دفاع مقدس
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران وحشیانه منطقه سومار توسط ارتش صدام دوران جنگ تحمیلی
که من به ديدار خدا ميروم!
عصر پنجشنبه 15 مهر 1361
از جادۀ آسفالتۀ سومار و رودخانۀ کنار آن گذشتيم. يکي از نيروها دم ميداد و بقيه در جوابش ميخواندند:
دسته جلویی ميخواندند:
کربوبلا مدرسۀ عشق و شهادت
حماسۀ خون شهيدان، استقامت
بگو تو با الله
پيام ثارالله
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
دسته بعد در جواب می گفتند:
ما همه سرباز وفادار خمینی
از دل و جان پیرو افکار حسینی
بگو تو با دشمن
بریز تو خون من
که من به ديدار خدا ميروم
به جمع پاک شهدا ميروم
در ادامه هم بهشوق شرکت در عمليات ميخوانديم:
حسين حسين حسين جان
جانها همه فدايت
ما ميرويم از اينجا
به سوي کربلايت
چادرهاي گردان سلمان، در کنار چادرهاي تيپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطهاي بسيار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم بهچشم ميخوردند.
فرمانده بلندگوي دستي قرمزي بهدست گرفت و تا گفت:
- بسم الله الرحمن ...
ناگهان صداي سه انفجار شديد، همهمان را ميان زمين و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهيبي نديده بودم. بدجوري ترسيدم. مانده بودم چه شده!
در صورتم سوزشي عجيب احساس کردم. گوشهايم درد شديدي داشتند و مدام زنگ ميزدند. خواستم دستم را روي گوشم بگذارم که متوجه شدم چيزِ خيسي کف دستم است. کمي که گرد و خاک و دود کنار رفت، باوحشت ديدم مغز يکي از بچهها روي دستم پاشيده.
چادرها در آتش ميسوختند. نالۀ مجروحان، از هرطرف بهگوش ميرسيد. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپاي وجودم را گرفت. بسياري از آنهايي که تا لحظاتي قبل اطرافم نشسته بودند، به شديدترين وجه ممکن تکهتکه شده و روی زمين پراکنده بودند.
ناگهان بهياد آن که لحظاتي قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلويم دَمرو درازکش شده بود روی زمين. خودم را بالاي سرش رساندم. با دست که بر شانهاش گذاشتم تا رويش را برگردانم، از ترس بدنم بهلرزه افتاد. صورتش از وسط بيني به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشي بود. تازه فهميدم آن مغزي که کف دستم پاشيده بود، مال يکي از اين دونفر بود.
هواپيماهای عراقی منطقه را بمباران کرده بودند. آنهايي که در چادرها سينهزني ميکردند، در آتش ميسوختند و فقط فرياد و ضجهشان بهگوش ميرسيد. مهمات داخل چادرها که قرار بود براي حملۀ آن شب استفاده شود، منفجر ميشد و به کسي اجازۀ نزديک شدن نميداد.
همه جا پر بود از خون و تکههای بدن. ناگهان از جمع شهدا يکنفر برخاست و به طرفمان آمد. قد بلندي داشت و زيرپيراهن سفيدش، از خون سرخ بود. هردو دستش از کتف قطع شده و رگ و پيهايش آويزان و خونريزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکاتش سعي کرد خود را از دستم بربايد. با لهجۀ غليظ آذري، با پرخاش و عصبانيت گفت:
- من که چيزيم نيست ... بريد سراغ اونايي که اون جلو هستند.
و با چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانينه بهطرف آمبولانس رفت. يکي از بچهها در را برايش باز کرد و او با خونسردي سوار شد؛ بي آنکه ذرهاي درد در چهره و صدايش پیدا باشد.
آن روز، بیش از 150 نفر از بچه ها ارباً اربا شدند.
📚 نقل از کتاب "دیدم که جانم میرود" ✍️نوشته حمید داودآبادی - نشر شهید کاظمی
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
تا به حال دیده اید:
یک بسیجی در یک بیل جا شود؟!
۱۵ مهر ۱۳۶۱ بمباران منطقه سومار
همه اندام بدن یک بسیجی در یک بیل!
من از همان روز تا الان - یعنی حدود چهل سال - فکر اینم که اون عزیز رو از روی چی شناسایی کردند؟!
و هنگامی که پدر و مادرش درخواست کردند روی فرزندشان را بهشون نشون بدن، چه فاجعه ای پیش آمده؟!
تا حالا فکر میکردم:
اربا اربا یعنی چی؟!
قربونت برم آقا
چی کشیدی وقتی علی اکبرت رو جلوت اربا اربا کردند!
و از اون شدیدتر وقتی خواهرت زینب بهت گفت:
میخوام روی علی اکبرم رو ببینم!
واسه همین بود وقتی بالای بدن پسرت رسیدی، دست به کمر گرفتی و گفتی:
علی جان، بعد از تو اوف بر دنیا
همچین که هزار و چهارصد ساله آدم و عالم دارند صدات رو میشنوند!
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۱۶ مهر سالروز شهادت قهرمانانه اسطوره های بوشهری سپاه اسلام در مواجهه با آمریکا، شهیدان نادر مهدوی، بیژن گُرد و مجید مبارکی گرامی باد.
🔸برشی از مستند «روایت فتح» و حمله شهیدان نادر مهدوی و بیژن گُرد به ناو ائتلاف آمریکایی در بحبوحه جنگ با عراق در خلیج فارس به فرمان مستقیم امام خمینی (ره)
🔸 شهید آوینی: «کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل نادر مهدوی یا بیژنگُرد بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان خلیج فارس حمله برد؟ میپرسید این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟ هیچ! به درد دنیاداران نمیخورد اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق.»
🔸سرانجام نادر در شب ۱۶ مهر ۱۳۶۶ در حالی که در خلیج همیشه فارس به مدت سه ساعت با قایق موتوری کوچک خود با نیروی هوایی و دریایی آمریکا درگیر و یک هلیکوپتر پیشرفته آنها را از طریق موشک دوش پرتاب استینگر سرنگون کرده بود، اسیر و سپس بر عرشه ناو جنگی شیطان بزرگ شهید شد.
🔸چند روز بعد و زمانی که عباس عراقچی (از مذاکره کننده برجام) به عمان رفته بود تا پیکر مطهر ایشان را تحویل بگیرد، معلوم شد که آمریکایی ها او را بوسیله شکنجه و از طریق وارد کردن میخ های آهنی بلند به قفسه سینه اش به کاروان عاشورا رسانده اند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷نادر مهدوی و یارانش؛ شهدای نبرد مستقیم با آمریکا در جنگ تحمیلی
🎬 موشن گرافیک: "حماسه نادر"
🔹شکستن غرور استکبار توسط دلاورمردان سپاه پاسداران
⏳ دوران #دفاع_مقدس
دفاع مقدس
🔷 ۱۶ مهر سالروز شهادت قهرمانانه اسطوره های بوشهری سپاه اسلام در مواجهه با آمریکا، شهیدان نادر مهدوی،
💠 رشادت شهید «نادر مهدوی» در مقابله نابرابر با نیروی دریایی آمریکا
▫️در اواخر جنگ و بعد از اینکه حامیان منطقهای و بینالمللی صدام به این نتیجه رسیده بودند که دست نشانده آنها توانایی برتری نظامی بر ایران را ندارد، حمایتهای سیاسی و نظامی و اقتصادی خود را از رژیم بعثی بیشتر و علنیتر کرده بودند.
پس از تصویب قطعنامه آمرانه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل و عدم پذیرش آن توسط ایران، بهانه و زمینه برای دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم حامیان صدام و به ویژه آمریکاییها در جنگ تحمیلی فراهم شد که از جمله این اقدامات حضور چشمگیر نیروهای دریایی آمریکا و متحدینش در آبهای خلیجفارس به بهانه حمایت و اسکورت نفتکشهای کشورهای متحد خود بهمنظور محافظت از گزند نیروی دریایی ایران بود.
این استراتژی نظامی آمریکا که به منظور تنگتر کردن حلقه امنیتی و نظامی جنگ بر ایران در بعد دریایی پیگیری میشد، بعضاً با وقوع درگیریهای مستقیم نظامی ایران و آمریکا در آبهای نیلگون خلیج فارس همراه میشد.
از جمله این درگیریها و رویاروییها میتوان به جدال دریایی بین رزمندگان ایران به رهبری شهید نادر مهدوی (فرمانده ناوگروههای قرارگاه نوح نبی (ع) سپاه پاسدران) و همرزمانش با نیروهای دریایی آمریکا در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۶۶ اشاره کرد که بمناسبت سالروز این حماسه آفرینی دریادلان ایرانی منتشر میشود:👇👇
⏳درگیری در ساعت ۲۲ با حمله هلیکوپترهای آمریکا به قایقهای تندرو ایران در ۱۸ مایلی جزیره فارسی شروع شد که به مدت نیم ساعت ادامه داشت.
در گزارش فرماندهی نیروی دریایی سپاه به فرمانده کل سپاه درباره این درگیری آمده است:
📄👈بعد از آنکه حدود دو ساعت قایقها در منطقه غرب جزیره فارسی مشغول گشت زنی بودند، ناگهان هلیکوپترهای آمریکایی که تا ۲۰۰ متری قایقها نزدیک شده بودند، به قایقها تیراندازی میکنند که بلافاصله برادران با دوشکا و مینی کاتیوشا به مقابله با آنان میپردازند.
در این حال یکی از برادران یک موشک استینگر به سمت هلی کوپتر آمریکایی پرتاب مینماید که بعد از سه ثانیه، انفجار هلیکوپتر را در هوا مشاهده میکنند و از این مرحله فیلمبرداری نیز شد؛ ولی دوربین فیلمبرداری به داخل دریا پرتاب شد.
بعد از آن هم قایقها مورد هجوم مجدد و وسیع حدود پنج فروند هلیکوپتر قرار میگیرند و برادران به داخل دریا پرتاب میشوند. هلیکوپترهای آمریکایی مدت یک ساعت و نیم به برادران در داخل دریا تیراندازی میکنند که تعدادی از آنها را درحالیکه در دریا شناور بودند، به شهادت میرسانند.
مسئول نیروها، نادر مهدوی از بهترین نیروهای نیروی دریایی سپاه بود و شهید "بیژن گرد"، معاون شهید مهدوی بود.
در این درگیری نابرابر، علاوه بر این سه تن، برادران مهدی محمدیها، غلامحسین توسلی، خداداد آبسالان و مجید مبارکی نیز شهید شدند.
همچنین در جریان درگیری قایقهای ایرانی و هلیکوپترهای آمریکایی، چند ناوچه آمریکایی نیز به کمک هلیکوپترها شتافتند که با آتش سپاهیان اسلام روبرو شدند و یک ناوچه آمریکا نیز هدف موشکهای سبک رزمندگان قرار گرفت و آسیب دید.
بنا به اظهار «واینبرگر» وزیر دفاع آمریکا، هلیکوپترهای آمریکایی بدون کسب اجازه از مرکز فرماندهی درگیری را شروع کردند و هیچ نوع مکالمه رادیوئی بین هلیکوپترها و قایقهای ایرانی نبوده است.
🔹روایت «علی ایوانی باقری» از بازجویی و شکنجه در ناو آمریکایی:👇
▫️ «علی ایوانی باقری» پاسدار وظیفه اهل اهواز که در جریان این عملیات به اسارت نیروهای آمریکایی درآمده و بیش از سایر برادران تحت شکنجه آمریکاییها قرارگرفته بود؛ درباره این حادثه گفت: وقتی که مشغول گشت زنی بودیم، هلیکوپترهای آمریکایی آمدند و به شناور ما حمله کردند. بعد از آنکه شناور ما را زدند، شناور از عقب آتش گرفت. دگمه اولیه مینی کاتیوشا را فشار دادم. یک گلوله رفت و دیگر نتوانستم بزنم. بعد از شناور خود بیرون پریدم.
موقعی که شناور غرق شد، بالا آمدم. دو تا دستم سالم بود، هلیکوپتر هم بالای سرم رگبار میزد. موقعی که رگبار میزد برای آنکه در امان باشم، سرم را داخل آب میکردم. پس از مدتی که در آب شناور بودم، ناوچه آمریکایی آمد و خدمه آن مرا بالا کشیدند و دستوپایم را بستند و کیسهای بر روی صورتم انداختند و مرتب با پوتین و بهشدت بهپای تیرخوردهام میزدند.
درد و فشار زیادی را تحمل کردم تا به ناو رسیدیم. همینکه به ناو رسیدیم، بازجویی شروع شد. سؤال کردند، درجهات چیست؟ به عربی به آنها گفتم: نمیفهم. در جواب گفتند، دروغ میگویی، کاری میکنیم که به حرف بیایی، سپس مرا به دستشویی بردند و یک پارچ آب که پر از تاید بود، به من دادند تا بخورم.
ادامه در پست بعد👇👇
دفاع مقدس
💠 رشادت شهید «نادر مهدوی» در مقابله نابرابر با نیروی دریایی آمریکا ▫️در اواخر جنگ و بعد از اینکه ح
ادامه از پست قبل
وقتیکه امتناع کردم چهار نفر نظامی غولپیکر مرا گرفته، دهانم را بازکرده و پارچ آب تاید را بهزور به دهانم ریختند، طوری که شکمم باد کرد و حالت تهوع پیدا کردم و چند روز بالا میآوردم. پس از دو روز دژخیمان غولپیکر آمریکایی به سراغم آمدند و از من اطلاعات خواستند؛ اما من با آنها عربی صحبت میکردم که باعث شدت خشم آنها میشد. مأموران امنیتی مجدداً مرا به دستشویی بردند و به طرز فجیعی یک میخ ۱۰ سانتیمتری را در کمرم فرو بردند. بعد از اینکه از من ناامید شدند و خودشان هم خسته شده بودند؛ مرا به حال خود رها کردند و رفتند.
درد کمر به دردهای دیگر که ناشی از اصابت گلولههای کالیبر هلیکوپتر بود، اضافه شد. تمام بدنم یکپارچه درد شده بود. حالم مناسب نبود. عدهای آمدند و مرا به مکانی که در آنجا بودیم، بردند. روز بعد، گرگصفتان آمریکائی به سراغم آمدند. مثلاینکه برهای را شکار کردهاند و هر روز قسمتی از بدنش را میدرند، دوباره مرا با خودشان بردند.
این بار شکنجه گران یک شیئی مانند گلوله، به زور در دهانم گذاشتند و با طپانچه مانندی در دهانم شلیک کردند که از قسمت تحتانی بدنم خارج شد... پس از این عمل وحشیانه، به مدت نیم ساعت تمام بدنم میلرزید و مجدداً حالم منقلب شد. آن روز هم به همین منوال سپری شد، اما در تمام این مدت یاد و ذکر خدا بود که باعث تقویت روحیه من و استقامت در برابر یانکیها میگردید.
در تمام لحظات به امامان معصوم (ع) متوسل میشدم و از آنان مدد میطلبیدم. به هر جهت در آخرین روزهای بازجویی، خفاشان آمریکایی خواستند که آخرین ضربه خودشان را بر پیکر مجروحم وارد سازند. دیوصفتان غولپیکر این بار مرا به دستشویی ناو بردند و به شکم روی ناو خواباندند و درحالیکه بدنم را با فشار گرفته بودند، یکی از آنها ماهیچه بازوی دست چپم را بهوسیله دستگاهی کشید، آنگاه با یک کلت کمری به بازوی چپم شلیک کردند.
پس از این عمل بازهم مرا رها نکردند. بیرحمانه با چاقو به دستم میزدند و بازهم که از گرفتن اطلاعات از من ناامید شدند، بیرحمانه با چاقو ماهیچه دستم را بریدند و مرا با انبوهی از درد و رنج به حال خودم رها ساختند. روزی که قرار بود صلیب سرخ بیاید، جراحات بدنم را کمی پانسمان کردند.
صلیب سرخ آمد و به واسطه مترجم به من گفت که میخواهیم شما را تحویل ایران بدهیم. پس از چند روز تحمل درد و رنج به خاطر خدای بزرگ، با شنیدن این خبر، احساس وجد و خوشحالی در من بوجود آمد.
در آخرین لحظات که میخواستیم ناو آمریکایی را ترک کنیم، یکی از آمریکاییها که از ما به شدت ناراحت بود، به مترجمش گفت: به اینها بگو که دیگر در خلیجفارس پیدایشان نشود. من هم گفتم «خدا لعنت کند پدرت را، فردا در آبهای خلیجفارس نگاه کن و ببین که چه خبر است!!»
⚪️ منبع: 📚کتاب: جنگ محدود ایران و عراق در خلیج فارس--مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم،۱۳۹۰ صفحات ۲۹۱، ۲۹۲، ۲۹۴، ۳۰۸، ۳۰۹
کانال دفاع مقدس
ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
47.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز شهادت نادر مهدوی و یارانش در نبرد مستقیم با آمریکا در خلیج فارس
نادر مهدوی فرمانده دلاور ناوگروه دریایی ذوالفقار
سال ۶۶ آغاز اولین دور از جنگهای دریایی میان ایران و ناوگان متجاوز خارجی بود که به نام «جنگ اول نفتکشها» شناخته میشود. مسئولیت اصلی عملیاتی در این میدان، بر عهده نیروی دریایی سپاه بود و در طی آن از قایقهای کوچک تندرو موسوم به «عاشورا» و «طارق» استفاده شد.
نقطه اوج این نبرد، طرح ناکام حمله به بندر نفتی راس الخفجی و عملیات موفق سرنگون ساختن هلیکوپترهای نیروی دریایی آمریکا بود که توسط ناوگروههای قرارگاه نوح نبی (ع) بفرماندهی شهید مهدوی به اجرا درآمد.
در تاریخ ۱۶مهر ۱۳۶۶ نادر مهدوی و یارانش با سه قایق به جزیره فارسی می روند. آنها پس از ادای نماز مغرب و عشاء ، مورد هجوم بالگردهای کم صدای کبری Ms6 قرار گرفتند. نیروهای ایرانی فوراً به مقابله با آمریکایی ها پرداخته و یک فروند از هلی کوپتر آنها را منفجر مب کنند🔥 ...نادر و یارانش در این نبرد نابرابر جانانه با متجاوزین آمریکایی جنگیدند و سرانجام اغلب آنها شهید و چند نفر نیز از جمله نادر مهدوی به اسارت در می آیند. آنها را بر روی عرشه ناو آمریکایی «یو. اس. اس. چندلر» برده و مورد وحشیانه ترین شکنجههای قرون وسطایی قرار میگیرند. سربازان آمریکایی سینه شهید مهدوی را با میخهای بلند آهنین سوراخ می کنند و سپس او را با شلیک گلوله به بازو، قلب و پیشانی اش به شهادت می رسانند.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حماسه شهید نادر مهدوی
او از جمله جوانانی بود مستقیم با نظام استکبار و استعمار درگیر شد و درسی به آنان داد که هیچگاه سایه از سر ظالمین و مستکبران کم نشد
شهید نادر مهدوی به عنوان فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، از زمان ورود آمریکاییها به خلیجفارس تا زمان شهادت، لحظهای از نبرد بیامان با این جنایتکاران نیاسود و تمام توان و استعداد خود را در این راه به کار بست. او طی این مدت، عملیات بسیاری را علیه آمریکاییهای متجاوز ترتیب داد که معروفترین آن زدن کشتی بریجتون بود. و هیمنه آمریکا را در خلیج فارس شکست.
تابستان ۶۶، امریکایی ها در بزرگترین عملیات حفاظتی دنیا با نام عملیات "اراده جدی"، نفتکش بریجتون را اسکورت می کنند. اما این نفتکش در ۱۳ مایلی جزیره فارسی توسط شهید نادر مهدوی در ناوگروه ذوالفقار، منهدم می شود و اراده شیطان از هم می پاشد.🔥🇺🇸🔥🇺🇸
⚪️ دوران جنگ تحمیلی
📷👆نادر مهدوی، فرمانده ناوگروه سپاه و عامل سقوط هلیکوپتر آمریکایی در خلیج فارس - سردار شجاع سپاه که در عملیات شهادت طلبانه علیه هلیکوپترهای آمریکایی بهمراه ناوگروه خود وارد عمل شد. او سرانجام بر روی عرشه ناو آمریکایی «یو. اس. اس. چندلر»به اسارت درآمد و در پی آن آماج شکنجههای قرون وسطایی سربازان آمریکایی قرار گرفت و سینهاش با میخهای بلند آهنین سوراخ شد‼️‼️
💠 دلاورمردانی که هیمنه پوشالی انگلیس و آمریکا را در خلیج فارس در هم کوبیدند
#ایران_سرزمین_دلیران
-------------------------------------------
▪️ کانال "دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 #سوی_دیار_عاشقان
📽 فیلم // تصاویری زیبا از جبهه های حق علیه باطل و حال و هوای رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس
🎙همراه با نوحه ای حماسی و دلنشین از #حاج_صادق_آهنگران :
🎙سوی دیار عاشقان ، رو به خدا میرویم
سنگر مردان خدا ، سنگر دین خداست
در دل شب منور از ذکر و نماز و دعاست
منظره های آن ببین ، چو صحنه ی کربلاست
حسینیان آمده اند ، به نینوا میرویم
سوی دیار عاشقان ، رو به خدا می رویم
بهر ولای عشق او ، به کربلا میرویم
به کربلای ما بیا ، برادرم کن گذر
ولوله ی مبارزان ، شور دلیران نگر
ناله نیمه های شب ، سوز دعای سحر
بپرس از این برادران ، بگو کجا میرویم
سوی دیار عاشقان ، رو به خدا می رویم
بهر ولای عشق او به کربلا میرویم...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
اوایل انقلاب ژیان داشت. بهش میگفتم: بابا! این همه ماشین توی پارکینگ موتوریه، چرا یکیش رو برنمیداری سوار شی؟ میگفت: همین هم از سرم زیاده. از استانداری دو تا حوالهی پیکان فرستادند. هر پیکان، چهل و پنج هزار تومان؛ یکی برای صیاد، یکی برای من، صدایش را درنیاوردم. نود هزار تومان جور کردم و ریختم به حساب ناسیونال. تلخ شد. گفت: کی پیکان خواسته بود؟ ماجرا را گفتم. گفت: پولم کجا بود؟ ژیانش را گرفتم، فروختم بیست هزار تومان. بیست و پنج هزار تومان هم برایش وام گرفتم، تا خیالش راحت شد. چند سال بعد، ستاد مشترک ارتش بهش حوالهی حج داد. قبول نکرد با پول ستاد برود. پیکانش را فروخت، خرج مکهاش کرد.
#شهید_صیاد_شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"چگونه شهید شویم؟
🎙#حاج_قاسم_عزیز 💕
🔹در شرایط بسیار سخت، اخلاص حسین آقا به عرش میرسید. وصلِ وصل میشد. با اشک و آه و استغاثه با خدا حرف میزد.
🔹در نخستین لحظاتی که در عملیات طریق القدس به چزابه رسیدیم و آتش دشمن وجب به وجب رملها را میسوزاند و بچهها با بدنهای چاک چاک مقاومت میکردند، حسین شروع به گریه میکرد، با خدا حرف میزد. همان طور در حال دویدن و فرمان دادن و نیروها را پشت خاکریز چیدن، استغاثه میکرد و میگفت خدایا به من نگاه نکن، استغفرالله؛ تو به این بسیجی معصوم نگاه کن.
#شهید_حسین_خرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 خاطره شهید #صدرزاده از نماز عجیبی که شهید بادپا خواند!
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
🌷 رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم، حاج حسین بادپا
برپا شده ست #جبهه و #سربند دیگری
شد #ســـوریه برای تو #اروند دیگری
جانباز ۷۰ درصد #دفاع_مقدس #شهید_حاج_حسین_بادپا
🌷 شهادت : ۹۴/۱/۳۱ بصریالحریر (استان درعا در سوریه)
دفاع مقدس
🌷 رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم، حاج حسین بادپا برپا شده ست #جبهه و #سربند دیگری شد #ســـوریه
🌷 شهید #مدافع_حرم ، حاج حسین بادپا
▫️ به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولدش سپری کرد اما تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد.
اشتیاق او به حضور در جبهه ها بالاخره نتیجه داد و به محض ورود به ۱۵ سالگی عازم جبهه های نبرد با نیروهای بعثی شد، حسین بادپا از آن به بعد مدت ۴ سال تمام را در جبهه ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد.
وی از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریتهای جنوبشرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد.
با آغاز درگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.
سردار شهید حسین بادپا بالاخره مزد سال ها رزمندگی و ایثارگری را در سوریه و از عمه سادات گرفت و در اولین روز اردیبهشت ماه سال ۹۴ به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا سوریه به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم حسین بادپا پس از شهادت برای مدتی اسیر داعشی ها بود و با تاخیر یک ماهه به میهن برگشت و در میان تشییع پرشور همشهریانش تدفین شد، از این شهید بزرگوار سه فرزند به یادگار مانده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سخنان حاج قاسم سليمانی درباره رزمنـده دفاع مقدس و شهید مدافع حـــــرم
#حاج_حسین_بادپا
💠 پدر شهید از خاطره مشترک شهید حاج قاسم سلیمانی با فرزندش میگوید:
▪️به من خبر دادند که حسین چریک هرشب از سنگر به بیرون میزند ، که گفتم مواظب حسین باشید.
▪️یک بار حاج قاسم به حسین میگوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد.
▪️حاج قاسم تعریف میکرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند, دیدند حسین نیست و به بیرون رفتند دیدند حسین با یک تکه چوب 3 اسیر عراقی را گرفته و آمده است که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین میگوید؛
▪️حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه میکنم.
87426620_2593076520922778_5415878856904431960_n.mp3
721.4K
📢 صوت | مصاحبه شهید مرتضی عطایی با شهیدان حسین بادپا و مصطفی صدر زاده...
شب عملیات بصری الحریر (شب اول ماه رجب)
💕 عاشقان بی کفن ها با کفن بیگانه اند
روی جسم پاره ما بوریا باید کشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 شهید حسین بادپا به همرزمانش میگفت بیاید بالای خاکریز، اینجا کیلومتری به خدا نزدیک میشوید، آن پایین میلیمتری....
دفاع مقدس
📽 شهید حسین بادپا به همرزمانش میگفت بیاید بالای خاکریز، اینجا کیلومتری به خدا نزدیک میشوید، آن پای
#روایت_علم_به_غیب_حاج_قاسم
یکی از همرزمان شهید حاج حسین بادپا خرداد سال ۹۴ حدود چند ماه قبل از شهادتش گفت: عید نوروز با حاج حسین بادپا رفتیم خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم رو به من و حاج حسین گفت من نگران شما هستم که شهید بشوید.
حاج حسین گفت: یکی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله که نمیشناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمیشناسم، ولی حسین شهید نمیشه، این رو شهید یوسف الهی گفته. حاج قاسم گفت، نه؛ اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود.
به محض اینکه حاج قاسم این جمله را گفت شهید بادپا خشکش زد رو به من گفت، ابراهیم حاجی چی گفت؟ جمله حاج قاسم را تکرار کردم و گفتم حاجی گفت اگه اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید میشود.
آن شب زمانی که به خانه حاج حسین برگشتیم حاجی دوباره از من پرسید حاج قاسم چی گفت؟ دوباره جمله سردار سلیمانی را تکرار کردم. بعد از آن حدود چهار یا پنج بار حاج حسین این را از من پرسید.
بعد از مدتی حاج حسین بادپا رو به من گفت ابراهیم؛ حاج قاسم از غیب خبر داره. گفتم یعنی چی از غیب خبر داره؟ حاج حسین گفت، آخه من یه خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکردم. پرسیدم چه خوابی؟ حاج حسین گفت چندی قبل خواب شهید کاظمی را که پیغام شهید یوسف الهی را برایم آورد و گفت تو شهید نمیشوی دیدم.
در خواب به شهید کاظمی گفتم یه دعا کن من هم بیام پیش شما و خدا مرا به شما برسونه، ولی شهید کاظمی دعا نکرد. گفتم باشه دعا نکن من دعا میکنم تو آمین بگو و گفتم خدا منو به شهدا برسون باز هم شهید کاظمی آمین نگفت و فقط شهید کاظمی به صورتم نگاه کرد و خندید.
حاج حسین رو به من ادامه داد: ابراهیم حاج قاسم از کجا فهمیده که گفت اگر آن کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند، شهید میشوی؟
سردار حسین بادپا بعد از این خواب به روایت فیلمی که در آیین یادبود این شهید والامقام در کرمان پخش شد، درست کمتر از یک ماه قبل از شهادتش به مزار شهید کاظمی میرود و آنجا با پدر و مادر این شهید دیدار میکند.
حاج حسین آنجا از مادر شهید کاظمی میخواهد برای عاقبت بخیر شدنش دعا کند و مادر شهید کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان میگیرد از خدا عاقبت بخیری حاج حسین را میخواهد و دعا میکند؛ و اینگونه اثر میکند دعای شهید کاظمی از زبان مادرش در حق شهید بادپا و ماجرای شیرینی که آغازش از اول رجب، ماه رحمت و عافیت آغاز شد.
حاج حسین برخی اوقات با من شوخی میکرد و میگفت ابراهیم اگر شهید شدی من و حاج قاسم میآییم خونه شما و به خانواده ات دلداری میدهیم تو نگران نباش، راحت برو جلو.
وی ادامه داد: من همیشه احترام حاج حسین را نگه میداشتم و کمتر با او شوخی میکردم، اما آن شب شاید خدا این حرف را روی زبانم گذاشت که در جواب حاج حسین وقتی که گفت امشب احساسم فرق میکند من هم به شوخی روی پایش زدم و گفتم حاجی این حس، حس شهادته، شک نکن!
حاج حسین در جواب من گفت نه سید، من شهید نمیشم، گفتم حاجی؛ شب اول ماه رجبه در رحمت خدا بازه، بپر که شهادت رو گرفتی.
حاج حسین با این جمله من به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت، آره؛ اگه شهید بشم خیلی خوبه، ولی یه مشکلی هست. گفتم چی؟ گفت اگر من شهید بشم حاج قاسم خیلی ناراحت میشه، حاجی دیگه نمیتونه منو تشییع کنه، سری قبل هم وقتی مادرش رو تشییع کرد خیلی اذیت شد، من دوست ندارم حاج قاسم اذیت بشه!
سید ابراهیم گفت: من باز از در شوخی در اومدم و گفتم حاجی نگران نباش، حاج قاسم تا حالا این قدر شهید دیده حالا تو هم روی بقیه شهدا، هیچ اشکالی نداره.
این اولی باری بود که با حاج حسین اینقدر شوخی میکردم. شهید بادپا رفت توی فکر، نمیدانم چرا پیکر حاجی پیدا نشد شاید با خدا معامله کرده بود و نمیخواست حاج قاسم اذیت بشود.
#سردار_دلها