💠 من خواهم ایستاد
🔹گروه بسیار كوچكی بودیم، اما بچهها با یاری خدا، همتی بسیار بزرگ و استوار داشتند. آنها در آن اوضاع بحرانی، سپاه مریوان را تشكیل داده و فعالیتهای مذهبی و قرآنی خود را دنبال نمودند. اولین شبی كه سپاه تشكیل شد، با شهید #طرطوسی نشستیم و دربارة استراتژی سپاه و برنامههای آیندة آن بحث كردیم، مسایل زیادی مطرح شد، اما آنچه بیش از همه برای او مهم بود موضوع حفظ و صیانت سپاه بود. شهید طرطوسی اطلاعات خوبی در زمینة مسایل سیاسی و نظامی داشت و فرماندهی سپاه نوپای مریوان را هم برعهده داشت، صحبتهای ما تا ساعت 6 صبح طول كشید، ماحصل كلام او این بود كه من برای دفاع از اسلام، قرآن و انقلاب اسلامی سلاح برداشتهام و با خدای خود عهد و پیمان بستهام كه تا جان در بدن دارم به این مبارزه ادامه دهم. ما باید كاملاً مواظب توطئههای دشمنان باشیم كه ضربه نخوریم، ضربه خوردن سپاه در اینجا یعنی ضربه خوردن انقلاب اسلامی و با این سخنان، همة همرزمان را تشجیع كرد تا در راهی كه انتخاب كردهاند، كمترین شك را به خود راه ندهند.
🔸شهید طرطوسی به خاطر شهامت، شجاعت، دیانت و پایگاه اجتماعی خاصی كه داشت، قوت قلب بسیار خوبی برای همة ما بود، به خاطر ویژگیهای ممتازی كه داشت سران ضدانقلاب از ابتدای پیروزی انقلاب سعی كردند او را جذب نمایند و یا حداقل وی را از طرفداری و حمایت از انقلاب منصرف كنند، اما هیچگاه پیشنهادهای آنان را نپذیرفت. یك شب قبل از شهادتش در سپاه با هم بودیم، تا صبح بیدار بود، صبح به من گفت: برو منزل چند ساعتی استراحت كن! من هم از سپاه خارج شدم تا به منزل بروم، وقتی وارد خیابان شدم، دیدم افراد ضدانقلاب تجمع كردهاند و به طرف سپاه در حركت هستند، فوراً برگشتم و موضوع را به اطلاع عبدالله طرطوسی رساندم، بلافاصله دستور داد تا همه برادران آماده شدند، قبل از شروع درگیری خطاب به همرزمانش گفت:
▪️برادران! من تصمیم خود را گرفتهام تا آخرین گلوله خواهم جنگید، همه یك صدا فریاد زدند: ما هم خواهیم جنگید. اندكی بعد، صدای تیراندازی در فضای كوچك محوطة سپاه پیچید، افراد ضدانقلاب یك صدا فریاد میزدند ما فقط، (عهبه حهبیب) (عبدالله طرطوسی) را میخواهیم، اما آن دلاور سرافراز، مردانه جنگید تا آنكه در سنگر دفاع از شرافت و عزّت دینی خود، شربت گوارای شهادت نوشید.
(راوی: سیدلطیف راستگو نژاد همرزم شهید طرطوسی)
🆔 @Defa_Moqaddas
😊😊 #شوخ_طبعی
⚠️ کنسرو ماهی با نفت !!
🔺 سال 1363 در بخش مخابرات سپاه کامیاران خدمت میکردم.
🔹 یک روز، مسئولین مخابرات سپاه کردستان، پرویزی، امامقلی و رَوِشی از سنندج به کامیاران آمدند.
🔸 قرار بود عملیاتی به منظور پاکسازی منطقه اورامانات انجام شود. در آن زمان، هیزهای وابسته به حزب دمکرات در ارتفاعات اورامانات و روستاهای اطراف، با درگیریهای مسلحانه و ایجاد رعب و وحشت، امنیت و آرامش را از مردم بومی کُرد سلب کرده بودند.
▪️در آن روز، سهمیۀ ناهار را به تعداد افراد، داده بودند و چون میهمان رسیده بود، به سنگر تدارکات مراجعه کرده و دو عدد کنسرو ماهی و بادمجان از آنها گرفتیم. قوطی کنسروها را روی چراغ گرم کردیم، سپس در بشقاب ریخته و در میان سفره گذاشتیم.
🔺 در بین افراد میهمان، رَوِشی آدم خاصی بود. او از دو چشم نابینا بود و با وجود این، مسئولیتِ تعمیر و نگهداری خطوط تلفن را برعهده داشت و همچنین اپراتور مرکز تلفن بود و تمام شمارههای مشترکین را از حفظ داشت!! – رَوِشی در عین حال، بذلهگو و شوخطبع بود و بچهها را با صحبتها و حرکات خود میخنداند و به آنها روحیه میداد.
♨️ حالا او از همه گرسنهتر بود. غذا هم که داغ بود، منتظر نماند و کورمال کورمال بشقاب را برداشت و به کنار سنگر بُرد و از دبّهای که در آنجا بود، روی غذا ریخت تا کمی سرد شود. تصور میکرد این دبّۀ آب است؛ غافل از آن که ظرف نفت بود!!
⚪️ تا آمدیم به او بگوییم که نریز! . . . ، این نفته! . . . . ، دیگر کار از کار گذشته بود!!
⭕️ در اینجا رَوِشی، که طاقت از کف داده بود، بدون توجه به حرف دیگران، به تنهایی شروع کرد به خوردن کنسروی که روی آن نفت ریخته بود!!
🔺 هر چه گفتیم نخور! . . . این غذا نفتیه!، گوشش بدهکار نبود و میگفت: اگه این رو بریزیم دور، اسراف میشه!!
✳️ او تمام بشقاب را با حرص و وَلعِ تمام خورد! و بقیه هم با همان غذای سهمیهای پادگان، که نان و دوغ بود، سدّ جوع کردیم! دوغ را در کاسهای ریخته، مقداری نان در آن ترید کردیم و به عنوان غذا خوردیم!
♦️در این میان، رَوِشی که غذای نفتیاش را تمام کرده بود، ظرف دوغ را که تا نصفه پُر بود، نزدیک دهان برد و تا ته سرکشید!!
▪️ بعدش هم رفت گوشهای از سنگر و دراز کشید! – پرویزی رفت کنار او و دستی به شکمش کشید و گفت: رَوِشی با کنسروهای نفتی و دوغی که خوردی، یه وقت منفجر نشی ها ؟؟!!
🌀خلاصه هر کس چیزی میگفت. . . . – ماجرای رَوِشی به سنگرهای مجاور هم دَرز کرده و دهان به دهان بین بچهها نقل میشد و همه را حسابی به خنده واداشته بود!
🔹 صبحِ آن روز، رزمندگان، عازم عملیات شدند و چون از وقایع دیروز کلّی خندیده بودند، با نشاط و روحیۀ شاد، به طرف منطقۀ عملیات حرکت کردند.
💢 در حین درگیری با دشمن نیز، بچههای مخابرات از پشت بیسیم مزاح نموده و ماجرای رَوِشی را برای یکدیگر تعریف میکردند!
🌺 شوخطبعیها و بذلهگوییهای رَوِشی، نُقلِ محفل رزمندهها بود و در شرایط سخت و خطرناک آن زمانِ، به آنها روحیه میداد.
(راوی: علی غلامی)
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🌸 روِشی، نیروی روشندل سپاه بود که در اوایل انقلاب و زمان درگیریهای گروهکهای ضدانقلاب (دمکرات، کومله ...)، به کردستان اعزام شده بود.
🍀 او با این که از قدرت بینایی محروم بود، مسئولیت تعمیر و نگهداری خطوط تلفن سپاه ناحیۀ کردستان را برعهده داشت
🌻 و همچنین اپراتور مرکز تلفن بود و تمام شمارههای مشترکین را از حفظ داشت!!
☘ روِشی قبل از انقلاب، در شرکت مخابرات کار میکرد و با تعمیرات مراکز تلفن آشنایی داشت! وی با گوش کردن به صدای گوشی تلفن، متوجه نوع خرابی مرکز سانترال میشد و به افراد تعمیرکار میگفت مثلاً رلۀ فلان قطعه را تعویض کنید تا درست شود!
🌼 و این حکایت از هوش و استعداد این برادر روشندل داشت.
➖ از طرفی دیگر، تعهد و دلبستگی او به انقلاب، وی را به کردستانِ آن زمان، که سراسر آشوب و ناامنی بود، کشانده بود.
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم پخش نشده از اقامه نماز جماعت به امامت سردارسرافرازسپاه اسلام،شهید محمودکاوه
💠فرمانده مومن و دلاور لشکر ویژه شهدا-اعجوبه جنگهای چریکی در درگیریهای کردستان
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
🗓امروز ۲۴ تیر ۱۳۹۷ [ ۱ ذیالقعده ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۲۷ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۱۴۹ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۹۵🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شهادت حبیبالله خواجهرضائی باقیآبادی (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت عبدالخالق علیجان زاده کریمی، محمد زالنژاد، فرهاد قطب بهائی، هدایت نجار کریمی، حسن نقدی جیرکل، ماشاالله خلیفه آرانی، حسن رجبی علیآبادی، رحمتالله رسول اف آرانی، محمد رضا بخشی (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت محمدمهدی عطاران فرمانده گردان امام رضا (ع) تیپ ویژه شهدا، رمضانعلی رفیعی مجومرد (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹شهادت علی محمد دلیرج کندلوسی، مرتضی علی جمشیدی (۱۳۶۳ ه.ش)
🔸آغاز مرحله اول عملیات قادر در جبهه شمال غرب، محور سیدکان (۱۳۶۴ ه.ش)
🔹شهادت رضا ابراهیمی، احمدرضا قدبی بهاباد قائممقام فرمانده گردان امام صادق (ع) لشکر ۵ نصر، حسینبخش قنبری، محمد علی نیازی (۱۳۶۴ ه.ش)
🔸حمله جنگندههای ارتش عراق به سکوی میدان نفتی رشادت (۱۳۶۶ ه.ش)
🔹شهادت شهید محمدرضا سمندری مارشک (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸شهادت شهید رمضانعلی مزینتبار (بهرامی)، سعید شمس ناتری (۱۳۶۷ ه.ش)
🔹شهادت شهید دکتر سید علی قاضیزاده هاشمی (۱۳۷۳ ه.ش)
🔸شهادت جانباز شهید علی اثنیعشری امیری (۱۳۷۸ ه.ش)
🔹ولادت حضرت معصومه (س) دختر گرامی امام موسی کاظم (ع) (۱۷۳ ق)
🔸آغاز هفتهی حج
🆔 @Defa_Moqaddas
📆 23 تیرماه 1343 -زادروز شهید محمدرضا #تورجی_زاده
🌷فرماندۀ گردان حضرتزهرا(س) از لشگر۱۴ امامحسین(ع)
┄──┄──┄──ا
💠 خاطرهای از شهید#تورجی_زاده
➖ اولین روزهای #سال_1363 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی. ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺵﺳﯿﻤﺎﯾﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﯿﺮﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ!؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﻪ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻮﺭﺟﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺁﻗﺎ ﮐﯽ ﻫﺴﺖ؟
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ.
نگاهی با او کردم و گفتم: چیکار بلدی؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻣﯽﺧﻮﻧﻢ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻵﻥ ﺑﺨﻮﻥ!
ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮐﻤﯽ ﻣﺪّﺍﺣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺳﻮﺯ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺷﺖ. ﺻﺪﺍﯾﺶ ﻫﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ . ﺍﺷﻌﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻼﻡﺍﻟﻠﻪﻋﻠﯿﻬﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﻋﻠﺖ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺳؤﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻗﺒﻠﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ. ﮐﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﭘﺨﺘﻪ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩﺍﯼ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽﮐﻨﻢ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯽﺳﯿﻢﭼﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﯽ!
ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪ.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: میخواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه، اما باید مسئول دسته بشی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت میپذیرفت.
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﺍﻃﺮﺍﻑ او ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ ﺷﻮﯼ. ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽﮐﺮﺩ، ﺑﺎ اصرار به ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺳﻪﺷﻨﺒﻪﻫﺎ ﺗﺎ ﻋﺼﺮ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ!
ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻄﻮﺭ؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : اینو دیگه از من ﻧﭙﺮﺱ!
ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺪ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ. ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ او ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺤﻤﺪ را خواستم و به او ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ ﺑﺸﯽ.
ﺭﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﻨﻢ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺮﯼ! ﮐﻤﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺮﻁ ﻗﺒﻠﯽ!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻨﻢ. ﯾﻌﻨﯽ چه ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺮﻁ ﺑﺬﺍﺭﯼ؟! ﺍﺻﻼ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻔﺘﻪﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﺠﺎ میری؟
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻮﯾﺪ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﮐﺠﺎ میری. ﺑﺎﻷﺧﺮﻩ به زبان آمده و گفت: ﺣﺎﺟﯽ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﻮ. ﻣﻦ ﺳﻪﺷﻨﺒﻪﻫﺎ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ میرم ﻣﺴﺠﺪ ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺎ ﻋﺼﺮ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﻡ. ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ. ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻢ. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﺴﯿﺮ900 ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﺧﻮﺋﯿﻦ (مقر لشگر در خوزستان) ﺗﺎ ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ ﺭﺍ میرود ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ع) برمیگردد.
یک بار ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﻓﺘﻢ. ﻧﯿﻤﻪﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ. ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ او ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ. ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ نماز شب ﺑﻮﺩ و ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺍﺷﮏ ﺟﺎﺭﯼ میشد. ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ. ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﯾﮑﺒﺎﺭ 14 ﺑﺎﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ ﺭﺳﯿﺪﻡ. ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ!
⚪️ راوی: ﻋﻠﯽ ﻣﺴﺠﺪﯾﺎﻥ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻭﻗﺖ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ(ع)
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم| بخشی از مستند: شهیدمحمدرضا #تورجی_زاده
🌷فرماندۀ گردان حضرتزهرا (س) از لشگر۱۴ امامحسین(ع)
🔹او که میگفت: ولایت را چون خورشیدی بدانید و هیچگاه از مدار او خارج نشوید
🆔 @Defa_Moqaddas
🌼🌸🌿نجوا با امام زمان، حُجَّةِ بنِ الحَسَن(عج):
دِلبَرا گر بنوازی به نگاهی ما را
خوشتر است دربهدری مَنصَبِ شاهی ما را
به منِ بی سر و پا گوشۀ چشمی بِنما
که مَحال است جز این گوشه پناهی ما را
بر دلِ تیرهام ای چشمۀ خورشید بِتاب
نبُود بدتر از این روزِ سیاهی ما را
گر چه از پیشگهِ خاطرِ عاطِر دوریم
هم اگر یاد کند لطفِ تو گاهی ما را
با غمِ عشق، که کوهی است گران بر دل ما
عجب است اَر نَخَرد دوست به کاهی ما را
مُفتَقِر راه به مَعمورۀ حُسنِ تو نَبُرد
بده ای پیرِ خرابات، تو راهی ما را
┄──┄──┄──ا
(شعر از: شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی)–مُلَخّص به: "مُفتَقِر")
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
➖این مناجات در دوران #دفاع_مقدس، توسط شهید محمدرضا #تورجی_زاده، فرماندۀ گردان حضرتزهرا(س) از لشگر۱۴ امامحسین(ع) در جمعِ باصفای بسیجیان و رزمندگان اصفهان در جبهه خوانده میشد.
🆔 @Defa_Moqaddas
📢 فایل صوتی👇👇👇
شهید _تورَجیزاده_نجوا_با_امام_زمان ().mp3
3.79M
📢صوت-شهیدمحمدرضا #تورجی_زاده،فرماندهگردان حضرتزهرا(س)-لشگرامامحسین(ع)
💠نجوا با امامزمان،حُجَّةِبنِالحَسَن(عج)دردوران #دفاع_مقدس
🌷دلبَرا گر بنوازی بهنگاهیمارا ......
🆔 @Defa_Moqaddas✔️JOIN
💠 رعایت حلال و حرام خدا
➖ خاطرهای از شهید محمودکاوه🌷
🔹به خاطر دارم زمانی را که شهیدکاوه بر اثر جراحت شدیدی که در درگیری های کردستان برایش پیش آمده بود مدتها در بیمارستانی در مشهد تخت مداوا بود. روزی به ملاقات او رفتم. از آنجا که مدت مدیدی روی تخت بستری بود، قرار شد محمود را به زیارت امام رضا(ع) ببرم؛البته زیارتی از راه دور، چون اوضاع جسمانی خوبی نداشت.
▫️یک روز هم پیشنهاد دادم برای تغییر آب و هوا و رفع خستگی به اتفاق به طُرقبه، منطقه ییلاقی و تفریحی مشهد برویم، قبول کرد.
🔸با آنجا که رفتیم روی نیمکت پارک نشستیم. من بستنیای خریدم و مشغول خوردن آن شدیم. در این اثنا، از شانس ما دختر و پسر جوانی هم آمدند و نشستند روی نیمکت روبروی ما و شروع کردند به شوخی و خنده و حرکات زننده! آقا محمود یک نیم نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت و بی توجه به آنها مشغول صرف بستنی بودیم که دیدم رفته رفته صدای قهقهه آنها بیشتر شد.
▪️ کاوه به آرامی به من گفت: جواد پاشو بریم، به ما نیامده بستنی بخوریم، من رو ببر بیمارستان اونجا راحت ترم. سرش رو انداخت پایین و بلند شد در حالی که در چهره اش آثار ناراحتی دیده میشد.
🔺خیلی روی مسئله محرم و نامحرم، و لقمه حلال و حرام حساس بود و روی آن تاکید ویژه داشت. به کوچکترین مسئله ایی در این موارد واکنش نشان میداد. در خانواده ای مذهبی و معتقد پرورش یافته بود، تربیت اسلامی که شهید کاوه در خانواده اش آموخته بود اجازه کوچکترین حرف و یا عمل خلاف عرف و شرع را به او نمیداد و آنها خیلی قبل تر از پیروزی انقلاب و در زمان شاه پایبند به این اصول بودند.
─ (راوی: جواد نظام پور-همرزم شهیدکاوه)
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | ابراز احساسات رزمندهها به شهید کاوه
🌷درود بر فرمانده کاوه!
🔹 برای رضا خدا کار کنی، این گونه محبت تو را در دلهای دیگران میاندازد و تو را محبوب خلق میکند
🆔 @Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگی بسیار زیبا از شهید محمود کاوه و نیروهای صف شکن لشگر ویژه شهدا در منطقه عملیاتی کردستان
🆔 @Defa_Moqaddas
سرش را از سجاده بلند کرد چشم های سرخ،خیس اشک و رنگ پریده بود نگران شدم گفتم چی شده مصطفی؟خبری شده کسی طوریش شده دوزانو نشست سرش را انداخت پایین زل زد به مهرش و گفت ساعت یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم برمیگردم کارهایم را نگاه می کنم از خودم میپرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم؟😔
🌷شهید مصطفی ردانی پور
🆔 @Defa_Moqaddas
🗓امروز ۲۶ تیر ۱۳۹۷ [ ۳ ذیالقعده ۱۴۳۹ ] مصادف است با:
💢 ۴۰۴۸۲۹ اُمین روز غیبت امام عصر (عج)
🔴 ۱۳۱۵۱ اُمین روز اسارت #حاج_احمد_متوسلیان بدست رژیم صهیونیستی..
❌ ۸۰۹۳🔻روز تا نابودی کامل #اسرائیل ✡
💠 و همچنین مصادف است با :
🔸شهادت علی اصغر اکبری فرمانده سپاه سردشت (۱۳۶۰ ه.ش)
🔹شهادت عبدالکریم دزفولی، حمید انصاری، حبیبالله فردوسی، علی محمد یوسفی، سیفالله دیوسار، عباس علی فلاح نوشآبادی، مهدی گردویی، عبدالحمید عباسی عقدا، مهدی عسکریزاده (۱۳۶۱ ه.ش)
🔸شهادت #اصغر_جوانی فرمانده سپاه بوکان به دست ضد انقلاب (۱۳۶۲ ه.ش)
🔹شهادت محمدحسین ذاکری زارچ (۱۳۶۳ ه.ش)
🔸شهادت حسین مولایی (۱۳۶۵ ه.ش)
🔹قطع روابط سیاسی فرانسه با ایران در جریان جنگ تحمیلی (۱۳۶۶ ه.ش)
🔸شهادت مهرعلی ابراهیمی، فرهاد کارچوبی، مطلب سام دلیری (۱۳۶۶ ه.ش)
🔹شهادت بهزاد میردار موسیپور (۱۳۶۷ ه.ش)
🔸شهادت مدافع حرم جواد کوهساری (۱۳۹۴ ه.ش)
🆔 @Defa_Moqaddas
⏳ تیرماه 1361
🌷شهدای شب عملیات رمضان
🔹رزمندگان داوطلبانه از روی میدان مین عبور کردند تا مسیر را برای دیگر رزمندگان باز کنند..😔
🆔 @Defa_Moqaddas
❇️ ترس مقامات امریکایی از آغاز عملیات رمضان توسط رزمندگان اسلام
🔹آغاز عملیات رمضان در تیرماه سال 1361 و به فاصله یک ماه پس از آزادسازی خرمشهر، نه تنها غافلگیری رژیم بعث، بلکه ترس سیاستمداران جهان به ویژه ایالات متحده را برانگیخت. پس از شروع عملیات رمضان، کلیه خبرگزاریهای بزرگ جهان، خبر مربوط به این عملیات را منتشر کردند.
🔹خبرگزاری رویتر در گزارشی از قول مقامات آمریکایی اعلام کرد: «حمله ایران به مواضع عراقی، منافع آمریکا در خلیج فارس را مورد تهدید قرار خواهد داد.» در همین حال به محض تأیید خبر حمله رزمندگان اسلام به مواضع رژیم بعث عراق، رونالد ریگان (رئیس جمهور آمریکا) رهبران کنگره را به حضور پذیرفت و در رابطه با نتایج این جنگ مذاکراتی انجام داد. رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا پس از این ملاقات به خبرنگاران گفت: ریگان تهاجم نیروهای ایرانی به مواضع عراقی را مخالف منافع آمریکا در منطقه میداند!
🔹روزنامه واشینگتن پست هم نوشت: «به گفته مقامات آمریکایی: این خبر، زنگ خطری را برای واشینگتن به صدا در آورده است و پیروزی ایران در این عملیات اوضاع را به طور جدی پیچیده خواهد کرد.»
🆔 @Defa_Moqaddas
🔸۲۶ تیر ۱۳۶۲ - سالروز شهادت #اصغر_جوانی فرمانده سپاه بوکان به دست ضد انقلاب
ا▫️▪️▫️▪️▫️
خاطره ای از شهید #اصغر_جوانی
❂○° دقت در حلال و حرام °○❂
💠 در یک عملیات بسیار مشکل ، در ارتفاعات محاصره شده بودیم. امکان رساندن تدارکات وجود نداشت. حدود ۲۴ساعت بود که همه گرسنه بودیم. یکی از گروههای گشتی خودش را به ما رساند و غذای مختصری را برای ما آورد. برادر جوانی علی رغم گرسنگی به آن غذا لب نزد وقتی علت را سوال کردیم ایشان گفت: این نوع غذا جزو جیره ما نبوده. می ترسم از اهالی گرفته باشند و صاحبش با رضایت کامل نداده باشد.
آری او علیرغم تدین و متانت، بسیار شجاع و بی باک بود. با وقار خاصی که داشت منشاٌ تاثیرات مثبت بر دیگران بود.
(راوی: رزمنده ، صالحی)
ا🔹🔸🔹🔸
💠 به اتفاق فرمانده سپاه #بوکان شهید #جوانی به منطقه #بیوران پایین سردشت جهت پاکسازی جاده از لوث ضد انقلاب رفته بودیم. در حین درگیری داخل کمین ضد انقلاب افتادیم. با اجرای ضد کمین، فرمانده گروهک مهاجم کشته شد و یکی از رزمندگان نیز روی جاده شهید شد. من در فاصله چند متری برادر جوانی بودم که ایشان جنازه شهید را بلند کرد. ناگهان گرد و غبار همه جا را فرا گرفت و آسمان تیره شد. صدای مهیبی به گوش رسید. شهید جوانی غرق در خون در کنار شهید متلاشی شده، افتاده بود. نارنجکی زیر جنازه شهید گذاشته بودند که با بلند کردن شهید، نارنجک منفجر می شود. برادر جوانی مورد اصابت ترکش قرار گرفت. او را به بیمارستان منتقل کردیم. تقدیر الهی بر این امر مقرر بود که او پس از 22 روز اغما در بیمارستان به لقاء پروردگارش بشتابد.
(راوی: رزمنده ، غفاری)
@Defa_Moqaddas
⏳۲۶ تیر ۱۳۶۰ - سالروز شهادت علی اصغر اکبری، فرمانده سپاه سردشت به دست ضد انقلاب
🌷او در پادگان ولی عصر (عج) و توحید تهران فعالیت داشت و در آنجا کلاس های قرآن دایر کرده بود. در سال 59 زمانی که #دمکرات ها و حزب #کوموله در کردستان آشوب به پا کرده بودند به کردستان رفت و به عنوان فرمانده سپاه سردشت در آنجا خدمت کرد.
🌴 فداکاری و دشمن ستیزی او باعث شد که ضدانقلاب برای سرش جایزه بگذارد.شهید اکبری به اتفاق دیگر پاسداران در زمان ریاست جمهوری #بنیصدر دست به عملیات گسترده ای علیه گروهک های کوموله،دمکراتها ....در منطقه کردستان زدند، ولی به علت نرسیدن تعمدی مهمات به دستور بنی صدر، او به اتفاق 40 تن از همرزمانش و برادر کوچکش عباس با زبان روزه در کمین دشمن گرفتار و سپس به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🔹 پیکر شهیداکبری به دست دشمن افتاد و آنها به جسم بی جان شهید علی اصغر هم رحم نکردند و آن را سوزاندند. بعد از گذشت 5 روز جنازه او در بیابان های سردشت پیدا شد. پیکر پاک سردار سپاه اسلام طی مراسم با شکوهی بعد از نماز جمعه تهران تشییع و در بهشت زهرا(س)به خاک سپرده شد.
💠 عباس، برادر علی اصغر هم که همراه او بود به اسارت دشمن درآمد. وی که از ناحیه پا مجروح شده بود توسط ضدانقلاب به بیمارستان صحرایی منتقل شد. دشمن در خلال معالجه او سعی کردند با تبلیغ اعتقاد او را سست کنند. اما او قویتر از آن بود که آنها فکر می کردند. وقتی دیدند که با تبلیغ نمی توانند اطلاعاتی از او بگیرند با انواع شکنجهها خواستند از او اعتراف بگیرند و عباس با مقاومتی بی نظیر تنها علیه آنها شعار می داد و در جواب سوال آنها که پرسیدند تو برای چه به کردستان و به جنگ ما آمدهای؟ گفت: «من به امر رهبر و برای ریشه کن کردن شما به اینجا آمده ام. ما هزاران نفر از شما را به درک فرستاده ایم و دست از مبارزه علیه شما هم برنمی داریم.» در این حال ضدانقلاب با شنیدن صحبت های رزمنده شجاع، او را به رگبار بسته و به شهادت رساندند.
@Defa_Moqaddas
تازه ازجبهه اومده بود.
همه لباسهارا شست.ظهرناهاردرست کردوظرفهارا هم شست.
مادرم ازش خواهش کرد که این کارها رانکنه بذاره، به عهده من
و او هم گفت: وظیفه منه این چند روزی که هستم به خانمم کمک کنم
▫️راوی:همسرشهیدحاج یونس زنگی آبادی
@Defa_Moqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم|دلخوشیهای شهید:
🌸دل گرفتن از مَنال و منزل و بستر خوش است
🍀عزم میدان کردن و لبیک بر رهبر خوش است
🌼های و هوی زندگانی را رهاندن، دل گرفتن
🌿 همرکاب کاروان عشق در سنگر خوش است
🆔 @defa_moqaddas