ارتفاعات غرب کشور
فرماندهان مجاهد
#لشکر_ویژه_شهدا
شهیدان محمود کاوه و علی قمی و جمعی از یاران
#پنج_شیر_کردستان
سالروز شهادت🕊🕊
شهید علی قمی سری نترس داشت. او توسط شهید بروجردی برای پاکسازی ها و نبردهای سخت کردستان انتخاب شده بود. شهید قمی مدتی حدفاصل شهادت گنجی زاده و بروجردی فرماتده تیپ شهدا بود و سپس جانشین شهیدکاوه
اخلاق و ایمان قمی زبانزد بود. اکثر شب ها در گوشه ایی از پادگان به نماز می ایستاد و با خدا راز و نیاز داشت. اهل تقوی و مراقبه بود.
مورد قبول و اعتماد شهید کاوه بود طوری که کاوه گفته بود او را به هر ماموریتی فرستاده با دست و پر و بی شکست برمی گشت.
ماجرای شهادت قمی:
۱۲ تیر۶۳ خبر کمین ضدانقلاب در حوالی سه راهی نقده به کاوه و فرماندهان تیپ میرسد. شهید کاوه مهیای اعزام میشود که جانشین او علی قمی ممانعت کرده و بااصرار خودش وارد عمل میشود.بمحض رسیدن به محل،از لابلای درختان مورد اصابت گلوله قرارگرفته شهید میشود.کاوه ونیروهابسرعت میرسند،کومله را محاصره کرده و آنهارا زیرآتش تیربارمیگیرندوبه هلاکت میرسانند.سپس مانند همیشه لاشه های متعفن ضد انقلاب را بار وانت تویوتا کرده و برای عبرت در شهر می چرخانند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به یاد فرماندهان شهید لشکر ویژه شهدا
شهیدان محمد بروجردی، ناصرکاظمی، محمود کاوه، علی قمی و محمدعلی گنجی زاده
🌷 #شهدای_کردستان
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
🌴 وکانال #دفاع_مقدس:
روایتگر رویدادهای جنگ
و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌹صخره خونین🌹
🌷در رثای شهید علی قمی، جانشین شهید محمود کاوه (فرمانده لشکر ویژه شهدا)
─ (کردستان، آذربایجان غربی- دوران دفاع مقدس)
صخره خونین کردستان قمی
یکه تاز عرصه میدان قمی
ای سلحشور حماسه آفرین
جان نثار مکتب قرآن قمی
اسوه ایثار و سردار دلیر
پرخروش و مظهر ایمان قمی
بازوی پر قدرت روح خدا
عاشق آن اختر تابان قمی
روح تقوی عارف درگاه حق
پاسدار حق محرومان قمی
ای یگانه مرد میداندار عشق
رهگشای جمع همرزمان قمی
آمدیم از سنگر خونبار تو
تشنه گانیم طالب دیدار تو
خیز از جای ای دلیر و نامدار
رو کنیم بر صحنه های کار و زار
لشگر ویژه تو را جوید ز ما
جبهه قرآن تو را شد خواستار
کاوه را از دست ما بگرفته اند
آنکه بوده با تو هم عهد و قرار
آمدیم از وعدهگاه عاشقان
با دلی غمگین و چشمی اشکبار
خفته در خون قامت سردار ما
آنکه بوده بهر ایران افتخار
آنکه با خون تو پیمان بسته بود
تا که از دشمن برآورده دمار
خیز از جا نور چشمان امام
تا ز خصم کاوه گیریم انتقام
─ (سروده: شجاعالدین ابراهیمی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۲ تیر ۱۳۶۳ -شهادت سردار دلاور، علی قمی، قائممقام لشکر ۱۵۵ ویژه شهدا -کردستان، آذربایجان غربی
🎥 #فیلم | سخن شهید محمود کاوه (فرمانده لشکر شهدا) درباره به ویژگیهای شهید قمی
🌴 به کانال #دفاع_مقدس بپیوندید
🗓۱۲تیر ۱۳۶۷ - سقوط هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران توسط ناو آمریکایی🛬
✈️هواپیمای مسافربری که از بندرعباس عازم دُبی بود، بر فراز آب های خلیج فارس و در نزدیکی جزیره "هنگام" با موشکِ ناو جنگی آمریکایی "وینسِنس" مورد هجوم قرار گرفت و سقوط کرد و در نتیجه 298 مسافر و خدمه به شهادت رسیدند . در میان سرنشینان 66 کودک زیر 13 سال، 53 زن و 46 تن تبعه کشورهای خارجی نیز بودند که کشته شدند. ساقط کردن هواپیمای ایران یکی دیگر از مراحل رویارویی امریکا با جمهوری اسلامی برای تقویت متجاوزان عراقی در جبهه های جنگ بود. در پی این جنایت مدال شجاعت بر گردن ناخدای این ناو انداختند!! و بدین ترتیب این اقدام نیز در کنار جنایات بی شمار دیگر در پرونده سیاه امریکا ثبت شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️ رهبر معظم انقلاب:
ملت ما جنايتهای آمریکا را فراموش نمیکند!
🔴 رئيس جمهور آمريكا به فرمانده ناوی كه هواپيمای مسافربری ايران را ساقط كرد، مدال داد!
🗓١٢ تيرماه؛ سالروز اين رويداد سال ۶۷
صادق_آهنگران_اجرای_سرود_انقلابی (3).mp3
5.35M
🗓۱۲تیر ۱۳۶۷ -سقوط هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران توسط ناو آمریکایی وینسِنس🛬
📢 صوت | اجرای سرود انقلابی "مرگ بر آمریکا"
💠توسط حاج #صادق_آهنگران و گروه همخوانی و کُر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۲ تیر ۱۳۶۷ - سقوط هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران توسط ناو آمریکایی🛬
خطای عمدی = مدال
در پی این جنایت مدال شجاعت بر گردن ناخدای این ناو انداختند!!
ا▫️🔴▫️🔴▫️🔴▫️
🔸 آمریکا یک هواپیمای مسافربری ایران را منهدم کرد امّا تا امروز آنها هنوز یک عذرخواهی رسمی نکردهاند.
پ.ن.۱: ویدیو؛ واکنش جرج بوش پدر (معاون رونالد ریگان در زمان ریاست جمهوریش) به حملهی تروریستی و منهدم کردن هواپیمای مسافربری ایران با دو موشک از ناو جنگی وینسنس آمریکا بر فراز آبهای خلیج فارس در سال ۱۹۸۸ (۱۲ تیر ۱۳۶۷) :
«من هرگز از طرف ایالات متّحدهی آمریکا عذرخواهی نمیکنم، هرگز؛ اهمیّتی هم نمیدهم واقعیّتها چیست.»
پ.ن.۲: پرواز شمارهی ۶۵۵ ایرانایر دارای ۲۷۴ مسافر و ۱۶ خدمه بود. ۶۶ نفر از ۲۹۰ سرنشین این هواپیما کودک (زیر ۱۳ سال) بودند که به شهادت رسیدند. تنها بازماندهی پرواز IR655 دختربچّهای بود که سوار هواپیما نشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت دردناک از غواصی که در حال تفحص شهدای حمله ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایرانی بود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوازدهم تیر 1320 - زادروز شهید عبدالعلی احمدی
متولد: روستای اشکفتک از توابع شهرستان شهرکرد
از طرف بسیج در جبهه حضور یافت و یازدهم اسفند 1365 در شلمچه به شهادت رسید .
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🤲 مناجات نامه شهید عبدالعلی احمدی
🌴 خداوندا ! به من صبرعطاكن و قدم هايم را محكم و استوار گردان و بركافران نصرت و پيروزى عطايم فرما .
خدايا ! تا زنده ام نگهدارم باش تا به گمراهىنيفتم
پروردگارا ! از نعمت هایي كه به من ارزانى كردى چطور و با كدام زبان شكر گذارى نمايم تو ميدانى كه قدرت شكر گذارى اين همه نعمت را ندارم پس پروردگارا نعمت راه مستقيم را بمن ارزانى كن تا آن روزيكه زنده ام تا گمراهى نيفتم و به زمرهگمشدگان نپيوندم.
پروردگارا...
در قيامت نزد شهدا سرافكنده ام مگردان و روسياهم مكن واى پروردگار مهربان بحق محمد بنده برگزيده ات قسمت ميدهم كه از صف رزمندگان و جانبازان در راهت دورم مكن تا اينكه اينخونناچيزم در راهت ريخته شود وبا خون هاى مقدس شهيدان در راهت ادقام شده بلكه اين بنده عاصى سراپا گناه كه بجز معصيت وگناه كار ديگرى در روى كره زمين نكرده با فضل وكرم بى منتهاي تو همراه مجاهدان در راهت تا آخرين نفسهايم بادشمنانت بجنگم تا جان ناقابل خود را در راهت فداكنم .
🕊🕊 ۱۲ تیر ۱۳۶۵ - سالروز شهادت نوجوان لودرچی، خدامراد توکلی
🌱 متولد ۱۳۴۸ - گتوند، از توابع شوشتر (خوزستان)
با شروع جنگ بهمراه يكي از بستگانش در جهاد سازندگي گتوند مشغول بكار شد . او خيلي زود توانست كار با دستگاههای سنگين مثل لودر و بولدوزر را بياموزد . وقتي بهجبهه اعزام شد ماموريت هاي سخت را بعهده گرفت و در زير آتش سنگين دشمن فعاليت مي كرد. وقتي پشت فرمان لودر يا بولدوزر مي نشست به خاطر كوچكي اندام، انسان براي يك لحظه احساس مي كرد كه اين دستگاه سنگين بدون راننده است! او در عملياتهاي زيادي شركت نمود و بارها زخمهاي عميقي برداشت.
▫️سرانجام این نیروی زبده و فعال #جهاد_سازندگی طی عملیات آزادسازی مهران بر اثر اصابت ترکش ناشی از گلوله توپ در کنار لودر و در حین انجام مأموریت بشهادت رسید.🌷
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️
— فرازی از وصیتنامه شهید:
آري دوست دارم در هنگام تشييع جنازه ام دستانم را از تابوت بيرون بياوريد تا اينكه دنيا پرستان و پول دوستان بدانند كه نه ماشيني را همراه خود بردم و نه پولي را. براستي دنياپرستان همانند عنكبوتي هستندكه دل به دنيا بسته اند.
خداوندا تو خود شاهد هستي كه چگونه با دلي آكنده از مهر و محبت به تو وارد ميدان شدم
خداوندا تو خود شاهد هستي كه مي روم تا با ريختن هر قطره اي از خون خود هزاران بنده دربند را آزاد سازم و با هر فرياد الله اكبر، دشتي از صحراي كربلا را رنگين و آزاد سازم و حال كه مي روم تا با هر بيلي از لودر و با احداث هر خاكريزي جان هزاران تن از سربازان تو را نجات دهم.
🌴 #سنگرسازان_بی_سنگر
#جهاد_سازندگی
⏳ دوران #دفاع_مقدس
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
کانال #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| شهید نوجوان، خدامراد توکلی، راننده لودر
🌴 #سنگرسازان_بی_سنگر
#جهاد_سازندگی
⏳ دوران #دفاع_مقدس
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
📡 ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جهادگر شهید - خدامراد توکلی
🌴 #سنگرسازان_بی_سنگر
#جهاد_سازندگی
#مهندسی_جنگ
🕊🕊 ۱۲ تیر ۱۳۶۵ - سالروز شهادت نوجوان لودرچی، خدامراد توکلی
⏳ دوران #دفاع_مقدس
ا
ا🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فرازی از وصیتنامه شهید:👇👇
✍️ . . .. آري مي روم تا به نداي لبيك هل من ناصرينصرني حسين زمان لبيك بگويم و بگويم اگر در زمان امام حسين(ع) و عاشورا نبودم ولي الآن در نبرد خميني با كفار در جبهه مهران هستم و مي توانم انتقام خون علي اصغر (ع) را بگيرم و مي توانم انتقام خون پسر عموي عزيزم خدامرادبختياري را بگيرم.
خداوندا، از تو عاجزانه تقاضا مي كنم كه ابتدا مرا شهيدكن و بعد از مرگم مرا جزء شهداي صدر اسلام قرار بدهی.
ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
کانال "دفاع مقدس"
اینجا بیت شهداست👆👆
ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱
🔴 سردار شهید سید محمد رضا دستواره:
✅ تحقق ظهور در گرو انجام رسالت ما
◀️ شهید محمد رضا دستواره گفت: اگر ما رسالت خودمان را خوب به انجام برسانیم، زمینه ظهور امام زمان (عج)، زمینه عدل، زمینه داد، زمینه حرکت حقه اسلام را فراهم کرده ایم و اگر سستی کنیم و اگر تعلل کنیم، زمینه حکومت کفر و استکبار را فراهم کردیم.
🗓 ۱۳ تیر ۱۳۶۵ -سالروز شهادت محمدرضادستواره- جانشین لشکر27محمدرسولالله(ص)
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
💠 همه چیز را از حاج_احمد یاد گرفتم!
🌷شهید دستواره، از ارادت و دلدادگی خود نسبت به احمد متوسلیان میگوید:
🌴سید محمدرضا دستواره هستم و طبق اطلاعات شناسنامه ای، سال 1338 در محلۀ علیآباد تهران یا همان "گود" به دنیا آمدم. تا اخذ دیپلم متوسطه ادامه تحصیل دادم و بعد هم وارد مبارزات_سیاسی شدم. روز چهارم آبان 1357 در حال توزیع اعلامیه های امام توسط مأمورین ساواک بازداشت شدم و بعد از چند ساعت بازداشت، آزادم کردند.
🌻بعد از پیروزی انقلاب در 12 آبان سال 58 وارد سپاه شدم و از دی ماه همان سال به مناطق_آشوب_زده غرب کشور اعزام شدم که این مقطع، نقطه عطف زندگی من است. چون در این مأموریت با حاج_احمد متوسلیان آشنا شدم.
🌸 همان طور که بارها و در همه جا گفته ام، من از یک محیط فاسد بلند شده ام. اگر انقلاب نبود، سرنوشت من معلوم نبود چه می شد. حتی وقتی توی سپاه آمدم، باز سرنوشت من معلوم نبود، چون امکان داشت آدمی بشوم که سپاهیگری را به عنوان یک شغل انتخاب کرده باشم و یک اسلحه روی دوش خود بیندازم و پُست بدهم و سر برج بروم و حقوقام را بگیرم.
🍀من نمی خواهم از حاج احمد بُت بسازم؛ اما آدمی به اسم حاج احمد بر سر راه من قرار گرفت و وسیله ای شد تا من این جوری که الآن هستم بشوم و نخواهم به سپاهیگری به چشم یک شغل نگاه کنم. حاج احمد استاد من است. او مرا بار آورده! همه چیز را او به من آموخته. این حرف شعار نیست. وااله حرف قلب من است، ولو این که پایبندی به این مطلب، به اخراج من از سپاه منجر شود!
کانال #دفاع_مقدس
💠 به مناسبت سالروز شهادت سردار شهید سید محمدرضا دستواره
🌷 شجاعت شهید دستواره در هدایت اتوبوسهای اعزامی به جبهه
▫️شهید غلامی در مورد شهید دستواره گفت: «وقتی متوجه شد رانندهها دیگر نمیخواهند جلوتر بروند، خودش سوار یکی از اتوبوسها شد، راننده را کنار زد و نشست پشت فرمان و اتوبوسهای دیگر را هم به رانندههای پاسدار سپرد.»
📄 شهید سید محمدرضا دستواره ۱۸ اسفند ۱۳۳۸ مصادف با ماه مبارک شعبان در گود مرادی واقع در جنوب تهران دیده به جهان گشود.
وی با وجود داشتن مشکلات مالی سه سال راهنمایی را در مدرسه شاه واقع در باغ آذری گذراند. سپس وارد مقطع دبیرستان شد اما به دلیل فشار زندگی و فقر برای کمک به معیشت خانواده ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه خیاطی در بازار تهران مشغول به کار شد.
مدتی بعد دوباره به تحصیل ادامه داد و در کنار آن، کار کرد تا چرخ زندگیشان هم بچرخد و سرانجام موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد. سال ۱۳۵۶ با شروع اولین جرقههای انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) همراه دوستانش در خیابان شوش و اطراف آن علیه رژیم شاه دستههای تظاهرات راه میانداخت و خود یکی از نیروهای پیشرو بود که متن شعارها را آماده میکرد.
دستواره در آبان ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و بهعنوان عضو سپاه تهران در پادگان ولی عصر (عج) مشغول به خدمت شد. دوره آموزشی را نیز در پادگان امام حسین (ع) گذراند و بعد از پایان دوره آموزشی که همزمان با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود، همراه دانشجویان پیرو خط امام به حفاظت از لانه جاسوسی پرداخت.
وی مدتی بعد به مناطق غرب کشور اعزام شد و در روانسر به پاسداری از انقلاب پرداخت. سپس برای اجرای عملیاتی به شهرستان پاوه رفت و به احمد متوسلیان، رضا چراغی و حسن زمانی ملحق شد. در سلسله عملیاتهایی که برای تأمین شهرستان مریوان انجام گرفت همچنین در پاکسازی روستاهای مریوان از وجود گروههای ضدانقلاب و خارج کردن کوههای سر به فلک کشیده مریوان از دست شورشگران، کارنامه موفقی از او بر جای مانده است.
او در تشکیل سپاه مریوان نقش مؤثری داشت و تا پایان مهر ۱۳۵۹ یعنی تا یک ماه بعد از هجوم سراسری ارتش عراق در مریوان حضور داشت. سپس به مناطق عملیاتی گیلان غرب رفت و برای شناسایی منطقه و مینگذاری، تپههای مشرف به مرز ایران و عراق را بررسی کرد.
مدتی هم بهعنوان فرمانده پاسگاه شهدا در منطقه دزلی فعالیت داشت تا اینکه در عملیات «کاوه زهرا» که حد فاصل شهرستان مریوان و پاوه انجام گرفت، مجروح و حدود هفت ماه بستری شد.
وی بعد از بهبودی همراه احمد متوسلیان، محمود شهبازی و حاج همت تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) را تشکیل داد و بهعنوان مسئول نیروی انسانی تیپ انتخاب شد. بعد از شهادت «ابراهیم همت» در عملیات خیبر (عباس کریمی، فرماندهی لشکر ۲۷ را بر عهده گرفت) جانشین فرمانده لشکر شد و تا زمان فرماندهی محمد کوثری بر لشکر ۲۷ که در پی شهادت عباس کریمی در عملیات بدر، عهدهدار این سمت شد، همچنان در سمت جانشینی فرمانده لشکر باقی ماند.
وی در نبردهای بدر، والفجر ۸ و کربلای ۱ نیز در سمت معاون اول، قائممقام و جانشین فرمانده لشکر نقش بسیار مؤثری ایفا کرد.
سرانجام سید محمدرضا دستواره پس از مجاهدتهای فراوان در کردستان و هنگام پاکسازی شهرستانهای مریوان و پاوه و نقشآفرینی در همه نبردهای یگان محمد رسولالله (ص) از فتحالمبین تا کربلای ۱، در سپیدهدم جمعه ۱۳ تیر ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۱، پائین ارتفاعات قلاویزان بر اثر اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ در کنارش، به شهادت رسید. [۱]
در ادامه خاطراتی از این شهید را میخوانید.
گریه دستواره برای رفتن به منطقه
راوی: سردار شهید احمد غلامی
«ما در شهرهای بانه، سنندج و مریوان نیرو داشتیم و میبایست پیش نیروهایمان حضور پیدا میکردیم. هر زمان پیش نیروها میرفتیم، چند روز میماندیم. یکی، دو نوبت برای پاکسازی با آنها رفتم که ببینم مشکلاتشان چیست. بعد به تهران برگشتیم و مشکل اعزام نیرو را حل کردیم، چون نیروها را باید در فاصلههای معینی عوض میکردیم.
گاهی هم خود فرماندهان از آنجا میآمدند و درخواست نیروی بیشتری میکردند یا نیروهایمان مجروح میشدند مثل رضا دستواره که در مریوان مجروح شد. ما نمیگذاشتیم به منطقه برود. دستواره گریه میکرد.
گفتم با این پا نمیتوانی کاری بکنی. گفت: نه، من حاضرم آنجا بروم. میروم کار اداری میکنم. تعهد داد کار رزمی نکند.» [۲]
من عقب نمیروم
«در جریان عملیات بدر، سید رضا دستواره که پس از شهادت عباس کریمی (فرمانده لشکر ۲۷ حضرت محمد رسولالله (ص)) به طور موقت فرماندهی این یگان را عهدهدار بود برای گزارش آخرین وضعیت لشکر ۲۷ در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) حاضر شد.
👇👇👇
دستواره که از ناحیه پهلو ترکش خورده بود و بر اثر شدت جراحت، توان زیادی برای حرف زدن نداشت، گفت: «مسئول واحد اطلاعات عملیات و تقریباً همه نیروهای کادر این واحد زخمی شدهاند و کادر لشکر نیز اغلب زخمی هستند.» وی با وجود جراحات شدید به محسن رضایی گفت «من عقب نمیروم، میمانم و کاری میکنم.»» [۳]
وقتیکه شهید دستواره راننده اتوبوس شد
قاسم صادقی؛ کادر آزاد گردان حبیب بن مظاهر در توصیف حواشی ستون کشی بیسابقه لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در جریان عملیات والفجر چهارم در آبان سال ۱۳۶۲ میگوید: «بیرون شهر اسلامآباد غرب، ستون گردان ما به ستون اصلی لشکر ملحق شد. از آنجا به سمت کرمانشاه حرکت کردیم، بعد هم رفتیم به سمت سنندج و دستآخر به مریوان رسیدیم.
شب را در مریوان خوابیدیم. صبح؛ سوار بر اتوبوسهای پلاک شخصی که به گردان مامور شده بودند، به سمت دشت شیلر حرکت کردیم. هنوز مسافت زیادی از دریاچه زریوار مریوان دور نشده بودیم، که چند گلوله توپ سرگردان، زمین اطراف جاده را شکافتند. همین باعث شد تا رانندههای اتوبوسها بترسند و از ادامه مسیر خودداری کنند.
راهنمای ستون ما حاج رضا دستواره، فرمانده تیپ ۳ ابوذر بود که سوار بر یک موتورسیکلت هوندا تریل، جلوی ستون حرکت میکرد. وقتی او متوجه شد رانندهها دیگر نمیخواهند جلوتر بروند، اول از آنها خواهش کرد، اما وقتی دید گوششان بدهکار نیست، خودش سوار یکی از اتوبوسها شد، راننده را کنار زد و نشست پشت فرمان و اتوبوسهای دیگر را هم به رانندههای پاسدار سپرد و دستور حرکت داد. با همین اقدام قاطع حاج رضا، رانندههای اتوبوسها دنبال ماشینهایشان راه افتادند.» [۴]
منابع
[۱]شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، سال ۱۴۰۰، صفحه ۱۹۷
[۲]مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس؛ از ری تا شام، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۹۱ و ۹۲
[۳]جمعی از نویسندگان، روزشمار جنگ ایران و عراق؛ بازگشت به هور (کتاب سی و پنجم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحه ۷۰۷
[۴]بابائی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیستوهفت، چاپ اول، سال ۱۳۹۹، صفحه ۳۹۹
📡 ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فرمانده لشکر چیکارست؟!
فروردین 1364 اندیمشک
اواسط فروردین 1364 بود که میخواستم برای ردیف کردن بعضی کارهایم،به تهران بروم. علی اشتری هم میخواست بیاید که گفت باهم برویم.
بلیط قطار به هیچوجه گیر نمیآمد.پرسوجو که کردیم، فهمیدیم فقط یک قطار ساعت 5 عصر به تهران میرود ولی همۀ بلیطهای آن را لشکر 27 گرفته تا خانوادۀ شهدا را که برای بازدید از منطقه آورده بودند،به تهران برگردانند.
همینطور که ساک بهدست جلوی راهآهن اندیمشک ایستاده بودیم،حاج رضا دستواره را دیدم که داشت وارد میشد.سریع رفتم جلو و قضیه را گفتم که خندید وگفت:
-مشکلی نداره. برای شما جا داریم.سریع بیایید سوار بشید.
ساکها را برداشتیم و دنبال او وارد ایستگاه شدیم. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دژبان آذری زبان آنجا، داد زد:
-آهای،برگردین، کجا دارید میروید؟
که حاج رضا گفت:
-اینا با من هستند.مشکلی نداره.
که دژبان جلو آمد و گفت:
-اینا کیه. خودت رو هم میگم. کجا سرت رو انداختی پایین و داری میری تو؟
حاج رضا گیرکرد چه بگوید.دهانم را بردم دم گوش دژبان و گفتم:
-ببین، این برادر، قائممقام لشکر حضرت رسوله.
که شانههایش را انداخت بالا و با بیتفاوتی گفت:
-قائممقام چیه،خود فرمانده لشکر هم باشه،حق نداره بره تو. مگه اینکه حاجی شیبانی تاییدش کنه.
که با تعجب گفتم:
-مردمومن،حاجی شیبانی مسئول ستاد لشکره.یعنی نیروی زیردست اینه.
که بازگفت:
-من به این کارا کار ندارم.تا حاجی شیبانی نگه،هیچکس نمیتونه بره تو.
که حاج رضا،مظلومانه کناری ایستاد؛تاچشمش به حاجی شیبانی افتاد،او را صداکرد و گفت:
-حاجی جون،من رو تاییدکن تا این برادرا راه بدن تو.
سیدمحمدرضا دستواره متولد: 1338 شهادت: 13 تیر 1365 عملیات کربلای 1 مهران. مزار: بهشتزهرا (س) قطعۀ 26 ردیف 89 شمارۀ 50
حمید داودآبادی
📡 ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
رانت خواری شهدا
آنطور که خودش میگفت،شش ماهی بود از محل خدمتش در ارتش که در خرم آباد مستقر بود،فرار کرده و باعضویت بسیجی،به لشکر حضرت رسول(ص)آمده بود.
ارتش هم در عکس العمل به این تخلف،او را به عنوان فراری به دادگاه نظامی معرفی کرده بود.
بعداز شهادت حاج عباس کریمی در عملیات بدر،مدتی مسئولیت لشکر بعهده"حاج سیدرضا دستواره" گذاشته شد.
مادروپدر حاج رضا به او میگفتند و میخواستند تا نامه ای به ارتش بنویسد مبنی بر این که"محمد فراری نبوده و چون یگانش در ارتش به خط مقدم نمیرفته،به بسیج آمده تا به عملیات برود"
ولی حاجی قبول نمیکرد.
با همان آشنائیت کمی که با هر 3 برادر(سیدمحمدرضا،سیدمحمد و سیدحسین)داشتم،چندین بار دوستانه از حاجی خواستم تا نامه را برای محمد بنویسد،چون امکان دارد دادگاه نظامی با او برخورد تندی بکند؛ ولی جواب همیشگی حاج رضا یکی بود:
"نه. او مرتکب تخلف شده و چون از فرماندهانش سرپیچی کرده و محل خدمت خود را ترک کرده،باید تنبیه شود تا دیگر از این کارها نکند".
9 تیرماه 1365 دقایقی قبل از آغاز عملیات کربلای یک،در پشت خاکریز جادۀ دهلران به مهران،کنار نیروهای گردان شهادت که قرار بود خط دشمن را بشکنند،ایستاده بودم؛ ناگهان متوجۀ جیپ فرماندهی لشکر شدم که حاج رضا داخل آن ایستاده بود و سراغ بچه های اطلاعات عملیات را میگرفت.
جلو رفتم و با او دست دادم.همین که دستش در دستم قرار گرفت،آن را بوسیدم. باعصبانیت دستش را کشید و با پرخاش گفت:
-این چه کاری بود کردی؟
خجالت کشیدم بگویم از همان اولین بار که شما را دیدم،مهرتان بر دلم نشسته بود. نمیدانم چه شد که آن شب به خودم جرات دادم و دستش را بوسیدم.شاید چهرۀ زیبا و واقعا نورانی اش باعث این کار بود.
با خنده گفتم:
-راستی حاج رضا،از محمد چه خبر؟
که عصبانیتش فروکش کرد و گفت:
-اون رو ولش کن. بذار بره تنبیه بشه...
و سرانجام حاضر نشد پارتی بازی کند و برای برادرش که محل خدمت خود را در ارتش ترک کرده و برای رفتن به خط مقدم به بسیج پیوسته بود،نامه بدهد تا از محکومیتش کاسته شود.
سیدحسین دستواره متولد 28فروردین 1348شهادت 29خرداد 1365منطقۀ مهران.مزار:بهشتزهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 90 شمارۀ 50
سیدمحمدرضا دستواره متولد 1بهمن 1338شهادت 13تیر 1365عملیات کربلای1 مهران.مزار:بهشتزهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 89 شمارۀ 50
سیدمحمد دستواره هرطوری بود به دادگاه نظامی نرفت!چون تخلف بزرگی ازدنیا کرد!
اوکه تنهاپسر باقیماندۀ خانوادۀ دستواره بود،حاضر نشد درخانه بماند؛همچنان بسیجی درجبهه ماند وسرانجام در شلمچه،پیکرش جا ماند و سالهابعد استخوانهایش برای پدرومادرش بازگشت.
سیدمحمد دستواره متولد 6اردیبهشت 1343شهادت 20دی 1365عملیات کربلای۵ شلمچه.مزار:بهشتزهرا(س)قطعۀ 26 ردیف 90 مکرر شمارۀ 50
💠 #خاکریز_خاطره
⚪️ شوخی طبعی#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره🥀
▫️ خودش تعریف می کرد:👇
برای عمل جراحی سرم را تراشیدند. رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂
آن آقا گفت: یعنی چی؟😐
گفتم: مال خودم است دیگر؛ بزن کاریت نباشه.🤨
ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سید (پدرم) را سر کار بگذارم.😈
روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سید بیاید.
بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت.
گفتم: سید کجا میری؟😄
_بندهزاده مجروح شده آمدم ببینمش.
_آقازادهتان کی باشن؟🤔
_آقا سیدرضا دستواره.
_اِ، آقا رضا پسر شماست؟😅 عجب بچه شجاع و دلیری دارید شما. تو فامیلتون به کی رفته؟ ویلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا.
و باهم راهی اتاق شدیم.🤭
گفتم:حاج آقا میدانی کجای آقا رضا تیر خورده؟🤔
_نه، اولین باره میروم او را ببینم.🙁
_نترس دستش کمی مجروح شده.
_خدا رو شکر.☺️
_حاج آقا دست راست رضا قطع شده اگه نمیترسی.😈
_خدایا راضیام به رضای خدا.😥
_حاج آقا دست چپش هم قطع شده.😈
_خدا رو شکر؛ خدایا این قربانی را قبول کن.😢
در آسانسور صحبت را به جایی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم.😂 بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد.😓 تا بالای تخت که رسیدیم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد دید...😈
کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.😭
_حاج آقا خیلی باحالی؛ بچهات ۱۰ دقیقه پیش شهید شد او را بردند سردخانه.🤭
این بار دیگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ایستاد و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.😭
با خنده گفتم: بابا، خیلی بیمعرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت؟!🤣
پدرم یک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته اینجا هم دست از شیطنت برنمیداری؟!»😠😡
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🗓 ۱۳ تیر ۱۳۶۵ -سالروز شهادت محمدرضادستواره- جانشین لشکر27محمدرسولالله(ص)