هدایت شده از دفاع مقدس
(ادامه از پست قبل)
❇️ همت رفت ولی مرام و مکتب او باقی ماند.
فرمانده لشگر نظامی پایتخت که در اوج تواضع و فروتنی بود.
واقعیت آن است که بین همت و بسیجیها، به هیچوجه بحث فرمانده و نیروی تحت امر نبود. ابراهیم همت، برادری بزرگتر و به غایت مهربان برای بسیجیها، سپاهیها و کادر فرماندهی لشگر بود. اخلاق بسیار خوب، لبخندهای همیشگی، چشمان نافذ و مهربان، رسیدگیهای مداوم به بچههای لشگر و سایر خصوصیات و ویژگیهای عالی ایشان، شخصیتی از این جوان شهرضا اصفهان ساخته بود که بچههای تهران، دیوانهوار دوستش داشتند.
یکی دیگر از ویژگیهای شهید همت، دانایی و فهم سیاسی وی بود. در سخنرانیهایی که برای گردانها و یا لشگر انجام میداد، صحبتهای ایشان به دو بخش عبادی و سیاسی تقسیم میشد و انصافا در هر دو بخش، همت سخنران ورزیدهای بود. خاطرم هست، ایشان در سخنرانی خود در تابستان ۶۲ در اردوگاه قلاجه کرمانشاه، ارتباط میان عملیاتهای رزمندگان ایرانی در جنگ تحمیلی، با اقدامات و جلسات شورای امنیت سازمان ملل متحد را با مهارت یک استاد سیاسی باتجربه، تشریح کرد.
بنظرم، همت یک فرد نبود. او یک فرهنگ و یک مکتب بود و است. همانند مکتب حاج قاسم سلیمانی. مکتب شجاعت و غیرت ایرانی، بعلاوه اخلاق و رفتار نیکوی اسلامی و همراه با شناخت کامل از تحولات سیاسی و اجتماعی زمان خود.
روح نازنینش شادتر از همیشه!
دفاع مقدس
❇️ روایت جانباز سرفراز رضا نوریان از دیدار با شهید همت خاطره روبوسی من با شهيد همت در شب يازدهم اسف
شهید محمد ابراهیم همت
شهید سید ابراهیم کسائیان
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم قدیمی از مصاحبه تلویزیونی شهید همت
زمانی که بعد از شهید ناصر کاظمی، فرماندهی سپاه پاوه و اورامانات را بر عهده داشت
(در این زمان، فرماندهی جبهه مریوان «که از روی نقشه، در قسمت شمال پاوه، واقع شده است، بر عهده جاوید نشان احمد متوسلیان بود» این دو جبهه از طریق قله شمشی و کوه تخت و مله خور و با استفاده از راه صعب العبور و صخره ای به یکدیگر متصل می شدند. همین نزدیکی و همجواری پاوه و مریوان، همت و متوسلیان را به این نتیجه رساند که اولین عملیات موفق برون مرزی را علیه ضدانقلاب و متجاوزین بعثی در محور نوسود، نودشه .. و طویله عراق ... انجام دهند ، بنام عملیات محمد رسول الله «ص»)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
کتاب خورشید خیبر ناصرکاوه شهید همت 1402.pdf
10.35M
🌷سلام: بمناسبت فرارسیدن ۱۷ اسفند، سالروز شهادت حاج ابراهیم همت که امسال مصادف است با چهلمین سال، فرمانده محبوب و دوست داشتنی لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) با افتخار به طور رایگان #کتاب_همت_خورشید_خیبر
#تالیف_ناصرکاوه تقدیم شما سروران گرامی می گردد.از شما دوستان عزیز، خواستار مطالعه و نشر این کتاب ارزشمند هستیم. با تشکر از شما که ضمن مطالعه این کتاب آنرا در فضای مجازی بازنشر می فرمائید تا در ثواب آن شریک باشید...
التماس دعا، ناصر کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند فرماندهان -- شهید محمد ابراهیم همت🌷
🎞 ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
عمليات خیبر گره خورده بود
فشار مىآوردند خط طلاييه شكستهشود!
زير آتش ميگهايى که جزيره را شخممیزدند
كسىنمانده بود خبر بياورد. خودش رفت
و از "سه راهى مرگ" عبور كرد..!
قبل رفتن فقط گفت :
«مثل اينكه خدا ما رو طلبيده».
هفده اسفند ۶۲ وسطِ جزیره مجنون
در سهراهی مرگ، بیسر افتاد و آرام گرفت
و آنها که ماندند را شرمنده خودش کرد...
#سالروز_شهادت
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#فرمانده_لشکر۲۷حضرترسولﷺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همت به روایت حاجقاسم عزیز
دفاع مقدس
#همت به روایت حاجقاسم عزیز
🔷 ۱۷ اسفند سالروز شهادت علمدار خمینی کبیر، محمد ابراهیم همت گرامی باد.
♦️حاج همت چگونه شهید شد؟
🔸بچه های حاجی تو محور طلائیه باید نفوذ می کردند و می رسیدند به جاده ای که می خورد به شهر نَشوهِ عراق و بعدش از روی دژی خاکی عبور می کردند تا به میادین مین عراق برسند که بعد از عبور از این موانع، تازه به خط اول درگیری می رسیدند!
🔸رزمنده ها باید تو یه معبر به عرض ۳۰ سانت و طول ۸۰۰ متر و در حالی که سمت چپشون دیواره دژ و سمت راستشون هم آب بود و همزمان دشمن رو سرشون آتیش می ریخت عبور می کردند.
🔸سردار جهروتی زاده میگه به هر معجزه ای که بود بالاخره من و دو سه تا از بچه ها تونستیم از اون معبر جون سالم به در ببریم و تو میدون مین یه معبر کوچیک باز کنیم. معبر رو باز کردیم اما دیدم به جز خودمون سه نفر هیچ نیروی نمونده که حالا بخواد از این معبر پیشروی کنه و همه شهید شدند!
🔸راه برگشت هم بسته شده بود و پیکر شهدا تو این معبر ۳۰ سانتی افتاده بود و ناچار پا رو پیکر مقدس شهدا گذاشتیم و به سختی برگشتیم عقب. شب بعد هم با نیروهای جدید تو معبر پا رو پیکر شهدا گذاشتیم و رسیدیم به همون میدون مین اما باز هم فقط من مانده بودم و شهید عباس کریمی و شهید رضا دستواره و هیچ نیرویی نبود که بخواد از معبر باز شده تو میدون مین پیشروی کنه!
🔸حاج همت اومد پشت بیسیم و گفت: «آقا از قرارگاه میگن امشب خط حتماً باید شکسته بشه.» ما هم دوست داشتیم که بتونیم خط دشمن رو بشکونیم اما هرچی موندیم کسی بهمون ملحق نشد و نیمه های شب بود که سردار رحیم صفوی تو بیسیم گفت: «هر طوری هست خط باید شکسته بشه» آخه امام خمینی (ره) توی اون پیام تاریخیش گفته بود که حفظ جزایر مجنون حفظ اسلام است!
🔸از پشت بیسیم به حاج همت گفتیم: «آقا ما فقط سه نفریم و همه بچه ها شهید شدن، اما اگه دستور بر پیشروی هست تا ما سه نفری حمله کنیم؟» دستوری بر پیشروی صادر نشد و اون شب هم نتونستیم از معبر باز شده عبور کنیم.
🔸از اینجا به بعد بود که حاج همت استراتژی رو برا عبور از دژ تغییر داد و شب های بعد هر یک از گردان ها مأمور انداختن پل روی کانل و عبور از اون بودند اما باز هم فایده ای نداشت. دست آخر دیدیم که دیگر راهی نیست و چند نفر از بچه های تخریب با شنا کردن از کانال رد شدند و خواستند بروند به سمت معبر اما آتیش دشمن سنگین بود و باز هم موفق نشدند!
🔸النهایه حاج همت تشخیص داد که لشکر باید بره داخل جزیره مجنون، همزمان دقیقاً ده جنگنده بعثی مثل اینک بخوان برا مرغ و خروس دانه بریزند، رو سر بچه هایی که رو اندک خشکی جزیره بودند و نمی تونستند خودشون رو استتار کنند به ردیف بمب ریختند و بچه ها شهید شدند!
🔸ارتباط با خط مقدم قطع شده بود و سه راهی شهادت (کسایی که راهیان نور به یادمان طلائیه رفتند میدونند که سه راه شهادت کجاست) اینقدر آتیشش زیاد بود که هر کی میخواست از اونجا بره شهید می شد. حاجی به مرتضی قربانی که از بچه های لشکر ۲۵ کربلای مازندران گفت: یکی از بچه هات رو بفرست بره از جلو خبر بیاره که مرتضی با شرمندگی گفت: «دیگه هیچ نیرویی نداریم و همه شهید شدند.»
🔸الله اکبر، میگه حاجی با ناراحتی سری تکون دادن و گفت: «مثل اینکه خدا ما رو هم طلبیده» و رفت سمت جزیره! راوی میگه چند لحظه بعد منم راه افتادم سمت جزیره و جزیره مملو بود از شهید و مجروحانی که «یا زهرا یا زهرا» می گفتند و از شدت تشنگی داشتند هلاک می شدند و آب هور هم آنقدر خمپاره خورده بود که تبدیل به گِل شد و پر بود از جنازه عراقی ها و پیکرهای مطهر شهدای ما!
🔸زخمی ها از همین آب گِل آلود می خوردند که حاج همت سر رسید و قمقمه هاشون رو جمع کرد و سوار یه پل شناور شد و با دستاش پارو زد و رفت وسط هور و از اون جایی که آب کمی زلال بود برا زخمی ها آب آوُرد. حاجی وقتی صحنه وخیم مجروحان و شهدا رو دید، بیسیم رو داد دست یکی از بچه ها و گفت تو همینجا بمون تا من برم قرارگاه و بیام و تو همین حین وقتی که با شهید حمید میرافضلی (اهل سیرجان و لشکر حاج قاسم، ملقب به سید پابرهنه) سوار موتور بود و به خط می رفت، کمی اون طرف تر از سه راه شهادت با گلوله تانک افتاد رو زمین (یکی از زخمیها شاهد این ماجرا بود).
🔸راوی دیگه ای میگه خبری از حاجی نبود و کسی فک نمی کرد اونی که سر و دستش قطع شده حاجی باشه! وقتی در حال برگشت به عقب بودم دیدم که یک پیکر سر و دست نداره و از رو لباساش فهمیدم که دقیقاً حاجی هست اما چون خیلی ناراحت بودم خودمو گول زدم و گفتن نه این حاجی نیست!
🔸فردا پیکر حاجی رو به عنوان شهید گمنام به اهواز بردند و تا سه روز گفتند که این شهید سر نداره و معلوم نیست کییه. من از رو کاپشن شناختمش و گفتم این حاج همته و پیکر حاجی رو بردیم پادگان دو کوهه برا خداحافظی و بعد رفتیم تهران تشییع و بعد هم رفتیم تو محل خودشون تو شهرضای اصفهان برای دفن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 برشی از مستند آسمانی «روایت فتح» و لحظه اعلام خبر شهادت حاج همت در حسینیه دوکوهه از سوی شهید حاج عباس کریمی
44.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۷ اسفند ۶۲-- سالروز شهادت سردار خیبر
📢 صدای ماندگار
💠 ما موظف به انتقال پيام خون شهدا به نسل آیندهایم
🎙 سخنرانی شهید حاج محمدابراهیم همت که برای اولین بار منتشر شد
⌛️ ۵ آبان ۶۱ -- محور غرب ـ سومار
▫️شرح عمليات مسلم بن عقيل (قرارگاه ظفر)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
👈 شهید همت: رکوپوستکنده به شما بگويم هیچکداممان دوره در آمريكـا و اسـرائيل و روسـيه نديديم، همهمان عمليات و جنگ را ياد گرفتيم با خون شهدا. ما نتوانسـتيم شهيد بشويم لااقل پيام خون اين شهدا را بدهيم تا نسـل آينده كمتر ضـربه بخورنـد.
📃 بخشی از وصیتنامه شهید همت:
مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم؟
کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.
اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من رو سياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد
دفاع مقدس
⚪️شرح شفا یافتن ابراهیم همت👇
▫️میخواستم برم کربلا زیارت امام حسین(علیهالسلام)
همسرم سه ماهه باردار بود
التماس و اصرار که منو هم ببر،
مشکلی پیش نمیآید
هرجوری بود راضیم کرد.
با خودم بردمش؛
اما سختی سفر به شدت مریضش کرد.
وقتی رسیدیم کربلا
اول بردمش دکتر...
دکتر گفت:
"احتمالاً جنین مرده.
اگر هم هنوز زنده باشه،
امیدی نیست چون علایم حیاتی رو نداره."
وقتی برگشتیم مسافرخونه
خانم گفت:
《من این داروها رو نمیخورم!
بریم حرم.
هر جوری که میتونی منو برسون به ضریح آقا!》
زیر بغلهاش رو گرفتم
و بردمش کنار ضریح.
تنهاش گذاشتم
و رفتم یه گوشهای واسه زیارت.
با حال عجیبی شروع کرد
به زیارت.
بعد هم خودش بلند شد و رفت
تا دم در حرم.
صبح که برای نماز صبح بیدارش کردم.
با خوشحالی بلند شد و گفت:
《چه خواب شیرینی!
الان دیگه مریضی ندارم.》
بعد هم گفت:
《توی خواب یه خانمی رو دیدم
که نقاب به صورتش بود،
یه بچهی زیبا رو گذاشت توی آغوشم...》
بردمش پیش همون پزشک.
۲۰ دقیقه ای معاینه کرد.
آخرش هم با تعجب گفت:
"یعنی چه؟
موضوع چیه؟
دیروز این بچه مرده بود،
ولی امروز کاملاً زنده و سالمه!
اونو کجا بردید؟
کی این خانم رو معالجه کرده؟
باور کردنی نیست،
امکان نداره!؟"
خانم که جریان رو براش تعریف کرد
ساکت شد و رفت توی فکر...
وقتی بچه به دنیا اومد
اسمش رو گذاشتیم
محمدابراهیم
محمدابراهیم همت
🌴 نثار روح مطهر سردار شهید "حاج محمدابراهیم همت" صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۱۷ اسفند سالروز شهادت شهید همت در عملیات باشکوه «خیبر» گرامی باد.
🔸در این عملیات در کمتر از ۲۰ روز بیش از ۱/۰۰۰/۰۰۰ گلوله خمپاره روی سر سربازان جبهه حق ریخته شد! یعنی هر روز ۵۰ هزار گلوله و هر ۱/۵ ثانیه یک خمپاره!
🔸حالا پس از سالها یکی از راویان دفاع مقدس میگوید: که در این عملیات صوت بیسیم ارتشبد عدنان خیرالله (وزیر جنگ عراق و پسر دایی صدام) با صدام را شنود کردیم که با خنده به او میگفت: «قربان، فرماندهان ایرانی در حال هذیان گفتن هستند!»
♦️مدتی بعد قاسم سلیمانی میگوید: «عدنان خیرالله به صدام دروغ نگفت!» و اما ماجرا چه بود؟
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
دشمن در صبح روز #17_اسفند _1362 یکبار دیگر حمله خود را آغازکرد
این بار، حمله دشمن با استفاده از ابراز و تسلیحات، شدیدتر و وسیع تر بود. در مقابل، وضع جبهه خودی بسیار حاد و مهمترین مسئله، #کمبود_نیرو_و_مهمات بود. در حالی که به شدت به مهمات نیاز بود، #سرهنگ_موسوی_قویدل یکی از فرماندهان ارتش اعلام کرد: «در کل، 1300 عدد گلوله 130 میلی متری در اختیار داریم.»
همچنین،برادر غلامعلی رشید از داخل جزیره پیام داد که اگر نیروهای #حاج_همت (لشکر۲۷) نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.
عراقی ها نیز از جنگ روانی استفاده کرده و به نیروهای ایرانی اعلام کردند، اگر جزایر را خالی نکنند، آنجا را به موشک بسته و به شدت بمباران می کنند. در این روز، دفتر امام به طور مستمر در تماس با قرارگاه، تحولات جنگ را پیگیری می کرد.چ
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
بروایت جعفر طهماسبی:
۴۰ سال قبل
17 اسفند سال 1362
جزیره مجنون جنوبی
پد شرقی
شبی بود که تا به صبح نخوابیدیم
در سنگر تا به صبح از سرما لرزیدیم
عروس شهادت اطرفمان پرسه میزد...
چشم بر هم نگذاشتیم چون لحظه ای خواب مبطل وضو بود
دوست داشتیم اگر گلوله و یا ترکشی نصیب ما شد وقت شهادت با وضو باشیم
یاد اون روزهای خوب بخیر
یاد دلاور مردهای دل و جیگر داری که آماده رزم با دشمن میشدند و باکی از مرگ نداشتن...
40 سال از اون روزهای میگذرد
امروز اگر به پایان برسد آسمانیان آمده اند #همت را با خود ببرند....
آنقدر ریخت و پاش شدند و مشغول شدند که کسی نفهمید #همت کجا رفت و به کجا بردند
یادش بخیر
روزی که همت به مقام شهادت رسید و آسمانی شد
#روزی_که_طلسم_جزیره_مجنون_شکست
#عملیات_خیبر
روز18 اسفند 1362
✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
یه چاله پیدا کردیم که قدری استراحت کنیم و هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که دیدم یکی از دور دولا دولا میاد و نفس زنون به ما رسید وگفت من از #بچه_های_اطلاعات_عملیات_تیپ_سیدالشهداء(ع) هستم! برادرها تو رو خدا بچه های #گردان_حضرت_علی_اکبر(ع) تو محاصره تانکها هستند و مهماتشون تموم شده به اونا آرپی جی برسونید.
من و عباس و چند تای دیگه از بچه های گروهان بلند شدیم .
رفتیم چند متر جلو تر دیدیم داخل گونی ها گلوله های آرپی جی هست و فکر کنم هرگونی 5 تا گلوله با خرج داخلش بود. هرکدوم دو تا گونی به دوش کشیدیم و دولا دولا از کنار جاده به سمت جلو حرکت کردیم.
هنوز هر وقت یادم میوفته که ما در تیررس شاید بتونم به جرات بگم اقلا 40 تا تانک، داشتیم مهمات جلو میبردیم مو به تنم راست میشه. هر چی به پیشونی درگیری نزدیک تر میشدیم حرکت به سمت جلو سختتر میشد و از طرفی هم خوف داشتیم ترکش به گلوله های آرپی جی اصابت کنه و تو دستمون منفجر بشه.
هلیکوپترهایی که بالای سر ما در ارتفاع پایین پرواز میکردند هر از چند گاهی موشک یا رکبار مسلسل هاشون ما رو زمین گیر میکرد.
برای در امان ماندن از آتش هلیکوپترها مجبور شدیم توی یک سنگر جانپناه بگیریم چند لحظه گذشت که بلد چی گفت برادرها هلکوپترها رفتند یا علی. از سنگر بیرون اومدیم و حرکت کردیم. از دور چند تا خونه گلی پیدا بود که به اون دهکده میگفتند. بچه های تیپ سیدالشهداء(ع) که در اون خط بودن میگفتند که ما شبها حمله میکنیم این مواضع رو از دشمن میگیریم و صبح که هوا روشن میشه دشمن پاتک میکنه و از ما می گیره. در مسیر جاده مالرو نزدیک دهکده شهدای زیادی رو زمین افتاده بودند که سطح جاده کنار پد رو پوشانده بودند و تعداد زیادی شون هم از گروهان قبل از ما بود و از پیکرهای پاره پاره شون معلوم بود تو دل تانکها رفتند. اونجا درگیری تن با تانک بود. هر آن احتمال میرفت غیب بشی. یعنی گلوله مستقیم تانک بیاد و تو رو با خودش ببره. با هر جون کندنی بود به تنها خاکریز روی پد رسیدیم اما مگه کسی جرات میکرد بره بالا و پشت خاکریز قرار بگیره. چند لحظه مکث کردیم شاید تیربار روی جاده تیر اندازیش متوقف بشه .
از روبرو یک یا دو تیر بار چهارلول کالیبر 57 که روی تانک سوار بود و به احتمال 100 درصد با رادار کار میکرد نوک خاکریز رو هدف گرفته بود و مثل موریانه خاکریز رو میبلعید و هر لحظه از ارتفاع خاکریز کم میشد و گاهی هم هلکوپترها بالا میومدند و پشت خاکریز رو میزدند و پشت این خاکریز هم پر بود از شهید هایی که لباسهای نویی به تن داشتند معلوم بود بچه های #تیپ_حضرت_عبدالعظیم هستند. از وضعیت به هم ریخته خط پیدا بود از صبح تا حالا که سر ظهر بود چندین مرتبه تانکها رو پس زدند. سینه به خاکهای کف جاده گذاشته بودم که شهیدی توجه ام رو جلب کرد. دیدم با صورت افتاده و از کمر به پایین رو نداره. معلوم بود گلوله مستقیم تانک اونو به این روز انداخته اما جمله ای روی پشت پیراهنش نوشته که برای من و اونایی که از ترس جان دگمههای پیراهنمون روی زمین افتاده بود مثل کمپوت روحیه بود. روی پشت پیراهنش نوشته بود:
#کربلا_رفتن_بس_ماجرا_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #کرامات_انسانی
📽 تصاویری بسیار زیبا و دیدنی از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس و شهدای والامقام با گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙 #شهید_آوینی : ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم .
ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد.
عشق را هم ، امید را هم ، زهد را هم ، شجاعت را هم ، کرامت را هم ، عزت را هم ، شوق را هم و همه آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند،ما به چشم دیده ایم.
ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند .
ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم .
آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سردار نیافتند ، ما در شب های عملیات آزمودیم .
ما فرشتگان را دیدیم که چه سان عروج و نزول دارند .
ما عرش را دیدیم .
ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم .
از مائده های بهشتی تناول کردیم و بر سرسفره حضرت ابراهیم نشستیم .
ما در رکاب امام حسین ( ع ) جنگیدیم .
ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اوج بمباران
۱۷ اسفندماه سال ۱۳۶۳، جنگنده بمبافکنهای رژیم بعث عراق بیش از ۵۰ نقطه از شهر پیرانشهر از جمله خیابانهای سید قطب شرقی و غربی، خیابان شینآباد، میدان آزادی، منطقه بیمارستان، خیابان شهید بهشتی و… را بمباران و بیش از ۹۰ نفر از هموطنان بیدفاع پیرانشهری را آغشته در خاک و خون کردند و تعداد زیادی را نیز مجروح و زخمی نمودند. در این میان خانوادههایی بودند که ۱۰ نفر از آنان همزمان و در یکلحظه بشهادت رسیدند.
این حادثه تنها تجاوز وحشیانه رژیم مخلوع صدام نبود؛ بلکه این شهرستان و مردمانش در سالهای متمادی (۶۷-۶۶-۶۵-۶۴-۶۳-۶۲-۶۱ و ۶۰) بیش از ۲۶ بار توسط نیروی هوایی عراق بمباران شد
دوران جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
آیتالله امامیکاشانی (ره) در کنار شهید مهدی باکری 🌺🌺🌺🌺🌺
📸 شهید حاج حسین خرازی و مرحوم آیتالله امامی کاشانی در شهرک دارخوئین، لشکر ۱۴ امام حسین(ع)