روضه خوانی حاج مهدی منصوری بیت شهید حاج آقا مصطفی ردانی پور

🎞 برشی از مستند "روایت فتح" شهید سید مرتضی آوینی        ‌

🔷 شهید آوینی: «شب، گنجینه‌ رازهای نامکشوف خلقت و بطنی است که روز را در خود می‌پرورد. اکنون‌ تاریخ، بعد از آن شب طولانی و سیاه کفر، به طلوع فجری دیگر رسیده است و از این پس هر روزی که می‌گذرد، با نزدیک شدن به صبح دولت حق، جهان روشن و روشن‌تر می‌گردد.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»

💢 چهل و دو سال پیش روز #سوم_خرداد تو #خرمشهر بشهادت رسید ، نه بچه ی #خوزستان بود نه اهل #خرمشهر...روستازاده ای بود از دل جنگل های خوش آب و هوای #آمل #مازندران که با ریختن خون پاکش خاک #خوزستان را بوسیدنی کرد...🇮🇷🇮🇷🇮🇷 . 🌷شادی روح #شهید_محمدرضا_خادمی صلوات... .

قرن­هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می­‌کشد تا بیایند و کربلای‌ایران را عاشقانه بسازند و زمینه­‌ساز ظهور باشند … آن مردان آمدندورفتند، فقط من‌وتو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم… #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهید_محمد_همایون‌پور(شلمچه) دانشجوی سال چهارم شیمی پلیمر دانشگاه امیر کبیر #شهید_علی_همایون‌پور (بیت المقدس۴) دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه امیر کبیر

🎥 برشی زیبا از مستند «روایت فتح» با صدای شهید آوینی 🎞 کلیپی که برای ما نشان می دهد که جهاد حقیقی در انجام وظیفه است ... ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄

تیپ ویژه شهدا سال ۱۳۶۲ شهید کاوه در میدان صبحگاه روزهای اول حکم فرماندهی تیپ

سخن شهید محمود کاوه در باب بازدارندگی دفاعی و ابتکار عمل و ارتقای تخصص و مهارت در دوران دفاع مقدس ادبیات خودباوری، روحیه جهادی، پیشرفت، اعتقاد راسخ و قوی به آرمان های انقلاب اسلامی را بایستی در زندگی و راه ناجی کردستان مرد میدان شهید محمود کاوه جستجو کرد

🌿 با بهار ظهور، روزی نو می‌­رسد و ما همچنان چشم به راه آن روزیم اکنون که جهان و جهانیان مُرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ وَ يُحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا..... ¤ صبحتان منور به نور ظهور        ‌

🌱 سلام بر ابراهیم ▫️هیچ راهی برای آنکه از آینده با خبر شویم و بدانیم که چه در انتظار ماست وجود ندارد پس ای نفس.... 🌷شهید آوینی        ‌‌‍‌ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ✅مرجع‌نشرآثارشـ‌هدا و دفاع‌مقدس

دست محمد حسین را گرفت و او را در مدرسه‌ی ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت‌ نام کرد. ظهر، محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته به خانه آمدند. محمدحسین پرسید: پدر! چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است. ما خسته شدیم. پدر او را در آغوش کشید، بوسید و گفت: به‌ خاطر این‌که شاید در بین بچه‌ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آن‌ها شما هر لحظه با پدر باشید. #عارف_شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی