دفاع مقدس
🌷 #شهدای_ارتش 💠 شهید غلامرضا رضایی کادر لشگر ۱۶ زرهی قزوین 🕊 شهادت: بهمن ۶۵ دوران جنگ تحمیلی
در طی ۸ سال دفاع مقدس، توسط لشکر ۱۶ زرهی قزوین، ۲۹۷ عملیات صورت گرفت که ۲۴۵ عملیات آفندی و ۵۲ عملیات پدافندی بود.
این لشکر با تقدیم ۲۶۸۰ شهید، ۱۷۳۱ جانباز و مفقودالاثر و ۲۲۰۰ آزاده دین خود را به میهن اسلامی ادا نمود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #نماهنگ دیدنی:
شرح این عاشقی...💕
🎙 با اجرای ماندگار:
استاد محمد نوری
کاش آن روزگاران گم نمیشد
هوای خوب باران🌧گم نمیشد
صفای جبهه ها میماند ای کاش
صدای پای یاران گم نمیشد ...
#هورالعظیم 🌊
دوران دفاع مقدس
سرداری که حاج احمد در مقابلش زانو زد!
۴ اردیبهشت ۵۹ -- سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق
درسال۱۳۳۲ درتهران دیده به جهان گشود.در فروردین۵۸ به سپاه منطقه ۶ اعزام شد. در آنجا بود که با هر دو همرزم جدا ناشدنی خود آشنا شد: احمد متوسلیان و محمد توسلی ... و از آن پس تا اعزام به کردستان،در بانه، بوکان و سنندج و سرانجام در پاوه دوشادوش یکدیگر به ستیز با ضدانقلاب پرداختند.در دی۵۸حاج احمد به جای اینکه خود فرماندهی سپاه شهر را بدست گیرد این مسئولیت را بر دوش غلامرضا نهاد و حکم فرماندهی سپاه پاوه به نام این جوان قد بلند و خوش مشرب،که ریش انبوه و سیاه و موهای مجعدش جذابیت خاصی به او می بخشید،صادر شد.اردیبهشت۵۹ مقابل مقرسپاه،سفیر مرگبارخمپاره۱۲۰ و پس از آن صدای مهیب چند انفجار شهر را به لرزه درآورد و درمیان غبار و دود ناشی از انفجار،غلامرضا خاموش و غرق در خون،روی خاک دراز کشیده بود،یکی از پاهایش بطور کامل از زیر کمر قطع و سینه و پهلویش،مشبک شده بود.فریاد یاحسین فضای پادگان را پر کرد.هرکس سردرگریبان خود گرفته بود وناله میکرد.زمانیکه حاج احمد از ماجرا باخبر شد بزحمت خودش را کنترل کرد. سرانجام با رسیدن به بالای سر جنازه،بغضش ترکید.نشست و آرام و بی صدا اشک ریخت
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
دفاع مقدس
سرداری که حاج احمد در مقابلش زانو زد! ۴ اردیبهشت ۵۹ -- سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق درسال۱۳۳۲
🔰 چهرهی دیپلماتیک
"حاج احمد متوسلیان"
حاج احمد و «غلامرضا» از بدو آشنایی، دوشادوش یکدیگر در تمامی صحنههای مقابله با ضدانقلاب حضور داشتند.
بر خلاف حاج احمد که اقتدار و سختگیریاش معروف بود، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت. تنها کسی که به راحتی جرأت میکرد با حاجاحمد شوخی کند، همو بود!
غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت، زمانی که احتیاج به سخنرانی، مذاکره، بحث و یا از این قبیل کارها بود، حاجاحمد او را میفرستاد. هر وقت از غلامرضا علت این امر را میپرسیدند، بلند میخندید و میگفت: « من چهره دیپلمات برادر احمد هستم.»
حاج احمد تعلق خاطر عجیبی به او داشت در پی آزادسازی پاوه، بجای اینکه خود فرماندهی سپاه را بدست گیرد این مسئولیت را بر دوش «غلامرضا» گذاشت و خودش زیردست او، مسئولیت عملیات سپاه پاوه را پذیرفت.
چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ وقتی غلامرضا شهید شد؛ حاج احمد در مقابل جسم در خون طپیده او زانوی ادب بر زمین نهاد و چون ابر بهاری زار زار گریست. زاری و ناله حاج احمد را تنها در کنار پیکر غلامرضا مطلق و محمد توسلی دیدهاند و بس...
فرمانده سپاه پاوه
شهید غلامرضا قربانی مطلق🌷
سالروز شهادت
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🔰 چهرهی دیپلماتیک "حاج احمد متوسلیان" حاج احمد و «غلامرضا» از بدو آشنایی، دوشادوش یکدیگر در تمامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 #داستان_صوتی
💕 رفیق من، سنگ صبور غمهام
..... وقتی پیکر تکه تکه غلامرضا رو دید، زد زیر گریه!
تا اون موقع هیچکس اشک احمد متوسلیان رو ندیده بود!
▫️به یاد فرمانده شهید، غلامرضا قربانی مطلق
🕊 سالروز شهادت
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
سرداری که حاج احمد در مقابلش زانو زد! ۴ اردیبهشت ۵۹ -- سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق درسال۱۳۳۲
سردار گمنام سپاه، غلامرضا قربانی مطلق، شهیدی که حاج احمد متوسلیان در فراقش زار زار گریست😭😭
دفاع مقدس
💠 خاطره ای از شهید غلامرضا قربانی مطلق
✍ با سلام و صلوات در پی دیگران سوار شدم. مقصد شهرستان پاوه بود. شهری که به تازگی امنیت نسبی پیدا کرده بود و بچه های سپاه در آن مستقر شده بودند.
احمد متوسلیان روی رکاب مینی بوسی ایستاده بود و بچه ها تک تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی های زهوار در رفته مینی بوس می نشستند. همه خندان و سبکبال، انگار به طرف خانه های خودشان می رفتند، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند. صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد:
«همه هستن؟کسی جا نمونه، برادرها چیزی را فراموش نکنند!»
غلامرضا دستش را درست مثل بچه کلاس اولی با لا برد و با جدیت گفت :
«برادر احمد، ما لیوان آبخوری مان جا مانده، اشکالی نداره؟»
خنده از همه بچه ها بلند شد و حاج احمد هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین، با دست به پشت راننده زد و بدین سان، حرکت رزم آوران اعزامی از سپاه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان پاوه آغاز شد .
راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود، که دوباره صدای غلامرضا بلند شد :
«برادرا توجه کنند، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ...»
و پس از مکث کوتاهی ادامه داد :
«اللهم سرد هوا، گرم زمین، لبو لبو داغِ، آش رو چراغِ، شلغم تو باغِ...»
در پایان هر فراز از رجز طنز آمیز «مطلق» همه با هم و محکم جواب می دادیم :«هی» .
برادر احمد، چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد، به راحتی می شد از چشمانش خواند:باز این غلامرضا شروع کرد .لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد .به تنها چیزی که فکر نمی کردیم، آینده و رخداد های آتی بود . حوادثی که بسیاری از همسفران ما را،که در آن دقایق در مینی بوس نشسته بودند، از ما جدا کرد و پیش از همه؛ غلامرضا را ...
(راوی: همرزم شهید)
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🔴 روزهای پرمخاطره
💠 حوادث انقلاب و جنگ در ۴ اردیبهشت ۵۸
▫️ وضعیت نقده : برقراری آرامش و حفظ نظم شهر به دست نیروهای مسلح ؛ آغاز مذاكره بین دو طرف درگیری برای مبادله اسیران ؛ انتقاد عزالدین حسینی از بدرفتاری افراد مسلح اعزامی از ارومیه به نقده با كردها و … اعلام آمار تلفات واقعه نقده ؛ كیهان به نقل از هیأت اعزامی استانداری : چهل كشته و 150 زخمی . اطلاعات به نقل از پاسداران : حدود 150 جنازه از معابر شهر نقده جمع آوری شده است .
تشكیل جلسه ای با شركت عزالدین حسینی ، حجت الاسلام عباس آزرم ، عبدالرحمن قاسملو ، فرماندار مهاباد و جمعی از علماء و معتمدان شهر مهاباد برای رسیدگی به حوادث نقده و اظهارات فرماندار مهاباد در این جلسه مبنی بر وجود تبعیض در برخورد مسؤولان با تركها و كردهای شهر .
درخواست جلسه از آیت الله شریعتمداری به اعزام هیأتی برای رسیدگی به فاجعة نقده . حزب توده ایران و سازمان چریكهای فدایی خلق ترور سرلشكر قره نی را محكوم كردند . ترور سرلشكر قره نی را حزب جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی محكوم كردند . عنوان مقاله جنجال برانگیز را كه ضدحزب خلق مسلمان نوشته شده بود ، آیت الله خلخالی ( نویسندة مقاله ) تكذیب كرد ( در كیهان 3/2/58 ) .
اطلاعیه حزب خلق مسلمان در تشكر از همدردی علما و توصیه به اینكه جهت پرهیز از تشنج ، از هرگونه واكنش در مورد مقاله مزبور پرهیز شود . اطلاعیه آقای خلخالی در روزنامه اطلاعات امروز برخلاف سیاق تكذیب نامه دیروز در انتقاد شدید از مخاطبان مقاله یادشده و افشای كارهای آنها ، همچنین دفاع از مضمون مقاله و عملكرد خویش تاكنون .
سفر سرگرد عبدالسلام جلود ( نخست وزیر لیبی ) به ایران و ملاقات وی با امام خمینی ؛ تاكید امام بر حل قضیه غیبت امام موسی صدر به دست دولت لیبی ؛ تأكید جلود بر خروج امام موسی صدر از لیبی ؛ اظهارات خواهر امام موسی صدر در محكومیت لیبی ؛ بروز فضای حمایت آمیز از امام موسی صدر و محكومیت دولت لیبی در محافل مختلف و …
شكایت و گله گذاری تفصیلی مهندس بازرگان ( نخست وزیر ) در رادیو - تلویزیون از وجود یك گروه رادیكال موازی دولت موقت در عین تقدیر از خدمات آنان و نیز گله از پذیرفته نشدن نخبگانی كه وی معرفی كرده در افكار عمومی و نیروهای انقلابی . مهندس بازرگان مشكلات دولت موقت را به دو دسته تقسیم كرد : " مشكل كمیته ها و پاسداران و سایر خدمتگزاران آزاد" و "مشكل اختلاف و انتقام ".
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
دفاع مقدس
🔴 روزهای پرمخاطره 💠 حوادث انقلاب و جنگ در ۴ اردیبهشت ۵۸ ▫️ وضعیت نقده : برقراری آرامش و حفظ نظم شه
۴ اردیبهشت ۵۸
افراد مسلح ضدانقلاب وابسته به حزب منحلۀ دمکرات، از آغاز درگیریهای نقده، در چند روستای این منطقه آشوب ایجاد کردند و مزارع را آتش زدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎞 روایت شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج یونس زنگی آبادی، فرمانده تیپ امام حسین (ع) لشگر ۴۱ ثارالله
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌷شهیدی که سر و دستش فدای اسلام شد
🔹چون تولدش با عید قربان مصادف شده و نام پدربزرگش نیز یونس بود نامش را حاج یونس گذاشتند.
🔸از بدر تا کربلای پنج مملو از خاطرات رشادت های سرداری است از دیار کرمان مردی که از دل فقر برخواست و با نشان افتخار شهادت به نقطه پایانی زندگی دنیوی رسید.
🔹تدبیر شجاعت و جسارت بخش جدایی ناپذیر زندگی او بود تا سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را فرمانده تیپ امام حسین علیه سلام قرار دهد.
🔸حاج یونس یکی از استوانه های لشکر اسلام بود که خالصانه برای خدا در هر موقعیتی که قرار گرفت بدون کوچکترین چشم داشت و غروری به تلاش و فعالیت شبانه روزی پرداخت.
▫️ علی نجیب زاده، همرزم شهید روایت نموده: یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود.
بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم.
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
در سه قسمت👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
قسمت اول
( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی )
یونِس: اینا تشنن،از دیشب آب نخوردن،بهشون یه کم آب بدین
علی: بهشون آب بدیم؟!
ابراهیم: به اینا؟!
یونس: میدونم حالتون خرابه،حال منم تعریفی نداره،یعنی بدتر از شماها نباشم بهتر نیستم،ولی اینا اسیرن
علی: انگار یادت رفته همین نامردا دیروزچه بلایی سرمون آوردن!
ابراهیم: رفیقامون با لب تشنه جلوی چشممون جون دادن! اون وقت ما به اینا آب بدیم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
قسمت دوم
( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی )
علی: ترکش خمپاره خورد به بیل لودر،یه تیکش کمونه کرد خورد به دست حاج یونس،گفت نیروها نفهمن که زخمی شده
محسن: آخه واسه چی؟
میثم: خون میره ازش! باید ببریمش بیمارستان
علی: من دستشو بستم،میگه اگه نیروها بفهمن خبرمیرسه به قاسم سلیمانی،یه جورایی هم سلیمانی میریزه بهم، هم کار خاکریز ناتموم میمونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی ( حاج یونس )
قسمت سوم { قسمت آخر}
( به یاد شهید حاج یونس زنگی آبادی )
یونس: یه یونس دیگه هم بود،قصشو میدونی که،خلاصه که حرف خدا رو گذاشت روی زمین و آخرش سر از شکم نهنگ در آورد.خانومم، میدونم سخته،سخته بار این زندگی رو تنهایی به دوش کشیدن،من شرمنده ی معرفت و مرام توأم که داری این تنهایی رو تحمل میکنی ،اما اگه این میدون رو خالی کنیم و بکشیم کنارمیدونی چی میشه؟ اون وقت نه یه یونس،بلکه یه ملت میرن تو شکم نهنگ!... دشمن حمله کرده! جنگه!...
همسر: یعنی سلطان منطق و استدلالی،من حریف زبون تو نمیشم، اصلاً میدونی چیه،من شکایتمو میبرم پیش فرماندت برادر سلیمانی…
یونس: لا اله الا الله از تو بعیده به خدا! این حرفها چیه میزنی؟! جبهه رفتن من چه دخلی به قاسم سلیمانی داره آخه؟!
💕 #دو_برادر // #شهادت_در_فاو
.
▪️دوتا برادر بودند در لشکر ویژه ۲۵ کربلا اهل روستای وسطی کلای مازندران.
عباس ۲۷ ساله بود و منوچهر ۲۵ ساله ...اول اردیبهشت ۱۳۶۵ عباس در منطقه فاو بشهادت رسید و خبرش را برای مادر آوردند.
به منوچهر گفتند برای مراسم برادرت برو مرخصی...قبول نکرد و تو جبهه ماند. روز سوم عباس منوچهر هم در همان فاو شهید شد و طی ۷۲ ساعت خبر شهادت دو فرزند را به همسرانشان و مادر دادند.
.
#خون_دلها_خورده_ایم
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید