام بنیادین و سرنوشت‌ساز، در پایندگی و رواج خود نیازمند عنصر تبیین است در غیر این صورت، گذر زمان و تغییر نسل‌ها، غبار ابهام و تردید را بر اندام آن نشانده و چهره حقیقت را رفته رفته از نگاه حق‌جویان پوشیده می‌دارد. تبیین رسالتی است که همه راهبران الهی از آن به‌عنوان راهبرد بهره برده و پیام‌های الهی را به گوش مردمان رسانده و حقایق را برای آنان بی‌پرده بیان کرده‌اند. در تاریخ اسلام، پس از رحلت پیامبر مکرم (ص)، کینه و ستیزه‌جویی‌های پنهان‌شده در پس پرده عصبیت جاهلی سر باز کرد، بازار تأویل و تفسیر به رأی رونق گرفت، تیرگی خواهش‌های نفسانی بر چهره حقیقت پرده افکند، دنیاپرستان کتاب و سنت پیامبر (ص) را بر اساس منافع خود تفسیر و تأویل نمودند و سرانجام چهره‌ای باژگونه از اسلام باقی ماند که پیشتر امیر بیان (ع) از آن این‌گونه خبر داده بود: «اسلام پوستين باژگونه پوشد -و كس سخن حق ننيوشد-.» این باژگونگی تا آن‌جا ادامه یافت که امت پیامبر، پاره تن او را با آسایش خاطر به مسلخ بردند و آثار نبوت را زیر سم مرکب‌های هوس نهادند و از هیچ تلاشی برای زدودن آثار رسالت از ذهن و قلب مردمان و عرصه اجتماع فروگذار نکردند. کتاب خدا را چنان می‌خواندند که سود ایشان بود. طیلسان زهد پوشیده بودند و تک‌پیرهنان را پیرهن بر تن می‌دریدند و آنان‌که دستار بر سر نهاده بودند سر از تن خداترسان می‌انداختند و این نبود آن‌چه پیامبر و جانشیانش بدان فراخوانده بودند. 👇👇👇
همه جا سیاهی بود و تباهی. بنی امیه و بنی مروان که بالاپوش اسلام بر قامتشان ناراست می‌آمد، بر پنجره‌های گشوده به حقیقت، قفل‌های تزویر زده بودند. نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده بود. در این شرایط امام علی بن الحسین علیه السلام، راهبردی یگانه را برای دریدن پرده‌های ظلمت و تبیین چهره حقیقت در پیش گرفت. او از سلاح دعا بهره برد. سلاحی که هم معارف راستین را به مردمان انتقال می‌داد و هم بهانه را از دست دژخیمان سیاه‌اندیش می‌گرفت. او از خود میراثی جاودانه به یادگار گذاشت و در جنگ نرمی که علیه دستگاه حکومت برپا کرد، پیروز میدان شد. صحیفه دانشنامه‌ای است که با نوشیدن از آبشخور قرآن، آن‌چه بشر برای سعادت خود بدان نیاز دارد را در خود گردآورده است. این مؤثرترین راهبردی بود که در آن زمان می‌توانست در پیش گرفته شود. @Deebaj
✅دیباج چهل و هفتم شیشه‌ کبود چنان‌چه صفحه پاک قلب به زنگار گناه آلوده نباشد و یا آن که پس از زنگارگرفتن، با آب توبه پاکی خود را باز یابد، قابلیت بازتاب نور ایمان را می‌یابد. ایمان نور است و مؤمن با نور خدا می‌نگرد. آن‌گاه که مؤمنان با یکدیگر دیدار کنند، آینه‌ها در برابر آینه‌ها می‌ایستند، در یکدیگر بازتاب می‌یابند و جهان پر از آینه می‌شود، پر از نور و دیگر تاریکی و ظلمتی نمی‌ماند. هر ذره کینه، حسد، بخل و یا هر رذیلت اخلاقی دیگر، همچون لکه‌ای است که بر صفحه این آینه‌ها پدیدار می‌شود. با حضور این لکه‌ها، نگاه‌ها تیره می‌گردد، دل‌ها می‌گیرد، روان‌ها رنجور می‌شود، روابط به سستی می‌گراید و آینه‌ها کارکرد اصلی خود را از دست می‌دهند. برای داشتن جامعه‌ای سالم و پویا، بیاییم به‌سرعت دست‌به‌کار شویم و به‌محض اظهار وجود این لکه‌ها، با آن‌ها به مقابله برخیزیم تا دل‌ها وارونه نگردد و همواره نورانیت افزون گردد و تیرگی از روابط میان مؤمنان رخت بربندد. مؤمنان آیینهٔ همدیگرند این خبر می از پیمبر آورند پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود زان سبب عالم کبودت می‌نمود گر نه کوری این کبودی دان ز خویش خویش را بد گو مگو کس را تو بیش @Deebaj
✅دیباج چهل و هشتم 🔶شیپور ترس ایمان یعنی امنیت و سکون و هر آنکه از ایمان تهی است و یا در دژ ایمانش، رخنه و خللی ایجاد شده است، از امنیت و احساس آن بی‌بهره است. آنگاه که ایمان ابلیس آزموده شد و عیار آن عیان، چیزی جز تیرگی ناباوری و دیو خودبزرگ‌بینی از آن بیرون نیفتاد. پس هراس او را فراگرفت و به عزت خداوند سوگند یاد کرد که همه بندگان خدا، جز مخلصان از آنان را گمراه کند. ابزار شیطان برای دزدیدن ایمان، دمیدن در شیپور ترس است؛ ترس از فقر، شکست، پیری، دشمن، بلا و.... در حالی‌که حصار ایمان مؤمن را جز درک عظمت خداوند به خشیت و فروتنی وانمی‌دارد. @Deebaj
✅دیباج چهل و نهم 🔶موعود رهایی‌بخش همواره در طول تاریخ، قابیل‌ها بلای جان هابیل‌ها شده و جان و مال و عزت ستمدیدگان، لگدکوب سم توسن هوی و هوس مستکبران گردیده است. فریاد ستمدیدگان همواره در گوش تاریخ طنین‌انداز بوده است. گه‌گاه دل‌سوزان بی‌پروایی برخاسته و علم مبارزه با ستمگران را برافراشته و ستمدیدگانی را از زیر یوغ ستمکاران رهانیده‌اند اما آن رهایی نهایی که امنیت پایدار همچون دژی استوار آن را دربرگیرد و مرکب وحشی هوا و هوس را یارای عبور از بلندای امن آن نباشد، تاکنون تجلی نکرده است. آن رهایی نه تنها رهایی از بندهای مادی، بلکه رهایی عقل از شهوت، رهایی دل از وابستگی‌های پست، رهایی انسانیت از بند حیوانیت و رهایی هابیل از زندان قابیل است.👇
همه ادیان الهی به ظهور یک رهایی‌بخش در انتهای تاریخ بشارت داده‌اند که ظهور می‌کند و بساط قابیل‌ها را از صفحه روزگار برخواهد چید، جان‌ها و عقل‌ها را آزاد خواهد کرد و عدالت را خواهد گسترد. اما این ظهور در گرو وجود شرایطی است که ستمدیدگان برای دست‌یابی به رهایی نهایی، خود مأمور به فراهم ساختن آن هستند. و سرانجام وعده حق خداوند تحقق خواهد یافت و مستضعفان امامان و وارثان زمین خواهند شد. در فاصله میان این وعده صادق تا تحقق آن، البته برخی به سودای دست‌یابی به خواسته‌های پست خویش، در لباس مدعیان رهایی ظاهر می‌شوند و شماری از افراد ساده‌اندیش را فریفته، با خود همراه می‌کنند. در چنین شرایطی، یگانه لنگرگاه مطمئن برای در امان ماندن از امواج سهمگین فتنه‌ها و شبهه‌ها، عالمان پرهیزکاری هستند که دین را به‌خوبی شناخته و نسبت به آموزه‌های حیات‌بخش آن از جمله آموزه رهایی و نجات و شرایط و زمینه‌های تحقق آن و نیز مصداق حقیقی رهایی‌بخشی آشنایی کامل دارند. در روزگار غیبتِ آن موعود رهایی‌بخش، مستضعفان خود را در پناه آنان قرار می‌دهند و متاع پربهای دین و ایمان خویش را به رایگان از کف نمی‌دهند و همواره، با پای جان، جاده انتظار را می‌پیمایند و از وزیدن طوفان‌های گمراهی نمی‌هراسند. آنان در انتهای این جاده، افقی روشن را می‌بینند که شوق پیوستن به آن، گام‌هایشان را استوارتر می‌سازد. @Deebaj
✅دیباج پنجاهم 🔶نقش نوشتن در کاهش اضطراب فرض کنید شما فردا یک آزمون بسیار مهم دارید، لذا به‌سختی مطالعه می‌کنید. شما داده‌ها را به‌خوبی درک می‌کنید، در کلاس هم به‌خوبی ظاهر می‌شوید، اما همچنان احساس نگرانی می‌کنید! در چنین شرایطی شما به استراحت و آرامش نیاز دارید. اما چه چیزی می‌تواند در این وضعیت به شما کمک کند؟ شاید فکر کنید یک قدم‌زدن آهسته، یا نوشیدن فنجانی چای یا انجام کمی یوگا، اما روانشناسان ایده دیگری دارند: «بنشینید و بنویسید!» درباره استرس‌هایی که متوجه شماست بنویسید. اما نوشتن چگونه به شما کمک می‌کند؟ دو دلیل وجود دارد که نوشتن به کاهش استرس و اضطراب شما کمک می‌کند: دلیل نخست: استرس.ها همواره بخشی از مغز شما را اشغال می‌کنند. در نتیجه، فضای کمتری برای حافظه باقی می‌ماند. اما نوشتن، استرس.ها را به خارج از مغز هدایت و آن‌ها را به صفحه کاغذ منتقل می‌کند. در نتیجه فضای بیشتری در مغز برای حافظه باقی خواهد ماند. حافظه شما همچون حافظه یک رایانه عمل می‌کند. شما هر از گاهی نیاز دارید که برای بازکردن فضای لازم در رایانه، برخی فایل‌ها را حذف کنید. دانشجویان نیز باید داده‌های زیادی را به‌خاطر بسپارند، بنابراین به فضای بیشتری از مغز برای به‌خاطرسپردن مطالب نیاز دارند. آنها باید فایل‌های استرس‌زا را از مغز خود پاک کنند تا فضای کافی برای انباشت داده‌های مهم و ضروری فراهم گردد.
دلیل دوم: نوشتن به شما تمرکز می‌دهد. گاهی مردم فقط و فقط می‌توانند به استرس‌های خود بیندیشند. نوشتن می‌تواند به کمک آنان بیاید. اما چگونه؟ آنان اگر درباره استرس‌های خود بنویسند احساس نگرانی کمتری خواهند کرد، بنایراین بهتر می‌توانند بر روی دیگر چیزهای تمرکز نمایند. جالب است بدانید که روانشناسان در حال پژوهش بر روی رابطه بین استرس و نوشتن هستند. آنان آزمایش‌هایی را بر روی دانشجویان انجام دادند. دانشجویان را به دو گروه تقسیم کردند. قرار شد گروه نخست درباره استرس‌های خود به مدت ده دقیقه بنویسند و گروه دیگر بی‌سروصدا بنشینند. سپس از هر دو گروه یک تست گرفته شد. نتیجه چه بود؟ دانشجویان گروه اول که استرس‌های خود را بر روی کاغذ آورده بودند، بهتر از گروه دیگر در آزمون ظاهر شده بودند. درواقع، نمرات آنان یک درجه از گروه دیگر بالاتر بود! نوشتن به افراد دیگر نیز می‌تواند کمک کند. مثلا برخی افراد نمی‌توانند به‌خوبی بخوابند. نوشتن در شب می‌تواند به آنان کمک کند خواب بهتری داشته باشند. برخی ورزشکاران درباره برد و باخت دچار استرس می‌شوند. آنان نمی‌توانند به‌خوبی روی بازی متمرکز شوند. نوشتن قبل از یک بازی می‌تواند به آنان کمک کند تا بهتر بازی کنند. مردم در مصاحبه‌های شغلی نیز دچار استرس می‌شوند. نوشتن قبل از حضور در جلسه مصاحبه می‌تواند به کاهش استرس و ایجاد آرامش در آنان کمک کند. آیا شما تاکنون درباره امتحانات دچار استرس شده‌اید؟ این پیشنهاد را تجربه کنید: ده دقیقه قبل از شروع کلاس در کلاس حاضر شوید و درباره استرس‌های خود بنویسید. بعد امتحان خود را بدهید. شاید روانشناسان درست می‌گویند. ممکن است نوشتن به شما نیز کمک کند. @Deebaj