eitaa logo
دفاع مقدس
398 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 خاطره‌ای از حاجی بخشی، رزمنده پیر جبهه‌ها: 🔹به من ماموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهییه کنیم و اونها رو به جبهه انتقال دهیم. رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم. یکی از اونها کم بود...سراغش رو گرفتیم و گفتند: صاحب قاطر اونو برده لب رودخانه تا آبش بده ...با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد می شد و با منظره عجیبی مواجه شدیم...دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقه ای خاص دارد اون رو شستشو می دهد و با این حیوان داره حرف می زنه...من به شوخی گفتم بابا چیکار می کنی... رهاش کن کار داریم..داری لوسش می کنی...اون روستایی با صفا در جواب ما گفت: حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است ...او انتخاب شده ..اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود! این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد... ا▫️🔹▫️🔹▫️ گردانی در لشگر سیدالشهداء(ع) داشتیم به نام گردان صابرین ، یا به قول رزمندگان لشگر، گردان قاطریزه...این گردان وظیفه اش از یک طرف رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه بود....خدایی ماموریت سخت و طاقت فرسایی هم داشتند و شاید به خاطر صبوریشان به آنها گردان صابرین می گفتند...رزمندگان این گردان آدم های ورزیده ای بودند ... آنها پای پیاده در حالی که مقدار زیادی مهمات و آذوقه بار قاطرها بود چندین کیلومتر طی می کردند تا به خط مقدم برسند و در این مسیر خطرات زیادی را به جان می خریدند و از همه سخت تر وقتی بود که باری از مهمات رو با قاطر حمل می کردند و کافی بود با یک انفجار خودشون هم دود بشند....🔥 —(راوی : مرحوم حاج بخشی) . 🆔 @Defa_Moqaddas
‼️ الاغی که اسیر شد! خاطره ای جالب از دوران : ▫️در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند. از قضا یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود. 💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت رفت و شد! 💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم. 💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد شد. 🔺الاغ زرنگ با کلی از دست دشمن کرده بود. 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 سرداران گمنام گردان 410 🌸 عدد 410 در میان رزمندگان کرمانی، جایگاه خاصی دارد. این عدد، شناسۀ گردانی از دلاورانِ کارگرزادۀ بود که در طول دفاع مقدس، حماسه‌هایی شگرفی در نبردهای آبی-خاکی آفریدند. 🍀 اولین فرمانده آن، بود که در عملیات خیبر شهیدش شد. یکی از نیروهایش ماجرایی از او تعریف می‌کند: 🌼 شبی به بچه‌ها گفت: به چادر من بیایید تا با هم وداع کنیم. امشب، شبِ آخرِ من است، این بار می‌روم و شهید می‌شوم. سپس با مختصر غذایی که در گوشه چادر بود اشاره کرد و گفت: بیایید با هم بخوریم. او هم مشغول غذا شد بی آنکه پوتین خود را در بیاورد. یکی از بچه‌ها پرسید: برادر عباس‌زاده، چرا پوتین پوشیده‌اید؟ 🌿 خندید و گفت: وقتی دبستانی بودم، پدرم یک جفت چکمۀ کوچک برایم خرید. من آنها را پوشیدم و خوابیدم. تا صبح خوشحال بودم که فردا می‌خواهم با چکمۀ نو به مدرسه بروم. حالا هم این پوتین‌ها را پوشیده‌ام؛ چون می‌دانم این بار شهید می‌شوم! 🌷 آن شب برایمان حرف زد و وداع کرد. دست ‌آخر هم پوتین‌هایش را درنیاورد و با همان پوتین‌های نو، رفت برای علمیات و همان‌گونه که می‌خواست به آرزویش رسید. 🌻 پس از شهادت عباس‌زاده، حاج فرمانده گردان غواص شد و این درحالی بود که او را برای مسئولیت تیپ در نظر گرفته بودند. امینی هم از مردان عارف‌مسلک لشکر بود که (فرمانده لشکر) ارادتی خاص به او داشت. 🌴 در پی در پی شهادت امینی نیز حاج علی هدایت گردان را به عهده گرفت. او اصالتاً گیلانی بود که در جنگ، به یگان بچه‌های کرمان ملحق و چندی نگذشت که شد فرمانده نامدارترین گردان لشکر یعنی گردانغواص. وی سرانجام در ۱۸ دی ماه ۱۳۶۵ در به فیض عظیم شهادت نائل آمد. 🆔 @Defa_Moqaddas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند | روایت فتح، ساخته درباره: 🌷🌼🌿شهیدعلی ، فرمانده دلاور گردان 410 – لشکر41ثارالله - کرمان 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره حاج از شهید علی ، فرمانده گردان410 (لشکر41ثارالله) ─ شب عملیات، منتظر عبور گردان 410 بودم. تقریباً یک ساعت گذشت و از قایق‌ها خبری نشد. با سرعت خودم را به آنها رساندم. سازمان گردان به هم ریخته بود. بچه‌ها با قایق‌هایِ سنگین مشکل پیدا کرده بودند. به علی عابدینی رسیدم که با گروهان اول حرکت می‌کرد؛ ده تا دوازده نفری که داخل قایق نشسته بودند، با هم پارو می‌زدند، با وجود این، قایق فقط به اندازۀ یک متر جلو می‌رفت. به شدت نگران شدم. با این وضع نمی‌توانستند به موقع به خط دشمن برسند. عابدینی وقتی متوجه نگرانی من شد پرسید: چه ساعتی باید به خط دشمن برسیم؟ گفتم: ساعت دوزاده شب. از برنامۀ زمان‌بندی شده یک ساعت و نیم عقب بودند. با وجود این، با اطمینان گفت: به حول و قوه‌ی الهی، ساعت دوازده به خط دشمن می‌رسیم. با ناراحتی پرسیدم: چطوری؟ گفت: با توکل به خدا قایق را نزدیک قایق من کشید. سرش را جلو آورد و آهسته کنار گوشم گفت: الان کار دیگری می‌شود کرد؟ گفتم: نه... نمی‌شود! گفت: پس راهی غیر از توکل به خدا نیست. وقتی آرامش و اعتماد را در چهرۀ عابدینی دیدم، اطمینان پیدا کردم که به موقع می‌رسند. 🆔 @Defa_Moqaddas
خاطره - درحسینیه‌لشکر‌‌اعلام شدسخنران‌امروز‌برادرزین‌الدین‌است اورانمی‌شناختم.باخودگفتم‌که فرمانده‌باتشریفات‌خاصی‌می‌آید.درافکارخودبودم‌که1نفرازکنارمن بلندشدوپشت‌تریبون قرارگرفت‌اوهمان ‌زین‌الدین‌بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 دوران #دفاع_مقدس 🎥 سخنرانی شهید مهدی #زین_الدین ، فرمانده لشکر17 علی ابن ابی طالب(ع) در مسجد مقدس جمکران : 🌸🌼🍀من یقین دارم که امام زمان(عج) در بین رزمندگان اسلام حضور دارد. 🆔 @Defa_Moqaddas ✔️JOIN