🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (3):👇
🌿... مدتی بعد، صبح و ظهر و غروب صدای رعبآور اذان آقا مصطفی شیپور قورت داده قطع نمی شد! پس از پرسوجو و بررسی های مخفیانه فهمیدم که فریبرز به او گفته که حاج آقا از اذان گفتنت خیلی خوشش آمده و به من سپرده به شما بگویم که باید مؤذن همیشگی گردان باشید!😇😖
🌿...و این یکی از برکات فریبرز بود که دامن ما را گرفت. مدتی نگذشته بود که فریبرز یک بلندگوی دستی از جایی کش رفت و آن را به مؤذن بد صدا داد که بگذار عراقیها هم از صدایت مستفیض شوند، 😵(قبلا گفته بودم, فریبرز به عنوان متخصص جنگ روانی در گردان بود) اینطوری حیفه!😖 و از آن به بعد هر وقت که صدای اذان از بلندگو بلند میشد، علاوه با ما دشمن هم از صدای مصطفی گوش خراش فیض می بردند👈 و آتش دیوانهوار دشمن هم شروع میشد؛😊 نهتنها ما بلکه عراقیها😎 هم دچار جنون شده بودند😄😍
🌿...گذشت و گذشت تا این که یه روزی فرمانده لشکر به همراه چند مسئول نظامی دیگر به خط مقدم و پیش ما آمدند... 😵قرار شد که نماز جماعت را با هم بخوانیم. 😏مصطفی شیپور قورت داده مشغول اذان گفتن بودو رنگ از صورت فرمانده لشکر و همراهانش پریده بود.ما که کمکم داشتیم عادت میکردیم، فقط کمی گوش مان سنگینی میکرد و زنگ میزد!😍 عراقیها هم مثل سابق دیگر جنی نشده و فقط چند تا توپ و خمپاره روانه خط ما کردند!
🌿...من عبا و عمامه را گوشه سنگر گذاشتم و رفتم وضو بگیرم. بیرون سنگر فریبرز را دیدم که وضو گرفته بود و داشت به طرف سنگر حسینیه میرفت.😆 مرا که دید، سلام کرد.😠 وبا خنده ائی موذیانه مرا بدرقه می کرد😵 جوابش را سرسنگین دادم. ولی سراسر بدنم از نگاهش لرزید😳 وضو گرفتم و برگشتم طرف سنگر.😔 اما ای دل غافل. خبری از عبا و عمامهام نبود! هر جا که بگویید، گشتم. اما اثری از عبا و عمامهام پیدا نکردم. یکهو یک صدایی به گوشم خورد:😳 اللهاکبر، سبحان الله! برای لحظهای خون در مغزم خشکید.😔 تنها امام جماعت آنجا من بودم!😠 پس نماز جماعت چه طوری برگزار میشد؟😎
🌿...شلنگ تخته زنان با سرعت دویدم به طرف حسینیه. 😏 صفهای نماز بسته، همه مشغول نماز بودند. اول فکر کردم که بچهها وقتی دیدهاند من دیر کردهام، فرمانده لشکر را جلو انداخته و او امام جماعت شده.😆 اما فرمانده که آنجا در صف دوم بود! 😇 با کنجکاوی جلوتر رفتم و بعد چشمانم از حیرت گرد شد 😵 و نفسم از تعجب و وحشت بند آمد؛ 🎩 بله، جناب فریبرزخان، عمامه👳 بنده بر سر و عبای نازنینم روی دوشش بود وجای مرا غصب کرده بود!😠
🌿...خودتان را بگذارید جای من، 😭چه میتوانستم بکنم؟😢 سری تکان دادم. در آخر صف ایستادم و اللهاکبر گفتم و خودم را به رکعت سوم رساندم. 😵 لااقل نباید نماز جماعت را از دست میدادم؛ نماز جماعتی که امام جماعتش عبا و عمامه مرا کش رفته بود! و امام جماعت قلابی بود...😊
#کتاب_گلخندهای_آسمانی
سلام ودرودخدا بر شهیدان راه حق وحقیقت امروز ۲۵ اسفند ماه بیست وچهارمین سالگرد شهادت صیاد لحظه های اطلاعات وعملیات لشکر ۱۱ امیر المومنین ع است کاظم کسی بود که دنبال مقام ومنصب نبود وازسال 59تاسال 78ازجنوب وغرب کشور دنبال شهادت میگشت وتا اینکه در عصر بیست وپنجم اسفندماه سال 1378پس از پاکسازی هزاران هکتار از زمینهای کشاورزی الوده به مین مهران دربرخورد با مین ضد تانک تله ای به همرزمان شهیدش پیوست یاد ونامش گرامیباد 🌹🌹
💠 دلاوران استان #ایلام
📆 25 اسفندماه 66 - بمبارانشیمیاییحلبچه در جریان عملیات والفجر ده
⭕️صدام حسین، دیکتاتور عراق، به تلافیهمکاری مردم عراق با رزمندگان اسلام، منطقهعملیاتی و به ویژه حلبچه را با سلاح های اهدایی غرب، بمباران شیمیایی کرد🔥🔥
🔴 این جنایت بزرگ 5000 کشته و 10000 زخمی بر جای گذاشت
⛔️ در طول جنگ تحمیلی، رژیم بعث عراق کاملا توسط ابرقدرتهای جهانی و دست نشانده های منطقه ای آنها مورد حمایت مادی، تسلیحاتی و تبلیغاتی قرار می گرفت. نمونه آن، همین بمب های شیمیایی بود که آلمان های چشم آبی و مدعیان #حقوق_بشر ‼️ به صدام جنایتکار داده بودند تا بر سر مردم بی دفاع بریزد!!!
#غرب_وحشی
#مدعیان_حقوق_انسانها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 25 اسفند، سالروز حمله #_شیمیایی صدام به حلبچه — در جریان عملیات والفجر 10
صحنه های مختلف از #_بمباران شیمیایی شهر بی دفاع حلبچه
دوران #جنگ_تحمیلی
-------------------------------------------
🔵 کانال دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 تصاویر تکاندهنده از بمباران شیمیایی حلبچه
▪️ در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت.
▪️این بمباران بخشی از عملیات گستردهای بهنام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.
▪️در پی عملیات والفجر ۱۰ توسط ایران و تصرف بخشهایی از کردستان عراق در اواخر سال ۱۳۶۶ که منجر به استقبال مردم این مناطق از نیروهای ایرانی شد، صدام حسین به پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد.
▪️ در پی این حمله حدود پنج هزار تن از مردم حلبچه که غیرنظامی بودند جان باختند.
دوران #جنگ_تحمیلی
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
⛔️ داغ #حلبچه، آتش زیر خاکستر...
🔸از منظر حقوق بینالمللی، بمباران #شیمیایی حلبچه نقض آشکار پروتکل 17 ژوئن 1925 در محکومیت کاربرد سلاحهای شیمیایی، اسناد کنفرانس صلح لایحه 1899 و 1907، ماده شش اساسنامه دادگاه نورنبرگ 1964، ماده پنج عهدنامه واشنگتن 1922، ماده سه اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 و کنفرانس منع کاربرد از سلاحهای شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی 1929 و کنوانسیون چهارم ژنو 1949) بود و از این منظر فراتر از #جنایت جنگی، مصداق بارزی از جنایت ضد بشری با هدف امحای دسته جمعی گروهی از انسانها محسوب میشود و در مجموع 207 شرکت #اروپایی از جمله هلند، آلمان و فرانسه به رژیم بعث #صدام سلاح کشتار جمعی فروختند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 اسفند ماه 1366
🎥 فیلم | اولین تصاویر بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث صدام
💠 ... و رجزخوانی مرحوم حاج بخشی در محکومیت کشتار مردم کُرد بیدفاع
دوران #جنگ_تحمیلی
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم مستند بمباران حلبچه
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🎥 فیلم مستند بمباران حلبچه ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
📆 25 اسفندماه 66 - بمبارانشیمیاییحلبچه در جریان عملیات والفجر ده
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 بررسی اوضاع مردم حلبچه در جلسه فرماندهان ارشد: شهیداحمدکاظمی، علیشمخانی، رحیمصفوی، احمدغلامپور، مصظفیایزدی، زهدی، علیاکبردانشیار، رسولیاحی و... :
┄──┄──┄──ا
▪️ کاظمی: ما باید برای مردم برنامه میریختیم. باورتان نمیشد که این پیروزیها به دست بیاید و باید برای مردم برنامهریزی بکنیم.
▫️شمخانی: این مردم را آنها (قرارگاه رمضان) خالی کردند. آنها این مردم را در عقب اسکان دادند.
▪️ کاظمی: حالا چند هزار نفر بردند؟
➖شمخانی: همه را آوردند. اکثریت قریب به اتفاق مردم را خالی کردند.
▪️ یاحی: نه، 60 ـ 70 هزار آدم بوده است. این چیزی که شما میبینید، مثلاً 5 هزار نفر یا 10 هزار نفر از آنها است، مردم حدود 60 ـ 70 هزار نفر هستند.
➖دانشیار: ما با هلیکوپتر الآن در این شیارها رفتیم. این درهها مملو از آدم است.
▪️ کاظمی: بچهها میرفتند، میگفتند در خانههای اینها چون کوه بوده است. زیرزمینهای بزرگی هست که همه در زیرزمین رفتهاند. 50 نفر، 100 نفر، همه مُردند! فقط ما یک قسمت از خیابانها و کوچهها را میبینیم. خدا شاهد است 30 ـ 40 نفر بچه را آورده بودن داشتند کمکشان میکردند که شهید نشوند. میگویم کسی نیست که الآن زخمیها و مردم را بیاورد.
➖شمخانی: همین الآن، همهی یگانها از جمله لشکر8 نجف دارند آدم خالی میکنند. یک ستادی هم هست و مرتب امکاناتی که دارد میفرستد مردم سالم را خالی میکند.
▪️ غلامپور: در مورد جنازهها چون جسدهای شیمیاییشده را نمیشود دست زد، به آنها گفت که با تیمم دفنشان کنید.
➖کاظمی: با تأیید امام؟
▪️ غلامپور: بله
➖صفوی: به جای غسل، تیمم کنند.
▪️ شمخانی: نه، در مورد شیمیاییها هم که از جسد به آدم منتقل نمیشود.
➖صفوی: چرا؟
▪️ احمدی: چرا میماند مگر اینکه شسته بشود.
➖دانشیار: مگر اینکه شروع به خنثی کردن کنند.
▪️ یاحی: سردشت که بمبباران شده بود، مردم جسدهای شیمیاییشده را برده و غسل داده بودند، بعد دستهای خودشان هم شیمیایی شده بود.
➖دانشیار: بله، همین الآن احتیاج است که بیایند بروند و روی جسدها پودر بپاشند و خنثی بکنند و بعد بقیهی کارها را انجام دهند.
▪️ کاظمی: مثل اینکه سیانور بوده است، مُردن اینها 5 ثانیه طول کشید. فقط 5 ثانیه.
➖شمخانی: ولی یک چیز غریبی هم بود! یعنی در جا آدم را میکشته است!
▪️ صفوی: سیانور بود، آقای شمخانی!
➖زهدی: تمام دهانشان کف کرده بود.
▪️ کاظمی: سه نفر بچه بودند: یکی، یک ساله، دیگری دو ساله، یکی هم پنج ساله بود. یک پدر و مادر، پدرشان مرده بود، بچهی دو ساله روی پای پدرش افتاده بود، مادرش هم محو شده و همین طور نشسته بود و چنین و چنین میکرد. آن بچه هم طور عجیبی سینهاش را به کنارههای جاده میمالید.
➖شمخانی: پدرشان مرده بود؟
▪️ کاظمی: مُرده بود..! بچهی دو ساله روی پای پدرش افتاده بود. مثل اینکه بچهها نسبت به مسنترها دیرتر میمیرند. من نمیدانم چه طوری هست. یک دکتر هم میگفت. میگفت پدر و مادرش مرده بودند. خدا میداند این بچه چه طور شده بود که زنده مانده بود. بهخصوص در روستای اِنَب.
➖سیفالله: اولین شیمیایی را در همین انب زد.
▪️ کاظمی: به حدی که همهی این پیروزی تلخ شد.
➖سیفالله: بمب جنگی زد، به روستا پناه آوردند. شیمیایی را در روستا زد.
▪️ صفوی: صدام است دیگر!
➖دانشیار: امروز فیلمبرداری کردند.
▪️ صفوی: امریکا اینها را پرورش داده است. اینها دستپروردهی امریکا هستند.
➖کاظمی: بابا! امریکا این کار را نمیکند!
▪️ صفوی: چرا؟
➖کاظمی: نمیکند!
▪️ صفوی: صدام دستپروردهی امریکاست.
➖کاظمی: اسرائیل را نگاه کن. یک فیلم یا یک عکس از این فلسطینیها گرفتهاند. یک خانه را خراب کردهاند. بچهی کوچکتر ایستاده و دارد میبیند که پدر و مادرش مردهاند که کاسه هم در دستش گرفته و میخواهد غذا بخورد. این را فیلم کردهاند و در دنیا میگویند ببینید ... بابا ببینید الآن چه مصیبتی شده است. تاریخ نمیتواند این را اصلاً تشریح کند. واقعاً هیچ گاه تا حالا، در دنیا چنین اتفاقی نیفتاده است!
امریکاییها، هیروشیما و ناکازاکی را میآوردند … امریکاییها تقویتش کردند. اصلاً در مورد روی کار آمدن صدام، این امریکا بود که تقویت کرد.
▫️ادامه جلسه فرماندهان👇👇👇
دفاع مقدس
📆 25 اسفندماه 66 - بمبارانشیمیاییحلبچه در جریان عملیات والفجر ده ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 💠 بررسی اوضاع
🔹 قسمت دوم جلسه فرماندهان:👇👇
▪️ کاظمی: ولی این هم یک چشمزخمی بود که (دشمن) به ما نشان داد، گفت اگر در شهرهای دیگر هم بیایید با آن شهرها هم همین کار را میکنیم. این اصلاً تاکتیکی بوده که از همان اولش هم ... به ما نشان داد که هم با شهرهای خودتان و هم با شهرهایی که شما بیایید همین کار را میکنیم.
➖ایزدی: روز اول را نزد، به خاطر اینکه نیروهای خودش در شهر بودند.
▪️ دانشیار: روز اول باید داخل شیار میبردیم.
➖کاظمی: ما یا اشتباه کردیم یا اینکه واقعاً چارهیی نداشتیم. من میگویم اگر ما روی این ارتفاع میایستادیم جلو ما میآمد و خط تشکیل میداد، دیگر نمیتوانستیم برویم، یعنی شاید اگر دو روز نگه میداشتیم و جنگ را تأخیر میانداختیم، مردم مثلاً یک طوری میرفتند. آن روز (جهت الحاق و...) خیلی سرعت دادیم.
▪️ سیفالله: آخر این کردها هم با جنگ انس دارند، تخلیه نمیکردند.
➖کاظمی: بابا! مگر من پریروز با یک پیرمرد صحبت کردم؟ به او گفتم: بابا جان! به این زن و بچهها بگو به یک جای دیگر بروند. گفت: چه میگویی؟ من برهام، بزغالهام، زمینم و زندگیام اینجاست. زنم الآن در شهر مانده است چه طور به من میگویی بردار و برو؟!
▪️ صفوی: خب، راست میگوید.
➖کاظمی: همین طوری؟
اولین لحظهیی که با هم روی جاده رفتیم مردم آمدند، گردان امام حسین(ع) داخل شهر رفت که بچهها رفتند و مراکز دولتی را گرفتند. همان وقت قرارگاه رمضان باید میآمد ... و به مردم میگفت یاعلی به امید خدا بروید. باید همه را ستون میکرد. مردم پیاده اگر میرفتند، خسته میشدند، ولی نمیمردند.
▪️ شمخانی: … خب، قرارگاه رمضان دستور گرفته بود که فعلاً مردم را نگه دارید تا ما جاده را باز کنیم، بعد بیایید. درست هم میگفت، یعنی میتوانست این کار را بکند. از طرف بالامبو میبردید.
➖دانشیار: نه، آقای شمخانی! این پیچیدن در این ارتفاعات، از این وضعیت نجات پیدا میکردند.
▪️ شمخانی: بابا! همین الآن، ما بعد از اینکه واقعه رخ داده میآییم آنچه را که احتمال هم نمیدهیم بررسی میکنیم. قرارگاه رمضان این کار را کرده، در شهر بودند، امامجمعهی حلبچه را آوردند با بلندگو با مردم صحبت کردند. مردم تظاهرات کردند شما همه (این کارها را) اینها را گوش دادید؟
➖سیفالله: 48 ساعت هم که پیاده راه بروند و گرسنگی هم بخورند، بهتر است یا در شهر میماندند و شیمیایی میشدند؟!
▪️ کاظمی: ... دشمن همهی شهر را شیمیایی نکرده، جنوب شهر و شمال شهر را شیمیایی کرده است. همین انب را با این قسمتش که به یال شیندروی متصل است شیمیایی زده است.
➖شمخانی: شما در ارتباط با زخمیها و تخلیهی مردم تا آخرین نفر، کمک کنید. در ارتباط با دفن کردن هم یک سازمانی میآید.
▪️ کاظمی: البته، آقای شمخانی! من نظر دیگری دارم. الآن با این وضعیت آشفتهیی که در شهر هست، اگر این برادران که کار ندارند یکی بیاید و فرمانده آنجا بشود، من هم یک اکیپ دژبانی به دست او میدهم. آب و نان و غذا هم میدهم.
➖مقدم: آقای شمخانی! شهر فرماندار نظامی میخواهد.
▪️ شمخانی: بابا! فرمانده نظامی که دارند دیگر!
➖یاحی: نه، یک نفر شد که شهر را هم داشته باشد.
▪️ غلامپور: آقای شمخانی! آن مال کل منطقه است. خود حلبچه یک فرماندار میخواهد.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 کانال "دفاع مقدس" 🕊🕊
📷 تلخترین عکس از جنایت حلبچه
🔹روزهای پایانی اسفند ماه سال ۱۳۶۶ شهر حلبچه عراق که در جریان عملیات والفجر ۱۰ آزاد شده بود، با دستور مستقیم صدام و با گازهای مختلف سمی، مورد حمله شیمیایی قرار گرفت.
🔹در جریان این حمله جنایتکارانه هزاران نفر از مردم این شهر بدون آنکه فرصتی برای فرار پیدا کنند، به شهادت رسیدند.
🔹شهید سعید جان بزرگی عکاس ستاد تبلیغات جنگ قاب های تلخ اما ماندگاری را از این جنایت تاریخی ثبت کرده است و خود نیز تحت تاثیر مواد شیمیایی استفاده شده در حلبچه در سال ۱۳۸۱ جمع یاران شهیدش پیوست.
🔹در عکس بالا که برای اولین بار از آرشیو خبرگزاری ایرنا منتشر می شود، مرحوم ذبیح الله بخشی معروف به حاجی بخشی به همراه دیگر رزمندگان در حال فعالیت برای دفن شهدای پرشمار این جنایت هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور خبرنگاران خارجی بعد از بمباران شیمیایی حلبچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ --- بمباران شیمیایی حلبچه توسط حکومت بعث عراق
🔴 نسل کشی با سلاح شیمیایی | جنایت جنگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۵ اسفند ۱۳۶۶ --- بمباران شیمیایی حلبچه توسط حکومت بعث عراق
فیلم| روایت ماندگار شهید آوینی از حمله شیمیایی رژیم بعث به مردم حلبچه
هدایت شده از دفاع مقدس
32.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۵ اسفند ۶۶ -- سالروز عملیات والفجر ۱۰
عملیات والفجر ۱۰ علاوه بر آزادسازی حلبچه و تصرف چند ارتفاع مهم در منطقه، سبب نزدیکی نیروهای ما به تاسیسات سد دربندیخان شد.همین امر موجب گردید که طراحان جنگ به عملیاتی دیگر در این منطقه و همچنین تصرف ارتفاعات مشرف به سد بیاندیشند، به همین منظور عملیات بیت المقدس۴ در ۵ فروردین ماه ۶۷ در منطقه و در تکمیل عملیات حلبچه اجرا شد. نیروهادر همان ساعات نخستین حمله موفق به فتح ارتفاعات مهم منطقه، همچون "شاخ شمیران" و "شاخ سورمر" که به سد دربندیخان مشرف است، شدند. دشمن ضمن اجرای آتش شدید توپخانه، به بمباران شیمیایی منطقه پرداخت و پس از کاستن از توان یگان های خودی، پاتک سنگین خود را آغاز کرد. به این ترتیب ادامه عملیات میسر نشد و تنها ارتفاعات آزاد شده حفظ و تثبیت شدند. در این عملیات، به جز ارتفاعات یادشده "پشت قلعه" و "کبیره" به همراه ۹ قله دیگر و نیز برخی روستاهای منطقه آزاد شد
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
❣روزی احمد به شهید حسین میر شکاری گفت بیا با هم عهدی ببندیم!
حسین نشنیده قبول کرد.
احمد گفت باهم عهد ببندیم همیشه با وضو باشیم!
شب بود و هوا طوفانی. هر چند دقیقه رعد و برق شدیدی می امد و ما از خواب می پریدیم و هر بار احمد اول وضو میگرفت بعد دوباره میخوابید تا عهدش را نشکسته باشد!
🌷در شوش بودیم. احمد را دیدم که رنگش پریده بود، به او گفتم احمد چی شده، چرا رنگت پریده؟
گفت: برای اولین بار دو رکعت نماز که شش دنگ حواسم جمع بود خواندم!
🌷قبل از قرأت، قرآن را در دست می گرفت و مرتب این جمله را تکرار می کرد «هذا کلامُ ربی» [ این کلام پروردگارم است] آنقدر این جمله را تکرار می کرد که اشک از دو دیده اش جاری می شد و حال قرآئت قرآن پیدا می کرد. آن وقت با احترام قرآن را باز می کرد و شروع می کرد به تلاوت. همیشه می گفت: «قرآن کلام پروردگار است آیا می شود همین جور و بی مقدمه آن را تلاوت نمود!»
🌷پیش از عملیات دستور آمد برای افزایش کارایی ماسک های ضد شیمیایی نیروها باید صورت خود را اصلاح کنند. انجام این فرمان برای خیلی از بچه ها سخت بود. احمد که فرمانده گردان بود پیش از هم ریش خود را تراشید تا جای بحث برای دیگران نماند.
اما گفت: من شرم می کنم در قیامت با صورت اصلاح شده و ریش تراشیده خدمت مولایم حسین(ع) برسم!
یکی دو روز بعد در عملیات بدر، ترکش سرش را برد تا در قیامت شرمنده مولایش نباشد.
🌿🌹🌷🌹🌿
هدیه به شهید احمد رضوانی زاده صلوات- شهدای فارس
↘️
تولد:1/6/1341 – کازرون
سمت: فرمانده گردان کمیل-لشکر المهدی(عج)
شهادت: 24/12/1363 - جزیره مجنون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | تصاویری از قامت و چهره دلربای شهید مهدی باکری در جبهه
ا🌱💕🌱💕🌱💕🌱
🌷 ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ - سالروز شهادت مهدی باکریُ فرمانده لشگر همیشه پبروز عاشورا
#سالروز_شهادت - #شهید_مهدی_باکری - #شهیدـباکری
#فرمانده #لشکر۳۱عاشورا - #عملیات_بدر - #دجله
#لشگرـخوبان - #دفاع_مقدس - #جنگ_تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | گفتگوی شهید مهدی باکری از طریق بیسیم به زبان آذری
ا🌱💕🌱💕🌱💕🌱
🌷 ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ - سالروز شهادت آشنای افلاکیان ، مراد خاکیان، افتخار آذربایجان #آقا_مهدی_باکری گرامی باد
🌴 او در عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ در کسوت فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا پشت روستای حریبه عراقُ در کنار رود دجله به شهادت رسید.
💠 جاویدنشان مهدی باکری مظلومانه زیست و . . . مظلومانه شهید شد🌷
#سالروز_شهادت
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدـباکری
#فرمانده #لشکر۳۱عاشورا
#لشگرـخوبان
#دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤آخرین مکالمات بیسیمی شهید باکری، چند دقیقه قبل از شهادت، خطاب به شهید احمد کاظمی :
▪️ احمد حالت چطوره؟
▫️ دعاگوتم، دعاگوتم!
▪️ کاشکی اینجا بودی می دیدی چه جای با صفاییه!
▫️من خب پهلوی تو نشسته بودم این مصطفی منو برد
▪️خلاصه وقت کردی بیا، بیا تماشاکن!
ا🌱🌈🌱🌈🌱🌈🌱
🔸۲۵ اسفند ماه سالروز شهادت شهید مهدی باکری
#سالروز_شهادت
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدـباکری
#فرمانده #لشکر۳۱عاشورا
#عملیات_بدر
#دجله
#لشگرـخوبان
#دفاع_مقدس
🔸۲۵ اسفند ماه سالروز شهادت شهید مهدی باکری