فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #سید_حسن_نصرالله
ما به زمان وعده داده شده نزدیک میشویم!
مهدی و مسیح علیهمالسلام هردو باهم خواهند آمد.
#طوفان_الاقصی
57.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کار زیبای گروه رسانه ای حزب الله لبنان از آمادگی بالای سربازان مقاومت
מומלץ לקרוא אותנו נכון
لا تُخْطِئوا التقدير
#حزب_الله
4_5843542214411555148.mp3
11.11M
📢صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دستاندرکاران کنگره ملی شهدای استان لرستان
۱۴۰۲/۸/۳
دیدار حاج زیاد النخالة دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین و جناب صالح العاروری معاون رییس دفتر سیاسی حماس با جناب سیدحسن نصرالله
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📷👆 یک عکس با ده ها اِلِمان روانی و شناختی زیبا ولی کلیدی ترین نکته و پیام آن :
🔹 " تابیده شدن چفیه ای مخصوص دور گنبد قدس است.″
سیدحسن نصرالله می خواهد بگوید:
حرف اول و آخر محور قدس را صاحب این چفیه می زند.
◇ نکات دیگر این تصویر:
۱_ عکس امام و رهبری در بالا
۲_ شیعه و سنی زیر یک سقف
۳_ آیه ۱۴ سوره حشر و اشاره به ترس یهودیان از جنگ
۴_ قدس محصور در گل و نوید پیروزی
و ....
◇ سید حسن رسانه را خوب می شناسد و یکی از ده ها دلیل موفقیت مقاومت همین موفقیت در حوزه ادراک است.
#طوفان_الأقصى
38.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر حماسی کمتر دیده شده از عملیات طوفان الاقصی
🎞 تصاویری که دیدن آنها بسیار لذت بخش و موجب کاهش اندوه ناشی از کشتار کودکان بیگناه غزه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 برشی از مستند «روایت فتح» که در آن شهید آوینی به زیبایی هرچه تمامتر خستگیهای مقاومت در راه جبهه حق را از تن ما بیرون میکند...
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
29.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 برشی از مستند «روایت فتح»
🌴 گزارشی صمیمانه از رزمندگان استان خراسان
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
#عکس_یادگاری_با_تخریبچی_شهید👆👆👆
#مجتبی_اکبری
#شهادت_آبانماه_66
#منطقه_عمومی_سردشت
✍️✍️ راوی : #محمد_سادات
قبل از شروع بکار #زیارت_عاشورا خواند و بعد حرکت کرد.
ما از طرف #گردان_المهدی(ع) مامور بودیم که برای #تامین_بچه_های_تخریب داخل #میدون_مین نگهبانی بدهیم .فاصله ما با عراقی ها حدود ۳۰۰ متر بود و روی قله ای بودیم #شهید_اکبری به همراه سایر #بچه_های_تخریب داخل میدون مین مشغول خنثی کردن #مین_های_والمری بودند که یکدفعه صدای انفجار اومد.با صدای انفجارو با هدایت #بچه_های_تخریب بالای سرش رسیدیم و داخل پتو پیچیدیم و از #میدون_مین بیرونش آوردیم.ترکش های فراوانی به سفید رونش خورده بود و خون بدنش تخلیه شده بود و همان جا پرکشید
من هم دوربین همراه داشتم و آخرین عکس یادگاری رو با این #تخریبچی_شهید انداختم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆خرمشهر در ۴ آبان ۱۳۵۹ به اشغال ارتش صدام درآمد ولی پس از۵۷۸ روز (۱۹ماه بعد)ازچنگال دشمن بعثی آزاد گردید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | درگیری نیروهای ایرانی با دشمن در #کوت_شیخ (پیش از آزادسازی خرمشهر)
⏳ در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ تیپ ۳۳ نیروی مخصوص ارتش عراق از سمت مرزِ واقع در غرب شهر خرمشهر وارد خاک ایران شده و از طریق شلمچه، گمرک، سنتاب و ایستگاه راه آهن شروع به حملات متناوب برای تصرف #خرمشهر نموده و با نیروهای مدافع شهر درگیر می شود.
.... تا آنکه تیپ ۶ لشکر ۳ زرهی ارتش عراق در تاریخ ۱۹/۷/۱۳۵۹ با احداث پل شناور در منطقه #مارد ضمن عبور از کارون، محاصره آبادان را تکمیل کرد. با سقوط خرمشهر در تاریخ ۴/۸/۱۳۵۹ و انهدام پل خرمشهر بر روی کارون، این رودخانه به عنوان یک مانع طبیعی بین نیروهای خودی در "کوت شیخ" و نیروهای دشمن در خرمشهر [اشغال شده] اهمیت یافت. در این مرحله از جنگ، ساحل جنوبی شط یعنی بلوار کوت شیخ خط مقدم جبهه نیروهای ایرانی محسوب می شد.
▫️ کانال دفاع مقدس
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 #انتشار_مطالب_صدقه_جاریه_است
43.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برش های از فیلم سینمایی: بلمی به سوی ساحل
کارگردان؛ رسول ملاقلی پور
محصول: ۱۳۶۴
دفاع مقدس
🎥 برش های از فیلم سینمایی: بلمی به سوی ساحل کارگردان؛ رسول ملاقلی پور محصول: ۱۳۶۴
📽 فیلم سینمایی «بلمی به سوی ساحل»
نویسنده و کارگردان: رسول ملاقلیپور
محصول: سال ۱۳۶۴
قریب به ۳۲سال پیش فیلمی درباره خرمشهر ساخته شد.«بلمی به سوی ساحل» که در سال ۱۳۶۴ ساخته شد.
🔵 نکته قابل توجه در این فیلم، کارشکنی دولت وقت (بنی صدر) در ارسال تجهیزات دفاعی برای رزمندگان است. #خیانت_بنی_صدر بود که پس از 45 روز مقاومت مدافعین شهر سرانجام این بندر استراتژیک ایران بدست ارتش متجاوز بعثی افتاد.
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
خلاصه داستان:
در اواخر مهر ۵۹ هنگامی که خرمشهر در خطر سقوط قرار دارد، یک گردان از پاسداران بفرماندهی مرتضی برای کمک به رزمندگان این شهر از تهران حرکت میکند و چون جادههای آن حوالی در دست عراقی هاست، آنان بایستی از بندر ماهشهر بوسیله هلیکوپتر خود را به خرمشهر برسانند اما کوشش او برای در اختیار گرفتن هلیکوپتر ناکام میماند و مرتضی گردانش را با یک لنج از طریق خلیج فارس به خرمشهر میرساند. او و گردانش یک روز پس از سقوط خرمشهر به آنجا میرسند. طی نقشه ای، او همراه دو تن از بازماندگان رزمنده در خرمشهر شبانه به کمک یک بلم از کارون میگذرد و به مواضع دشمن نفوذ میکنند تا با تهیه نقشه از استحکامات دشمن در خرمشهر آمادگی اطلاعاتی لازم جهت ضربه زدن به عراقیها بدست آید. آنها از کارون میگذرند و طی چند روز اقامت در خرمشهر، با لباس عراقیها اطلاعات لازم را بدست میآورند. اما چون عراقیها از وجود آنها باخبر میشوند ناچار بازمیگردند و شب هنگام، بر اثر درگیری با عراقیها همراهان مرتضی شهید میشوند و مرتضی آنان را به وسیله همان بلم به آن سوی کارون میرساند.
------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس"
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | سرزمین نینوا یادش بخیر
با نوای: حاج صادق آهنگران
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
اینجا بیت شهداست☝️☝️
دفاع مقدس
📆خرمشهر در ۴ آبان ۱۳۵۹ به اشغال ارتش صدام درآمد ولی پس از۵۷۸ روز (۱۹ماه بعد)ازچنگال دشمن بعثی آزاد
همسایههای جنگ و صلح
✍عنایت صحتی شکوه
سوم خرداد ۱۳۶۱ رزمندگان اسلام موفق شدند در عملیات "الی بیت المقدس" اشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند.
در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر، بچههای خرمشهر که پاییز 1359 بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامیها مقاومت کرده بودند، با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند.
بهروز مرادی، به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت.
از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانهای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود، همه در جا خشکشان زد.
تعدادی اسکلت، وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتابهای قفسهها، روی آنها ریخته بودند.
بهروز با بغض و اشک گفت:
- آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آنها شهید شدهاند. از آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است.
بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههای شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود میگشتند، بفرستند.
آن کتابخانه امروز نوسازی شده است.
نمیدانم آیا در سالن کتابخانه نوشتهاند:
12 رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هرکدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند، در این کتابخانه، بیش از یک سال با "جنگ و صلح"، "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟!
بهروز مرادی، رزمنده، عکاس، نقاش، خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد.
بازنوشتۀ حمید داودآبادی
کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۴ آبان ۱۳۵۹
🎥 پس از ۴۵روز مقاومت جانانه جوانان خرمشهری، سرانجام در چنین روزی خرمشهر به اشغال کامل قوای متجاوز بعثی عراق درآمد
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🎞👆 سقوط خرمشهر از نگاه دوربین ارتش عراق.
🔹گروه همسنگران واحد۱۰۱
(اطلاعات عملیات تیپ الغدیر)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
دفاع مقدس
📆 ۴ آبان ۱۳۵۹ 🎥 پس از ۴۵روز مقاومت جانانه جوانان خرمشهری، سرانجام در چنین روزی خرمشهر به اشغال کام
چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانهروزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند.
چهارم آبان ۱۳۵۹ پایان حماسه خونینشهر است؛ حماسهای که از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و طی ۱۵ ماه در مقابله با عوامل داخلی دشمن که قصد داشت خرمشهر و خوزستان را بدون وارد شدن در یک جنگ مستقیم و بدون پرداخت بهای سنگین تجزیه کند ناکام گذاشت. دشمن در طول دو ماه برخورد کجدار و مریض به ایجاد آمادگی و ارزیابی برای هجوم مستقیم پرداخت و با تهاجم سراسری در آخر شهریور ۱۳۵۹ جنگی همهجانبه را با مردم بیدفاع آغاز کرد.
چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانهروزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن بازدارند. اگرچه خرمشهر به اشغال دشمن درآمد ولی شاهد حماسههای ایستادگیها و جانبازیهایی بود که داغ اشغال سهروزه خوزستان را بر گُرده حکومت عراق و داغ سقوط نظام جمهوری اسلامی و شکست انقلاب اسلامی را بر تارک مستکبران و حکومتهای مزدورشان گذاشت.
حماسهآفرینان خونینشهر با مقاومت خود استراتژی جنگ سریع یا پیروزی برقآسای دشمن را به شکست کشاندند و عراق را در تکمیل هدف و طرح جدید خود یعنی اشغال خرمشهر و جزیره آبادان ناکام گذاشتند. در چهارم آبان ۱۳۵۹ تلاش شبانهروزی جوانان و پاسداران خرمشهر، برخی ارتشیان غیور و دیگر رزمندگانی که برای ادای تکلیف به این مشهد آمده بودند به اتمام میرسد و بازماندگان این حماسه عظیم میروند تا مشهدی دیگر بیابند و کسب آمادگی کنند تا خونینشهر را از چنگال دشمن رهایی بخشند و منتظر قضای الهی شوند تا در کدام میدان به انجام دادن وظیفه بپردازند.
۴ آبانماه سال ۱۳۵۹، سیو پنجمین روز حمله سراسری عراق در حالی آغاز شد که نیروهای دشمن بر خرمشهر تسلط یافتند.
نیروهای دشمن فلکه فرمانداری و ساختمان فرمانداری را اشغال کردند و بر تنها راه ارتباطی خونینشهر با خارج، یعنی پل خرمشهر، تسلط یافتند و امکان هرگونه تردد به شهر خرمشهر را قطع کردند. با ملاحظه این وضعیت از سوی فرمانده عملیات خرمشهر به رزمندگان، دستور تخلیه شهر داده شد.
با بررسی اسناد و مدارک موجود، میتوان کمبود امکانات و تجهیزات نظامی و نبود پشتیبانی مؤثر از نیروهای ارتش، سپاه و داوطلب (مدافعان خرمشهر) مستقر در شهر را از دلایل اصلی سقوط خرمشهر دانست.
۴آبان ماه سالروز سقوط خرمشهر
خرمشهر حکایت مقاومت روزهای نخست جنگ تحمیلی و سرگذشت سلحشورانی است که با دست خالی، متجاوز مسلح را در بیش از یک ماه نبرد به روز سیاه نشاندند و جسم خود را سنگر کردند تا از اسلام و سرزمین ایران دفاع کنند.
ارتش بعثی در فکر تصرف سریع این شهر و از آنجا محاصره و تسخیر آبادان بود و رویای هجوم به دشتهای خوزستان و سیطره بر اهواز را در ذهن خویش میپروراند اما هیچ وقت تصور نمیکرد در خرمشهر تلفات سنگینی را متحمل شود
سرانجام خرمشهر پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخیمان بعثی اشغال شد؛ جنگ است دیگر، گاهی ما پیروز میشویم و گاهی آنها اما آنچه حایز اهمیت است کیفیت رزم و دفاع است که برد و باخت را مشخص میکند.
یادمردان دلیر سرزمین اسلامی که جانانه
تاشهادت درمقابل دشمنان بعثی ایستادندهمیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
💠 لیلاهای سرزمین من
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌴 عشق رباب
راوی: کبری عارف زاده
دو ماه پس از اشغال خرمشهر وقتی روزها و ساعتهای ما بهسختی میگذشت
من و بقیه دخترها در بیمارستان طالقانی مشغول امدادرسانی به مجروحان جنگی
بودیم. غم دوری از شهرمان سخت ما را دلتنگ کرده بود. در اتاق بالای
بیمارستان مکانی را برای خلوتهای خودمان درست کرده بودیم. گاهوبیگاه به آنجا میرفتم و با یاد شهدای شهرمان اشک میریختم.
رباب با آنکه باردار بود اما در بیمارستان کنار بقیه امدادگران تا جایی که در توان
داشت کمک میکرد. چیز زیادی به زایمانش نمانده بود. همسرش اسماعیل برای خداحافظی آمده بود. او رفت. ولی رفتنش غمی را در نگاه رباب باقی
گذاشت. عملیات شروع شده بود. صدای انفجارها و بمبارانها بیشتر از هرروزبه
گوش میرسید. از پشت پنجرههای بیمارستان میتوانستیم آسمان شهرمان را ببینیم و در آرزوی اینکه در زیر آسمان شهرمان دوباره قدم بزنیم لحظه شماری
میکردیم. مجروحین عملیات را به بیمارستان میآوردند. صحنههای دلخراشی بود. کارمان دو برابر شده بود. به ما آماده باش صد در صد داده بودند.
روزها سپری میشد و اخبار فراوانی از عملیات میآمد. مجروحین و شهدای
زیادی می آوردند. بعضی از آنها بعد از مداوای سطحی منتقل میشدند به
استانهای دیگر. اردیبهشت ۶۱ طبق معمول به بیمارستان میرفتیم. رانندهمان
آقای شاه حسینی با ناراحتی گفت:
- شنیدی رضا شهید شده؟
- کدام رضا؟
- رضا موسوی.او دومین فرمانده سپاه خرمشهر بعد از شهید جهانآرا بود. وقتی به بیمارستان رسیدیم به طرف خلوتگاهمان در بیمارستان رفتیم. دعای توسل و زیارت عاشورا خواندیم و به یاد فرمانده شهیدمان اشک ریختیم.
روزبهروز زایمان رباب نزدیکتر میشد و مادرش آمده بود که در این لحظات
کنارش باشد. اردیبهشت ۶۱ شهدای زیادی را آورده بودند. بهطرف سردخانه
رفتیم. دیدن چهره شهدا غممان را افزون میکرد. ناگهان در بین پیکرها شهیدی
که در پتو پیچیده بودند و فقط جورابهایش را میدیدم توجهم را جلب کرد.
نزدیکتر شدم. اشتباه نمیکردم. او اسماعیل خسروی همسر رباب بود. روزی که برای خداحافظی آمده بود خودم جورابهایش را شسته بودم. حالا چطور باید به رباب میگفتیم که همسرش شهید شده؟ هیچکدام از بچهها حاضر نبودند این خبر را بدهند. تصمیم گرفتیم به مادرش بگوییم.
آن روز رباب بیتاب بود و پریشان به اینطرف و آنطرف میرفت. به سمت
مادرش رفتیم و حال و احوالی پرسیدیم. اما چهره هرکدام ما حکایت از خبری
دردآور داشت. پرسید:
- چیزی شده؟
- نه.
- خبری از اسماعیل آمده؟
بیاختیار با شنیدن نام شهید اشک از چشمانمان سرازیر شد. مادر شِلِه عربیاش را از سر درآورد و زیرآب گرفت و خیس کرد و دوباره به سر گذاشت. این اوج دردش را نشان میداد. مادر به سمت دخترش رفت که خبر را به او بگوید اما تا آمد حرفی بزند دختر با نگاه به چهره مادرش گفت:
- اسماعیل شهید شده؟همه مات و مبهوت مانده بودیم. انگار رباب همه چیز را از اول میدانست. وضو گرفت و به خلوتگاه رفت. بعد از چند ساعت بهطرف سردخانه رفت. گلاب تهیه کرد و چهره همسرش را با گلاب شست و برای همیشه از او خداحافظی کرد.
شهید اسماعیل خسروی را در گلزار شهدای آبادان دفن کردند. بعد از چند روز دخترش ودیعه به دنیا آمد. هیچگاه این خاطره از یادم نمیرود و هرگاه یادش
میافتم بیاختیار اشک از چشمانم سرازیر میشود.
دوران جنگ تحمیلی