eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10هزار ویدیو
833 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴بچه بسیجی‌های خرمشهر ✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی — بخش اول ▫️ بسمه تعالی آنچه که می‌نویسم و شما می‌شنوید ادراکاتی است که در اثر مجاورت و زندگی با بعضی انسان‌هائی بدست آمده که امروز در جمع ما نیستند و کبوتران خونین‌بالی را مانند که از بام هستی سر به آسمان در بینهایت در پروازند. روزهای اولی که توی کوچه پس‌کوچه‌ها به بازیگوشی و علافی عمر می‌گذراندند، بجز مزاحمت و شکستن شیشه در و همسایه، و یا احیاناً در شب دهه عاشورا چسباندن چسب روی زنگ منزل یهودی‌ها و یا مسیحی‌ها، از جمله افتخاراتی بود که به آن می‌نازیدند و عقیده داشتند که باید تا صبح عاشورا بیدار ماند. هنگام سحر جگر آبپز شده گوسفندان قربانی را از دست آشپز مسجد محل قاپ زده و با ولع نوش‌جان میکردند یا احیاناً خبر کردن احمد و محسن و تقی و .... به‌سرکردن عبای زنانه در مجلس عزاداری زنهای محل خود را قاطی نموده و یک چائی داغ بالا می‌کشیدند. و صبح عاشورا هم که میشد میرفتند دنبال دسته زنجیرزنهای فلان تکیه و تا نزدیکیهای ظهر، بو می‌کشیدند که کجا ناهار امام حسین میدهند. و غروب هم بی‌حال، بی‌رمق، زهوار در رفته، برمی‌گشتند به خانه‌هایشان و مثل لش ولو می‌شدند توی اتاق، درحالی که کف پاهایشان یک‌من کثافت پینه بسته بود. این همه آن چیزی بود که از عاشورا و امام حسین توی مخ بچه‌های کوچک محل رفته بود. کم‌کم اینها بزرگ شدند، و در سنین نوجوانی پا به‌رکاب انقلاب. توی مسجد محل به اتفاق دیگران کلاس قرآن و حدیث تشکیل دادند، و بچه‌های کوچولوی محل را جمع کرده بودند، تا از این کلاسها استفاده کنند. ولی عموعلی خادم مسجد زیرلب قر می‌زد. که ‌این دیگه چه وضعیه، مگه مسجد جای بچه کوچیکاس، برید بیرون برید گم شید. بچه‌های کوچک لج‌بازی می‌کردند، عموعلی هم عصبانی می‌شد. چوب را بر میداشت و دنبال آنها داد و بیداد می‌کرد. دِ برید تخم‌سگهای مردم‌آزار. محمود، سیدابراهیم، منصور، جمشید، تقی و بچه‌های دیگر ریش‌سفیدی می‌کردند، تا عموعلی را راضی کنند، ولی عموعلی سماجت می‌کرد و پا در یک کفش که: نه مسجد جای بچه کوچیکا نیست. اما هرطوری بود کم‌کم سدّ عموعلی هم شکست و با اجازه بانیان مسجد قرار شد که در هفته چند جلسه منظم توی مسجد تشکیل بشه. و بچه‌های محل در این جلسات شرکت کنند. در خلال این مدت منصور و جمشید به اتفاق چندتای دیگه میرفتند توی نخلستانهای اطراف شلمچه و پل نو. تا وضع فقرای روستاها را از نزدیک بررسی کنند و احیاناً کمکی. و محمود هم داخل مسجد با چندتای دیگه کار فکری و فرهنگی می‌کردند. اما از چیزهای خیلی جالب این بود که ‌این بچه‌ها بی‌سر و صدا کمکهای جنسی را از این و آن توی طبقه بالاخانه مسجد جمع می‌کردند و شبها تا دیروقت می‌بردند بین مستمندان، میان روستاهای پر از نخل لب مرز تقسیم می‌کردند بدون اینکه کسی بوئی ببرد.
دفاع مقدس
🌴بچه بسیجی‌های خرمشهر ✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی — بخش اول ▫️ بسمه تعالی آنچه که می‌ن
🌴بچه بسیجی‌های خرمشهر ✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی — بخش دوم/پایانی ▫️ وقتی جنگ شروع شد، هنوز چند مدتی از ثبت‌نام اینها توی بسیج نگذشته بود. درخلال درگیری‌های اولین روزهای جنگ، مثل بقیه مردم، دست به اسلحه شدند. و هسته‌های مقاومت داخل مساجد بوجود آمد. از بچه‌های کوچک داخل مسجد بعضی‌ها ماندند و بعضی‌ها رفتند. عراقی‌ها شهر را یک‌پارچه زیر آتش گرفته بودند و صدای انفجار، بوی باروت و دود، عرصه را بر همه تنگ کرده بود. شهدا را توی گورستان جنت‌آباد، کنارهم ردیف کرده بودند، و بدون غسل در شرائط دشوار به‌خاک می‌سپردند. شهر محاصره شده بود، و لحظات طاقت‌فرسا و دشواری بر همه میگذشت و در این میان اندک کسانی که تا آخرین لحظات مانده بودند، یکی بعد از دیگری در جنگ و گریزهای کوچه پس‌کوچه‌های شهر، در خون خود می‌غلطیدند. جمشید توی یک راه‌پله، شهید شد. سیدابراهیم هم یک کوچه آنطرف‌تر. اکبر موقعی که داشت لب شط غسل‌شهادت می‌کرد شهید شد. محمود مسئول کارهای فرهنگی مسجد، در کنار سامی، سر یک کوچه نزدیک مدرسه پشت گلفروشی باهم شهید شدند. و تعدادی از بچه‌های فضول آنروزها و مردان بزرگ و حماسه‌ساز امروز، در لابلای آجرپاره‌های شهر مدفون شدند. جنازه حسین و شبیر روی‌هم رفته یک کیلو کمی بیشتر نشد، که هردو را در یک قبر جا دادند، و جنازه محمودرضا هم لابلای نخلستانهای نزدیک دبیرستان دورقی پیدا شد، درحالی که یک لنگه کفش او کمی آنطرف‌تر پرت شده بود، و ساعت مچی‌اش هم لابلای شاخ و برگها از کار افتاده بود. اینها که نوشته‌ام گذری کوتاه بود خلاصه‌وار درمورد شهدائی که اکنون در جمع ما نیستند، و دنیا را گذاشته‌اند برای اهلش. تا زنده بودند و در عالم کودکی کارشان اذیت کردن و چوب توی سوراخ مورچه‌ها کردن بود، و وقتی بزرگ شدند، هنوز در اوان نوجوانی که چون شمع بپای انقلاب‌اسلامی آب شدند. و حالا تصاویر چهره‌های نورانی و دوست‌داشتنی آنها زینت‌بخش نمازخانه سپاه شده. بهروز مرادی 7/10/63 خرمشهر سال 1367 با تهاجم مجدد دشمن و اشغال بخشی از خاک ایران‌اسلامی، بهروز دوباره عازم میادین نبرد شد. او در جبهه شلمچه با یک قبضه آرپی‌جی 7 به همراه دیگر دوستانش به شکار تانک‌های دشمن رفت و به‌گفته همرزمانش، موفق شده بود 8 تانک دشمن را هدف قراردهد. بهروز آن‌قدر گلوله آرپی‌جی شلیک کرده بود که از گوش‌هایش خون جاری بود ولی لحظه‌ای استراحت را نمی‌پذیرفت. سرانجام روز چهارشنبه 4 تیر 1367 هنرمند جوان خرمشهری، نقاش، عکاس، خبرنگار، نویسنده، سخنران، بهروز مرادی فرزند شهید "قربانعلی مرادی"، برادر شهید "فرزاد مرادی"، هدف تیر دشمن قرار گرفت و به پدر و برادر شهیدش پیوست و پیکرش در گل‌زار شهدای زادگاهش خرمشهر آرام گرفت. پایان
🔹دیوار نوشته بعثی‌های عراقی در خرمشهر: جئنا لنبقی «آمده‌ایم بمانیم»-آیان1359 💠 پس از بازپس‌گیری شهر، شهید بهروز مرادی (رزمنده خرمشهری) در زیر آن نوشت: «آمدیم نبودید»‼️ - خرداد1361
چهارم خرداد سالروز شهادت هنرمند متعهد
شهید بهروز مرادی در اول دی ماه ۱۳۳۵ در خرمشهر و در خانواده ای اصفهانی متولد شد. تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه بازرگانی کوروش کبیر با شهید محمد جهان آرا همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد. بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر جنگ تجزیه‌ داخلی فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می رود. آنچنان که از میان خاطرات خرمشهر بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات در برابر سقوط خرمشهر مقاومت می کنند. او در سال ۱۳۶۴ در رشته ی صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول تحصیل می شود و قبل از پایان تحصیلاتش در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ی شلمچه به شهادت می رسد. بهروز می گفت: «جمعیت خرمشهر سی و شش میلیون نفر است.» او فرزند خرمشهر بودکه نامش در کنارهمه بچه های خرمشهر به یادمان می آورد که روزی روزگاری قرار بود خرمشهر برای ایرانی ها نباشد. این شهیدهنرمندآثار ماندگاری داردکه اکنون ثبت آثارملی شده است
🌷 چهارم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ - سالروز شهادت سردار حمید رمضانی 💠 طراح، مبتکر و در جنگ و از همرزمان (سردار هور) 🌱متولد: اهواز - ۱۳۴۱ ▫️ در کودکی در حوضچه‌ای به عمق ۵/۱ مترغرق شد و به صورت معجزه آسایی نجات یافت. پدرش در کارگاه تراشکاری داشت. مطالعه كتاب‌های دكتر شریعتی و استاد مطهری، شركت در جلسات قرآن و عقیدتی از وی نوجوانی آگاه و با ایمان ساخت. او در مسجد طالب زاده برای اقامه نماز حضور پیدا می کرد. مدتی بعد به جوانان مسجد جزایری که فعال‌ترین گروه سیاسی اهواز در قبل از انقلاب بودند، پیوست. مسجد جزایری از مهمترین وعده‌گاه‌‌های جوانان اهواز بود كه عاشقانه عبادت می‌كردند، عالمانه می‌آموختند و شجاعانه مبارزه می‌كردند. بهار و تابستان ۵۷ فعالیت‌های ضد رژیم آنها كه در مسجد دسته‌بندی می‌شد، شكل تاز‌های به خود گرفت. حمید هم كه در این زمان ۱۶ ساله بود در این جریانات انقلابی نقش به سزایی داشت. پس از پیروزی انقلاب حمید در دبیرستان با بحث و گفتگو، تشكیل نمایشگاه و روزنامه دیواری به ارشاد همسالان خویش پرداخت. او با آنكه سن كمی داشت وارد سپاه شد. در آنجا با فعالیت‌های فرهنگی از جمله پخش كتاب، نوار و پوستر امام، جایگاه انقلاب و رهبری را برای مردم تبیین كرد. سپس وارد كمیته انقلاب اسلامی شد تا با حضور ضد انقلاب مقابله و مبارزه كند. حمید از استعداد تحصیلی بالایی برخوردار بود و چند بار در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته‌های مختلف از جمله الکترونیک قبول شد. وقتی در این رشته قبول شد روزهای آغازین حمله ارتش عراق به ایران بود؛ خانواده پیشنهاد اعزام به خارج برای تحصیل در کنار دو برادرش را دادند، او گفت: «جبهه های جنگ خود دانشگاه بزرگی است» حمید جهاد در راه خدا را درسی از درس‌های بهشت می‌دانست و آن را بر همه چیز مقدم می دید. با شروع جنگ تحمیلی همراه دیگر جوانان غیرتمند اهوازی به جبهه شتافت، به خرمشهر و آبادان رفت و در همان روز‌های ابتدای جنگ مجروح شد، اما پس از بهبودی، مجدداً به منقطه عملیاتی بستان و سوسنگرد رفت. او در مأموریت‌های شناسایی تا جایی پیش می‌رفت که به شهرهای زیارتی عراق مثل کربلا می‌رسید و توفیق زیارت مولایش امام حسین (ع) و مرادش ابوالفضل (ع) را می یافت!! شهرهایی در عمق صدها کیلومتر داخل خاک عراق.!!! شهید حمید رمضانی به گفته محسن رضایی(فرمانده سپاه در دوران جنگ) اعجوبه‌ای در فكر و طراحی و ابتكار بود. این سردار شجاع سرانجام در روز چهارم خرداد ۶۷ (تنها ۲۳روز مانده تا پایان جنگ) در حالی که تلاش می‌کرد از حمله‌ مجدد ارتش عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کند بشهادت رسید.🕊🕊 🚩 سوابق مسئولیتی شهید: قائم مقام فرمانده محور عملیاتی فارسیات و خرمشهر فرمانده محور اطلاعات شناسایی جبهه های سونگرد و بستان فرمانده گردان عملیاتی کربلا در سپاه سوسنگرد فرمانده واحد اطلاعات قرارگاه نصرت فرماندهی گردان شناسایی ۳۱۳حضرت قائم(عج) فرمانده واحد اطلاعات و عملیات سپاه ششم امام جعفرصادق(ع) ------------------------------------------- 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
دفاع مقدس
🌷 چهارم خرداد ماه سال ۱۳۶۷ - سالروز شهادت سردار حمید رمضانی 💠 طراح، مبتکر و #اعجوبه_شناسایی در جنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | تنی چند از رزمندگان در به سردار شهید حمید رمضانی اقتدا کرده اند 👆 ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk ------------------------------------------- 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ) اینجا بیت شهداست☝️☝️
دفاع مقدس
🎞 #کلیپ | تنی چند از رزمندگان در #نماز_جماعت به سردار شهید حمید رمضانی اقتدا کرده اند 👆 ✅ ایتا
🌿 سردار شجاع 🌷شهید حاج حمید رمضانی 🔵 فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ حمید اعجوبه‌ی شناسایی بود نفوذ حمید به قلبِ دشمن و شناسایی‌ های مکرر او چنان غیر قابل تصور بود که گاه موجب شگفتی می‌ گردید. او روزهایی از قرارگاه ناپدید می‌شد و بعد از مدتی با اطلاعات ذی قیمتی از دل سپاه دشمن برمی گشت..! اولین‌بار او و احمد سوداگر در شناساییِ عملیاتِ والفجرمقدماتی تشخیص دادند که هور قابلیت عملیاتی دارد. به یقین موفقیت در عملیات خیبر به‌ عنوان اولین عملیات آبی در جنگ، پس‌ از نقش شهید علی هاشمی به‌عنوان فرمانده عالی قرارگاه نصرت، مرهونِ درایت ‌حمید بود... ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
دفاع مقدس
🌿 سردار شجاع 🌷شهید حاج حمید رمضانی 🔵 فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️
سرداران شهید علی هاشمی و حمید رمضانی استوانه های قرارگاه سرّی نصرت در دوران جنگ
دفاع مقدس
سرداران شهید علی هاشمی و حمید رمضانی استوانه های قرارگاه سرّی نصرت در دوران جنگ
🔵 فقط یک بسیجی ساده بودم!! ⚪️ مدتی بود که از گردان ایثار به اطلاعات عملیات منتقل شده بودم. از حدود یک سال قبل از عملیات خیبر در هورمستقر شدیم تا منطقه را شناسائی کنیم و زمینه را برای انجام عملیاتی بزرگ در آنجا آماده کنیم ، من در منطقه هور الهویزه مستقر شدم و جزء نیروهای نعیم الهائی شدم. 🔸هنوز بسیجی ساده ای بودم و خیلی هم از کارهای اطلاعات و عملیات سر در نمی آوردم. هر روز با قایق برای شناسائی مي رفتيم ، در آب های عراق ، گاهی اوقات شب ها هم می ماندیم. فشار کار زیاد بود و من هنوز فرصت نکرده بودم بروم گردان و از آنجا پایانی بگیرم. یك روز که از شناسائی برگشتم دیدم ، که فرمانده کل اطلاعات عملیات قرار گاه نصرت بود، به مقر ما آمده است . 🔸با حمید از قبل , در مسجد جزایری آشنائی داشتم. اما ارتباطمان زیاد نبود. نزد او رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی ، گفتم : حمید من هنوز از گردان ، پایانی نگرفته ام، یك روز باید ، بروم آنجا و پایانی بگیرم. گفت : گردان کجاست؟ گفتم : در منطقه رقابیه مستقرند، حدود دویست کیلومتر با اینجا فاصله دارد. گفت : کی می خواهی بروی؟ گفتم: یکشنبه هفته آینده وقت استراحتم است . سری تکان داد و رفت. پس از آن من آنقدر درگیر کار شدم ، که اصلاً موضوع را فراموش کردم . یك روز صبح اول وقت ، ماشینی در مقر بوق می زد و راننده اش دنبال من می گشت. نگران شدم ، خدای من چه اتفاقی افتاده است ! به سرعت خودم را به او رساندم و گفتم : عظیمی من هستم ، چه کار داری ؟ گفت : مگر نمی خواستی بروی گردان ؟حمید مرا فرستاده تو را ببرم و برگردانم. تازه یادم آمد، امروز یکشنبه است ! و من اصلاً فراموش کرده بودم . ولی حمید با آن همه فشار کاری و حساسیت کاری ، فراموش نکرده بود. آن هم ، من که فقط یک بسیجی ساده بودم. این رفتار او باعث شده بود که همه بچه ها عاشقش باشند . — (راوی : عباس علی عظیمی) ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ▫️بعد از عملیات رمضان در حال پدافند پشت خاکریزها بودیم. چند روزی بود که کار مداوم و شب بیداریها همه رزمندگان را خسته کرده بود. بعد از نماز صبح چون بسیار خسته بودم به دوست همرزمم شهید حمید رمضانی گفتم: حمید من خیلی خسته ام اگر امکان داره چند لحظه ای بخوابم و استراحت کنم؟ ایشان گفتند که: سرت رو روی پای من بگذار و چند دقیقه استراحت کن. 🌷زمانی که با سوزش پاهام از گرمای نور خورشید بیدار شدم با صحنه ای مواجه شدم که هرگز فراموش نخواهم کرد. حمید قسمتی از چفیه ای که همراه داشت را روی سرش انداخته بود و با دو دست از دو طرف چفیه را باز کرده بود تا آفتاب روی صورتم نیوفتد و من بتوانم بخوابم. تا چند دقیقه منقلب بودم و حال عجیبی پیدا کردم که برای خودم بسیار زیبا بود. — (راوی: رزمنده جانباز فضل‌الله حیدری) ------------------------------------------ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
دفاع مقدس
📽 شهید حاج حمید رمضانی و شهید سعید جهانی ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
"گمنـــــــــــام" شهید سعید جهانی، فرمانده گروهان قدس چهره همیشه خندان و مهربانش در برخوردها و همنشینی با نیروهایش حکایتی داشت و قاطعیت اش در میدان نبرد حکایتی دیگر. او خوردن گوشت را بر خود حرام کرده بود تا از صفای نماز شب اش کاسته نشود. چهره نورانی و جذابش خبر از شب های پر تلاطمی داشت که دور از چشم های همرزمان با خدای خود خلوت می کرد و قرار و مدارش را محکم می نمود. آرامشش در سخت ترین شرایط، جمعی را آرام می کرد و حرکتش، همه را به حرکت وا می داشت. در سیل بند "بدر" کسی را جرات سر برآوردن نبود ولی بازیگر تمسخر دشمن در آن صحنه ها او بود که با موتوری راست، راست سیل بند را پشت سر می گذاشت تا کار جنگ را پیش ببرد و دیگران را به تحرک وا دارد.
🌷شهید سعید جهانی متولد اهواز - ۱۳۴۳ از همان کودکی با دیگران تفاوت‌هایی داشت. نام و پیشانی بلندش حکایت از سعادتمندی او داشت. خود شهید در این‌باره می‌گوید: «آنکه از کودکی نام سعید بر من گذاشت/ عشق و سعادت بر دلم بنیان نهاد/ از کودکی پاک بودن را دوست داشتم/ از دروغ و ظلم و جفا، عار داشتم/ من زاده مادری پاک طینتم/ از پدر صداقت را ارث داشتم». ۱۷ سال که وارد سپاه و جنگ شد. حضوری فعال در جلسات قرآن، مسجد و نماز جماعت داشت. ۱۷ ساله بود که وارد سپاه و جنگ شد. با تشکیل هسته‌های بسیج و گردان شناسایی قائم، وارد عملیات شده و فرمانده‌ گروهان می‌شود. در اکثر عملیات‌های شناسایی، از جمله عملیات خیبر و کربلای ۵ و والفجر ۸ نقش تعیین کننده‌ای ایفا می‌کند. او از نیروهای زبده اطلاعات بود. انس عجیبی با قرآن داشت. در مسجد فاطمیه امام جماعت بود. در گوشه‌ای خلوت کرده و قرآن می‌خواند و خیلی متواضع بود. به شدت از ریا پرهیز می‌کرد و روی این مسئله تأکید داشت. سعید مدتی که در جبهه مشغول خدمت بود، تا زمانی که مجرّد بود، یک ریال هم حقوق نمی‌گرفت و می‌گفت: «من که خرجی ندارم و زمانی که ازدواج کرد، اولین حقوقی که گرفت، خمس پول حقوقش را داد و جایی که خمس نمی‌دادند، غذا نمی‌خورد و زمانی که غذا می‌خورد به اندازه پول غذا خمس را پرداخت می‌کرد.» همیشه با وضو و اهل نماز شب بود؛ معمولاً دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها روزه بود، با اینکه دکتر به سعید گفته بود که ماه مبارک رمضان نباید روزه بگیرید، اما سعید با حال ناخوشی که داشت، روزه‌اش را می‌گرفت و اعتقاد داشت تا زنده هستیم باید از روزه و نمازمان دفاع کنیم. او همرزم شهید صیادشیرازی بود. روزی شهید صیاد به وی می‌گوید: «برای سفر مکه، اسم شما از طرف ستاد کل درآمده است» سعید می‌گوید:«چون مادرم هنوز به مکه نرفته من هم فعلا نمی‌روم». او ۷ سال در جنگ حضور داشت. در هر عملیاتی شرکت می‌کرد. گاهی در لباس یک رزمنده، گاهی در پوشش یک غواص، گاهی در قالب یک نیروی اطلاعات عملیات و گاهی هم به عنوان یک فرمانده. 💠 شجاعتی مثال‌زدنی در شب عملیات بدر، شهید جهانی به عنوان فرمانده دسته غواصان در عملیات حضور داشت. رزمندگان پشت سیل‌بند عراقی‌ها سنگر گرفته بودند؛ تیربار عراقی‌ها به هیچ کس اجازه عرض اندام نمی‌داد. همه منتظر یک ناجی بودند که ناگهان سعید با شهامتی خاص خود را به بالای سیل‌بند می‌رساند و با نارنجکی، تیربارچی عراقی‌ها را به هلاکت رسانده و گشایش‌گر خط دشمن می‌شود. در همان عملیات نیز تیری گلوی او را می‌درد که با الطاف الهی زنده می‌ماند. ردپای جنگ بر پیکر سعید نقش بسته و یادگاری‌های آشکار و نهان جنگ اندامش را فرا گرفته بود. تیر و ترکش‌ها بر سر، گردن، کمر، شکم، دستان و پاهای او گویای حضور دائمش در جنگ بود.
🌱 چهارم خرداد ۱۳۳۱، - زادروز شهید ابراهیم حسامی - تهران 🕊🕊 شهادت: سال ۱۳۶۲، - جفیر، عملیات خیبر ✅ کسی که سال شصت در منطقه‌ی گیلان‌غرب مجروح و پای راستش قطع شد؛ طوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم نداشت، ولی دوباره به جبهه برگشت. ♦️ کسی که ششم مرداد سال۶۲ نامزد کرد ولی هفت روز بعد، وقتی هنوز زندگی مشترک را شروع نکرده بود به جبهه رفت. ♦️ کسی که وقتی گروه فیلمبرداری قصد تصویر برداری از او را داشت، با عصا آنها را دور می‌کرد و می‌گفت: «بروید و از رزمندگان در خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و منِ جانباز!» 🌷 کسی که وقتی شبِ‌عملیاتِ‌خیبر فرماندهان ازش خواستند به خط نرود، دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان؟!» 🌷 فردا صبحش در حالی که تلاش می‌کرد خود را به خط برساند به بچه‌ها گفت: «ما هم خدایی داریم! اگر قسمت باشد من هم شهید می‌شوم». 💥 پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن محل گردان را بمب‌باران کرد و برادر جانباز ابراهیم حسامی نظر به وجه‌الله کرد. 🌷 مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران) - قطعه 28 ردیف 16
خرمشهر گرامی باد سرداران شهید: سیدمحمدعلی جهان آرا، احمد متوسلیان، محسن وزوایی، حسین قجه ای، محمود شهبازی، حسین خرازی، مهدی باکری، احمد کاظمی، بهروز مرادی، علی صیاد شیرازی ... و همه بسیجیان دلاور دوستان شهید: رضا شکری، اسماعیل کیارستمی، مصطفی طاهری، رضا علی نواز، امیر محمدی، رحمان خلیق فرد، مرتضی عبدالعظیمی، سیدمحمود میرعلی اکبری، جهانشاه کریمیان، علی شفیعی و ... این تابلو، نمونه ای از فعالیتهای فرهنگی ام در دهه 60 است. حدود یک هفته وقت گذاشتم تا این تابلو را بر روی مقوا نقاشی کنم و خرداد 1363 به مناسبت سالگرد آزادی خرمشهر به دیوار مسجد بچسبانم. این تابلو امروز زینت بخش دفتر کارم است. حمید داودآبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ای شهر نخل های تا ابد جاوید ای شهر زلال آبی کارون ای دشت لاله های به خون نشسته سرزمین من ای شهر خرم من خرمشهر! 🌴 سوم خرداد سالروز حماسه عظیم 🎞 به همراه فیلم و تصاویری از شهید جهان آرا (فرمانده سپاه خرمشهر در روزهای مقاومت) . . . صحنه هایی از نبرد رزمندگان . . . . و شادی مردم از کسب این پیروزی بزرگ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 حماسه ماندگار فتح خرمشهر 🔺 انتقال سیل اسیران به عقبه جبهه خرداد 1361 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کلیپی زیبا از آزادسازی ------------------------------------------ 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید (ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
5 خرداد 1361 سخنرانی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان - بعد از عملیات عملیات بیت‌‌المقدس | "شمارش معکوس مرگ یک دیکتاتور از امروز" ------------------------------------------ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 5 خرداد 1364- آغاز مرحله دوم جنگ شهرها توسط صدام 💠 مرحله دیگر حملات هوایی و موشکی رژیم بعث عراق به مناطق مسکونی بی دفاع کشورمان از 5 خرداد آغاز و تا 24 خرداد1364 ادامه یافت. 🔹 درطی این هجوم وحشیانه 27 شهر و چندین روستا 150بار مورد اصابت قرار گرفت که علاوه بر وارد آوردن خسارت های مادی فراوان، 570 شهید و 1332 زخمی برجای گذاشت. 🎥 ☝️☝️حال و هوای مناطق مسکونی ایران بعداز حملات دشمن به روایت خبرنگار فرانسوی عراق با هواپیماها و موشک های اهدایی از ابرقدت های شرق وغرب (شوروی آن زمان - آمریکا و اروپا) به قتل عام شهروندان بی گناه ما می‌پرداخت ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ✍️پ.ن: در اویل جنگ، آسمان ایران جولانگاه جنگنده های ارتش متجاوز صدام بود. علاوه بر آن دشمن دون با استفاده از موشک های دوربرد اهدایی بلوک شرق (وابسته به شوروی) عمق خاک کشورمان از جمله مناطق مسکونی را هدف قار می داد و به خاک و خون می کشید. از همان زمان مردم شعار "موشک جواب موشک" فریاد می کشیدند و از این رو سردارانی مانند حسن طهرانی مقدم مجدانه پیگیر تهیه موشک (از لیبی) و بدنبال آن ساخت موشک شدند (با استفاده از مهندسی معکوس) حاصل سختکوشی و تلاش شبانه روزی متخصصان ایرانی پس از ده ها سال، ایران اسلامی را به جایی رسانده که اکنون جزء معدود کشورهای صاحب این صنعت پیچیده است. ... از اینروست که دیگر کسی جرات نمی کند علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد. 🔴 لذا حملات وحشیانه هوایی و موشکی دشمن در دهه 60 نقطه آغاز پیشرفت های شگرف م.شکی ایران شد. تمام این دستاوردها تحت مدیریت شهید حسن طهرانی مقدم بدست آمد 📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۰ - سالروز شهادت رزمنده بسیجی، احمد کوچکی مُسن ترین شهید دوران دفاع مقدس ◇ رزمنده ها را «بابا احمد» صدا می‌زدند. ◇ با اینکه بیش از ۶۸ سال سن نداشت،‌ اما رشادت‌هایش در خط مقدم همگان را به وجد آورده بود. ◇ جهان آرا در روز محاصره آبادان بارها در ستایش و تمجید از دلاوری‌های بابا احمد سخن می‌گفت. ◇ سابقه رشادت‌های او به زمان نوجوانی‌اش برمی‌گردد. او در سن نوجوانی با بیل کشاورزی در برابر افسر انگلیسی ایستاد و از ناموس هموطن خود دفاع کرد. ◇ شهید کوچکی در روز پنجم خرداد ماه سال ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی فیاضیه با تیر مستقیم شهید شد. ◇ پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای شیخان شهرستان مقدس قم قرار دارد. ------------------------------------------ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
🌱پنجم خرداد ۱۳۰۸ - زادروز شهید احمد غیازه 🔸 گروهان روح الله پیر روشن ضمیر جبهه 🔸 تولد ۵ خرداد ۱۳۰۸ 🔸 شهادت ۵ مرداد ۱۳۶۷ 🔸 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۰ ، ردیف ۱۰۷ ، ش ۹ ------------------------------------------ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
خرداد ۱۳۴۴ - زادروز شهید محمود پیر بداغی، فرمانده گروهان از گردان مالک اشتر، لشکر ۲۷ ✍️ گزیده ای از وصیت نامه 👇 💠 "مردم هوشيار با مشکلات بسازيد و استقامت ورزيد و بدانيد خون دل خوردن هم خود شرط است و هرکس نمي‌تواند جزء خون دل خورندگان باشد ؛بدانيد خداوند هرکه را دوست بدارد او را در درياي سختيها غرق مي‌کند ،مي‌خواهم اگر قرار است مرا از دنيا ببرد با سخت‌ترين وضع از دنيا ببريد که بيشتر در نزد او محبوب شوم چون اين درس را از سرورمان حسين (ع) آموخته‌ام ... ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌿 دلباخته و عارف دلسوخته 🌷 سردار شهید محمود پیر بداغی 🌱 تولد ۵ خرداد ۱۳۴۴ 🕊 شهادت ششم اردیبهشت ۶۵ 🌴 فاو، عملیات والفجر ۸ 💠 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ ، ردیف ۱۴۹ ، شماره ۶ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📆 5 خرداد 1364- آغاز مرحله دوم جنگ شهرها توسط صدام 💠 مرحله دیگر حملات هوایی و موشکی رژیم بعث عراق
📷 سمت چپ: آماده سازی موشک توسط نیروهای سپاه جهت شلیک به اهداف مورد نظر در عراق - دوره صدام 📷 سمت راست: رونمایی از نقطه زن، رادار گـریز دارای بُرد ۲هزار کیلومتر وزن سر جنگی: ۱۵۰۰ کیلوگرم با قابلیت عبور از دشمن 🔴 دیگر صهیونیست ها خواب راحت ندارند.