فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 سخنرانی شهید حسن باقری
🔔 انتشار برای اولین بار
🚨 تاریخ سند صوتی :
عملیات رمضان ۱۳۶۱/۴/۲۸
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📡 کانال"دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حسن باقری:
تا زمانی که این بانگ الله اکبر هست، تا زمانی که ظلمی هست، تا زمانی که کفری هست، این مبارزه هست. شکلش فرق می کنه. اصلش که فرق نمی کنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بهشتی جنگ «شهید حسن باقری»
🔹 خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حسن باقری
◇ انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید حسن باقری
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷 شهید «غلامحسین افشردی»
معروف به «حسن باقری» در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ چشم به جهان گشود.
◇ حسن، نابغه جنگ و مغز متفکر اطلاعات نظامی ایران و روزنامهنگار ایرانی بود که در جنگ ایران و عراق به عنوان جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران فعالیت میکرد.
◇ وی از فرماندهان ارشد سپاه در عملیات طریق القدس، عملیات فتحالمبین، عملیات رمضان و عملیات بیتالمقدس بود و نقشی کلیدی در آزادسازی خرمشهر داشت.
◇ هنوز ۴۵ روز مانده بود وارد ۲۷سالگی شود که در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۱ هنگام شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه بر اثر اصابت گلوله خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او فقط ۲۸ ماه در جنگ ۸ ساله حضور داشت.
#شهید_حسن_باقری
#شهید_اطلاعات_عملیات
#سالروز_شهادت
دفاع مقدس
📌 بهشتی جنگ «شهید حسن باقری» 🔹 خاطره شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حسن باقری ◇ انتشار به مناسبت س
ا🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌱🌿
🌹امروز ۹ بهمن ۱۳۶۱ - سالگرد شهادت نابغه جنگ شهید حسن باقری
که به اتفاق شهید دکتر مجید بقایی (فرمانده قرارگاه کربلا)
و "توکل قلاوند" ،مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه نجف اشرف
و "مجتبی مومنیان"،مسئول سابق ستاد قرارگاه نصر
و نیز " محمد تقی رضوانی"،عضو دفتر سیاسی سپاه پاسداران
و راوی جنگ وهمراه شهید حسن باقری در قرارگاه خاتم الانبیاء {ص}
همگی در نهم بهمن ۶۱ در منطقه فکه آسمانی شدند
ا🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌱🌿
✍️ نوشته همرزم شهیدان باقری و بقایی:👇👇
▫️امام خمینی(ره) پس از شهادت حسن باقری به روی عکس وی نوشتند: خداوند شهید شب زندهدار ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.
...دفاع مقدّس وسیلهای شد برای اینکه استعداد های مکنون در انسان ها، به شکل عجیبی بُروز کند. مثلاً شهید"حسن باقری" بلاشک یک طرّاح جنگی است. کِی؟ در سال ۶۱؛ کِی وارد جنگ شده است؟ در سال ۵۹... این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر به یک "استراتژیست نظامی"، یک حرکت ۲۰، ۲۵ ساله است؛ این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است!... "اینها معجزهی انقلاب است."
رهبر معظم انقلاب اسلامی/ ۹۲/۰۹/۲۵
خودش رفته بود سرکشی خط. خاکریز بالا نیامده، لودر پنچر شده بود. سراغ فرمانده گردان را هم از ستاد لشکر گرفت. خواب بود! –«یعنی چی که فرمانده گردان هفت کیلومتر عقبتر از نیروهاشه؟ اگه قراره گردان با بیسیم هدایت بشه، از مقر تیپ این کار رو میکردیم!!
....وقتی فرمانده گروهان از پشت بیسیم میگه سمت راست فشاره، فرمانده گردان باید با گوشت و خونش بفهمه چی میگه. باز توقع داریم خدا کمک کنه. این جوری نمی شه. فرمانده گردان باید جلوتر از همه باشه.»
کارهای گردان را سپردم به معاونم. چند روزی رفتم پایگاه پیش حسن. مجروح بودم. حسن گفت: برو جبهه ی شوش، پیش معاون عملیات. بگو باقری فرستاده. چند ماه بعد پیغام فرستاد؛ بیا ببین حالا می تونى یه خط رو با یه تیپ فرماندهی کنی؟ اوج گرمای اهواز بود. بلند شد، دریچه کولر اتاقش را بست گفت: به یاد بسیجی هایی که زیر آفتاب گرم می جنگند.
"عصر بود که از شناسایی برگشت. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید، چیزی نداشتیم. یکی از بچهها رفت و از نزدیکیِ شهر چند سیخ کباب کوبیده برایش خرید و آورد. حسن کبابها رو که دید، داد زد و گفت: اینا چیه؟... هر چیزی که بسیجیها خوردن از همون برام بیار؛ اگر هم چیزی نیست، نون خشک بیار برام..."
برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد. شهید باقری گفتند: اول نماز بخوانیم. یکی از بچهها گفت: اینجا خطرناک است، بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم. شهید باقری در جواب گفتند: کسی که به جبهه میآید نماز اول وقت را رها نمیکند. سپس خود شروع به خواندن نماز کرد. آتش دشمن بر سر ما لحظهای قطع نمیشد. ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را میخواند. نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود....
فاصله بین شوش تا فکه یک ساعت و نیم است. در صندلیهای عقب بین حسن باقری و مجید بقایی نشسته بودم. محید همیشه یک قرآن جیبی همراهش بود و در هر فرصتی تلاوت میکرد. توی این فاصله داشت سوره فجر را حفظ می کرد. قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست میخوانم؟ من داشتم حفظهایش را کنترل میکردم. وقتی رسیدیم به آیات آخر سوره فجر «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى (۲۷-۳۰)»، رسیدیم به فکه.
مجید به حسن گفت: نمیدانم چرا آیات آخر سوره را نمیتونم حفظ کنم. گیر دارد. نمیدانم گیرش چیست؟ حسن با خنده گفت: میدانی گیرش چیست؟ گیرش یک ترکش است. گیرش یک لقمه شهادت است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنة در شأن امام حسین (ع) است. شوخی که نیست. راست میگفت حسن. گیر ورود به جمع یاران شهید، خصوصیهای خدا، یک لقمه شهادتی بود که در فکه با هم نوش جان کردند.
📚 کتاب: زندگی به سبک شهدا— نویسنده: ناصر کاوه
خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حسن باقری و فرمانده شهید سردار مجید بقایی
🔹راوی: رزمنده دلاور مرتضی صفاری
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس " 🕊🕊
بقایی و باقری.mp3
1.51M
🏴 در سوگ شهادت سرداران اسلام
🎙 با نوای حاج صادق آهنگران:
🌷بقایی و باقری ای عزیزان،
یادتان جاودان ....
در رثای شهادت سرداران
حسن باقری و مجید بقایی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 جنگ بهانه است
ما باهم رفیق شدهایم
تا همدیگر را بسازیم ...
🔹 نابغه جنگ، شهید حسن باقری
🌿 دوران دفاع مقدس
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس " 🕊🕊
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #یــادشهداء
🌹 شهید حسن باقری: هرکسی که به خط نزدیکتر است، به #خطــر نزدیکتر است، ارزش بالاتری دارد."
#عند_ربهم_یرزقون
#یاد_شهداء_راه_شهداء_مکتب_شهداء
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس " 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای شهید حسن باقری بعد از عملیات رمضان:
"من خودم جوابی ندارم روز قیامت بدم، اگه برادرا جواب دارن خوش به حالشون"
#سکانس_برتر
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس " 🕊🕊
4_5796431370976756121_-1070109895.mp3
4.64M
🌷 ۹ بهمن ۱۳۶۱ -- سالروز شهادت نابغه دفاع مقدس، شهید حسن باقری
🎙 صوتی بسیار زیبا و هدایتی از شهید حسن باقری که باید چراغ راه همه سربازان جبهه حق باشد.
◀️ صبح روز یکشنبه نهم بهمن ۱۳۶۱، گروهی از فرماندهان جنگ به ملاقات امام خمینی (ره) رفته بودند که خبر تلخ و جانسوزی به جماران رسید: «نابغه جنگ « #حسن_باقری شهید شد!»
◀️ آن روز، روز تلخی برای فرماندهان بود. محسن رضایی گفت: «انگار انفجاری در مغزم شکل گرفت.» او با نگرانی از آینده جنگ گفت: «احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست دادم؛ حالا چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟» شهید مهدی زین الدین گفت: «خبر مثل کوهی روی سرمان خراب شد.»
◀️ ادامه جنگ زیر سوال بود که حالا دیگر حسن نداریم، فرمانده قرارگاه کربلا نداریم، چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟
💠 #حاج_قاسم_سلیمانی گفت: «در طول جنگ هیچ روزی برای بچههای جبهه به اندازه شهادت حسن باقری سنگین نبود؛ شهادت او برای جنگ ضایعهای بود که تا پایان جنگ جبران نشد.»
📚برگرفته از کتاب «ملاقات در فکه»
🌿 خاطرات شهید
⚪️ با دیدن امام اشک شوق از چشمانش جاری شد...💦
●زمانی توفیقی دست داد تا من و #مجید و تعدادی دیگر از دوستان به دیدار حضرت امام خمینی(ره) برویم. آن روز مجید داخل حسینیه #جماران کنار من نشسته بود و برای دیدن حضرت امام(ره) پر پر می زد...
●مرتب هم سوال می کرد که فکر می کنی ما واقعا امام(ره) را می بینیم؟
به نظرت نگاه امام چطور است؟
از حال و روزش پیدا بود که دل توی دلش نیست.
●حتی در عکس هم هیجان و اشتیاق او برای دیدار حضرت امام (ره) پیداست. آن روز همه وجود مجید از عشق به امام اشباع شده بود. وقتی حضرت امام (ره) وارد شدند مجید شروع کرد به گریه کردن و اشکش سرازیر شد...
خاطره آن روز را هرگز فراموش نمی کنم
🌷شهید مجید بقایی
✍️راوی: سردار محمدعلی (عزیز) جعفری
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شهید مجید بقایی 👇
وقتی بسیجی ها جهت عملیات به خط می رفتند، مجید روی خاک افتاده بود و گریه کنان می گفت: <<الهی هب لی کمال الانقطاع الیک>>. او یک عارف مجاهد بود. کسی بود که ملت در روز قیامت می بینند که چگونه چهره اش می درخشد
—(راوی: رحیم صفوی)
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
شهید بقایی در مدیریت، فرد محکم و قاطعی بود. چند تن از کسانی را که با هم سخت درگیر شده و از نظم و انضباط و اخلاق حسنه بی بهره بودند، از جبهه شوش بیرون کرد وگفت:<<برویدخودتان را اصلاح کنید وبعد بیاید. >>
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
شهید مجید بقایی با سردار شهید حبیب الله شمایلی روزانه حدود نیم ساعت کشتی می گرفت و می گفت:«باید قوی بشویم تا در مقابله با دشمن از نظر جسمانی کم نیاوریم. »
—(راوی: سردار مرتضی صفاری)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
صادق_آهنگران_یادواره_شهیدبقایی1387 (2).mp3
5.13M
🌹۹ بهمن ۱۳۶۱ -- سالروز شهادت مجید بقایی, فرمانده قرارگاه کربلا در دوران #دفاع_مقدس
📢شعرخوانی صادق آهنگران در یادواره سردار شهید مجید بقایی
⏳زمان: شب جمعه دوم آبان ۱۳۸۷
مکان تالار معلم بهبهان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌿 خاطرات شهید ⚪️ با دیدن امام اشک شوق از چشمانش جاری شد...💦 ●زمانی توفیقی دست داد تا من و #مجید و
🌹 ۹ بهمن ۱۳۶۱
🕊🕊سالروز شهادت مجید بقایی،
فرمانده قرارگاه کربلا در دوران #دفاع_مقدس
▫️شهید عبدالمجید بقایی درسال ۱۳۳۷ در بهبهان بدنیا آمد دیاری که فرماندهان بزرگی همچون شهیدان دقایقی، شمایلی،پیشبهار و صدراله فنی را تقدیم انقلاب کرد
ایشان در سال ۱۳۵۴، باورود به دانشگاه به فعالیتهای تشکیلاتی علیه رژیم روی آورد. در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود.
با آغاز جنگ، شهیدبقایی از طرف فرماندهی کل سپاه به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ معرفی شد. آبانماه سال ۱۳۵۹ وی مأمور شد که برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تسخیر جاده شوش را داشت و در آن زمان در سه کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش برود.
شهید بقایی ابتدا در کنار مرتضی صفاری، سپاه آنجا را سازماندهی کرد و مدتی بعد مسئولیت سپاه شوش را به عهده گرفت.
بقایی در طراحی عملیات بیتالمقدس و در کنار شهیدحسن باقری نقش به سزایی داشت. در این عملیات، با برنامهریزی دقیق و هماهنگ، توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری هوانیروز از شمال فکه به جنوب انتقال داده و به علت شایستگیای که از خود در سمت فرماندهی لشکر نشان داد، قرارگاه تحت فرماندهی ایشان (فجر) در کنار قرارگاههای نصر و فتح، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت.
او پس از عملیات رمضان به سمت معاون باقری در فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد. بعد از عملیات محرم و پس از آنکه شهیدحسن باقری جانشین یگان نیروی زمینی سپاه شد، مسئولیت قوای یکم کربلا را عهده دار شد.
سردار سپاه اسلام در ۹ بهمن ۱۳۶۱ وقتی در منطقه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی بود در سنگر دیدهبان مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و همراه با شهیدان حسن باقری، غلام عباس قلاوند، مجتبی مومنیان و محمدتقی رضوانی بهشهادت رسید
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 اینگونه مسئولینم آرزوست!!👇👇
🌷آن روزها هر کدام از بچه ها به نوبت یک شبانه روز شهردار میشدند، وظیفه شهرداری عبارت بود از غذا گرفتن، سفره پهن کردن، غذا دادن، ظرف شستن، جارو کردن و از اینگونه کارها....
🌷روزی بچه های سپاه بهبهان به شوش آمده بودند. در مورد کم و کیف اعزام نیرو با مجید جلسه ای داشتند. یکی از دوستان در همان موقع آمد و او را صدا زد و گفت: برادر مجید امروز نوبت شهرداری شماست، ظرفها مانده است. وی در جواب گفت الان میآیم. ما تا حدودی از حرکت دوستان ناراحت شدیم.
🌷اما او خواست این نکته را گوشزد کند که در اینجا، حتی فرمانده هم در نوبت شهرداری است و در امور ریز و درشت، پا به پای دیگران کار میکند. او به خدمتگزاری به نیروهای خویش عشق میورید و آن روز مجید خیلی زود جلسه را جمع و جور کرد و به انجام امور به اصطلاح شهرداری پرداخت.
👆خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار دکتر مجید بقایی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #صدای_ماندگار | صوتی از سردار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا / دوران جنگ تحمیلی
⌛️ انتشار به مناسبت ۹ بهمن ماه
سالگرد شهادت شهید مجید بقایی
صادق_آهنگران_اشعار_در_رثای_شهیدبقایی (2).mp3
2.14M
🌹۹ بهمن ۶۱- سالروز شهادت مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا دردوران #دفاع_مقدس
📢 صوت| مداحی حاج صادق آهنگران در رثای شهیدبقایی
🌷 برآنم که مدحی خدایی کنم
🌿که وصف مجید بقایی کنم
⏳زمان: شب جمعه دوم آبان1387
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🌹 ۹ بهمن ۱۳۶۱ 🕊🕊سالروز شهادت مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا در دوران #دفاع_مقدس ▫️شهید عبدالم
مجید، انقلابی به تمام معنی بود. انقلابی علیه هواهای نفسانی وگناهان خویش وعلیه آنچه خدا نمی پسندید. کجاست کسی که بگوید در دوران فرماندهی مجید بقایی حتی مکروهی از او دیده ام!
—راوی: احمدخنیفر،همرزم شهید
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
۹ بهمن ۶۱ -- سالروز شهادت مسئولان اطلاعات--عملیات و دست اندرکاران جنگ در شمال #فکه
⌛️قبل از آغاز عملیات والفجر مقدماتی
(هنگام شناسایی بر روی دیدگاه تپه ۸۵):
🇮🇷"شهید غلامحسین افشردی"
(حسن باقری)
معاونت فرماندهی نیروی زمینی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🇮🇷"شهید مجید بقایی"
فرمانده قرارگاه کربلا
🇮🇷"شهید توکل قلاوند"
مسئول اطلاعات و عملیات
قرارگاه نجف اشرف
🇮🇷"شهید مجتبی مومنیان"
مسئول سابق ستاد قرارگاه نصر
🇮🇷"شهید محمد تقی رضوانی"
عضو دفتر سیاسی سپاه پاسداران
راوی جنگ همراه شهید حسن باقری
در قرارگاه خاتم الانبیاء {ص}
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 شعر و نوحه خوانی صادق آهنگران در فراق شهادت شهیدان حسن باقری و مجید بقایی - فرماندهان قرارگاه خاتم و کربلا - دوران دفاع مقدس
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🌿 ۹ بهمن ۱۳۶۱ - سالروز عروج فرمانده متقی و مدبر دوران جنگ، شهیدان یاقری و بقایی
غلامحسین افشردی، معروف به حسن باقری به همراه شهید مجید بقایی شهید قلاوند و ۲ نفر دیگر به هنگام شناسایی در یکی از دیدگاه های منطقه فکه بر اثر اصابت گلوله خمپاره در محل حضورشان، همگی به شهادت رسیدند. فقدان شهید حسن باقری در آن مقطع ضربه سنگینی بر پیکره نظامی ایران وارد ساخت که اثراتش در سال های بعدی به روشنی لمس شد.
دفاع مقدس
💠 شهیدی که توی ذوقم زد!
⏳ اواخر خرداد 1365
⚪️ پادگان دوکوهه
صبح، تجهیزات بستیم، قمقمهها را پرکردیم و با گذر از سربالایی جاده که به دژبانی پادگان منتهی میشد، از دوکوهه خارج شدیم و در جاده، بهطرف خرمآباد، شروع به راهپیمایی کردیم. به قسمتی از رودخانه رسیدیم که درست پشت پادگان قرار داشت.
"حسین اکبرنژاد" بیسیمچی گروهان، جوان کم سنوسال ساده و پاکدلی بود. در همان اولین برخوردها، احساس خوبی نسبت به او در وجودم پیدا شد؛ احساسی که نسبت به همهی بچه بسیجیهای مخلص پیدا میشد. یکآن او را همچون شهدا سعید طوقانی و مصطفی کاظمزاده احساس کردم. بیشتر از هر چیز، به کار اهمیت میداد و اینکه یک لحظه از مسئول گروهان جدا نشود و آنچه را میگوید، بی کم و کاست و بی هیچ اضافهای مخابره کند. به اهمیت کار مخابرات واقف بود. اگر چه هنوز با او آنچنان رفیق نشده بودم، ولی برای گشودن باب رفاقت، دوربین را درآوردم و رفتم کنارش. خیلی راحت گفتم:
«برادر اکبرنژاد ... یه دقیقه بیا اینجا میخوام باهات عکس بگیرم.»
تعجب کرد، ولی در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت. کنار هم ایستادیم و عکس زیبای دو نفرهای گرفتیم.
**
⏳سهشنبه - شب سوم تیر 1365
▫️ گردان بهخرج خودش، به همهی نیروها، شام چلوکباب باصفایی داد. مناسبت آن را رسما اعلام نکردند، ولی همه فهمیدیم که "شام آخر" یا همان "شام عملیاتی" است که غالبا چلومرغ بود. شام را روی پشت بام ساختمان دادند که در جمع شاد و سر حال بچهها خیلی مزه داد؛ بهخصوص برای من که پهلوی حسین اکبرنژاد نشسته بودم و برای تحکیم رفاقت، شوخی شوخی، ناخنکی هم به غذایش میزدم!
⌛️ دوشنبه 9 تیر 1365
عملیات کربلای 1 - خط مقدم مهران
وقتی فهمیدم وظیفهی شکستن خط اول دشمن با گردان ماست، ذوق کردم. خیلی دوست داشتم جزو نیروهای خطشکن باشم. اذان مغرب که دادند، همان کنار خاکریز دستها را بر خاک کوبیدیم و با وجود تجهیزات کاملی که به خود آویخته بودیم، با پوتین نماز مغرب و عشا را خواندیم. حس و حال بچهها در نمازی که چهبسا آخرین نمازشان بود، بسیار دیدنی و زیبا به چشم میآمد.
حسین اکبرنژاد، با وجود بیسیم سنگینی که بر پشت داشت، سجدههایش را کش میداد و در همان حال که سرش بر مهر چسبیده بود، از نالههایش میشد فهمید که با چه سوزی میگرید. این چندروزه خیلی میپاییدمش. هر لحظه دنبال بهانهای میگشتم تا حرفم را به او بگویم، ولی جرأتش را نداشتم. با خود گفتم: شاید الان و این ساعات آخر که تا دقایقی دیگر تکلیف همه معلوم میشود که کی ماندنی است و کی رفتنی، بهترین فرصت باشد.
سرش را که از سجده برداشت، بهخوبی میشد رد اشکهای روی صورتش را گرفت. خواست بلند شود که دستش را گرفتم تا مثلا کمکش کرده باشم. با لبخندی بسیار دلنشین تشکر کرد و با تکانی به خود، جای بیسیم را بر پشتش درست کرد. همانطور که دستش در دستم بود، به خودم جرأت دادم و با تته پته گفتم: "ببخشید برادر اکبرنژاد ... میخواستم یه لحظه مزاحمت بشم."
- خب بفرمایید.
- اگه ممکنه تشریف بیارید این کنار خاکریز بهتره.
متعجب با من همراه شد و کمی از جماعتی که بدون توجه به ما، درحال خواندن نماز و مناجات بودند، دور شد.
- من میخواستم یه خواهش از شما بکنم که خیلی راحت بهم جواب بدید آره یا نه.
- به چی باید جواب آره یا نه بدم؟
نگاه که به چشمانش انداختم، شرمم شد. معصومیت و پاکی از آنها جاری بود. سرم را انداختم پایین و با جسارت گفتم:
- میخواستم ازتون خواهش کنم، این دم آخری که معلوم نیست فردا کی زنده است کی مرده، رضایت بدی که باهم عقد اخوت ببندیم.
- چی؟
با چی گفتنش، رنگم پرید. دستپاچه شدم که گفت: نه من اصلا از این چیزا خوشم نمیآد.
- خب آخه میخوام که باهم برادر بشیم تا ایشاالله اگه هر کدوممون رفت اون طرف، منتظر اومدن اون یکی بمونه.
- نه برادر داودآبادی. من اصلا اهل این چیزا نیستم. آدم باید خودش کاری بکنه که اونور حسابش پاک باشه، ولی اگه بحث شما شفاعت و از این چیزاست، من به شما قول میدم که اگه شهید شدم که اصلا بعید میدونم و شما هم مثل همین امروز بودید، اگه خدا اجازه داد، حتما دست شما رو بگیرم.
- شما لطف دارید، ولی ...
- ولی چی؟ مگه برادری به عقد اخوته؟
- نه خب.
با صدای مسئول گروهان که داد میزد: «بیسیمچی، کجایی؟» لبخندی زد و عذر خواست. دستش را از دستم بیرون کشید و رفت در تاریکی خاکریز.
دلم بدجوری سوخت. هیچکس اینطوری توی ذوقم نزده بود. خیلی میترسیدم. مطمئن بودم که شهید میشود. نمیخواستم مفت از دست بدهمش، ولی دیگر چه میشد کرد. میدانستم این قولی که میدهد، خیلیها قبلتر از من به او گیر دادهاند و او هم قول داده. دوست داشتم با او برادر شوم تا اگر - اگر که نه، حتما - شهید شد، خیالم راحت باشد که منتظرم میماند.
حتی رویم نشد موقع خداحافظی با او روبوسی کنم.
ادامه 👇👇👇
دفاع مقدس
💠 شهیدی که توی ذوقم زد! ⏳ اواخر خرداد 1365 ⚪️ پادگان دوکوهه صبح، تجهیزات بستیم، قمقمهها را پرکردی
▫️بخش دوم (پایانی)
⌛️ پنجشنبه 9 بهمن 1365
شلمچه – عملیات کربلای 5
در یکی از سنگرها حسین اکبرنژاد را دیدم. حسین بیسیمچی گردان بود. دقایقی در سنگر محو جمال و ادب او ماندم و با وجودی که اصلا دلم نمیآمد از او جدا شوم. هر طور بود بهش گفتم که آن شب بدجور حالم را گرفتی، ولی او همچنان لبخندی زیبا تحویلم داد و این که:
«انشاءالله اگه توفیقی شد و شهید شدم، شما رو یادم نمیره.»
پس از خداحافظی به انتهای خاکریز رفتم. ساعتی بعد که به سنگر برگشتم، جای او خالی بود. یکی از بچهها گفت: «حسین زخمیشد و رفت عقب.»
***
پس از برگشتن از جبهه، تلفنی به خانهی اکبرنژاد زدم، گوشی را خانمی برداشت که احتمالاً مادرش بود. پس از سلاموعلیک گفتم: میبخشید من با حسین جبهه بودم، اونجا زخمی شد. میخواستم بپرسم الآن کدوم بیمارستانه؟
ناگهان زد زیر گریه و گوشی را به زنی دیگر داد که او هم گریه میکرد، ولی به خودش تسلط داشت. او با گریه گفت: حسین؟ فردا تشییع جنازهشه.
بدون آن که چیزی بگویم، گوشی تلفن را گذاشتم. فردای آن روز به نزدیکی منزلشان در محلهی درخونگاه رفتم؛ در خیابان 15 خرداد نرسیده به چهارراه گلوبندک. پیکرش را از دم خانهشان تا مدرسهاش تشییع کردند، ترکش به سرش خورده بود و احتمالاً در راه انتقال به عقب، جان سپرده بود.
شهید "حسین اکبرنژاد" متولد: دوشنبه 13/7/1349 شهادت: شنبه 11/11/1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه. مزار: بهشتزهرا (س) قطعهی 29 ردیف 45 شمارهی 14
(حمید داودآبادی)
دفاع مقدس
۹ بهمن ۶۵ -- سالروز شهادت مهدی چگینی رزمنده گردان از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) متولد: یکشنبه ۲۲ ب
🔹زو بازی در جبهه
هنگامه عملیات کربلای 5 بود.
آخرین روزهای دی 1365.
گردان های دیگر لشکر 27 محمد رسول الله (ص) وارد عمل شده بودند.
گردان حمزه سیدالشهدا، دو سه روزی بود که از خط پدافندی در منطقه قلاویزان مهران برگشته بود تا خودش را به عملیات برساند.
در اردوگاه کارون، نزدیک منطقه عملیاتی، بچه ها که منتظر شرکت در عملیات بودند، حوصله شان سر رفته بود.
هواپیماهای دشمن، هر روز و ساعت آسمان آبی را خدشه دار کرده و منطقه را بمباران می کردند.
احمد بوجاریان گیر داد برای رفع بی حوصلگی بچه ها، یک بازی دسته جمعی ترتیب بدهیم.
تا گفت: "می گم بیا دو تیم بشیم و زو بازی کنیم!"
هم جا خوردم، هم خوشم آمد. بقیه بچه ها هم همین طور.
اول با آفتابه، دورتادور زمین بازی را آب ریختیم و خط کشی کردیم. دو تا تیم شدیم و شروع کردیم به بازی.
حاج آقا کریمی که اصلیتش کُرد و از اهالی ایلام بود، به تیم ما افتاد.
هیکلش درشت بود و با آن قیافه گرفته و سفت و سخت، منتظر می ماند تا آن که زو می کشد به وسط زمین بیاید. یک دفعه جلو می رفت، یقه طرف را می گرفت و از زمین بلندش می کرد. آن قدر او را بالای زمین نگه می داشت تا نفسش بند می آمد.
چند روز بعد، اولین روزهای بهمن 1365، عملیات کربلای 5 در شلمچه از دو تا تیم بازی زو، اینها پر کشیدند:
شهید "سیدمحمد هاتف" متولد: پنجشنبه 26 آذر 1349 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاکسپاری: یکشنبه یکشنبه 17 تیر 1375 مزار: بهشتزهرا (س) قطعهی 29 ردیف 65 شمارهی 8
شهید "احمد بوجاریان" متولد: دوشنبه 11 اسفند 1348 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاکسپاری: یکشنبه 17 تیر 1375 مزار: بهشتزهرا (س) قطعهی: 28 ردیف 43 مکرر شمارهی 20
شهید "داوود اعتمادپور" متولد: چهارشنبه 10 خرداد 1346 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 مزار: شهرستان رباط کریم، گلزار شهدای منجیلآباد
🌷شهید "مهدی چگینی" متولد: یکشنبه 22 بهمن 1346
🕊🕊شهادت: پنجشنبه 9 بهمن 1365 مزار: تهران، شمیرانات، گلزار شهدای امامزاده علیاکبر (ع) چیذر
حمید داودآبادی
🌱 ۱۰ بهمن ۱۳۴۲ - سالروز تولد شهید رمضان علینقی زاده
💐 ولادت او مصادف شد با اول رمضان و شهادت او نیز اول رمضان 🕊🕊🕊 — (۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۵) — فاو عراق — بر اثر اصابت گلوله
پاسدار رسمی بود و دیده بان توپخانه ۶۳ خاتم الانبیاء (ص)
مداح و حافظ قرآن، متأهل و دارای یک فرزند دختر بود.
🌴 مزار : بهشت زهرای تهران: قطعه ۵۳ - ردیف ۱۴۶ - شماره ۵
▫️اسم: #رمضان
▫️تاریخ ولادت: ماه #رمضان
▫️تاریخ شهادت: ماه #رمضان
ا🚩🌱🚩🌱🚩🌱🚩
ادمین کانال در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خزمشهر) با این شهید عزیز، همرزم بود.
فرمانده گروهانمان: شهید میرعلی رئیسی اسکویی و فرمانده گردان نیز: شهید علی موحد دانش (گردان حبیب - لشگر ۲۷)
دوران #جنگ_تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس