eitaa logo
دفاع مقدس
381 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
881 ویدیو
248 فایل
💠 نیم نگاهی به رویدادهای دفاع مقدس 🌼🌸🍀در قالب: متن، عکس، صوت، فیلم و کلیپ
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | وقتی ارتش آمریکا در مانور شبیه سازی شده در برابر نیروی دریایی سپاه کم می آورد‼️ 🔹آمریکا به منظور مقابله با ایران در سال 2002 میلادی با صرف هزینه ای گزاف، دست به یک مانور آزمایشی می زند که نتیجه آن غرق شدن شانزده ناو جنگی نیروی دریایی اش بود!! ... که ژنرال های سابقه دار آمریکا نیز به این ناکامی اذعان نمودند. ▫️ حالا مقایسه کنید قدرت مضاعف سپاه پاسداران را پس از گذشت ۱۹ سال!! - تازه در این بین، نیروی دریایی ارتش ایران رو هم حساب نکردیم! 🆔 @Defa_Moqaddas
🌈 به روزه ی خود باز می کنم زیرا ... برای که بی روضه جایگاهی نیست... 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم | ویدئوی منتشر نشده از عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) 🌴 اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ 🆔 @Defa_Moqaddas
او حبیبِ حسینِ زمان بود پیر جنگ آوری ، پیرِ غیرت رفت و دنیا هنوز از شکوهش بر دهـان دارد انگشت حیرت ... 🌴 جانباز #دفاع_مقدس 💠 سردار #مدافع_حرم 🌷 #شهید_محمدرضا_حسینی_مقدم ⚪️ معاون اطلاعات و عملیات لشکر۵ نصر در دفاع ‌از حرم ‌عسکریین 🔹تولد: تربت حیدریه - ۱۳۳۳ 🌷شهادت: سامرا - ۱۳۹۳ 🔺مزار: قبرستان وادی‌السلام - نجف اشرف 🆔 @Defa_Moqaddas
🌷شهید مرتضی زارع دولابی 💠 فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) - لشکر 10 سیدالشهدا (ع) ⚪️ عملیات والفجر ۲ - منطقه حاج عمران 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌷شهید مرتضی زارع دولابی 💠 فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) - لشکر 10 سیدالشهدا (ع) ⚪️ عملیات والفجر ۲
💠 شهید مرتضی زارع دولابی 🔹سال 1337 در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. محله‌اے كہ عطر و بوے شهادت «نواب صفوی» و مبارزات «آيت‌الله سعيدی» در آن پيچيده بود. وی در سايه تربيت صحيح خانواده، از همان كودڪے علاقه وافري به قرآن و ڪتب مذهبے نشان می‌داد. پس از تحصيل تا مقطع دوم راهنمايي به ڪار روے آورد و معلومات خود را با مطالعه آثار بزرگان مبارزه و شرح حال آنان روز به روز افزون مےساخت. اولين جرقه‌هاے حضور او در مبارزات انقلابی، پخش اعلاميه‌های حضرت امام (ره) و شركت در سخنرانے‌های علما و بزرگان اين قيام مردمی‌ در سال 1356 آشكار شد كہ نتيجه آن مورد ضرب و شتم قرار گرفتن او توسط مأمورين ساواك بود. پس از پيروزی شڪوهمند انقلاب اسلامی در زمره افرادے بود ڪہ به تشڪيل ڪميته انقلاب مشغول شدند و پس از آن بہ عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامے‌ درآمد. هنوز يك ماه از ازدواجش نگذشته بود ڪہ عازم جبهہ سوسنگرد و آبادان گرديد و بعد از شرڪت در عمليات بيت‌المقدس، همراه جمعے از مسئولان به ڪمڪ مردم ستمديده لبنان شتافت و مدت چهارده ماه در علميات‌های ضد صهيونيستے هم‌پای مبارزان لبنانی ايفای نقش نمود. وی زمانے كہ به ايران بازگشت، فرمانـدهے گردان حضرت قاسم (ع) را در لشگر 10 سيدالشهدا (ع) بر عهده گرفت. او همواره در آرزوی پيوستن به ياران شهیدش بود و پس از حماسه‌آفرينے در عمليـات والفجر مقدماتی و والفجر 1 ؛ طولے نکشيد كہ او نيز بہ پرستوهاے مهاجر رسيد و در بامداد دوازدهم مردادماه سال 1362 مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع)، درحالےكہ عمليات غرورآفرين والفجر 2 در منطقه حاج‌عمران دنبال مےشد، پرچم سرخ شهادت را اين‌بار عاشقانہ بر فراز قله 2519 برافراشته ساخت... 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 🔹بچه شهرستان بود. انگار از استان‌های جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام ‌می‌شد. 🔸آرام می‌آمد و آرام می‌رفت. وقت سحر و افطار که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست و به بقیه نگاه می‌کرد. غذایش را نصفه می‌خورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می ‌گذاشت برای بچه‌های کرمانشاهی که می‌توانسنتد روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند. ▪️ یک روز کتاب قرآنی که همواره به همره داشت اتفاقی دست ما افتاد ، کاغذی وسطش بود، بَر روی آن نوشته شده بود: " خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو، خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ می‌شود. تنها می‌توانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شهید شدم..." 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 نبادل 👇👇👇
هدایت شده از یاد ایّام
💠 لاتی که لوطی بود! ▫️ ... در دوران شاه، دست به هر کاری می زد ... ولی لااقل حرمت ماه رمضان و محرّم را نگه می داشتُ! 🔹 ، جوانی بزن‌بهادُر که سرگرمی اش، خوشگذرانی، لهو و لعب و جمع کردن نوچه‌ به دور خود بود. او در عالم الوات‌گری، قدّاره بند بود و کاباره‌رو، ولی هیچ گاه پل ها را پشت سر خود خراب نکرد! ... و راه بازگشتی را برای خود باقی گذاشت! 🔺 او پس از انقلاب، از کرده های خود پشیمان شد و راه راست و پاکی را در پیش گرفت... ... و با شروع جنگ تحمیلی به مقابله با متجاوزین به خاک میهن پرداخت. او سرانحام در جبهه ذوالفقاری آبادان در صحنه‌ای نزدیک به مواضع دشمن، به کفّار بعثی یورش برد تا این که ناگهان، گلوله‌ای سرکش سینه او را شکافت و با چهره‌ای خونین به ملاقات پروردگارش شتافت و پیکر پاک او نیز هرگز یافت نشد! 🌴... و بدین گونه، شاهرخ ضرغام حجّتی شد برای تمام‌جوان‌هایی که از سرِ جهالت، سرگرم گناه و غفلت بوده و از عاقبت اعمال خلاف خود بی‌خبرند! 🆔 @yade_ayyaam
هدایت شده از یاد ایّام
👈 کانال: "یاد ایام" @yade_ayyaam 🔹تلگرام: http://t.me/yade_ayyaam ▫️ایتا: http://eitaa.com/yade_ayyaam ▪️سروش: http://sapp.ir/yade_ayyaam ➖موضوع: نگاهی به تاریخ چند دهه اخیر
🌴 اجابت دعا 💠 خاطره ای از شهید غلامحسین شمشیری 🔹توجه شدیدش به احکام دین، دیدنی بود و بیاد ماندنی. کلامش پر شور بود و گرم. از مستحبات نمی گذاشت و در سختی ها کوتاه نمی آمد. از تشییع برادر آمده بود و بی تاب شهادت. در نبرد بودیم و ماه خدا. تشنگی بود و دشت و گرما. خاک بود و آتش و اضطراب. زمین مسطح خدا و محاصره نیمه تمام دشمن که چون نعلی ما را در برگرفته؛ و خمپاره و موشک و کالیبری که از سه جهت ما را نوازش می داد. ساعات به سختی می گذشتند و سنگین. غلامحسین هم بین ما بود. داغ برادرش روح الله (بهروز) برای خانواده، التیام نیافته بود که یکی دیگر از فرزندانشان را راهی جبهه کرده بودند. آتش دشمن بالا گرفته بود و بچه ها هیچ پناهی در آن زمین کفی نداشتند. گفتیم هر کس برای خودش جان پناهی بکند. او هم سرنیزه اش را در زمین فرو می کرد و جان پناه می ساخت. زمزمه او در این ساعات، «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» بود و مکرر می گفت «خدایا شهادت را از من دریغ نکن». جان پناه می ساخت و گرفتن جان را طلب می کرد. او شهادت را انتخاب کرده بود و زمینه را فراهم. و در آن جمع کثیر، یکی از قلیل افرادی بود که دعایش به اجابت نشست و آسمانی شد. (راوی: بهرام پور -گردان نور، اهواز) ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ✍️ فرازی از وصیتنامه شهید غلامحسین شمشیری ▫️...برای رسیدن به انسانیت باید راهی انتخاب کنیم که جز راه الله راه دیگری نباشد . تا انسان خودش را آماده سفر آخرت نکند پیروز و موفق نخواهد شد . من نیز از خدای منان خود سپاسگزارم که این سعادت و افتخار را نصیب من کرد تا بتوانم در راهش قدم بردارم و کوهی از بار گناهی بر دوشم هست و همیشه وجدانم را ناراحت کرده و جز آه و افسوس چیزی در برنداشته ، (سبک کنم ) ولی با اعزام به جبهه باز می فهمم که خداوند ما خیلی ارحم الرحمین است . هنگامی که انسان یک قدم بسوی معبودش بر می دارد ، درهای رحمت الهی بسویش گشوده میشود . ای همنوعان به خدائی خدا سوگند که باید از دنیای فریبکار و وسوسه بگریزید تا ببینید که آغاز پرواز انسان بسوی الله است . خوشبختی ما از زمانی است که عملمان روشنائی بخش دیگران باشند و در حالی خدای خود را ملاقات کنیم که سربلند و پیروز باشیم . " افحسبتم انما انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون " . ای بشر آیا فکر میکنی که ما تو را بیهوده آفریدیم و بسوی ما بازگشتی نداری ؟ نماز را اول وقت و به جماعت بخوانید که منشاء همۀ سعادتها از نماز است . 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌴 اجابت دعا 💠 خاطره ای از شهید غلامحسین شمشیری 🔹توجه شدیدش به احکام دین، دیدنی بود و بیاد ماندنی.
🌷 شهید روح الله شمشیری (برادر شهید غلامعلی شمشیری) از شهدای مسجد جزایری اهواز ... که در مرحله اول عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) به شهادت رسید 🌴مسجد جزایری، پایگاه بچه های متدین اهواز بود که از پیش از انقلاب در آنجا شهید حسین علم الهدی به جذب و تربیت نیروهای مؤمن می پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی، بچه های مسجد جزایری تحت فرماندهی شهید علم الهدی به مقابله با متجاوزین بعثی پرداختند و بسیاری از آنها در طول به شهادت رسیدند🌷 شهید روح الله شمشیری (برادر شهید غلامعلی شمشیری) از شهدای مسجد جزایری اهواز ... که در مرحله اول عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) به شهادت رسید 🌴مسجد جزایری، پایگاه بچه های متدین اهواز بود که از پیش از انقلاب در آنجا شهید حسین علم الهدی به جذب و تربیت نیروهای مؤمن می پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی، بچه های مسجد جزایری تحت فرماندهی شهید علم الهدی به مقابله با متجاوزین بعثی پرداختند و بسیاری از آنها در طول به شهادت رسیدند 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
🌷 شهید روح الله شمشیری (برادر شهید غلامعلی شمشیری) از شهدای مسجد جزایری اهواز ... که در مرحله اول ع
💠 شهید روح الله (بهروز) شمشیری 🔹عملیات بیت المقدس با بچه های مسجد بود. مرحله دوم عملیات جاده خرمشهر آماده عملیات بودیم. فکر کنم دعای توسل خوانده شد. بخشی از دعا را این شهید با سوز و گداز عجیبی خواند. بعد از دعا به ستون یک به سمت دشمن حرکت کردیم. از کنار دژ و از روبرو با تیربار چهار لول به سمت ما شلیک می شد و هر از گاهی سر و قامت عزیزی به خون می نشست. در جایی به دلیل مقاومت و آتش سنگین دشمن ستون از حرکت ایستاد. ▫️در اینجا شهید شمشیری با شجاعت تمام در آن آتش سنگین، با رجز خوانی و ذکر یا مهدی نیروها را به جلو می برد. یک دفعه خمپاره ای پشت سرمان زدند و هر دوی کمک آرپی جی زن ها با گلوله هایی که روی کمرشان آويزان کرده بودند آتش گرفتند🔥 کمک آرپی جی زن من سید مرتضی حسن زاده، گوشش سوخت. خرج آرپی جی همان طور می سوخت. من نمی توانستم خاموششان کنم . سید مرتض در لحظات ذکر می گفت. یاحسین، یا زهرا، یا حسین..... ❣️رفتم بالای سر روح الله شمشیری و حالش را پرسیدم. می گفت حالم خوب است. در آن تاریکی نمی دانستم تیر به کجای شمشیری خورده. اگر اشتباه نکرده باشم به گردن و قلبش خورده بود. 🌴 آنقدر آرام بود که فکر می کردم هیچ چیزی اش نشده است. یک امدادگر آوردم و خودم رفتم بالای سر شهید شمشیری. مثل این بود که مدت زیادی است که در خواب آرام فرو رفته!! خدا را شاهد می گیرم که حتی یک ناله هم نکرد. 💠 یاد روزهای گذشته افتادم. بعضی وقت ها که می رفتیم شناسایی و برمی گشتیم؛ او را در سنگر می دیدیم که فریاد می زد: کِی میخوای من رو ببری امام زمان؟ به من می گفتی ... پس چه شد؟ —(راوی : رزمنده جانباز علی کیانی) 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
صادق_آهنگران_شب_است_و_سکوت_است_و (2).wma
964.8K
📢 صوت | حاج 🍀 شب است و سکوت است و ماه است و من 🌸 فغان و غم و اشک و آه است و من 🌼 شب و خلوت و بُغضِ نشکُفته‌ام 🌿 شب و مثنوی‌های ناگفته‌ام 🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN ✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
هدایت شده از دفاع مقدس
📷 حاج در چادر رزمنده ها! 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاکریز خاطرات 🔹هم سحری، هم ناهار😊 ▫️ آموزش ما هم‌زمان شده بود با ماه مبارک رمضان. ا من چون به سن تکلیف نرسیده بودم و از طرفی هم قدرت بدنی‌ام طوری نبود که بتوانم روزه بگیرم، وقتی سحرها بیدار می‌شدم مسئول پخش غذا به من دو پرس غذا می‌داد و می‌گفت: «یکی‌اش را الآن بخور و یکی دیگه رو فردا ناهار!» —(راوی: جانباز شیمیایی محمدرضا زنجانی) 📖 منبع: کتاب قمقمه‌های عطشان 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 خاطره ای از شهید محمد بروجردی ▫️در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره". فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری". یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه". بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند". سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من لیاقتش را ندارم". بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت. 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید محمد بروجردی ▫️در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت ا
💠 نقل خاطره از شهید همت درباره شهید بزرگوار محمد بروجردی: ▫️یک بار هلی‌کوپتر S.T.21 حامل او و تعدادی از فرماندهان در اطراف ارومیه سقوط کرد. شدت سانحه به حدی بود که هلی‌کوپتر او بر اثر اصابت با زمین سه تکه شد یکی از برادرانی که در آن پرواز همراه شهید بروجردی بود بعدها حکایت زیبا و تکان دهنده‌ای از این ماجرا برایمان تعریف کرد. او می‌گفت پای شهید بروجردی در زیر لاشه هلی کوپتر گیر کرده و شکسته بود، در همین اثنا مردم روستاهای اطراف به محل سانحه آمده بودند برای کمک و امدادرسانی، از قرار یکی از برادرانی که در کنار بروجردی بوده سر روستائیان داد می‌کشد که چرا زودتر نمی‌جنبید؟ یواش‌تر حاج آقا را بکشید... و خلاصه کمی به آن‌ها غیظ و غضب کرده بود. بروجردی در حالی که پایش لای لاشه هلی‌کوپتر گیر کرده و به سختی در ناراحتی بود بلافاصله رو می‌کند به این برادرمان و پرخاش می کند چرا با اخلاق اسلامی با این مردم برخورد نمی‌کنید؟ 🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | تصاویر مناجات و راز و نیاز رزمندگان در جبهه ها ➕ فایل صوتی مربوط به دوران 🆔 @Defa_Moqaddas
💠 جانباز شهید مصطفی الموسوی، مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری: ⚪️ متن زیر، خاطرۀ تأمل برانگیز شهید الموسوی از شهید مهدی باکری است ... و قابل توجه برای مسئولین و مدیران ... 👇 🔹 به سمیناري در مشهد دعوت شده بودم. از لشکر اجازه گرفته و عازم شدم. رفت و برگشت‌مان با هواپيما بود. آنجا هم ما را به يك هتل چهار ستاره بردند كه امکانات خوبی هم داشت. برای من كه مدت زيادی در منطقه بودم، سفر لذت‌بخشي بود. چند روزی آنجا بوديم و برگشتيم. 🔸آقا مهدي، اولين حقوق سپاهش را گرفته بود. به ما گفت: امروز همه مهمان من، می‌خواهم همه را جگر مهمان كنم. ▫️خيلی سر حال بود. همين‌طور كه مشغول خوردن بوديم، گفت: خُب، آقای الموسوی، تعريف كن ببينم، از سمينار مشهد چه خبر؟ ▪️من با آب و تاب گفتم: آقا مهدی، سمينار نگو، بگو دومينار !! عجب سميناري بود. با هواپيما بردنمون و رفتيم هتل چهار ستاره و خلاصه همه چيز به راه بود. تا اين ها را گفتم، قيافه‌اش در هم رفت. حرف‌هايم كه تمام شد، همين‌طور كه سيخ‌ها دستش بود، گفت: آقای الموسوي! اين سيخ‌ها رو می‌بينی؟ روز قيامت اين‌ها رو توی بدنت فرو مي‌كنن. شما می‌توانستی با اتوبوس بری، با اتوبوس هم برگردی. گفتم: من كه هواپيما نگرفتم، برامون گرفته بودن. سعي كردم خودم را تبرئه كنم، اما او با ناراحتي گفت: شما یک انسان بالغ هستی، وقتی یک جایی را می توانیم با اتوبوس برویم، چرا از هواپيما و پول ملت خرج کنیم؟ وقتی می‌توانيم توی هتل معمولی بخوابيم، چرا برويم هتل چهار ستاره؟ می‌گفت: چون مأموريت بوده و از بيت‌المال خرج شده، نبايد مي‌رفتی! 🆔 @Defa_Moqaddas
دفاع مقدس
💠 جانباز شهید مصطفی الموسوی، مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری: ⚪️ متن زیر، خاطر
⚪️ 💠 خاطره ای از جانباز شهید مصطفی الموسوی؛ مسئول مخابرات لشکر31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری: 🔹سال 1362بود. از کرمانشاه (باختران) به طرف اسلام آباد مي‌رفتیم. از گردنه حسن آباد عبور کرده بودیم که گرد و خاکی در کنار بلند شد. جلوتر که رفتیم دیدیم تویوتا وانتی از جاده خارج شده و چپ کرده، و دو سه نفر درون آن گیر کرده اند. یکی از آنها برادر سید مصطفی الموسوی (مسؤول مخابرات لشکر عاشورا) بود، او و همراهش را از ماشین خارج کرده و با وسیله نقلیه خود به بیمارستان اسلام آباد بردیم. عکس رادیولوژی از آنها گرفتند. دکتر با دیدن عکس برادر الموسوی، متعجب و شگفت زده شد! ... در جای جای بدن او پر ترکش‌های ریز بود! ... اینها یادگار دلاورمردی های او در اوایل جنگ بود... در جبهه های خوزستان..(سوسنگرد، دهلاویه، هویزه ...) -راوی: از دوستان شهید ا🌱🌿🌱🌿🌱 🔹سید محجوب، دوست داشتنی و خاکی و بی ادعا،مصطفی الموسوی در دهه۸۰ بر اثر جراحتهای ناشی از جنگ در گمنامی بشهادت رسید،بدون آنکه یک برگ گواهی مجروحیت و جانبازی در پرونده او باشد‼️ ⚪️در پوشه پرونده پرسنلی او حتی سابقه یک روز حضور در جبهه هم یافت نشد❗️❗️ 🆔 @Defa_Moqaddas
🔹آیت الله بهجت(ره): اگر دلتان برای #امام_زمان(ع) تنگ شد، به صفحات قرآن نگاه کنید. ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 💠 آقا مهدی به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند... خواندن قرآن از کارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش می‌نمود.. 🌷 #سردار_شهید_مهدی_باکری 🌴 فرمانده #لشگرآسمانی۳۱عاشورا 🌗 #ماه_مبارک_رمضان 🆔 @Defa_Moqaddas
😊خاطرات طنز جبهه 💦 بنزین رایگان! ▫️سال1362بود. درجبهه جنوب برای انجام کار مخابراتی،به مقر یگان‌ها رفت و آمد داشتیم و معمولاً سعی مي‌کردیم همانجا هم باک بنزین ماشین را پُر کنیم.روزی برای تعمیر خط نلفن راه دور تیپ44قمر بنی‌هاشم به مقر آنها واقع در دارخوین(انرژی اتمی)رفتیم. بعد از انجام کار به فکر بنزین افتادیم. منبع سوخت در جای بلند و تپه مانندی قرار داشت و پیرمرد بسیجی هم در بالای تپه نشسته و مسئول جایگاه بود که مبادا ماشین‌هایی غریبه، در آنجا بنزین بزنند. 🔹(در زمان جنگ بنزین چیز ارزشمندی بود و در شهرها سهمیه بندی و کوپنی بود. سارقان با باز کردن قفل درب باک خودروهای مردم، بنزین آنها را با شلنگ و مُک زدن، خالی مي‌کردند!) 🔸 ما هم که جزء کادر تیپ نبوده و فقط برای انجام مأموریت رفته بودیم، با ماشین تویوتا پای منبع رفته و بدون نگاه کردن به آن پیرمرد، با خونسردی مشغول زدن بنزین مي‌شدیم.آن بنده خدا هم تصور مي‌کردکسی که بی توجه به اطراف،مستقیماً سراغ بنزین مي‌رود،حتماً خودی است،لذا حساسیت نشان نمي‌داد.در اینجا بدون فوت وقت باک بنزین ماشین خودرا تا خِرخِره پُر مي‌کردیم و بسرعت از آنجا دور مي‌شدیم! 🆔 @Defa_Moqaddas
هدایت شده از دفاع مقدس
👈کانال "دفاع‌ مقدس" @Defa_Moqaddas 🔹تلگرام: https://t.me/Defa_Moqaddas 🔸ایتا: http://eitaa.com/Defa_Moqaddas ▪️سروش: http://sapp.ir/Defa_Moqaddas 💠 نگاهی به رویدادهای 8 سال جنگ تحمیلی
؛ سال 1362. در جمع تعدادی از اعضای حفاظت از ریاست جمهوری 🆔 @Defa_Moqaddas