Ali Bonyangozare Vahdat - part 1.mp3
7.98M
⭕️سخنرانی دکتر علی شریعتی با عنوان
«علی، بنیانگذار وحدت»
.
▪️ قسمت ۱
.
#فایل_صوتی_شریعتی 🌿
#دکتر_علی_شريعتی 🌿
#علی_بنیانگذار_وحدت 🌿
Ali Bonyangozare Vahdat - part 2.mp3
7.35M
⭕️سخنرانی دکتر علی شریعتی با عنوان
«علی، بنیانگذار وحدت»
.
▪️ قسمت ۲
.
#فایل_صوتی_شریعتی 🌿
#دکتر_علی_شريعتی 🌿
#علی_بنیانگذار_وحدت 🌿
دفاع مقدس
👆🎙 سخن دکتر علی شریعتی خطاب به پیامبر (ع) و امیرالمومنین(ع) ... زمانه ای را که شریعتی به تصویر می ک
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 علی و رنج هایش
👆🎙 دکتر شریعتی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطابه شورانگیز شهید مطهری درباره امیرالمومنین علی علیه السلام
#الگوی_مسئولین
#اسوه_زمامداران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از فرمان امام علی علیه السلام به مالک اشتر از زبان استاد شهید مطهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویژگی یاران علی علیهالسلام
🎙 استاد علی صفایی حائری (عین.صاد)
همراهی با ولی.mp3
478.4K
◀️ همراهی با ولی(ع)
🔻من اگر در زندگی خود طرحی ندارم و زندگیام پر شده از صداهایی که هر کدام من را به سمتی میکشانند،
آیا در این زندگی مجالی برای حضور امام(ع) باقی میماند؟
🔻منی که در طرح زندگی خود، اهداف امامم(ع) را در نظر ندارم،
چگونه انتظار دارم معیت و همراهی او نصیبم گردد؟
🌱 زنده یاد استاد علی صفایی حائری (عین.صاد)
17.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کوتاه از شهدای دلاور لشگر پُرافتخار نصر خراسان
- سرداران گمنام عملیات خیبر
🌷 شهید ابوالفضل رفیعی
🌹شهید رمضانعلی عامل
🌴 دوران جنگ تحمیلی
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌱 ۱۱ فروردین ۱۳۳۴ -- سالروز ولادت شهید ابوالفضل رفیعی🌷 -- جانشین لشکر ۵ نصر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
📄 شهید ابوالفضل رفیعی، به روایت محمدباقر قالیباف:
🔹ابوالفضل یک طلبه رزمنده و عملیاتی بود. چندین بار مجروح شده بود، در جبهههای کردستان تا جنوب. در یکی از مجروحیتها پشت ابوالفضل پر شده بود از ترکشهای ریز که در سطح پوست متوقف شده بودند. گفتم ابوالفضل شانس آوردی که ترکشهای عمیق نیست وگرنه آبکش شده بودی. برگشت و گفت من اینطور شهید نمیشوم. من «ابوالفضل» هستم و قراری با خدا دارم. من باید برسم به فرات و علقمه.
گذشت تا شب عملیات خیبر. دم غروب در آبراه «شط علی» آماده حرکت شده بودیم که صدایم کرد و گفت ببین باقر، امشب شب رفتن من است. من امشب به فرات میرسم و موعد قرارم با خدا امشب است. گفتم شوخی نکن. گفت مطمئنم که ما دیگر همدیگر را در این دنیا نخواهیم دید. همدیگر را محکم در آغوش گرفتیم. با لبخند گفت من بچه دارم اما خیلی دوست داشتم پسر دیگری میداشتم و نامش را الیاس میگذاشتم. به من قول بده که اگر بچه اولت پسر بود، نامش را الیاس بگذاری. قول دادم و رفت.
🔸ابوالفضل درست می گفت. آن شب آخرین دیدار ما در این دنیا بود. تا فرات رفت و برنگشت. من به قولم عمل کردم و نام پسر اولم را الیاس گذاشتم.
سالها گذشت تا دوباره پیدایش کردیم. شهید ابوالفضل رفیعی معاون فرمانده لشکر ۵ نصر، که پیکرش به عنوان شهید گمنام در دانشگاه فردوسی مشهد به خاک سپرده شده بود، شناسایی شد خوشا به سعادت او که مجاهدت، شهادت، گمنامی و غربت را چشید و در قرب الهی متنعم است.
خوشا بحال شهیدانمان که با خدای خود گفتگو میکردند و با او وعده میگذاشتند و به وعده خدایشان ذرهای تردید نمیکردند.
🌷سردار شهید ابوالفضل رفیعی جانشین لشکر ۵ نصر
تولد: ۱۱ فروردین ۱۳۳۴ در روستای سیج از توابع شهرستان کلات
🕊شهادت: ۱۲ اسفند ۶۲ عملیات خیبر، جزیره مجنون
پیکر مطهر این پاسدار شهید در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰در دانشگاه فردوسی مشهد به عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شد که هویت پیکر مطهر او پس از گذشت ۳۴ سال از شهادتش و گذشت ۶ سال از تدفینش توسط آزمایش DNA شناسایی شد.
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌷نیمه شبی از خواب برخواستم و نماز شب خواندم. صبح شهید رفیعی به من گفت: «اگر میخواهی با ما باشی، از خدا شهادت نخواسته باش زیر ما فعلاً کار داریم و تا جولان میخواهیم برویم، ما را که میبینی، کافی است، یک چشمک به خدا بزنیم.»
🌷مدتی بعد در عملیات خیبر حدود ده کیلومتر با الغدیر فاصله داشتیم. شهید رفیعی قدمهای بلندی برمیداشت. خودم را به او رساندم و گفتم: «یعنی ممکن است اسیر شویم؟» نگاهی به من کرد و لبخندی زد که تیری به سرش اصابت کرد و با گفتن «یا حسین» به زمین افتاد. تیر به کلاه خورد، طرف دیگرش مثل یک غنچه باز شده بود.
🌷کنارش دراز کشیدم و صورت به صورتش چسباندم. با او حرف میزدم، خون داغ سرش حباب میشد و به صورتم میپاشید. حس کردم کالک عملیات را همراه دارد. آن را درآوردم. آرم سپاه را از روی سینهاش کندم. همه مدارک خود و او را چند متر آن طرفتر با نارنجک منفجر کردم. پی.ام.پی عراقی نزدیک شد و مرا اسیر کرد اما او چشمک را زده بود.
🌹خاطره ای به یاد شهید گرانقدر، ابوالفضل رفیعی سیج