eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.4هزار ویدیو
843 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس
😊 🔸 خاطره ای از شهید دین شعاری: 💠 ريشتو مي‌ذاري زير پتو يا روي پتو؟ 🔹بعد از ظهر يكي از روزهاي خنك پاييزي سال 64 يا 65 بود. كنار حاج محسن دين شعاري، جانشین تخريب لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در اردوگاه تخريب يعني آنسوي اردوگاه دو كوهه ايستاده بوديم و با هم گرم صحبت بوديم . 🔸يكي از بچه هاي تخريب كه خيلي هم بود از راه رسيد و پس از سلام و عليك گرم، رو به حاجي كرد و با خنده گفت: حاجي جون! يه سوال ازت دارم خدا وكيلي راستشو بهم مي گي؟ 🔹حاج محسن ابروهاشو بالا كشيد و در حالي كه نگاه تندي به او انداخته بود گفت: پس من هر چي تا حالا مي گفتم دروغ بوده؟!! 🔸بسيجي هم كه جا خورده بود سريع عذرخواهي كرد و گفت: نه! حاجي خدا نكنه، ببخشين بدجور گفتم. يعني مي خواستم بگم بهم بگين... 🔹حاجي در حالي كه مي خنديد دستي بر شانه او زد و گفت: سؤالت را بپرس. 🔺 مي خواستم بپرسم شماشب ها وقتي مي خوابين، با توجه به اين ريش بلند و زيبايي كه دارين، پتو رو روي ريشتون مي كشيد يا زير ريشتون؟😁 ▫️حاجي دستي به ريش حنايي رنگ و بلند خود كشيد. نگاه پرسشگري به جوان انداخت و گفت چي شده كه شما امروز به ريش بنده گير دادي؟ 🤔 - هيچي حاجي همينجوري!!! - همين جوري؟ كه چي بشه؟ - خوب واسه خودم اين سوال پيش اومده بود خواستم بپرسم. حرف بدي زدم؟ - نه حرف بدي نزدي. ولي... چيزه... 🔹حاجي همينطوري به محاسن نرمش دست مي كشيد. نگاهي به آن مي انداخت. معلوم بود اين سؤال تا به حال براي خود او پيش نيامده بود و داشت در ذهن خود مرور مي كرد كه ديشب يا شب هاي گذشته، هنگام خواب، پتو را روي محاسنش كشيده يا زير آن.🤔 🔸جوان بسيجي كه معلوم بود به مقصد خود رسيده است، خنده اي كرد و گفت: نگفتي حاجي، مي‌خواي فردا بيام جواب بگيرم؟😜 و همچنان مي خنديد. حاجي تبسمي كرد و گفت: باشه بعدا جوابت رو ميدم.😐 ▪️يكي دو روزي گذشت. دست بر قضا وقتي داشتم با حاجي صحبت مي كردم همان جوانك بسيجي از كنارمان رد شد. حاجي او را صدا زد. جلو كه آمد پس از سلام و عليك با خنده ريز و زيركي به حاجي گفت: چي شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادي؟؟!! 🔸حاجي با عصبانيت آميخته به خنده گفت: پدر آمرزيده! يه سوالي كردي كه اين چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتي مي خوام بخوابم فكر سؤال جنابعالي ام. پتو رو مي كشم روي ريشم، نفسم بند مي آد. مي كشم زير ريشم، سردم ميشه. خلاصه اين هفته با اين سؤال الكي تو نتونستم بخوابم.😂 🔹هر سه زديم زير خنده!!! دست آخر جوان بسيجي گفت: پس آخرش جوابي براي اين سوال من پيدا نكردي؟😉 ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ دفاع مقدس ۱
🔴 صبح روز عید قربان ⏳ سال ١٣۶٧ 🕊🕊 جاده اهواز- خرمشهر اول مرداد 1367 🌷شهیدان:
دفاع مقدس
🔴 صبح روز عید قربان ⏳ سال ١٣۶٧ 🕊🕊 #سکوی_پرواز_سادات_شهید جاده اهواز- خرمشهر #سه_راهی_کوشک اول
! ٥_نفر! ! 🌷در تاریخ ١/٥/١٣٦٧، در جاده اهواز – خرمشهر كه عراقی‌ها آن‌جا را گرفته بودند با تیپ الزهرا، از لشكر ده سید‌الشهدا درگیر می‌شوند و دامنه این درگیری به حدی شدید بوده كه عبارت تن برابر تانك در این‌جا مصداق علنی پیدا می‌كند، آن‌هم در صبح روز عید قربان! 🌷قضیه از این قرار است كه آن روز در حدود ٣٠ رزمنده، سوار بار كامیونی می‌شوند، به قصد جاده اهواز - خرمشهر، كه تیر مستقیم تانك بعثی‌ها كه تا آن‌جا هم راه پیدا كرده بودند به وسط كامیون، اصابت می‌كند و خیلی از بچه‌ها زخمی می‌شوند ولی فقط ٥ سید شهید می‌شوند. 🌷این از نظر من نكته‌ عجیبی است به خصوص وقتی در میان این رزمنده‌ها كسی مثل محسن اسحاقی هم بوده كه ده‌ها تركش می‌خورد اما به شهادت نمی‌رسد، گو این‌كه فقط شهادت در تقدیر تمام ساداتی بوده كه در آن كامیون نشسته بودند، آن‌هم به تعداد ٥ نفر! 🌷نام این شهدای خمسه سادات كوثر: سیدعلیرضا جوزى، سیدداود طباطبایى، سیدصاحب محمدى، سیدمهدی موسوی و سیدحسین حسینی است. 🌷پیکرهای مطهرشان از سر تا کمر چون اجداد طاهرینشان در کربلا بی‌سر و دست، به گونه‌ای قطعه قطعه می‌شود که قابل شناسایی و تفکیک نبودند؛ به همین دلیل پس از عقب‌نشینی دشمن، قطعات مطهر پیکر این پنج شهید توسط دیگر همرزمان در همان محل شهادت به خاک گرم و خونین خوزستان سپرده می‌شود. 🌷با اتمام جنگ و بازگشت اهالی بومی منطقه که در پی اتفاقاتی با توسل به این قبر مطهر (واقع در سه راه كوشك _ خرمشهر) حاجت می‌گرفتند، بنا به درخواست اهالی از مسئولان منطقه، هویت این قبور مطهر مشخص شد و در سال ۷۶ با اصرارهایی مبنی بر ساخت مقبره با همت خانواده معظم شهدا و جمعی از همرزمان، بقعه کنونی که دارای پنج ستون است احداث شد. این بقعه در میان اهالی منطقه کوشک به بقعه فاطمیه(س) نام گرفته است و زیارتگاه خیل عظیمی از اهالی است. ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk گروه واتساپ دفاع مقدس ۱
دفاع مقدس
🌷 #عید_قربان سال ۶۶ - سالروز شهادت محسن دین شعاری, جانشین واحد تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله ﷺ 🔴 در
وصیت نامه شهید حاج محسن دین شعاری بسم رب الشهدا و الصديقين السلام عليک يا اباعبدالله و علي‌الارواح التي حلت بفنائک عليک مني سلام‌الله ابداً ما بقيت و بقي‌اليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم، السلام علي الحسين و علي علي‌بن‌الحسين و ……. با سلام و درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران و تمامي شهداي اسلام و امت شهيدپرور ايران و با سلام به خانواده محترم و درود و رحمت به روح پدر و مادرم. شهادت يعني انتقال يافتن از زندگي مادي به زندگي معنوي و الهي و شهادت در مکتب اسلام يک مسأله انتخابي است که انسان کامل با تمام آگاهي آن را انتخاب مي‌کند و با شهادت خويش شمع راه انسان‌هاي پاک و نوراني مي‌شود . من با انتخاب آگاهانه راه شهيدان را تا رسيدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد؛ اگر لياقت شهادت داشته باشم .بنابراين من راهم را انتخاب کرده ام .اميدوارم که شما هم ‌خط مرا (ولايت فقيه و برگزيدن راه شهادت) را انتخاب کنيد. برادران در زماني که اسلام در خطر است همانطوريکه امام عزيز قلب تپنده امت فرمود‌ : به کسانيکه توانايي داشته باشند واجب مي‌شود که براي پاسداري از حريم اسلام و قرآن به مقابله با دشمن برخيزند و مواظب باشيد که اين جنايتکاران هر روز براي نابودي جمهوري اسلامي ايران نقشه مي‌کشند .اما شما همانطوريکه تا به حال نقشه آنها را با اتکال به الله نقش بر آب کرده ایيد؛ حالا هم هوشيار باشيد که انشا‌الله کاري از دستشان ساخته نيست. اما نگذاريد ريشه بگيرند و چند جمله از جملات گهربار امام امت و مسئولين کشور که مي‌فرمايند بايد فراموش نکنيم که در جنگ با آمريکا هستيم و ما متکي به خدا هستيم و با اتکال به خدا از هيچ ابرقدرتي ترسي نداريم و ما مثل امام حسين (ع) در جنگ وارد شويم و مثل حسين (ع) بايد به شهادت برسيم و تا آنجايي در خاک عراق پيش مي‌رويم که خواسته‌هايمان را بگيريم و هرگز زير بار ذلت نخواهيم رفت. هيهات من الذله. در آخر از رزمندگان مي‌خواهم که جبهه را گرم نگاه داشته و گوش به فرمان رهبر و تا آخرين نفس استقامت کنيد که الان استقامت لازم است. در آخر وصاياي شخصي من….. وسايل نظامي من از قبيل لباس و غيره را بعد از شهادتم کسي که از خانواده به منطقه مي‌رود استفاده کند در غير اين صورت به مراکز سپاه تحويل دهيد. مقدار پولي هست براي کفن و دفن که انشا‌الله لازم نمي‌شود؛ چون آرزويم اين است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قيامت در پيش سالار شهيدان اباعبدالله و ساير شهدا سرافکنده نباشم….. درمراسم عزاداري من روضه بي‌بي حضرت زهرا (س) خوانده شود چون من از داشتن مادر و پدر محروم بوده‌ام. در آخر از همه خواهران و برادران و آشنايان مي‌خواهم که اگر از من بدي ديده‌اند حلال کنند برادران از استغفار و دعا دور نشويد (دعاي کميل و نماز جمعه) که بهترين درمان براي تسکين دردها است.امام را تنها نگذاريد که او حسين زمان است و هرکس او را تنها گذارد؛ امام زمان را تنها گذاشته است. محسن دین شعاری
🌷 عید قربان سال ۱۳۶۶ - سالروز شهادت شهسوار کوپایی 🌴 دوران 🌱 متولد قائم شهر ، روستای میکلا ، سال ۱۳۴۶ 🕊 جوانی ۲۰ ساله از خطه شمال که داوطلبانه به سپاه پیوست و بعنوان نیروی رزمنده توسط لشگر ۲۵ کربلا عازم جبهه جنوب شد. . . . سرانجام او در روز عید قربان (سال ۱۴۰۸ هجری قمری) در منطقه ، کارخانه نمک (جبهه جنوب) از سوی دشمن بعثی مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در بیمارستان صحرایی امام سجاد (ع) به فیض شهادت نائل آمد🕊🕊 🌹پیکر شهید عزیز در ۲۲ مرداد ۶۶ در موطن خود تشییع و در مزار شهدای روستای میکلا آرام گرفت هدیه نثار ارواح مطهر شهیدان جنگ تحنیلی به ویژه شهدای روز عید قربان الفانحه مع الصلوات🌿 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
« قربان » عید ابراهیم است و ابراهیمی شدن دل از بند تعلقات بریدن و به دوست ملحق شدن ... ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. 🔹حضرت ابراهیم علیه‌السلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
خدا قبول فرماید!! این عکس مربوط است به روز وداعِ « شهید سید محمدحسن میرجعفری» ؛ پدر بزرگوارش حجةالاسلام سید ابوجعفر میرجعفری در پشت عڪس نوشته است : «تولد سیدمحمدحسن مصادف بود با روزِ ولادت امام حسن (ع) و روز شهادتش هم مصادف بود با روز شهادت امام حسن (ع) او در سن ۱۸ سالگی و در روز عید قربان از قزوین اعزام شد. و پس از ۴ سال دوری از خانواده و شهرش به فیض شهادت رسید ؛ امید است که خداوند متعال این قربانی را از ما قبول فرماید .» منبع: کتاب ماندگاران/حسن شکیب‌زاده 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | امتحان الهی 🔻 حضرت امام خامنه‌ای: «اگر به حکمت مندرج در توجه شود، خیلی از راه‌ها برای ما باز میشود. در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است ... امتحان هائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلی‌اش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید ... امتحان الهی برای این نیست که خدا ما را بشناسد، ببیند ما در چه وزنی، در چه حدی هستیم؛ خود امتحان در حقیقت یک گام است به سوی مقصد... امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد.» ۱۳۸۹/۰۸/۲۶ 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🔰مادر می گفت: با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانی شد.... 🔹وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم.... 🌷بسیجی‌شهید عباس رمضانی‌قرا🌷
ذبح کن شیطان نفْست ؛ وقتِ قربانی رسید ...
فلسفه قربان سر بریدن نیست دل بریدن است ؛ دل بریدن از هر آنچه که به آن تعلق داریم ...
ابراهیم خلیل(ع) یک اسماعیل به قربانگاه بُرد ندا آمد بازگرد! اما پدران شهداء دسته گلها به مقتل فرستادند گاهی فقط پیکر می‌آمد گاهی اِرباً اِربا می‌آمد و گاهی همان ‌هم دیگر نمی‌آمد...
...!! 🌷در گردان بودم، بنده خدایی آمد پیش من و گفت: «من «سیدمهدی قادری»، از بچه‌محل‌های شهید «امیر وفایی» هستم. من شنیدم هر کس با شما رفیق شود، شهید می‌شود!» گفتم: «کی گفته حالا؟» گفت: «می‌گویند دیگر! آمدم باهات رفیق شوم تا شهید بشوم!» گفتم: «برو بابا! مسخره کردی ما را.» البته حق هم داشتند؛ این‌قدر رفیق‌های نزدیکم شهید شده بودند که من دیگر تابلو شده بودم. چند روزی با او مشکل داشتم که برادر، برو بابا! سر به سرم نگذار. آخر یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «چه‌کارش داری؟ بگذار وارد دسته‌ی ما شود. شما هم کاری به کارش نداشته باش.» بالاخره وارد دسته شده و آن‌قدر پاپیچم شد تا با هم رفیق شدیم و عقد برادری هم خواندیم. 🌷شب عملیات «نصر ۷» مصادف بود با شب عرفه. پدر و مادر سیدمهدی رفته بودند مکه و اعزامشان مصادف شده بود با سالی که حجاج بی‌گناه به خاک‌وخون کشیده شدند. سیدمهدی به من گفت: «داش‌عباس! نمی‌دانم پدر و مادرم در این کشتار زنده هستند یا شهید شدند، ولی فردا روز عرفه است و پس‌فردا هم عید قربان. از خدا می‌خواهم که قربانی‌شان را این‌جا قبول کند.» شب برای عملیات اعزام شدیم. ما زودتر از بقیه‌ی بچه‌ها به نقطه‌ی رهایی رسیدیم. دستور آمد بنشینید تا بقیه‌ی گردان‌ها هم در موقعیت خودشان مستقر شوند تا با هم حرکت کنیم. 🌷من آن چند دقیقه‌ای که آن‌جا ماندم، داشتم از خواب دیوانه می‌شدم! پای کوه دوپازا، بلندترین کوه مرزی با ۲۷۵۰ متر ارتفاع، خوابی مرا گرفته بود که چشمانم را نمی‌توانستم باز کنم. به معاون دسته گفتم: «من تا عملیات شروع شود، چند دقیقه‌ای همین‌جا دراز می‌کشم. دیگر نمی‌توانم چشمانم را باز نگه دارم.» گفت: «عباس! تو را به‌ خدا بی‌خیال شو. آدم از خواب که پا می‌شود، سنگین می‌شود.» گفتم: «نه! دیگر نمی‌توانم.» دراز نکشیده، خوابم برد. خواب دیدم هوا روشن است، همه لباس احرام پوشیده‌ایم و داریم «لبیک اللهم لبیک» می‌خوانیم و بالا می‌رویم. در خواب دیدم تپه را هم فتح کردیم. توی خواب سیزده پیکر کنار هم ردیف بودند که آخریش، سیدمهدی بود. به او لبخندی زدم و گفتم: «سید! خدا قربانی پدر و مادرت را قبول کرد.» 🌷بعد، از خواب بیدار شدم و آن را برای بچه‌ها تعریف کردم. ما یک دسته بودیم که قرار بود از پشت تپه به دشمن بزنیم. در واقع ما وظیفه داشتیم دشمن را به‌سمت خود بکشیم، تا آتش دشمن روی گردان متمرکز نشود و آتش پخش بشود تا گردان بتواند بالا برود و تپه را بگیرد. تخریب‌چی‌ها که معبر را باز کردند، تا خود کانال بالا رفتیم و حتی یک تیر هم به سمت ما شلیک نشد! صحنه‌ها باورکردنی نبود. ریختیم درون کانال و بچه‌ها تقسیم شدند. تیم یک، از یک سمت و تیم دو، از سمت دیگر و من و چند نفر دیگر هم قرار شد برویم بالای تپه و درگیر ‌شویم. باید بلند بلند شعار می‌دادیم که اگر در آن‌طرف تپه به هم رسیدیم، یکدیگر را نزنیم. 🌷نارنجکی درون سنگری انداختیم و با ندای یاحسین(ع) و الله‌اکبر، درگیری شروع شد. وسط درگیری بودیم که یک‌دفعه متوجه شدم بچه‌ها به‌صورت خودجوش فریاد می‌زنند، «لبیک اللهم لبیک» و تیراندازی می‌کردند و جلو می‌رفتند. ما فکر می‌کردیم قرار بود دشمن ما را تکه‌تکه کند و گردان عملیات کند و بیاید بالا، اما به لطف الهی تا گردان برسد بالا، ما تپه‌ی دوپازا را فتح کرده بودیم. «سیروس صابری»، فرمانده گروهان نخستین کسی بود که از سمت گردان به کانال رسید. من دستم را دراز کردم و دستش را گرفتم و کشیدمش توی کانال. یک مشت محکم زد به بازویم و گفت: «بیات! اصلاً نفهمیدیم این عملیات چه بود. آن‌ها حتی یک تیر هم شلیک نکردند.» 🌷کمی گذشت. داشتم روی تپه راه می‌رفتم که دیدم چند جنازه وسط کانال افتاده است. از بچه‌ها پرسیدم، عراقی‌ هستند؟ گفتند: «نه! ایرانی‌اند.» گفتم: «پس چرا این‌جوری؟ ببریدشان داخل سنگر. مجروح هم هست؟» گفتند: «بله! این یکی مجروح است!» دستش را گرفتم؛ مثل این‌که دو نفر می‌خواهند دست بدهند و به بچه‌ها گفتم تا زیر کتفش را بگیرند. همین که دستش را گرفتم، احساس کردم آشناست. دلم هوری ریخت. از تاریکی که بیرون آمدیم، دیدم سیدمهدی است. بردیمش داخل سنگر و هرچه تلاش کردیم، نماند و شهید شد. 🌹خاطره ای به یاد شهیدانِ معزز سیدمهدی قادری و امیر وفایی راوی: رزمنده دلاور عباس‌علی بیات
"عید قربان" روز گذشتن از همه‌ دلبستگی‌ ها به عشقِ محبوب مبارک‌باد
....!! 🌷روز عید قربان بود! بعد از خواندن نماز عید، انجام دادن باقی اعمال با بچه ها تصمیم گرفتیم که یه سری به بهشت زهرا بزنیم! پشت موتورها نشستیم و هرکدوم دو ترك راهی شدیم! به اونجا که رسیدیم بعد زیارت قبور دوست و آشنا، کم کم راهی پاتوقمون یعنی گلزار شهدا شدیم. 🌷بچه ها داشتن جلو جلو می رفتن و من که یه خورده پام درد می كرد آروم آروم پشت اونها راه می رفتم. همینطور که از بين قبرها داشتم مى گذشتم یه دفعه صدای ناله ی عجیبی شنیدم! با اینکه مى دونستم صدای این نوع ناله ها توی گلزار شهدا عادیه ولی این گریه بدجوری فکرم رو مشغول کرده بود! 🌷از بين یادبود و تابلو و درخت و قبرها که رد شدم، دیدم یه پیرمرد با کت سورمه ای و یک کلاه نمدی به سرش، داشت با یه صدای عجیبی گریه مى كرد! طاقت نیاوردم و رفتم جلو گفتم: پدر جان! خوبیت نداره روز عیدی آدم اینطور گریه کنه! بخند مؤمن! بخند! یه خورده که از صحبتم گذشت، دیدم هیچ تغییری حاصل نشد که هیچ، تازه صدای ناله های پیرمرد بلندتر و جانسوزتر هم شد! 🌷رفتم و کنارش نشستم و گفتم: پدر جان! اولین باره میای گلزار شهدا؟ جوابی نداد و بعد من گفتم: من هم هر وقت میام همینطوری دلتنگ می شم! اما امروز فرق می كنه پدرم! امروز عید قربانه خوبیت نداره! صدای ناله مرد بیشتر شد انگار هر وقت من از واژه ی قربان استفاده مى كردم پیرمرد دلتنگتر مى شد! 🌷همینطور که نشسته بودم و نمى دونستم چطور آرومش کنم، چشمم به کارت بنیاد شهیدش افتاد که توی کیسه ی پلاستیکی کناره دستش بود! دقت کردم دیدم اسمش ابراهیمه! شصتم خبر دار شد که پدر شهیده! پیش خودم گفتم: حالا بهتر شد حداقل مى دونم پدر شهیده و راحتتر می تونم آرومش کنم! 🌷....برگشتم از روی سنگ قبر نگاه کنم ببینم که اسم شهیدش چیه که حداقل با صحبت کردن آرومش کنم! بعد همین که نگاهم به سنگ قبر افتاد خشکم زد! روی سنگ قبر نوشته بود: شهید اسماعیل قربانی، فرزندِ ابراهیم! پدر در سالروز شهادت پسرش به دیدنش اومده بود! تازه دوهزاریم افتاد که پدر چرا اینقدر بی تابی مى كرد....! ❌❌ هميشه اين ابراهيم ها بودن كه؛ اسماعيل هاشون رو براى قربانى به مسلخ عشق بردن. چقدر حواسمون به ابراهيم هاى زمانمون هست؟!
عید قربان است ؛ ای یاران گل افشانی کنید گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید
🌷 روز عید قربان ۱۳۶۶ - سالگرد شهادت اسطوره دفاع مقدس خلبان عباس بابائی نقل از همرزم شهید:👇👇 خلبان زبده نیروی هوایی ارتش که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14 بود✈️ در اوج جنگ تحمیلی، دشمن بعثی بمنظور فشار اقتصادی بر ایران کشتی های تجاری کشورمان را مورد تهدید قرار می داد. عباس بابایی به همراه همکاران خود طرحی را آماده کرد تا امنیت عبور و مرور کشتی غول‌ پیکر تجارتی از تنگه خورموسی تأمین شود. او بنا را بر این گذاشت که در هنگام ضرورت، آتشبارهای دشمن را غافلگیر کرده و با یورش به موضعشان، آنها را نابود ساخته🔥و خطر را دور کند📛 در این زمان بود که به پاس خدمات او در طول جنگ، نامش برای حج درآمد. همه چیز برای سفر به زیارت خانه خدا مهیا بود اما ناگهان در آخرین لحظات و در فرودگاه، از رفتن به حج صرف نظر کرد. وقتی با اصرار اطرافیان مواجه شد گفت: "مکه من این مرز بوم است.... مکه من آبهای گرم خلیج فارس و کَشتی هایی است که باید سالم از آن عبور کنند... — تا امنیت برقرار نباشد، تامین‌ ارزاق عمومی مردم با مشکل روبرو می شود!! وی در آن سال همسرش را به حج فرستاد . . . و خداوند خواست در روز عید قربان آسمانی شود🕊🕊🕊 شرح شهادت او از زبان همرزم شهید:👇 تیمسار بابایی هنگامی عزیمت به مأموریت سرش را به آسمان بلند کرد و آرام گفت :«الله اکبر» و سوار هواپیما شد✈️صدای او از رادیو به گوش می رسید که📼: پرواز کن، پرواز کن .... که امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.»🕊 ⏳ زمان محاسبه شده تا هدف 3 دقیقه بود🍂 ثانیه هایی از پرواز نگذشته بود که عباس گفت: «الله اکبر ! الله اکبر! می رویم به سوی نیروهای زرهی دشمن»💥 ... و چند لحظه بعد باران گلوله بر سر نیروهای دشمن باریدن گرفت💥 در این اثنا صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد💥او در یک لحظه به حال معنوی فرو رفت کرد و احساس کرد به دور کعبه در حال طواف است🕋 و به آرامی گفت: «اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک..»🥀....و آخرین کلامش ناتمام ماند🥀اسطوره مثال زدنی این مرز و بوم بر اثر اصابت گلوله ضد هوایی💥به ناحیه سر آسمانی شد و بدینگونه در روز به لقاء محبوب رسید🌿 . . . و عباس بابایی شد افتخار تمام ایرانیان در طول تاریخ این سرزمین 🌷 *شــوقِ پــرواز* ✈️ ⚪️ اسماعیل نیروی هوایی، خلبانی که در روز عید قربان دنیا را برای خدایی شدن ذبح کرد🌷 ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم بوسه پدر شهید بابایی بر پای فرزندش 🌷 اسطوره دفاع مقدس، خلبان عباس بابائی در روز عید قربان سال 66 به شهادت رسید🕊🕊 🌷 روز عید قربان ۱۳۶۶ - سالروز شهادت اسطوره دفاع مقدس شهید 🛬 خلبان زبده نیروی هوایی ارتش که بیش از 3000 ساعت پرواز و 60 عملیات جنگی موفق داشت✈️و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14 بود✈️ شرح شهادت او از زبان همرزم شهید:👇 تیمسار بابایی هنگامی عزیمت به مأموریت سرش را به آسمان بلند کرد و آرام گفت :«الله اکبر» و سوار هواپیما شد✈️صدای او از رادیو به گوش می رسید که📼: پرواز کن، پرواز کن .... که امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.»🕊 ⏳ زمان محاسبه شده تا هدف 3 دقیقه بود🍂 ثانیه هایی از پرواز نگذشته بود که عباس گفت: «الله اکبر ! الله اکبر! می رویم به سوی نیروهای زرهی دشمن»💥 ... و چند لحظه بعد باران گلوله بر سر نیروهای دشمن باریدن گرفت💥 در این اثنا صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون کرد💥او در یک لحظه به حال معنوی فرو رفت کرد و احساس کرد به دور کعبه در حال طواف است🕋 و به آرامی گفت: «اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک..»🥀....و آخرین کلامش ناتمام ماند🥀اسطوره مثال زدنی این مرز و بوم بر اثر اصابت گلوله ضد هوایی💥به ناحیه سر آسمانی شد و بدینگونه در روز به لقاء محبوب رسید🌿 . . . و عباس بابایی شد افتخار تمام ایرانیان در طول تاریخ این سرزمین به کانال دفاع مقدس بپیوندید
🌓 شب "عید قربان" سال ۱۳۶۷ 🌷شهادت علیرضا و رسول خالقی پور — دو برادری که در سنین ۱۶ و ۱۹ سالگی در آغوش یکدیگر و در به آسمان پرکشیدند🕊🕊 🌹برادر بزرگتر آنها، نیز در سن ۱۸ سلگی در عملیات (سال ۱۳۶۲) به شهادت رسیذه یود. ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 ⚪️ نقل قول شهیدان خالقی پور: زمانی که این دو فرزندم در کنار هم شهید شدند، دشمن فکر کرده بود که به ما ضربه زده است و این خانواده دیگر منزوی شده است، غیرتم اجازه نداد که این سخنان را تحمل کنم، زمانی که پیکر آنها را جلوی در خانه آوردند، کنار آن‌ها ایستادم و امام امت را مخاطب قرار داده، گفتم: "اماما سرت سلامت1! او دو فرزند ناقابلم، به اولین پسرم پیوستند؛ ولی هنوز کار ما تمام نشده است. پدرشان که هست. حتی اگر پدرشان هم شهید شود من امیرحسین دو ساله‌ام را برای آزادی قدس پرورش خواهم داد. اگر او هم نباشد، خودم کمر همت را می‌بندم و چادر به سر، در همه جهات و جبهه‌ها برای پایداری و ایستادگی کشورمان می‌جنگم" 🔹 امروز هم چیزی تغییر نکرده است و هنوز هم پشت سر امام خامنه‌ای هستیم و پیرو ایشان و تا آخرین لحظه یعنی ظهور امام زمان(عج) با صلابت ایستادگی کرده و مبارزه خواهیم کرد. 🌴 ما خدا را داریم — تنها نیستم، من در این ۳۵ سال با خاطرات آن‌ها زنده هستم و نفس می‌کشم، احساس من این است که آن‌ها کنار من نفس می‌کشند💕 کانال دفاع مقدس
دفاع مقدس
🌓 شب "عید قربان" سال ۱۳۶۷ 🌷شهادت علیرضا و رسول خالقی پور — دو برادری که در سنین ۱۶ و ۱۹ سالگی در آغو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خاطره مادر شهیدان خالقی پور از دیدار با امام خمینی (ره) ⚪️ وقتی قطرات اشک بر محاسن مبارک حضرت امام جاری شد💦 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊 https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas 📡 ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است
📸شهید کاظمی در جمع رزمندگان دفاع مقدس رهبر انقلاب:شهید وقتی از این دنیا میرود، در ملکوت اعلیٰ میهمان خود خدا است، رزق او را خود خدا عنایت میکند.
27.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 هشتم تیر ۱۳۶۶ 🔴 حمله رزمندگان گردان فتح در عملیات نصر 4 و تصرف ارتفاعات مهم (عج) 💠رزمندگان گردان فتح جمعی لشکر 7 حضرت ولیعصر عج در بهار 1366 در پادگان شهید ناصر کاظمی قروه و بعد از آن در بنه پشتیبانی بوالحسن، آموزش های جنگ در کوهستان و تمرین و مانورهای آمادگی جسمانی را گذرانده و آماده انجام ماموریت محوله بودند که در ادامه عملیات نصر 4 در 8 تیر ماه در ارتفاعات قشن وارد عمل شده و توانستند شهر ماووت و دستاوردهای عملیات نصر 4 را از تهدید جدی تسلط دید و تیر دشمن نجات دهند هر چند تعدادی از این مردان با نثار جان خویش به قافله شهدا پیوستند ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال "دفاع مقدس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 عملیات نصر 4 🎞 در ادامه عملیات کربلای 10 ، عملیات نصر 4 با طراحی و فرماندهی سپاه پاسداران ، در چند محور،درمنطقه شمالی استان سلیمانیه و با هدف پیش روی به سوی شرق سلیمانیه و تصرف شهر ماووت در تاریخ 31 خرداد 66 در ساعت 2 بامداد ، از قرارگاه نجف آغاز شد. این عملیات پس از 15 روز پایان یافت که نتایج آن : آزاد سازی شهر ماووت و ارتفاعات ژاژیله ، شاخ قشان ، یال غربی ، گولان ، تپه دوقلو (بالو کاوه) ، دشت بالوسه ونیز ترمیم برخی از خطوط پدافندی عملیات کربلای 10 بود. ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ کانال "دفاع مقدس"