eitaa logo
دفاع مقدس
3.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
794 فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر یا لیتنا کنا معک لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۸ اسفند سالروز شهادت علمدار لشگر مقدسی امام حسین (ع)، شهید حسین خرازی 🎞 برشی از مستند «روایت فتح» و رویارویی دوربین شهید آوینی با شهید خرازی در بحبوحه عملیات والفجر هشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند. با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود... *مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد. *رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی. 🕊 حدیث خوبان_ ص۲۵۴
صادق_آهنگران_–_در_رثای_شهادت_حسین.wma
1.42M
📢 صوت | نوحه در رثای شهادت حاج حسین خرازی ۸ اسفند ۶۵ - سالروز شهادت علمدار لشگر مقدس امام حسین (ع)، شهیدخرازی کانال دفاع مقدس 🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
📷 صادق آهنگران در کنار حسین خرازی، فرمانده لشگر امام حسین (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / حضور شهید خرازی؛ علمدار بی دست لشگر مقدس امام حسین (ع)؛ در پشت خاکریز اول جبهه 🌷حسین خرازی برای سرکشی به نیروهای گردان امام محمدباقر(ع) --از لشگر ۱۴-- به خط مقدم آمده است، همانها که خوب جنگیده و یک گردان از دشمن را منهدم ساخته اند. خرازی در مصاحبه با خبرنگار عنوان می کند: این پیروزی ها، تماما معجزات الهی ست و ما باید به شکرانه امدادهای غیبی که نصیب رزمندگان می شود، مرتب ذکر سبحان الله و الحمدلله را بر زبان جاری کنیم. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 مصاحبه زیبا و سخنان شنیده نشده از علمدار لشگر مقدس امام حسین(ع)، سردار خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرلشگر پاسدار حاج حسین خرازی همراه با تصاویر زیبا و دیدنی از این دلاورمرد میدان های نبرد که تاکنون ندیده اید. 🔹...و چه زیبا شهید آوینی اینگونه در وصفش می گفت: ... آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می شود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند. کانال اینجا بیت شهداست☝️☝️ 🌱انتشار مطالب کانال ، بدون ذکر منبع نیز آزاد است🌱
📄 قسمت دوم نامه او خود در وصیت نامه اش می نویسد: ✍️ . . . من در این عملیات شهید می شوم🌷🌷 ... . همینطور هم می شود. علمدار گردان قمر بنی هاشم (ع) در هشتم اسفند 1362 به آرزویش می رسد و بال در بال فرشتگان به جایگاه ابدی خود پرواز می کند.🕊🕊
🌷 ۸ اسفند ۱۳۶۲ — سالروز شهادت پهلوات شهید مرتضی حمزه دولابی - عملیات جاوید الاثر، شهید حمزه دولابی خفته در خاک فرمانده دلاور گردان حضرت قاسم (ع) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) دوران دفاع_مقدس ⚪️ : 💠 از خداوند می خواهیم که آن قدر به ما قدرت و توانایی بدهد تا بتوانیم شبانه روز در خط ولایت برای مردم زحمت بکشیم ...💕
🌿 پهلوان مرتضی 🌷 سردار شهید مرتضی حمزه دولابی فرمانده گردان حضرت قاسم علیه السلام، لشکر۱۰ ولادت: ۱۳۳۷ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۲ عملیات خیبر - جزیره مجنون مزار: جاوید الاثر ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 دستور بود که مرتضی با گردانش به عقب برگرده. من رفتم که به مرتضی این دستور رو برسونم . وقتی مرتضی را دیدم داخل یک سنگر حفره روباهی بود و زانویش را با سیم محکم بسته بود. گفتم پاهات رو برای چی بستی؟!! گفت یعنی این که نشسته ام! یعنی این که من اینجا هستم، تا زنده هستم ، اینجا هستم. به مرتضی گفتم : دستور را باید اجرا کنی. اون گفت: دستور امام (ره) این است که جزایر باید حفظ بشه پس حکم ولی بالاتر از حکم فرمانده است. می دونم فرمانده درست می گه اما تا این شهدا اینجا هستند من هم اینجام و از این جا تکان نمی خورم. هر وقت نیروهای من عقب اومدن من هم عقب میام💕 (راوی: حاج محسن سوهانی)
💠 دو شهید هم‌نام، هم‎محله و هم‌سن : 🌷شهید "مرتضی زارع دولابی" در سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. 🌷شهید "مرتضی حمزه دولابی" در سال ۱۳۳۷ در محله دولاب تهران چشم به جهان گشود. ⚪️ مرتضی زارع دولابی فرمانده گردان حضرت قاسم(ع) لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع) 🕊🕊 شهادت: ۱۲ مرداد ۱۳۶۲ — عملیات والفجر ۲ - منطقه حاج عمران- بر روی قله ۲۵۱۹ ⚪️ مرتضی حمزه دولابی فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) 🕊🕊شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۲ — عملیات خیبر- جزیره مجنون آنها هر دو در اوایل و اواخر سال ۶۲ ، فرمانده گردان حضرت قاسم (ع) - لشگر ۱۰ بودند . . . اما تفاوتشان در اینست که شهید حمزه دولابی، تا کنون مفقود الاثر و گمنام بوده ... و شهید زارع دولابی ، آرمیده در بهشت زهرا (س) تهران است: قطعه ۲۸، ردیف ۱۳۴، شماره ۱۱
🌷 سردار شهید مرتضی حمزه دولابی ❇️ به روایت برادر هادی معماری:👇 در سپاه حفاظت تهران فرمانده گردان بود. همکار هم بودیم. از برادر به من نزدیکتر بود. مدتی که گذشت بیشتر او را شناختم. انسان فوق العاده ای بود. همه صفات اولیای الهی در او جمع شده بود. ایمان، تقوا، توسل، جوانمردی، حیا و.... به این صفات باید پهلوانی و شجاعت را اضافه کرد. در مسابقات شنا هیچکس حریف او نبود. در دومیدانی همیشه اول بود. در کشتی بی نظیر بود. بسیاری از پهلوانان و قهرمانان آن زمان را شکست داده بود. در مسابقات انتخابی ارتش ها با تیم سپاه شرکت کرد. قهرمان شد. برای مسابقات جهانی و نزوئلا انتخاب شد. اما چون عملیات دیگری آغاز شده بود به سوی جبهه شتافت. روحیه او بسیار بالا بود. هرکس یک بار با او برخورد داشت شیفته اش می شد. همیشه سخت ترین کارها را انجام می داد. از روز اول جنگ در همه صحنه ها حضور داشت. با پایان عملیات به تهران می آمد و فرماندهی گردان حفاظت را ادامه می داد. قبل از عملیات خیبر در مسجد او را دیدم. با اینکه همیشه چهره اش ملکوتی بود اما این بار فرق می کرد. دوباره صحبت از جبهه بود. اینکه عملیات دیگری در راه است. مرتضی گفت: تو این عملیات ما می ریم کربلا! ما هم که منظور او را نمی فهمیدیم گفتیم: ای بابا این چه حرفیه! معلوم نیست تو این عملیات راه کربلا باز بشه! اما او دوباره با قاطعیت گفت: ما می رویم کربلا! با اعزام او موافقت نمی شد. رفتیم دفتر سپاه حفاظت. با فرمانده صحبت کردیم. حرف زدن مرتضی عجیب بود. همه حس کرده بودند که مرغ روح مرتضی دیگر در این عالم نمی گنجد. بالاخره برگه اعزام را گرفت. همانجا پشت در گفت: هادی، این آخرین اعزام من است. دیگر بر نمی گردم. یا زیارت است یا شهادت! در منطقه همه او را خوب می شناختند. قسمتی از کار شناسایی منطقه مجنون به عهده او بود. قبل از عملیات، مسئولیت گردان حضرت قاسم از لشگر 10 سیدالشهدا (ع) به او سپرده شد. فراموش نمی کنم. در توجیه فرماندهان لشگر همه نشسته بودند حتی شهید زین الدین فرمانده لشگر 17 هم حضور داشت. مرتضی منطقه را برای آنها تشریح می کرد. به ریز ترین مسائل دقت داشت. خیلی خوب فرماندهان را توجیه کرد. حرکت نیروها آغاز شد. گردان مرتضی با هلی کوپتر راهی جزایر شد. او یک موتور تریل را با خودش آورد. این هم نشانه دقت عمل او بود. در جزایر هیچ خودرویی وجود نداشت. این موتور بهترین وسیله ارتباطی شده بود. سه روز در منطقه حضور داشتیم. پاتک های سنگین دشمن آغاز شد. در حالی که نیروهای بیشتر لشگرها مجبور به عقب نشینی شده بودند اما مرتضی و نیروهایش محکم و استوار مانده بودند. به همه بچه ها روحیه می داد. با او کسی احساس تنهایی نمی کرد. جوان خوش سیمایی آمد و سراغ مرتضی را گرفت. با او کمی صحبت کرد و رفت. بعدها فهمیدم مهدی زین الدین فرمانده لشگر مجاور ما بود. مرتضی نیروها را حرکت داد و جلو رفت. این کار او فشار عراق را بر لشگرهای مجاور کم کرد. سه روز در منطقه جزایر مجنون بودیم. برای ما از کربلا می گفت. از صبر حضرت زینب (ع) و.... دستور عقب نشینی صادر شد. مرتضی با حاج کاظم رستگار فرمانده دلاور لشگر دو صحبت کرد. با توجه به شرایط منطقه از او خواست تا شب صبر کند. با تاریکی هوا بیشتر نیروهایش را به عقب فرستاد. اما بقیه نیروها ماندند. ظهر روز بعد مرتضی پرسید وقت اذان شده؟ بعد با خاک داخل کانال تیمم کرد. او مشغول نماز شد. آنقدر عاشقانه و خالصانه نماز خواند که اشک همه را جاری کرد. بی اختیار به یاد ظهر عاشورا افتادیم. حلقه محاصره تنگ تر شده بود. همه گلوله های آر پی جی ما شانزده عدد بود. بیست تانک عراقی به سمت کانال ما می آمدند. مرتضی مرتب جای خود را عوض می کرد و شلیک می کرد. من هم شمارش می کردم. شش تانک را منهدم کرد. تانک ها عقب رفتند. بچه ها دوباره روحیه گرفتند. اما این بار هلی کوپترهای عراقی آمدند! مرتضی همیشه می گفت: توکل بر خدا فراموش نشود. این بار هم با توکل بر خدا و با همان سلاح های ساده مشغول شلیک بود. تقریبا هیچ کس مثل او توان جنگیدن نداشت. همه خسته بودیم. باور کردنی نبود. یکی از گلوله ها درست به هدف اصابت کرد. هلی کوپتر در جا آتش گرفت! بقیه آنها هم فرار کردند. شب از راه رسید. نام و پلاک شهدای باقی مانده را به عقب فرستاد. مجروحین را هم با بقیه بچه ها راهی کرد. خودش آخرین نفر بود. همان موقع تیر به پای او اصابت کرد. با این حال و با آن بدن قوی یکی از مجروحین را برداشت و به سمت ساحل هور حرکت کرد. در کنار ساحل بدنش از سرما می لرزید. خون زیادی از او رفته بود. همان لحظه گلوله تیربار دشمن به سینه اش اصابت نمود. مرتضی همانجا کنار آب بر زمین افتاد و روحش به سوی کربلا پر کشید🕊🕊🕊
۹ اسفند ۱۳۶۲ سالروز شهادت سردار بی ادعای سپاه اسلام فرماندۀ با اخلاص و بی نشان ▫️ولادت ۱۳۳۸ ، شاگرد ممتاز در دوره ابتدایی و راهنمایی دیپلم رشتۀ ریاضی فیزیک سال ۱۳۵۷ دانشجوی رشتۀ جامعه شناسی حرکتهای انقلابی، پخش اعلامیه و ایجاد شور و انگیزه در بین جوانان برای مبارزات سیاسی علیه رژیم طاغوت بازگشت به تهران و ایفای نقشی حساس در عضویت در سال ۱۳۵۸ تشکیل جهاد سازندگی در عزیمت به با آغاز جنگ تحمیلی معاون گروهانی از گردان جعفر طیار بود و شرکت در عملیات والفجر مقدماتی ، والفجر 1 و والفجر 4 مسئول تشکیل به دستور رشادت فراوان و بی نظیر در در عملیات مجروحیت در عملیات ازدواج با یک دختر مؤمن پاسدار در بهمن ۱۳۶۲ و خوانده شدن خطبه عقد توسط مقام معظم رهبری عزیمت بعد از یک هفته پس از ازدواج فرماندهی گردان از (ص) فرماندهی صمیمی و صادق ، حضوری خالصانه در بین نیروها با همۀ فراز و نشیب های عملیات شعار هر چه خدا خواست همان می شود را چنان در میان نیروهایش جا انداخته بود که در هر موقعیتی ،آن را با صدای بلند تکرار می کردند. در جمع نیروهایش و سایر رزمندگان به « فرمانده عبد الله» معروف بود .او محبوب همه ها بود به طوری که وقتی در بین آنها حاضر می شد همه یکصدا فریاد می زدند «صل علی محمد ، فرمانده گردان خوش آمد.» در عملیات خیبر در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۶۲، گردان حبیب ابن مظاهر تحت فرماندهی «عمران» در منطقه عملیاتی به محاصره دشمن افتاد و بالگرد های دشمن روی ٬ رزمندگان را به رگبار بستند. مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت ولی با وجود جراحت ، گویان نیروهایش را به پیشروی فرا خواند و به معاونش دستور حرکت داد که گردان به پیشروی خود ادامه دهد ولی پس از چند ساعت که مجبور به عقب نشینی شد اثری از به دست نیامد و او از آن زمان است. ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas