💠 اوج توان و اراده انسان❗️
🔹در عملیات محرم و یورش نیروهای ایران به مواضع عراق و عبور از رودخانه و شکستن خطوط تدافعی دشمن و تعقیب نیروهای در حال فرار عراقی تعدادی از رزمندگان در هنگام تسخیر سنگرها شهید یا مجروح شده بودند.
🔸در این بین در نزدیکی سنگرهای عراقی یکی از درجه داران یگان ما به هر دو پایش حدود ١١ گلوله اصابت کرده بود. در نزدیکی او نیز یکی از نیروهای بسیجی بر اثر انفجار خمپاره سر و صورتش آسیب جدی دیده و بینایی اش را از دست داده بود.
▪️آنها با استفاده از کنسروهای داخل سنگر عراقیها تا یک هفته سر کردند ولی برادر بسیجی بر اثر شدت جراحات شهید شد.
🔺درجه دار مجروح سه چهار روز با خوردن نوعی گیاه اطراف سنگر که ساقه شیرینی داشت توانست بر گرسنگی اش فائق بیاید اما ترس آن داشت که به اسارت عراقیها درآید. لذا با همان تن مجروح، سینه خیزکنان خود را به خط نیروهای خودی نزدیک میکند.
🔹 ٩ روز پس از شروع عملیات، هنگامی که امدادگران شهدا را تخلیه می کردند، در مقابل پاسگاه "ربوط" درجه دار گردان را زنده می یابند؛ در حالی که دیگر رمقی در بدن نداشت و خون زیادی از او رفته بود.
🔸به علت جراحت شدید و گذشت زمان، زخم هایش عفونت کرده بود. وی را به اهواز به و از آنجا به تهران انتقال دادند. سپس به آلمان اعزام شد و خوشبختانه از خطر مرگ نجات یافت. ... چنین صحنه هایی در طول جنگ تحمیلی، نشانگر اوج توان و اراده انسانی بود.
─_راوى: فرمانده دلاور ارتشی اسكندر بیرانوند از خطه لرستان)
🆔 @Defa_Moqaddas
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹بعد از این قصه تو نَقل پری رویان است
🔸کاوه رازیست که در سینه کردستان است
▫️▪️▫️▪️ا
🎥فیلم به یادماندنی ازشهیدمحمودکاوه (فرمانده دلاورلشکرشهدا) ونبردبا ضدانقلاب درکوهستانهای کردستان
🆔 @Defa_Moqaddas
😊 #سرهاى_سنگى
🔹شب توی سنگر نشسته بودیم و استراحت می کردیم. آن شب، مهتاب عجیبی بود. فرمانده آمد داخل سنگر؛ گفت: این قدر چرت نزنید! تنبل می شوید. به جای این کار بروید اول خط، یک سری به بچه های بسیجی بزنید.
🔸نمی توانستیم دستور را اطاعت نکنیم. بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریزهای بلندی که در خط مقدم بود. بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودند. آنها مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه ی کله ی آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می آورد، عراقی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و آنها را نزنند!
▪️مهتاب از آن طرف افتاده بود و ما بی خبر از همه جا، بر عکس، خیال می کردیم که اینها همه رزمنده ها هستند که پشت خاکریز کمین کرده اند و سرهایشان پیداست. یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و برگشتیم!
▫️صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدند برای هم تعریف کرده و حسابی خندیدند!
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۱۹ تیر ۱۳۹۷ [ ۲۶ شوال ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۲۲ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۱۴۴ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۱۰۰🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸کشف کودتای نقاب در پادگان شهید نوژه (۱۳۵۹ ه.ش)
🔹شهادت شهید غلامحسن بابکی،
شهادت روحانی مبارز اهل تسنن شهید «ملاعلی جلالیزاده» و پسرش توسط منافقین (۱۳۶۰ ه.ش)
🔸شهادت شهید علی علیپور صفری (۱۳۶۱ ه.ش)
🔹اجرای عملیات قدس ۳ در جنوب دهلران توسط سپاه (۱۳۶۴ ه.ش)
🔸شهادت شهید سید احمد ساجدین آرانی، شهید غلامرضا ترکیان، شهید حمزه چناری (۱۳۶۴ ه.ش)
🔹شهادت شهید حمید سربی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔸شهادت شهید کمیل ایمانی فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۵ کربلا (۱۳۶۷ ه.ش)
🔹شهادت شهید سید محسن هاشمی (۱۳۶۷ ه.ش)
🔸شهادت شهید مدافع حرم کریم اصل غوابش (۱۳۹۴ ه.ش)
🆔 @Defa_Moqaddas
از همون اول عادتمون نداد که نامه بنویسه
یا تلفن کنه ...
میگفت؛ از من نخواین اگر سالمـ باشمـ میامـ سر می زنمـ.
اگر نه، بدونین سرمـ شلوغه ، نمیتونمـ بیامـ
.
رفته بود کردستان...
یازده ماه طول کشید.
نه خبری ، نه هیچی...
هی خبر می آوردند تو کردستان،
چند تا #پاسدار را سر بریده اند....
رادیو میگفت یازده نفر رو زنده دفن کردن مادرش می گفت ؛
نکنه یکیشون #حسین باشه؟
دیگه داشت مریض میشد
که #حسین خودش اومد... با سر و وضع به همـ ریخته و
یک ساک پر از لباس های خونی...
🌷فرمانده دلاور ومحبوب لشکر مقدس امام حسین (ع) ، شهید حسین خرازی
🆔 @Defa_Moqaddas
😊 #شوخ_طبعی 😊 | ⏳#زمان_جنگ
💠 کسی آبرو ریزی نکنه!!
🔺 روزهای آخر آموزش بود. همه دورتادور سفره نشسته بودیم. از گرسنگی نمیدانستیم قاشق را بکنیم توی دهنمون یا توی چشامون.
🔹 فرمانده مقر هم حضور داشت و چند نفر آدم مهم با لباسای اتوکرده هم دور و برش نشسته بودند. فرمانده قبلاً گفته بود از بالا میآیند برای بازرسی. یه وقت ضایعبازی در نیارید!! - این آخریه، آبروی منو حفظ کنید!
🔸 غذایمان برنج بود و کباب! آشپز برای اولین بار خوشاخلاق شده بود. معاون مقر هم در حال که مراقب اوضاع بود، گاهی لبخند ملیحی بر لبانش می نشست.
▪️ خلاصه با آن غذای شاهانه، دلی از عزا در آوردیم! تا اون موقع رنگ کباب را ندیده بودیم!!
🌸 اکبر کاراته گفت: کاشکی بازم بیان! حاج بابایی میگفت: آره؛ بلکه یه کم جون بگیریم؛ مُردیم از بس نون و پنیر و خربزه و آش خوردیم!
☘ داشتیم حرف میزدیم که آشپز با یه فیس و افادهای گفت: برادران عزیز، کسی هست که غذا بخواد؟ فرمانده دوست داشت همه با هم بگیم: نهخیر، سیر شدیم. دستتون درد نکنه!
🌼 هنوز حرف آشپز تمام نشده بود که همه با هم - هرسیصد نفر- بشقابامونو بردیم توی هوا و گفتیم: مَن مَن! به من بده! من بازم میخوام!
🌸 خلاصه با اون جیغ و دادی که راه انداختیم آبرویی برای فرمانده نذاشتیم!
🆔 @Defa_Moqaddas
👇👇👇
😊 #شوخ_طبعی | #زمان_جنگ
🔺اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجی. بچهها مجبور بودند در حضور افسران عراقی مصاحبه کنند ...
🔹 میکروفون را گرفتند جلوی یکی از رزمندهها. افسر عراقی پرسید:
➖پسر جان اسمت چیه؟
─ عباس
➖ اسم پدرت چیه:
─ مش عباس
➖ اهل کجایی:
─ بندر عباس
➖ کجا اسیر شدی:
─ دشت عباس
🔸افسر عراقی که فهمید پسر او را دست انداخته، با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد:
➖ دروغ میگی!
⭕️ اسیرِ جوان در حالی که خندهاش گرفته بود گفت :
─ نه به حضرت عباس! 😂
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
✅ به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
🌺 این سلحشوران و جمع با شکوه
🍀 در کنار هم چنان یک رشته کوه
🌼 جمع یاران، ایمن و شاد زین گروه
🌸 دشمنان در بیم و ترسند و ستوه
🆔 @Defa_Moqaddas ✔️ JOIN