✅دیباج سی و پنجم
ارزش و معنای زندگی (۴)
آری، در پرتو نگاهی همچون نگاه علی علیه السلام، نه تنها زندگی ارج و قربی بس والا مییابد؛ بلکه فرصت زندگی تبدیل به تنها فرصتی میشود که میتوان با درک ارزش آن سعادت نهایی خود را رقم زد و با انکار ارزش آن، شقاوت ابدی را برای خود خرید. زندگی بازاری است که میتوان در آن تجارت پرسودی را برای خود رقم زد؛ در آن رحمت خداوند را به دست آورد و بهشت را سود برد: «بىترديد دنيا براى كسانى كه با آن به راستى و صادقانه رفتار كنند، سراى راستى است و براى كسى كه خبر و پيامش را درك كند، سراى امن و امان است. دنيا براى آنكس كه از آن توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند گيرد، موعظه است، و مسجد دوستان خدا و محل نماز و درود فرشتگان است، و جاى فرو آمدن وحى و پيغام خداوند و تجارتگاه دوستداران خدا است كه در آن فضل و رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.» نهج البلاغه، ص 493
ادامه دارد....
#معنای_زندگی
#علی_علیه_السلام
#دنیا
@Deebaj
✅دیباج سی و ششم
ارزش و معنای زندگی (۵)
🔶زندگی انسانی و زندگی حیوانی
آری نگاهی این چنین است که به زندگی معنا میدهد و آن را شایسته زیستن میکند و در غیاب چنین نگاهی است که زندگی انسان نه تنها از مرحله زندگی حیوانی فراتر نمیرود که فروتر نیز میرود؛ حیوانی که جز خور و خواب و خشم و شهوت دغدغهای ندارد و به فرموده علی علیه السلام حیوانی که جز پرکردن شکمش به چیز دیگری نمیپردازد. او که خود تجسم معنای زندگی و ارزش زیستن است، زندگیای را که صرف ارضای نیازهای حیوانی شود، ارزشمند نمیداند و میفرماید: «براى آن آفريده نشدم كه خوردن خوراكهاى پاكيزه- همچون چارپاى بسته كه همه همّش خوردن علوفه است، يا چارپاى نابسته كه كارش پركردن شكم از اين سوى و آن سوى است و غافل مىچرد- مرا از انجام دادن آنچه از آفرينشم منظور بوده است باز دارد، يا اينكه بىحساب و كتابى رها باشم و براى خود بگردم». نهج البلاغه، ص ۴۱۸
ادامه دارد....
#معنای_زندگی
#زندگی_انسانی
#زندگی_حیوانی
#شهوت
@Deebaj
✅دیباج سی و هفتم
ارزش و معنای زندگی (۶)
🔶ایمان، سد ناامیدی
چنانچه قطار زندگی بر روی ریل ایمان و عمل صالح به سوی سعادت و کامیابی ابدی ره سپارد، ارزش زیستن دارد و هیچ کس حق ندارد که خود را با دست خود از سوار شدن بر این قطاری که به سوی ابدیت در حرکت است و هیچگاه بازنمیگردد محروم سازد. عاقبت افرادی که نگاهی بدبینانه به زندگی دارند و آن را شایسته زیستن نمیدانند، انتحار و خودکشی است. آنان چون برای صبر و بردباری در برابر مشکلات و مصائبی که لازمه زندگی مادی است توجیه ومعنایی نمییابند، پایاب شکیبایی را از دست داده و بدترین و شومترین گزینه را انتخاب میکنند. از نگاه اینگونه افراد، زندگی اصلا ارزش زیستن ندارد پس چه بهتر که زودتر از شر آن رها شده و با شهامت مرگ را در آغوش کشید. این درحالی است که از نگاه دینی، چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: «مؤمن ممکن است به هر بلائی گرفتار شود و به هر مرگی بمیرد، اما هیچگاه دست به خودکشی نمیزند.» کافی، ج 3، ص 112
ادامه دارد...
#معنای_زندگی
#ابدیت
#مرگ
#خودکشی
@Deebaj
✅دیباج سی و هشتم
ارزش و معنای زندگی (۷)
🔶توکل، زینتبخش زندگی
انسان مؤمن از پشتوانه ای محکم و استوار برخوردار است و بر قدرتی لایزال تکیه زده و بر او توکل کرده است. پس از صبر در برابر مشکلات، توکل اسلحهای کارآمد است که به مؤمن توان ایستادگی در برابر غول مشکلات و مصائب را میدهد. انسانی که روح توکل در تاروپود وجودش ریشه دوانده، ارزش زندگی را میداند و با اتکاء به آفریدگار مهربان خویش، از لحظه لحظه آن بهره میبرد چرا که به این گفته امام باقر علیه السلام باور دارد که: «هر کسی بر خدا توکل کند، شکست نمیخورد و کسی که به دامن لطف خداوند چنگ بزند مغلوب نمیگردد.» بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۵۱
توکل به قدرت، حکمت، رأفت و شفقت خداوند حالتی را در شخص به وجود میآورد که موجب میشود فرد در تمام حالات و رفتار خویش، حضور پروردگار را در نظر بگیرد و در این حضور، احساس قدرت و توانمندی کند و خود را به وی وابسته ببیند و از اینرو آرامشی در دلش ایجاد میشود که با پدید آمدن حوادث سخت در زندگی دچار شک و تردید نمیگردد و زندگی در نگاهش از ارزش و معنا تهی نمیشود. چنین کسی چراغ پر فروغ امید همواره در قلبش روشن و تابنده است و تندباد مصائب و سختیها آن را به خاموشی نمیکشاند زیرا بهمحض فروکش کردن فروغ امید، زندگی برای او ارزش خود را از دست میدهد و دیگر ارزش زیستن ندارد.
☑️پایان
✏️✏️مقاله این جانب/ روزنامه «قدس»
#معنای_زندگی
#توکل
#قدرت
#حکمت
#امید
@Deebaj
✅دیباج سی و نهم
پشتیبان فراموششده
🔶بهمناسبت ۲۶ رجب، سالروز رحلت ابوطالب علیه السلام
همه ما در گپوگفتهای خانوادگی و در جمعهای خویشاوندی، گاهی نام برخی افراد را گویا اولینبار است که میشنویم. اگر آن فامیل دور انسانی معمولی باشد، نامش مانند رعدی سبک میآید و میگذرد اما اگر انسانی شاخص و اثرگذار باشد، ردپای یادش برای مدتی طولانی و یا همیشه بر صفحه ذهن و جانمان باقی خواهد ماند.
از ابوطالب کمتر شنیدهایم، کمتر برایمان گفتهاند، ما نیز کمتر این نام را برای فرزندانمان بر زبان راندهایم. اما نام فرزندش؛ علی علیه السلام، نمک زندگیمان شده است. گویا ابوطالب فامیل دوری است که چندان تاثیری در مسیر زندگی خویشاوندان و دوستان خود برجای نگذارده است!
اما خوب است بهعنوان یک مسلمان بدانیم، مهمترین پشتیبان پیامبر اکرم (ص) ابوطالب بود. از تلاشها و پایمردیهای حکیمانه او در دفاع از اسلام و پیامبرش بدانیم و برای فرزندانمان بگوییم تا با شنیدن نامش، بیتفاوت از کنارش نگذرند.
#ابوطالب_علیه_السلام
#پیامبر_اکرم_(ص)
@Deebaj
✅دیباج چهلم
دردمندی، جوهر پیغمبری
بشر، گاه چون کودکی نازدانه و گاه همچون نوباوهای چموش، دستِ به مهربانی درازشدهی دلسوزان را پس میزند، جام محبت پیشکششده را میشکند، تیر قهر را در کمان درهمپیچیدهی ابرو نهاده، به سوی مهرورزان بر خویش میافکند، نعره میکشد و لگد میزند به هر آنچه میتواند او را از دنیای صباوت و بلاهت، بر فراز حکمت، خرد، عقلانیت و در یک کلمه، انسانیت، برکشد.
چه بسیار پیامبران که در درازنای تاریخ، دلسوزانه تلاش کردهاند این کودک نازدانه و چموش را در آغوش مهر خویش گرفته و حتی از شیره وجود خویش به او بخورانند، اما تنها گروهی اندک، قدر این آغوش را دانسته و در آن با لالایی ایمان، آرامش یافتهاند.
آخرین پیامبر خدا، همو که «ستوده» نام یافت، این شفقت و دلسوزی را به نهایت خود رسانده بود تا آنجا که کانْ و معدن رحمت؛ پرورگار مهربان، به او اینگونه خطاب میکند:
«شايد، از اينكه ايمان نمىآورند، خود را هلاك سازى».
و نیز میفرماید: «هر آينه پيامبرى از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج مىدهد بر او گران مىآيد. سخت به شما دلبسته است و با مؤمنان رئوف و مهربان است.»
اما گویا جوهره پیامبری، دردمندی است. انبیا درد مردم را میفهمیدند و با آنان همدردی میکردند. بدون همدردی امکان نداشت آن روحیه خشن و فرهنگ زَفتِ برآمده از جاهلیت نخستین، رنگ پذیرد و صبغه الهی گیرد.
حضرت ختمی مرتبت(ص) رنجها را بر خود هموار کرد، کوه سختیها را بر دوش کشید و شرنگ بیمهریها را به جان خرید تا توانست امتی بسازد تاریخساز و تمدنآفرین.
درود خدا بر او و خاندان پاکش باد!
#مبعث
@Deebaj
✅دیباج چهل و یکم
پرواپیشگی و فرزانگی
تقریبا در ادبیات دینی همه ادیان و بهویژه اسلام، پرواپیشگی یا همان «تقوا» جایگاهی بس برجسته دارد. از سوی دیگر، دستیابی به فرزانگی و حکمت نیز مطلوب انسانهای آگاه است. فرزانگی به هر دو معنای عرفی و قدسی آن، در گرو پرهیز و پروا از موانع و آسیبها است. کلیدیترین مانعی که دستیابی به فرزانگی را نامیسور ساخته و بزرگترین آسیبی که فرزانگی را تهدید میکند، بیپروایی در برآوردن خواستههای نفسانی است. به هر میزان که در آتش امیال نفسانی دمیده شود، دود و خاکستر برخاسته از آن، بیشتر چشم حقیقتبین را آزرده ساخته و از درک نور حقیقت بیبهره میسازد. پرواپیشگی اما، همچون آبی سرد، شعلههای سرکش شهوت را فرونشانده و هیجان آتش هوی را به آرامشی سازنده بدل میسازد.
حقیقت سرایی است آراسته
هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که جاییکه برخاست گرد
نبیند نظر گرچه بیناست مرد؟
قرآن کریم بر همراهی پرواپیشگی و فرزانگی بارها تأکید فرموده است، از جمله آنجا که میفرماید:
1. «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى] تشخيص [حق از باطل] قرار مىدهد»
2. «و هر كس از خدا پروا كند، [خدا] براى او راه بيرونشدنى قرار مىدهد.»
#تقوا
#فرزانگی
#پرواپیشگی
#خرد
@Deebaj
✅دیباج چهل و دوم
جهانْ علیه ارزشهای اخلاقی
امروزه مردمی که قاطعانه تصمیم گرفتهاند با هژمونی یکجانبه آمریکا در جهان مقابله کنند، دریافتهاند که دستیابی به پیروزی تنها از راه مقابله با آمریکا در سطح اقتصادی و سیاسی و نظامی بسنده نیست، بلکه برای رویارویی با این سیطره شیطانی، به پایبندی به نظامی ارزشی و اعتقادی نیاز است که «ما» را از «دیگری» متمایز میکند و در نتیجه، تحت هویتی اخلاقی و انسانی، به ملتهای قیامکننده،که دارای محتوای فرهنگی و تاریخی ویژهای هستند، علیه استکبار جهانی انسجام میبخشد.
امروزه رمزِ شب انقلابیها در سرتاسر جهان علیه نظامهای بینالمللی موجود، موضوع ارزشهای اخلاقی است. این موضوع در زمانهای که انحطاط اخلاقی بهویژه گرایش به همجنسگرایی و برساختن جنس سوم، به موضوعی مورد توجه فرهنگ غرب برای مسخ فرهنگهای شرقی و بومی بدل گشته است، از اهمیت خاصی برخوردار است و در واقع نقطه تمایز بین دو فرهنگ و تمدن شرق و غرب را تشکیل میدهد. غلبه و یا شکست این اندیشه شیطانی بر مدیریت زندگی انسان در جهان پیشِ رو بسیار اثرگذار است.
شاید بسیاری از ما از خود بپرسیم که امام خمینی (ره) آن زمان که نامه معروف خود را برای گورباچف فرستاد و او را به اندیشیدن درباره اسلام و آموزههای آن دعوت کرد، به چه میاندیشید؟ اما امروزه بهتر میتوان به عمق اندیشههای امام بزرگوار پی برد و دریافت که مقابله با شیطان بزرگ و اندیشه سیاه انگلوساکسونی بدون پایبندی به امور مقدس و نیز ارزشهای اخلاقی مبتنی بر آن امکانپذیر نیست.
#ارزشهای_اخلاقی
#فرهنگ_ و_تمدن_غرب
@Deebaj
✅دیباج چهل و سوم
اژدهای خفته
اواخر پاییز بود و هوا حسابی سرد. رنگ و وارنگ برگ درختان، چشم را خیره میکرد. همهچیزهای دوروبرم از همیشه، شفافتر بهنظر میرسید. من همیشه پاییز را چون بهار دوست داشتهام.
تصمیم گرفتم به کوه بزنم و با خودم خلوت کنم. صخرهها را یکی پس از دیگری درنوردیدم تا به صخرهای رسیدم که همچون دیواری صاف مقابلم ایستاده بود. اندک آب جوشیده از چشمهای که کمی دورتر میان درهای تنگ قرار داشت و تکدرختی سایه خود را بر آن انداخته بود، از بالای این دیوار ستبر همچون نخی جاری بود. با زحمت از صخره بالا رفتم. سوز و سرما تا مغز سنگها نفوذ کرده بود و همه چیز را در سکوتی رازناک فروبرده بود.
با هر زحمتی که بود بالاخره خودم را از صخره بالا کشیدم. ناگاه در مقابل خودم صحنه زیبایی از آفرینش را دیدم. فضایی امتدادیافته تا دوردست که پر بود از علفهایی به رنگ طلایی که با اشاره دست باد و نوای آرام کمانچهاش، میرقصیدند. گاهی هم بر ستیغ کوه، قلم رعد خطهایی کج و معوج میکشید که در چشم به هم زدنی محو میشدند و پس از آن، پهنه آسمان مانند دهل به صدا درمیآمد. دلم با دیدن آن صحنهها، شور و شعفی آمیخته با ترس را در خود احساس میکرد.👇👇👇@Deebaj
نگاه از چشمانداز دشت برداشتم و به تخته سنگی که کمی آنسوتر، در میان مخملی از علفهای وحشی نرم و رنگارنگ، لم داده بود، خیره شدم. جلوتر رفتم. نمیدانم چه چیزی حس کنجکاویم را قلقلک داد تا کمی سنگ را از جایش بلند کنم. در آن فضای گسترده، که جز صدای غرش گاه و بیگاه رعد و زوزه باد، صدایی به گوش نمیرسید، بهنظر نمیرسید جانداری وجود داشته باشد اما من زیر آن تخته سنگ موجودی را دیدم که با چشمان خمارش که در آن فصل سال دیگر افسونی نداشت، به دور خودش حلقه زده بود و سر بر بالین نرم خود گذارده بود.
همیشه از مار ترسی همراه با احساس هیبت داشتم. لحظهای خشکم زد. با ترس و بهآرامی سنگ را همچون لحافی گرم بر روی مار کشیدم و آهسته از آنجا دور شدم.
مار بهخاطر سرمای پاییز افسرده و کرخت اما زنده بود. شاید اگر هوا گرم بود و او سرزنده، نیش زهرآگینش را در دستم فرو میبرد، اما اقبال با من یار بود که در آن لحظه کاملا بیرمق بود.
از آن زمان تاکنون، هر گاه این خاطره را با خود مرور میکنم، به یاد مارگیری میافتم که مولوی در مثنوی قصهاش را پرداخته است. مولانا نفس انسان را به اژدهایی تشبیه میکند که در سرمای زمستان، مرده مینُماید اما در واقع زنده است و با گرمشدن هوا جانی دوباره میگیرد:
🔶نفس اژدرهاست او کی مرده است
از غم و بی آلتی افسرده است
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
تا فسرده میبود آن اژدهات
لقمهٔ اویی چو او یابد نجات🔶
#متن_ادبی
#نفس
#اژدها
@Deebaj
✅دیباج چهل و چهارم
🔶 کهربای عشق
🖊علیرضا مکتبدار
در شگفتم، نه من که جهانی در شگفت است! از چه؟ از عشقی که همچون کهربا مرکب دل را به شتافتن به سوی وادی جنون و چمیدن در دشت بیکران مستی میکشاند. دشتی آکنده از خوشبویهی درختان اقاقیا و سرشار از نغمههای دلکش هَزاردستان.
خاک این دشت بوی بهشت میدهد، مرکب دل از بویش مست و بیقرار میشود. افسارش را از دست عقل رها میکند و در بیکرانِ دشت میتازد و در افق شیدایی ناپدید میگردد.
پهنهی بیکران دشت را نوری نقرهفام فراگرفته است. بهدنبال سرآغاز نور میگردم. ستونی از نور که از افق به سمت آسمان کشیده شده است نگاهم را فریفتهی خود میکند. گویی این نور از عرش به سمت دشت سرازیر شده است. نوری که چشم را نه تنها نمیآزارد که درخشندگیاش را نیز افزون میکند.
در درونم گرمایی غریب احساس میکنم که خوشایند است و زندگیبخش. آرزو میکنم ای کاش هیچگاه این گرما از وجودم رخت برنبندد و مرکبِ جانم همواره در این بیکران عشق بخرامد و این تن خاکی را با خود تا اوج مستی برکَشد.
از که و از چه سخن میگویم؟ از کسی که خودْ جام شراب عشق را به یکنوش سرکشید و سرسلسله مخموران جهان شد. از عشق سوزانی که سرتاپای وجود حسین –که درود خدا بر او باد- را در خود غرقه ساخت و او را در هستی معشوق فانی ساخت و از آن پس، وجودش کهربایی شد که هر جانی را جانان شد و بیسامانانِ عشق را سامان.
حسین جان!
ای كهربای عشقت دل را به خود كشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
#امام_حسین_ع
#عشق
#کربلا
#محرم
@Deebaj
✅دیباج چهل و پنجم
🔸 ای رَشکِ ماه و مشتری!
🖊علی رضا مکتب دار
آنگاه که خورشید تازه سرزدهی خانه علی در افق ابدیت پنهان گشت، اندوه بیمادری بر دل فرزندان کوچکش خیمه زد. علی ماند و فرزندان فاطمه و هجوم نگاههای شماتتباری که سنگینی نبود همسر را دوچندان میکرد. اما علی بیش از خود، نگران حال دل فرزندانش بود. از برادرش عقیل که نسبشناسی نامور بود خواست تا همسری از خاندانی تبارمند برایش برگزیند که بار تنگدلی او و فرزندانش را اندکی سبک کند. عقیل، زنی از خاندانی پاکنژاد برای همسری او برگزید که همنام خورشیدِ رخ در نقاب خاک کشیدهاش بود. فاطمه بنت حزام پا به خانه علی گذاشت. او بانویی شجاع، فداکار و پرفضیلت بود. از آغاز ورود به خانه علی، تمام مهر خویش را نثار او و فرزندانش کرد. همسر علی مادر چهار پسر شد که سرآمد آنان، عباس نام یافت؛ همو که در میان دودمان هاشم چون ماه میدرخشید و رشک ماه و مشتری را برمیانگیخت. عباس در فضائل جسمانی و روحانی انگشتنشان بود. این ماه در آسمان کربلا به اوج درخشش خود رسید و برای ابد تابنده ماند.
#قمر_بنی_هاشم
#شعبان_المعظم
#متن_ادبی
@Deebaj